هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۵۶ پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸

وین هاپکینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۱:۴۵ سه شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
از تون خوشم نمیاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 236
آفلاین
خلام ارباب.
راه زیرزمینی رو خقد می کنین اخباب؟
خ.ن( ): چون رول خدی بود، خکلک نذاشتم.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۱ یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
ما هسته زرد آلو هستیم. ما مفید می باشیم.


بررسی پست شماره 234 فرهنگستان ریدل، مروپ گانت:


پست، فقط با توجه به ظاهرش، طولانیه. دلیل این که اینو همیشه تکرار می کنم اینه که نمی خوام کسی فکر کنه لازمه که طولانی بنویسه. اگه هدف خاصی ندارین یا طولانی نوشتنتون دلیل خاصی نداره، نصف این پست کافیه. بیخودی وقتتون گرفته نشه. یا می تونین به جای یه پست بلند، دو تا کوتاه بزنین که هم فعالیت خودتون بیشتر باشه هم سایت فعال تر بشه.
کمی هم به موقعیت پست ربط داره. مثلا اگه اولش خلاصه کرده باشین، کمی طولانی شدنش مانع خوندنش نمی شه.
باز تاکید می کنم که محتوای پست مهم تره. گاهی یا لازمه و یا بهتره که طولانی باشه. ترجیح دادن پست کوتاه مال وقتیه که بلند نوشتن هیچ فایده ای نداشته باشه.


نقل قول:
-ببین پیاز داغ مامان، کوتاه کردن موها هر چند وقت یک بار ضروریه. مخصوصا برای شما که موهای پرپشتی داری.
-

لرد دستی به سرش کشید.
فقط بیابان بود!
شروع، عالی بود.
وقتی داشتم پست های قبلی رو می خوندم، گفتم کاش دامبلدور رو برنگردونن و برن سراغ یه شخصیت دیگه. برای دامبلدور همینقدر کافی بود. شما هم رفتی.
طرز خطاب لرد توسط مروپ رو همه می تونن حدس بزننف ولی هر دفعه به شکلی خلاقانه خواننده رو غافلگیر می کنی. خلاقیت خیلی خوب بود. طنز خیلی خوب بود. استفاده از ویژگی شخصیت ها بدون آسیب زدن به چارچوب شخصیتشون عالی بود. دیالوگ جدی و در عین حال مسخره مروپ خیلی خوب بود...بیابان لرد هم عالی بود.


نقل قول:
در فکر فرو رفت. شاید مادرش اخیرا فرزند دیگری هم پیدا کرده بود که نامش "پیاز داغ" بود. از قضا آن فرزند موهای پرپشتی هم داشت. شاید او برادری دوقلو پیدا کرده بود! اگر چنین موضوعی صحت داشت باید در اولین فرصت این برادر حق خور را به سزای اعمال کثیفش می رساند. حتما بخاطر همین برادر ظالم بود که سر او اکنون عاری از یک تار مو مانده بود زیرا تمام مو های ژن خوب گانت و ژن بد ریدل های گور به گور شده را برادرش به ارث برده بود.
خیلی خیلی خوب بود.
افکار لرد خوب بود...ولی نظر مروپ که هر طور شده لابلای فکر لرد جاسازی شده بود عالی بود...بازم غافلگیر کننده و جالب.


نقل قول:
تا موهای مبارکتو کوتاه کنند و عین ماه شب چهارده بشی.



نقل قول:
ظاهرا این بار دیگر پای برادر گم گشته اش "پیاز داغ" وسط نبود.
این اصرار نویسنده برای درست و واقعی بودن افکار لرد خیلی خوبه. نویسنده هر وقت لازم باشه، از طرف مروپ اظهار نظر می کنه. هر وقت لازم باشه از طرف لرد نتیجه گیری می کنه و این کار رو اونقدر ظریف و ماهرانه انجام می ده که خواننده فرصت اعتراض پیدا نمی کنه!


نقل قول:
مورچه ای که دانه جو ای را کف زمین خانه ریدل حمل میکرد با شنیدن جمله مروپ ناگهان متوقف شد و از همان فاصله نگاهی به لرد انداخت.
-یه تار مو و یه دستگاه دماغ ناقابل!
خیلی خوب بود. اگه همه یه ذره به این جزئیات توجه کنن، دیگه کسی مشکل پیدا کردن سوژه و ایده نخواهد داشت. همین یه مورچه برای نوشتن کل پست کافیه! مثلا مروپ و لرد دو سه تا دیالوگ بگن و مورچه هی تعجب کنه و دخالت کنه، حتی اگه نشنون.


نقل قول:
مروپ از آن دست مادرها بود که هرگز عیوب فرزندش را نمی دید. هنوز سخنانش لرد را قانع نکرده بود که آخرین ترفند خام سازی را به کار گرفت.
-عزیز مامان، زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم/ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم!

