_ارباب...اممم...میگم که چیزه...شنیدید میگن خبرای بد رو باید با مقدمه چینی داد؟
_بله هک...شنیدیم.
_به نظرتون اینکه خبرای بد رو با مقدمه چینی بدن کار درستیه؟
_هک الان فقط برای ما کشتار عام مهم است. ما را از هدفمان منحرف نکنید.
_ولی ارباب، میگن حرف تلخ رو باید شنید و خب خبر بد هم جزو همین حرفای تلخ محسوب میشه. برای همین مقدمه چینی براش لازمه. نه ارباب؟
لرد نگاه مشکوکانه ای به هکتور انداخت.
_منظورت چیست هکولی؟ درست بگویید ببینیم چه می خواهید بگویید یک ساعته وقت اربابانه ما را تلف کردید!
_به نظرتون پنگوئن ها که پرنده اند و پر دارند چطوری میتونن شنا کنند؟
_ما چه میدانیم بروید از خودشان بپرسید! برای همین اینهمه مقدمه چیدید؟
_نه راستش ارباب...یعنی شمام که بدون آپارات پرواز میکنین پر هم دارین؟ یعنی میتونین شنا هم کنین؟
_الان به ما گفتین پنگوئن؟!
_نه ارباب راستش میخواستم ببینم اگر در حال غرق شدن باشین میتونین شنا کنین یا نه!
_ما هرگز غرق نمیشویم...ما فراتر از غرق شدن هاییم...ما...
_ارباب راستش دارین غرق میشین آخه!
لرد که مشغول تعریف و تمجید از خودش بود با شنیدن آخرین جمله هکتور ناگهان متوجه وخامت ماجرا شد. کراب که در اثر ورود مقدار زیادی آب در شش هایش سنگین شده بود در حال غرق شدن بود و ردای لرد را گرفته بود و لرد نیز که فکر میکرد قایق قابل اعتمادی یافته است با کراب در حال پایین و پایین تر رفتن و سر انجام غرق شدن بود.
_یاران ما و نوادگان جد ما...بی گمان ما در حال غرق شدن هستیم!
ناگهان موسیقی فیلم تایتانیک در تالار غرق آب اسلیترین به گوش رسید. رابستن که میکروفونی از ناکجا آباد جلویش نازل شده بود حس خوانندگی گرفت و...
_اوری نایت این مای دریم بودن میشه...آی سی یو و آی فیل یو شدن میشه...
_فرمودیم داریم غرق می شویم برای ما آواز میخونه! بجای اینکار های جلف برای ما کشتی بسازید تا غرق نشدیم.
جماعت اسلیترینی به اطرافشان برای پیدا کردن تخته ای چوب نگاهی جستجوگرانه انداختند اما دوباره ناامیدانه به لرد چشم دوختند.
_همین؟ نهایت تلاشتان برای نجات ما همین بود؟
کمی ابتکار به خرج داده و از خودتان برای ما کشتی بسازید! هکتور را هم بجای بادبان قرار ندهید...انقدر تکان میخورد در طوفان می شکند دوباره غرق می شویم.