خلاصه:مرگخواران به دستور لرد نگهداری از سالمندان خانه سالمندان را به عهده می گیرن، ولی در این کار زیاد موفق نیستن. رودولف به دنبال یه لحظه عصبانیت، پیرزن تحت مراقبت خودشو می کشه...برای ناپدید کردن جسد، اونو می پزه و به خورد لرد سیاه می ده. لرد پیرزن رو می خوره و دچار توهم می شه و همه رو به شکل میوه و سبزیجات می بینه و در همین حالت همراه رون ویزلی راهی محفل می شه.
لرد هوس آش رشته کرده. محفلیا هم از وضعیتش سوء استفاده می کنن و خود لرد رو به عنوان سبزی می ریزن تو پاتیل که بپزه.
لرد الان در حال پخته شدنه و مرگخوارا هم بیرون دنبالش می گردن.
**********
لرد در حالی که کف پاتیل نشسته، ردایش را دور خود جمع کرده و با ملاقه ای در دست آشِ اطرافش را مزه می کرد، مدام غر می زد و ایراد می گرفت:
- این که نمک ندارد!
ما آش را شور دوست داریم!
یکم فلفلم اضافه کنید؛ فلفلش کم است.
پنه لوپه با عجله نمک و فلفل را برداشت و درحالی که آنها را روی سرِ لرد و اطرافش می پاشید، گفت:
- بفرمایین، اینم از فلف...
- صبر کن ببینیم، پیاز! پس پیازای این آش کو؟
آش که بدون پیاز نمی شود؛ مهم ترین عنصر آش رشته پیاز است! تا پیاز نریزید من این آش را نمی خورم!
گادفری به سمت کیسه ی پیازها رفت و سه تا از درشت ترینشان را انتخاب و پس از هدف گیری، به همان صورت درون پاتیل پرتاب کرد.
لرد با خشم غرید:
- این چه وضعش است؟
پیازِ درسته می اندازی تو آش ما؟ ما پیازمان را حلقه حلقه می خواهیم! زود پیازمان را حلقه حلقه کنید، گرسنه مان است!
ماتیلدا به سرعت چاقویی برداشت و مشغول حلقه حلقه کردن پیازها شد. پس از گذشت دقایقی، به سمت پاتیل رفت و حلقه ها را به آشِ درحالِ پخت اضافه کرد.
لرد که از شناور شدن حلقه های پیاز در کنارش خشنود شده بود، بار دیگر آش را با ملاقه اش چشید.
پس از چندین غرِ دیگر و گوشزد کردنِ دیگر کاستی های آش به محفلی ها و اجرای دستورات لرد توسط آنها، لرد که از گرمای آتشِ زیر دیگ صورتش به رنگ سرخ درآمده بود، سری به تایید تکان داد و با صدایی بلند اعلام کرد:
- آش حاضر است! ما دیگر آماده شده ایم و قابل خوردن می باشیم!
گادفری نیم نگاهی به پنه لوپه انداخت و زیرلب گفت:
- تو که خیال نداری این آشو بخوری؟
پنه درحالی که به محتویات درون پاتیل و چهره ی لرد که وسط پیاز ها و سبزی های شناور نشسته و منتظر خورده شدن بود، نگاه می کرد جواب داد:
- به هیچ وجه!
حتی فکرشم نکن. ولی حالا باید باهاش چه کار کنیم؟
- نمی دونم، بریزیمش دور؟
پنه لوپه سرش را به علامت منفی تکان داد:
- نه، ولدمورت به این بزرگی رو چجوری می خوای بریزی دور؟ درضمن اگه فقط آشو بریزی دور خودشو می خوای چه کار کنی؟
رون که اتفاقی حرف های پنه و گادفری را شنیده بود، پیشنهاد داد:
- می تونیم بفروشیمش! آشو می بریم تو خیابون تا براش مشتری پیدا کنیم. درِ پاتیلم می ذاریم که کسی متوجه محتویاتش نشه.
پس از استقبال گادفری، پنه و دیگر محفلیون از این پیشنهاد، رون به سرعت دست به کار شد. به آرامی به سمت لرد رفت و سعی کرد با چرب زبانی او را راضی کند تا بیشتر درون پاتیل فرو برود که او بتواند درِ پاتیل را بگذارد؛ اما لرد زیر بار نمی رفت.
پس از گذشت دقایقی که با التماس های رون و مخالفت های لرد سپری شد، سرانجام رون به صورت عملی دست به کار شد و کفِ دستش را روی سرِ صاف لرد گذاشت و طی یک حرکت ناگهانی، محکم آن را به پایین فشار داد و در پاتیل را به سرعت بست.
خیابانی نامعلوممحفلی ها به صف در پیاده رو ایستاده و پاتیل را مقابلشان بر روی زمین گذاشته بودند. بر روی پاتیل عبارتِ "آش رشته ی جادوی سیاهِ اصل( صددرصد تضمینی)" به چشم می خورد.
جادوگران و ساحره هایی که از آنجا عبور می کردند هیچ یک حاضر نبودند به تبلیغات محفلی ها در خصوصِ آشِ سیاه گوش بدهند. پس از گذشت چندین ساعت، محفلیون که از نداشتن حتی یک مشتری ناامید و خسته شده بودند و چیزی نمانده بود که برگردند، صدایی از سر کوچه توجهشان را جلب و پس از نگاه کردن به آن محل، آنها را خشنود کرد.
گروهی از مرگخواران درحالی که یکصدا نام اربابشان را صدا می کردند و به دنبال ولدمورت می گشتند، مستقیم به طرف آنها درحال حرکت بودند.