در حالی که تن شاعر در گور میلرزید و بخاطر این حسن استفاده از شعرش به شاعر شدنش لعنت می فرستاد، لرد دوباره دستی به سرش کشید. به قدری شعر خام کننده بود که واقعا حس میکرد تار موهایی را در زیر انگشتانش حس می کند.
این قسمتش اصلا ضعیف یا بد نبود...ولی به خوبی قسمت های قبلی نبود. درست وقتی که می خواستم بگم بهتر بود این قسمت حذف بشه به دیالوگ لرد رسیدم:
نقل قول:
لرد دوباره دستی به سرش کشید. به قدری شعر خام کننده بود که واقعا حس میکرد تار موهایی را در زیر انگشتانش حس می کند.
-برویم مادر جان...می خواهیم زلف های بلند خود را کوتاه کنیم تا بر بادتان ندهیم.
همین دیالوگ لرد و خام شدن خیلی مسخره اش دلیل کافی برای حذف نشدن قسمت قبل بود.


انتخاب لرد، مخصوصا به همراه مادر متوهمش برای ادامه سوژه عالی بود.
طنز پست خیلی خوب بود.
شخصیت ها خیلی خوب بودن.
کل پست خیلی خوب بود.

اولش گفتم طولانیه...در حالت عادی و فقط با در نظر گرفتن اندازه پست طولانیه. گفتم اگه دلیل یا هدف خاصی ندارین کوتاه بنویسین. این جا این پست رو نمی شد کوتاه کرد. حیف بود. همینجوری باید نوشته می شد. این جا دلیل خاص داشتیم!


مادر جان دور شو ...خیلی دور و خیلی به سرعت. خودت هم دلیلش رو می دونی!
روز به روز داری بهتر می نویسی. روشنه؟ مفهومه؟ ملتفت شدین؟




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۰:۴۱:۴۶
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 437
آفلاین
هسته زردآلو مامان، میشه لطف کنی و این پست مامانو نقد کنی؟




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۸

ریچارد اسکای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۵۸ سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱
از اون بالا بالا ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 61
آفلاین
قیییچچچچ(افکت صدای باز شدن در) ، قییییچچچ دوم(افکت صدای بسته شدن در و رفتن یکی از مرگخواران به بیرون.
قییییچچچچ، قققییییچچچ دوم، و یکی دیگر .
قققییییچچ، ققییییچچچ دوم، و سپس.
ققققییییچ،ققققییییچچ دوم، و دوباره.
ققققققیچچچچ، قققیییچچچ دوم ، این داستان ادامه دارد...

_تااااممم ! پس کی می خوای این در بی صاحبو درست کنی؟

صدای موتور هواپیما به گوش میرسید ، ولی مثل همیشه لرد عکس العملی نشان نمیداد.
بعد از گذشت چند دقیقه...
ببببووووممم !
هواپیما مسافر بری جلوی صورت لرد ایستاد، درست جلوی صورتش! و لرد همچنان عکس العملی نشان نداد.
ددین دین، ددین دین، دریدین دد درین ... آهنگ قطع شد و در هواپیما در حالت نیمه باز ماند.
ریچ از پنجره به بیرون جهید و کیف حامل برگه را بر روی میز لرد گذاشت و درش را باز کرد جلوی لرد گرفت.
سپس ریچ به در کنده شده توسط هواپیما اشاره کرد.
_فکر کنم دیگه نیاز به تعمیر نباشه.

و سپس با خراب کردن بخش دیگری از خانه ریدل ها به بیرون رفت.


صورتحساب تخریب هاتون برای دامبلدور، و نقد برای شما ارسال شد!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۲۸ ۰:۵۹:۴۴



شناسه قبلی : آبرفورث دامبلدور



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۳۷ سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
ربکا!

می ری یه گوشه و بی سر و صدا درخواست...
اوه...نه...

نقد نخواستی...سوال پرسیدی. کاریست بسی خوب!


شخصیت های توی کتاب، معمولا با شخصیت هایی که اینجا ایفا می کنیم کمی فرق می کنه. چون دوست داریم خودمون چیزی بهشون اضافه کنیم. بهشون شکل بدیم.
توی ایفای نقش باید اساس کار ما، شخصیت های سایت باشن. مگه این که یکی یه شخصیتی رو واقعا اشتباه و متضاد با کتاب، ایفا کنه. مثلا یه دامبلدوری بیاد شخصیت دامبلدور رو خبیث و شیطانی جلوه بده...این نمی شه.
(که دامبلدور فعلی همچین مشکلی نداره. شخصیت دامبلدور فعلی سایت، نه لوسه، نه خشنه، نه بی مزه اس و نه دلقکه! نه اونقدر خوش باوره که ساده لوح جلوه کنه و نه اونقدر حسابگره که موذی به نظر برسه. توی هیچ کدوم از ویژگی های دامبلدور زیاده روی نکرده. هم کاملا دامبلدوره و هم کاملا منحصر به فرد. ایفای نقشش(چه توی پست هاش و چه چت باکس و جاهای دیگه) به نظر من خیلی درست و قشنگ و حساب شده اس.)

لرد توی کتاب ترسناک مطلق بود. شاید بجز دامبلدور هیچ شخصیتی وجود نداشت که واقعا از لرد نترسه. بعضیا بودن که اگه با لرد مواجه می شدن، اجبارا می جنگیدن...فرار نمی کردن. ولی کسی نسبت به حضورش بی اهمیت نبود.
لرد من، کمی با این لرد فرق می کنه. به اون اندازه ترسناک نیست و ابهت نداره. سعی کردم طنز ایفای نقش رو بهش اضافه کنم و حتی گاهی زیاده روی می کنم.
مرگخوارا احترام این لرد رو نگه می دارن...ولی اونقدرا هم ازش وحشت ندارن. حتی سفیدها هم همینطور. ایفای نقش به سبک "هی ولدی...دماغت کو؟" رو هیچوقت قبول نداشتم و ندارم...این ایفای نقش اشتباهه...ولی انتظار هم ندارم اعضای سایت مثل لرد کتاب با این لرد رفتار کنن. شما باید ظاهر قضیه رو حفظ کنین. یه مرگخوار می تونه غر بزنه...مخالفت کنه...ولی نباید مستقیم باشه. تو ذهنش می تونه این کارو بکنه. جایی که لرد نیست می تونه با احتیاط این کار رو انجام بده. تحت تاثیر چیزی مثل معجون یا طلسم راستگویی می تونه اینکارو بکنه.
در مورد سفیدا هم این حالت وجود داره. این که یه عضو عادی محفل(از نظر شخصیتی) زل بزنه به لرد و بگه "هی کچل...موهاتو کجا جا گذاشتی"، شجاعتشو نمی رسونه...نشون می ده ایفای نقش بلد نیست.
سفیدا و سیاها هر دو باید ظاهر قضیه رو حفظ کنن...ولی شکل برخورد و احساسشون باید متفاوت باشه.

در مورد شخصیت دامبلدور هم یه چیزایی هست که باید رعایت بشه. مثلا این که یه مرگخوار با دامبلدور بجنگه و بدون دلیل منطقی شکستش بده، قابل قبول نیست. طرز خطاب کردن و رفتارشون هم باید متناسب با اون شخصیت باشه. مرگخوارا به دامبلدور احترام نمی ذاشتن...همونطور که محفلیا به لرد احترام نمی ذاشتن، ولی برخوردها محتاطانه و حساب شده بود.

توی پست شما مرگخوارا به لرد اصرار می کنن. حرفاشونو تکرار می کنن. به لرد کتاب نمی شه اینجوری اصرار کرد. کسی جراتش رو نداشت؛ ولی به لرد سایت تا جایی که خیلی زیاده روی نکنیم، می شه. این جا(توی پست شما) لب مرزه...اگه بیشتر ادامه می دادن می تونست باعث اشتباه بشه. مرگخوارای شما(البته فقط کرابه) از حدشون فراتر نرفتن. مشخصه که می ترسن...احتیاط می کنن. همین باعث می شه همه چی سر جای خودش بمونه. شخصیت لرد به شکل طنز آمیزی حفظ شده. خودش هم با حرف ها و شکلک های جدی و جمع بستن فعل های مربوط به خودش به این موضوع کمک کرده.


دور شو ربکا...بی سرو صدا!





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸

ربکا لاک‌وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲
از از تاریک‌ترین نقطه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 326
آفلاین
سلام!
خوبین؟
یه پست زدم، ولی میخواستم یه سوالی هم دربارش بپرسم.
این پسته که من زدم، با شخصیتا مغایرت نداره؟ یعنی لرد ابهت خودشو داره یا نه؟

ماجراهای کاشت مو


Mon Grand Seigneur
fille française
♡ Only Raven ♡


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
نقل قول:
ریچارد با جت پک سقف را سوراخ کرد و محکم به زمین برخورد کرد.
شپلق!
_زندم هنوز.
خوب بود این! خود درخواست رو هم نقد می کنیم ما.


بررسی پست شماره 398 مرگخواران دریایی ریچارد اسکای:


نقل قول:
بلاتریکس کرال سینه زنان به سمت جمعیت مرگخوار که منتظر رسیدن بلاتریکس و رودلف بودند خیره در آب جلو ساحل وایساده بودند.
کرال سینه بلاتریکس خنده دار بود، چون با شخصیت جدی و سنگینش در تضاده...ولی کل جمله اشکال داره. کل جمله رو دوباره بخونین...ناقصه! وقتی جمله ها رو طولانی می کنیم گاهی این اتفاق میفته که فعل و فاعلشونو گم می کنیم:
بلاتریکس کرال سینه زنان به سمت جمعیت مرگخواری که خیره در آب، جلوی ساحل منتظر رسیدن او و رودولف ایستاده بودند، حرکت کرد.

این اشکال یک لحظه خواننده رو متوقف می کنه. کمی نسبت به نویسنده مرددش می کنه...ولی همون قسمت کرال سینه به کمک نویسنده میاد و احتمالا می تونه نجاتش بده.


نقل قول:
بلاتریکس به محض اینکه به ساحل رسید چهره غمگین به خود گرفت و دستانش را جلو چشمانش گذاشت.
_متاسفانه رودولفو کوسه کشید پایین ،نتونستم کاری براش بکنم.
این قسمتش خوبه. درست هم هست. می شد کمی شاخ و برگ بهش داد. یعنی اگه ایده خاصی برای ادامه دادن سوژه نداشتیم، می شد از همین صحنه برای کل پست استفاده کرد. برای این کار اول باید روی ظاهر و چهره بلاتریکس تمرکز می کردیم. که مثلا لبخندی موذیانه روی لباشه و با نزدیک شدن به ساحل کم کم پاکش می کنه...و بعد روی دیالوگ ها که بلاتریکس با اغراق توضیح می ده که کوسه رودولف رو گرفت...بلا کلی با کوسه جنگید(که اینم می شد توضیح داد)، ولی موفق به نجات رودولف نشد. آخرین حرف های رودولف رو هم می شد بهش اضافه کرد.


نقل قول:
قوری در فکر خود به عاقبت بدی که در انتظارش بود فکر میکرد
در فکر خود فکر می کرد.
این جمله قشنگ نیست. فکر اول، می تونه تبدیل به ذهن بشه. در ذهن خود فکر می کرد.


نقل قول:
میدانست اگر پایش به خانه ریدل ها برسد و خبر مفقود شدگی رودلف را دهد لرد را آن را به دو قسمت مساوی تقسیم میکند

نقل قول:
ناگهان نگاهش به آره ماهی افتاد
اشتباهای تایپی. مواظبشون باشین. داستانتون رو تحت تاثیر قرار ندن.


نقل قول:
مروپ کمی مشکوک شده بود و چهره ای متفکرانه به خودش گرفت.
_اونوقت تو چطور نجات پیدا کردی؟

در اعماق دریا

رودولف دست پا زنان سعی داشت بالا برود اما زورش به تخته سنگین نمیرسید؛ ناگهان نگاهش به آره ماهی افتاد و سعی داشت تا طناب رو ببرد که با دیدن کوسه که جلو اش وایساده بود و با لبخندی تا بناگوش او را نگاه میکرد از حرکت ایستاد.
پایان پست شما خیلی خوب بود.
دو تا سوژه داریم. غرق شدن رودولف و بلاتریکسی که باید مرگخوارا رو قانع کنه.
شما به هر دو پرداختین و آخر پست خیلی واضح نوشتین که هر سوژه به کجا رسیده. کار نفر بعدی راحت شده. کافیه یکی از اینا یا هر دوشون رو انتخاب کنه و ادامه بده.


دیالوگ ها و شکلک هاتون خوبن. ساده، معمولا کوتاه و واضح. طنزشون هم کافیه.


سوژه رو خیلی خوب پیش بردین. کمی جلو رفته و گره یا مشکل جدیدی توش ایجاد نشده.
شخصیت هاتون خوب و قوی هستن.


پست های قبلیتون گاهی نکته های ابهام آمیز داشتن که این جا دیده نمی شه. خیلی واضح نوشتین و این خیلی خوبه.
توصیف اضافی نکردین...دیالوگ اضافی ننوشتین. منظورم از همون دسته ایه که اسمشونو می ذاریم "ساده" و "عادی"...چیزایی که انرژی پست رو می گیرن. این جا هر چی لازم بوده رو نوشتین. همین باعث می شه پست خسته کننده نشه.

توی پست قبلی که نقد کرده بودم سوژه رو کمی سریع پیش برده بودین...که این جا این اتفاق نیفتاده و خوب پیش رفته.


یه نکته دیگه حضور شخصیت خودتون یا بقیه محفلی هاست. جایی که ممکن باشه، هیچ اشکالی نداره که ریچارد یا محفلیای دیگه هم وارد داستان بشن. به شرطی که اصل داستان خراب نشه. مثلا این جا مرگخوارا کنار دریا هستن. اشکالی نداره که وسط دریا یهو برسن که اعضای محفل که تصمیم گرفتن جلسه محرمانه شونو اونجا برگزار کنن. فقط باید به سوژه اصلی توجه کنیم. اگه سوژه اصلی کارش تمومه و دیگه جای ادامه دادن نداره، همین موضوع می تونه سوژه اصلی جدیدمون باشه. اگه سوژه اصلی هنوز جای کار داره، این مورد می تونه سوژه فرعی باشه. محفلیا ایجاد مزاحمت کنن. یا اعتراض کنن که ما اینجا جلسه داریم. برین اون طرف با کوسه بجنگین. یا حتی اون وسط سرگرم ماهیگیری باشن و رودولفی رو که داره غرق می شه با قلاب بگیرن و اصرار کنن که تو رو شکار کردیم و تو غذای ما هستی.
اینا توضیحات اضافی بود. پست شما از نظر سوژه چیزی کم نداشت. اینا رو فقط گفتم که بدونین خیلی لازم نیست در مورد شخصیت ها محدود باشین.

.................................

سلام خالی، ما خوبیم که!


نقل قول:
موقع ارسالش یه کم نگران بودم ادامه دهنده بره سراغ فریدون و جنگ ضحاک... ولی چون ایده ش بنظرم جالب بود نوشتمش. در کل خواستم ببينم سوژه رو خراب کرده یا نه.
نگرانی و هراس از چهره ات می بارد خالی.


بررسی پست شماره 170 گلخانه تاریک، رکسان خالی:


نقل قول:
- چیکار داری میکنی؟
- الان تمومه... یه لحظه دیگه صبر کن.
- هیچ ميدوني ما کی هستیم بچه؟!
- نه... ببینم، سیم ظرفشویی یا پشم گوسفند که نیستی... هستی؟!
پست قبلی با یه جمله کلی تموم شده. یه توضیحه. نه صحنه یا دیالوگ. برای همین، شروعت به نظر من کمی سریع و ناگهانی بود. قبلش احتیاج به توضیح داشت. توضیح صحنه یا شخصیت یا حالت. صحنه هم جالب بود. می شد توضیحش داد.


نقل قول:
مرد که روی صندلی طلسم شده بود و دختر از سرش آويزون بود، با کف دست به سر خودش کوبید.
این توضیح خیلی کم و ناقصه. اگه صحنه ها رو کمی مفصل تر و دقیق تر توصیف کنی، خواننده بهتر می تونه تصورشون کنه. خوب نیست که اینقدر سریع و سرسری ازشون رد بشه.


نقل قول:
- خیر، خیره سر! ما ضحاک ماردوش، شاه...
کلا بهتره اسمای خارج از دنیای جادویی رو نبریم. مگه این که واقعا هیچ تاثیری روی داستان نذاره. چون واقعا هم ممکنه یکی ببینه و ذوق کنه و بیاد با توجه به اسمایی که شاید حتی بعضیا نشناسن و ندونن بنویسه.


نقل قول:
- خیر... ما خیلی بیشتر از ایناییم.
- خیلی بیشتر؟ مثل... مثل... موشک کاغذی؟!
- خیر، خیره سر! ما ضحاک ماردوش، شاه...
- این الان بيشتره؟ ديگه هم نکوب توی سرت، مغزت جابجا ميشه. اینقدم تکون نخور.
داستان هنوزم خیلی مبهمه. و این مقدار از ابهام کمی زیاده. ممکنه خواننده همینجا خسته بشه و بی خیال ادامه پست بشه. خواننده رو باید حفظ کرد. باید نگهش داشت. حتی اگه بخواییم مبهم بنویسیم هم باید یه سرنخایی بهش بدیم که نگهش داره.


نقل قول:
رکسان از اینکه مغز مفتی و بدون هیچ تلاشی بدست آورده بود، به سمت سینی ها شیرجه زد و در چشم به هم زدنی، به خونه ریال ها آپارات کرد، بدون اینکه بدونه این مغز ها، با مغز گوسفند ترکیب شدن!
این جا داستان خوب شد.
توضیحا رو باید اول پست می دادی. این توضیح رو نه...توضیح درباره مکان و شخصیت ها رو. چون خوب بود.


نقل قول:
- ميخواست از گوشمون، مغزمونو در بياره. ميدونيم فرستاده فریدون بود. حساب فریدون رو میرسیم.
دیالوگ آخر اضافه بود. خود دیالوگ خوبه، ولی ارزش ریسک رو نداشت، چون همین دیالوگ دقیقا چیزیه که ازش ترسیدی. احتمالش کمه، ولی باز ممکنه یکی همینجوری ادامه بده. شاید مثلا یه تازه وارد. چون کسی که تجربه داره احتمالا می دونه سوژه اصلی کدومه و اینو نباید ادامه داد.
و توضیح قبل از این دیالوگ، چیزیه که خواننده و کسی که می خواد ادامه بده باید روش تمرکز کنه. برای این که تاثیرش باقی می موند، بهتر بود پست همون جا تموم می شد.


سوژه رو خوب پیش بردی. ایده خوبی بود. اینجور ایده ها رو می شه وارد داستان کرد به شرطی که خودمون جمع و جورش کنیم. به نظر من صرفنظر از دیالوگ آخر، خودت جمع و جورش کردی.
توضیحات کم و ناقص، یه ذره سوژه رو خورده! حیفش کرده. می تونست خیلی جالب تر باشه. ولی همینجوریش هم مشخصه چی شده و چطوری پیش رفته. مغزای عیب و ایراد دار هم به نفر بعدی سوژه می دن.
توضیحاتم رو خلاصه کنم...سوژه اصلا خراب نشده، ولی بدون دیالوگ آخر بهتر می شد.


دور شو خالی!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۸

رکسان ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۵۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
از ش چندشم میشه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 219
آفلاین
سلام ارباب. خوبین که، ارباب.

اینو آوردم خدمتتون.

موقع ارسالش یه کم نگران بودم ادامه دهنده بره سراغ فریدون و جنگ ضحاک... ولی چون ایده ش بنظرم جالب بود نوشتمش. در کل خواستم ببينم سوژه رو خراب کرده یا نه.


رکسان خالی... خالی خالی! بدون ویزلی!

تصویر کوچک شده




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۸ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۸

ریچارد اسکای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۵۸ سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱
از اون بالا بالا ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 61
آفلاین
ریچارد با جت پک سقف را سوراخ کرد و محکم به زمین برخورد کرد.
شپلق!
_زندم هنوز.

نوشته را بر روی میز پرت کرد و بعد با سوراخ کردن جایی دیگر از سقف، خارج شد.




شناسه قبلی : آبرفورث دامبلدور



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
سلام پافت. ما خوبیم. دقت کردیم و دیدیم که ناراحت هم نیستیم.


بررسی پست شماره 535 خاطرات مرگخواران، اگلانتاین پافت:


نقل قول:
- تالاپ!
جمعی از آگلانتاین ها پس از برخورد با دیواری نامرئی، مانند پارچه ی کهنه بر روی زمین پهن شدند.
_نههه...دروازه ها بسته شده...گیر افتادیم!!
شروع پست عالی بود. کوتاه و خلاصه...متفاوت و جالب.
کمی مبهم، در حدی که خواننده رو کنجکاو کنه که جریان چیه.
اعتراف می کنم که به محض خوندن با خودم فکر کردم شاید اتفاقی اینقدر خوب شروع کرده. شاید نتونه به همین خوبی ادامه بده...


شخصیت اگلانتاینت عالی بود. در حد تعجب آوری خوب بود. اون بی خیالی عجیب و غریبش...


نقل قول:
اگلانتاین بر روی صندلی گرم و نرم سالن عمومی هافلپاف نشسته بود، به شومینه ی خاموش زل زده و پیپی بر گوشه ی لبش گرفته بود.
خیلی خوب و متعادل، معرفی شخصیت اگلانتاین رو توی پستت شروع کردی. اینجا ممکن بود زیاده روی کنی...همین کار کمی شخصیت رو خراب می کرد. مثلا ممکن بود بنویسی دستاشو جلوی شومینه خاموش گرم می کرد و پیپی خاموش گوشه لبش بود.
این خوب نمی شد. سوژه شخصیت رو باید در بهترین و مناسب ترین جای ممکن و به تنهایی استفاده کنیم که تاثیرش رو بذاره. حتی اگه شخصیت دو تا سوژه داشت، حداقل در مرحله معرفی، زیاد از دو تا سوژه کنار هم و در یک جمله استفاده نکنیم.


نقل قول:
سدریک بر کنارش روی صندلی دیگری نشسته بود و دستش را جلوی چشمان پافت تکان می داد.
_ااا...اینجایی؟
_خیلی وقته...پیپِ خاموش میکشی؟

اگلانتاین به پیپ نگاه کرد؛ روشنش نکرده بود.
_هوومم...راست میگی...ولی مگه مشکلی داره؟
قبل از دیالوگ اول یه فاصله لازم داشتیم. وقتی فاصله نذاری دیالوگ بر می گرده به فاعل جمله قبل که سدریکه.
ولی این خیلی مهم نیست...
پیپ خاموش خیلی خوب بود. شاید اگه اگلانتاین طوری حرف می زد که انگار اینو از قبل می دونسته، بهتر می شد. یعنی نمی گفت" راست می گی"...فقط می پرسید مگه مشکلی داره؟


نقل قول:
فقط پای سی میلیون گالیون وسط بود، بیشترین پولی که در تمام زندگی اش دیده بود، مگر چقدر می‌توانست مهم باشد؟
البته که مهم نبود.

ترجیح می داد همچنان روی صندلی بنشیند و به نقطه های نامعلومی زل بزند؛
این قسمت ایده خیلی خوبی داشت. کمی باید واضح تر به هم وصل می شد. این مفهوم رو می رسوند که سی میلیون گالیون با این که بیشترین پولیه که اگلانتاین تو زندگیش دیده...ولی بازم ترجیح می داد به جای رفتن دنبال پول، بشینه و به نقطه نامعلومش زل بزنه. خوب نوشته شده...ولی این دو تا قضیه کمی از هم جدا شدن. سر هم نوشته می شد، مفهومش دقیق تر می رسید.


نقل قول:
لازم نبود همیشه مرتب باشد. مگر چقدر می توانست مهم باشد؟ باید دل ساحره های جوان را به دست میاورد؟ نه؛ البته که نه.
این توضیحات گاه و بی گاه نویسنده، اصلا آزار دهنده نیست. چون طوری نوشته شدن که به هیچ عنوان توجه خواننده رو به نویسنده جلب نمی کنه. توضیحا با لحن و احساسات اگلانتاین نوشته شدن و کاملا قابل درک هستن.


نقل قول:
اما اگلانتاین بر خلاف اوقات دیگر، حوصله ی بازی کردن نداشت؛ نوبتش را دیر بازی می کرد و نگران تسترال های روان پریش می شد.
_آقای پافت...نوبت شماست.
_آره...ولی تسترال ها چی میشن؟
_اقای پافت...لطفا عجله کنید.
_باشه...ولی ما حتی بیمارستانی نداریم که تسترال ها رو بستری کنه.
_نوبت آقای پافت میسوزه...نفر بعد.
_خانواده ی اونا چی میشن؟ چجوری با یه تسترال دیوونه تو خونه زندگی می کنن؟ تازه چجوری...
این قضیه تسترال های روان پریش خیلی خوب بود. غافلگیر کننده و مسخره! همین باعث می شد واقعا خنده دار باشه.
توی پست شما چند جا پیش اومد که با خودم گفتم اینو برای چی نوشته...بی فایده اس؟
و کمی بعد، همون "بی فایده" به یه نتیجه بامزه ختم شده. حساب شده نوشتی...این خیلی خوبه.


نقل قول:
_من دارم میگم اگلا عجیب شده، تو میگی به ساحره نیاز داره؟
_آره...آره. منم وقتی دلم میگیره، فقط یه ساحره ی باکمالات میتونه کمکم کنه.
از سدریک و رودولف خیلی خوب استفاده کردی.


نقل قول:
_جشن تولد با شمع.
_جشن؟ نه ترسناکههه. شمع؟ اونم ترسناکه.
این یکی از قسمت هاییه که بهتر بود یکی از سوژه ها رو انتخاب می کردی. شمع جالب تر بود. رکسان می تونست با جشن تولد مخالفت کنه و وقتی ازش بپرسن دلیلش چیه، بگه که از بچگی از شمع می ترسیده.


نقل قول:
_نه، چیز ترسناکی نیست رکسان. ولی...کم کم آدمو تجزیه میکنه. یعنی... ببینید، ما هممون آدم هایی تو مغزمون داریم، آدم هایی شکل خودمون، فقط با ورژن کوچک تر که هرکدوم مخصوص یه کاری هستن...مثلا برای آگلا، یه آگلا مخصوص پیپ کشیدن، تو مغزش وجود داره...یکی دیگه مخصوص قمار بازی و...ولی مشکل اینجاست که هر ماه، این آدم های کوچولو، جاشونو با هم عوض میکنن.

دورا سکوت کرده بود؛ گویی دیگر علاقه ای به ادامه ی حرفش نداشت. ولی به هر حال گفت:
_وقتی آدمی افسرده میشه، آدم کوچولوها با چسب نا امیدی توی مغزش میچسبن و دیگه نمیتونن بیرون بیان و جاشونو با هم دیگه عوض کنن پس کاراشونو اشتباه انجام میدن.
این قسمت تعجب آورترین بخش پست شما بود. خیلی خلاقانه و قشنگ بود. متعجب شدیم!


نقل قول:
اگلانتاین پرده هارا کنار کشید و به پرتو صبحگاهی، اجازه ی ورود به خوابگاه را داد.
_اهه...صبح شد که، بخوابیم پس...
این جاش هم عالی بود. اگلانتاین شما خیلی خوب داره پیش می ره. شما هم همینطور! چون اونقدر حواست پرت سوژه اگلانتاین نشده که خود پست رو فراموش کنی. سوژه هاش رو کاملا بصورت غافلگیرکننده بکار می بری. همیشه لازم نیست شکلک بذاری. گاهی بهتره دیالوگ های اگلانتاین با جدیت و بدون شکلک نوشته بشن.


نقل قول:
هافلی ها از پشت صندلی ها و میز ها بیرون پریده و فریاد شادی سر داده بودند.
_ناراحت شدین؟...چی ناراحتتون کرده؟
این جاش هم عالی بود...فقط همون اشکال کوچولوی فاصله نذاشتن رو داره.
یه بار دیگه توضیح بدم.
وقتی در مورد شخصیتی توضیح می دیم و بدون فاصله دیالوگی می نویسیم، دیالوگ مال اون شخصیت آخر می شه. مثلا:

سدریک اگلانتاین را کنار زد و با عصبانیت به طرف پنجره رفت و آن را باز کرد.
-خودمو پرت می کنم پایین ها!


آخرین فاعلی که داریم سدریکه...اگه بدون فاصله دیالوگ رو بنویسم، مال سدریک می شه. اگه دیالوگ مال اگلانتاین باشه باید فاصله بذارم:
سدریک اگلانتاین را کنار زد و با عصبانیت به طرف پنجره رفت و آن را باز کرد.

-هی...داری چیکار می کنی؟


این دیالوگ مال شخص دیگه ایه. می تونه اگلانتاین باشه یا یکی دیگه که توی اتاقه.

اینا رو توضیح دادم چون اصل و مفهوم صحنه خیلی خوب بود. حیفه به خاطر به فاصله، درست خونده نشه.

نقل قول:
هم گروهی هایش با قیافه ی متعجب نگاهش می کردند:
_اگلا...ما ناراخت نشدیم...با خقط برای تو کیک خرفتیم.

وین به رکسان که با نگرانی به گیلاس های روی کیک خیره شده بود، اشاره کرد.
_و خدریک چند تا بادکنک خوت کرد.

سدریک با گونه های گل انداخته، نفس نفس می زد.
_و خودولف...چند تا ساحره دعوت کرد، با اینکه هیچ خدوم نیومدن. ما می خواستیم خوشحالت خنیم.
_اه...مرسی بچه ها...ولی من یک کم کار دارم...

اگلانتاین با بی توجهی و حواس پرتی چرخید و به سمت سالن عمومی هافلپاف به راه افتاد.
_خمکش نکرد؟
_نه...فکر نمی کنم. باید فکر دیگه ای کنیم.
خیلی فکر کردم که این قسمت رو چطوری به شما بگم که درمورد سوژه شخص دیگه ای که به من مربوط نمی شه دخالت نکرده باشم. ولی راهی به ذهنم نرسید. برای همین به بسته ترین شکلی که می تونم می گم.
هیچوقت از سوژه های دیگران، صرفا به این دلیل که دوست یا هم گروهیتون هستن استفاده نکنین. سوژه باید خوب و قوی باشه، درست باشه...وگرنه کیفیت پست شما رو هم پایین میاره. ضعیف ترین قسمت پست شما به نظر من همین جاشه. دلیلش استفاده از یه سوژه نامناسبه. یه جورایی انگار به زور وارد پست شده. تاثیر خوبی نذاشته. دلیلش اینه که تا این جای پست، ایده ها و عملکرد خوبی از نویسنده دیدیم. وقتی درباره همچین سوژه ای می نویسه، خواننده کمی شک می کنه...که نویسنده ای که داشتم بهش اعتماد می کردم، نکنه نمی تونه قوی و ضعیف و خوب و بد رو از هم تشخیص بده؟ این اعتماد نباید از بین بره.

نقل قول:
_اممم...کیه؟ کیه؟ منم تهی ...بیام تو؟

صدای تق تق در اتاق اگلانتاین بلند شده بود؛ اما کسی داخل نشد. یا شاید هم به زبان پافت کنونی عادت نداشت.
اگلانتاین دوباره فریاد زد:
_کیه؟ منم منم...غذا آوردم براتون.

اما باز هم نه در باز شد و نه صدایی شنیده شد.
پافت به زور خود را از تخت جدا کرد و به طرف در رفت.
_عه!! یه بسته که اسم من روشه...مال من که نیست.
این جاشو اول نفهمیدم. چند بار خوندم تا متوجه شدم.
این صحنه، عادی نیست. خنده داره...ولی یه ذره غیر عادیه. برای همین، نباید فهمش رو برای خواننده سخت تر کنیم. اشکال کار ما این بود که اتفاقا رو به ترتیب ننوشتی. الان من مرتبش می کنم. اینجوری فهمیدنش خیلی راحت تر می شه:

صدای تق تق در اتاق اگلانتاین بلند شد.

_اممم...کیه؟ کیه؟ منم تهی ...بیام تو؟ (منم تهی هم بهتره حذف بشه).

کسی داخل نشد. یا شاید هم به زبان پافت کنونی عادت نداشت.
اگلانتاین دوباره فریاد زد:
_کیه؟ منم منم...غذا آوردم براتون. (این جا هم بهتره غذا آوردم براتون حذف بشه).

اما باز هم نه در باز شد و نه صدایی شنیده شد.

پافت به زور خود را از تخت جدا کرد و به طرف در رفت.
_عه!! یه بسته که اسم من روشه...مال من که نیست.


چیزی که باعث می شه ابهام این قسمت برای منِ خواننده مهم نباشه، دیالوگ آخرشه که خیلی خوب و قوی بود.


نقل قول:
اگلانتاین در را کوبید و به سمت تختش رفت؛ اما کنجکاوی اش غلبه کرد و دوباره رفت تا جعبه را وارسی کند.
_هووم...اسم من روشه...هووم...ماله منه...هووم...پس برش نمی دارم. نه...نه، باید برش دارم. آخه این طوری پست جلو نمی ره. آخه ممکنه کس دیگه ای برش داره.
با اعتماد به نفس می نویسی...همونطوری جلو برو. قسمت خط خورده، این اعتماد به نفس رو کمتر نشون می ده و به نظر من بهتره نباشه.

این که جعبه رو برنداشته در رو کوبید و برگشت توی اتاق خیلی خوب بود.


نقل قول:
پافت کشان کشان و با سختی بسته را داخل اتاق هل داد؛ آخر بسته خیلی سبک بود.
"آخر" اضافیه...ما چیزی رو برای کسی توجیه نمی کنیم. صحنه رو توضیح می دیم.


قسمت هدیه ها شاید خیلی متفاوت و خنده دار یا حتی غم انگیز نبود، ولی همونطوری بود که باید می شد. باید اگلانتاین رو به خودش میاورد. روش تاثیر می ذاشت...که گذاشت.


نقل قول:
اگلانتاین هایی کوچک، از دیواره ی مغز صاحبشان آرام می لغزیدند و کنده می شدند.
یکی از آنها بیرون می رفت و دیگری وارد می شد.

همه شان عجله می کردند؛ به هرحال یکی برای باختن در دست های قماربازیش می رفت و دیگری تصمیم گرفته بود به کلاس شمشیر بازی برود تا بتواند با دختر سامورایی دوئل کند.
و اگلای دیگری بود که هراسان به دنبال تکه های کوچک خاطراتش می دوید...خاطراتی که نباید باز می گشتند...خاطراتی که بهتر بود پاک فراموششان کند.
آخر پست هم مثل اولش عالی بود. یه حالت غم انگیز و جدی و دلگیر داشت که دوست داشتنی ترش کرده بود.

قوی ترین و بهترین نکته پست شما اگلانتاینش بود. شخصیتش خیلی بامزه اس. جدیه و با جدیت آدمو می خندونه. کاملا مشخصه که اگه نظر خودشو بپرسی معتقده که هیچ چیزی توی شخصیت و رفتارش برای خندیدن وجود نداره.
ایده هایی که پیدا می کنی عالی هستن. خوب و قابل فهم توضیحشون می دی. همینجوری هم بالاتر از سطح متوسط هستن. یه ذره جای کار دارن. خیلی کم...ولی وقتی این خیلی کم هم برطرف بشه واقعا عالی می شن.
سوژه پست خیلی خیلی خوب بود. شاید خیلی "خاطرات مرگخواران" نبود...ولی خوب بود.
پست خیلی بالاتر از سطح انتظار من از شما بود. نمی دونم چقدر براش زحمت کشیدی و فکر کردی و وقت گذاشتی. ولی ارزشش رو داشته. خیلی خوب بود.


ناراحت نشدیم!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.