هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۰۷ یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۸

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۵:۵۲ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
از مرگ برگشتم! :|
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
یا لرد!

سلاملکم.

همونطوری که می دونین من مدت زیادی بوده دست به رول نشده بودم. قطعاً کیفیت کارم اومده پایین! هر چند که قبلاً هم خیلی بالا نبوده!
به هر حال اگه زحمت بکشید و این پست رو نقد کنید ممنون میشم.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 553 باشگاه دوئل، ارنی پررنگ:


پستت صحنه های خوبی داشت. انرژیش زیاد بود...این بد نیست، ولی گاهی لازمه این انرژی رو متعادل کنیم. وقتی پست اینقدر طولانیه، کل صحنه ها بهتره ریتم تند نداشته باشن. وسطا می تونیم یه سوژه ملایم تر پیدا کنیم و دربارش بنویسم، یا توی همون صحنه ها به موضوع جزئی تری بپردازیم. خستگی خواننده رو در ببریم! یه فیلمی رو تصور کن که از اول تا آخرش زد و خورد باشه. اولش شاید هیجان انگیز باشه...ولی آدم وسطا خسته می شه. برقراری تعادل برای همین لازمه.


اول، سوژه کلی داستانت رو در نظر بگیریم. شما خیلی به بخش جادویی و هاگوارتزی داستان توجه نکردی و یه سوژه نسبتا غیر جادویی انتخاب کردی(که تا وقتی که به سوژه دوئل مربوط باشه اشکالی نداره). همین باعث می شه مقداری از سوژه ها رو از دست بدی و در عوض سوژه های دیگه ای بدست بیاری.
مثلا قسمت مربوط به غذا خوردن مالفوی، قراره قسمت جادویی و هاگوارتزی ما باشه...ولی حتی اون قسمت هم شدیدا مشنگی شده. انگار خواستی سریع ازش رد بشی که به ماجرای اصلی برسی. چون ماجرای اصلی باید به نتیجه برسه.

من نوشته های شما رو می شناسم. گاهی طنزت عالی می شه...گاهی خیلی معمولی.
توی این پست من طنز عالی ندیدم. چیزی که پست رو بالا کشیده، ماجراشه، نه طنزش.
تمرکز اصلیت روی همین ماجرا بوده. در حدی که شخصیت ها هم کمرنگ شدن...حتی خود ارنی.


نقل قول:
در یکی از روز های زمستانی ارنست پرنگ راننده ی اتوبوس جادویی، روی کاپوت اتوبوسش غمبرک زده بود.
از جای خوبی شروع کردی. شخصیت ارنست...کارش...و صحنه ای که با وجود این که طنز پررنگی نداره، ولی به دلیل استفاده از کلمه "غمبرک" بامزه اس.


نقل قول:
-هی خدا آخه این رسمشه؟ جوون بودیم، پیر شدیم. شغل داشتیم، بیکار شدیم. کلی رفیق داشتیم، بی یار شدیم. الان هم که اون ایرانی ها بنزین رو تحریم کردن؛ بنزین شده لیتری صد دلار. نمیتونم حتی این شوالیه رو روشن کنم. زندگی داریم میکنیم یا زندگی داره... پاق.
همین یه دیالوگ یکی از اشکالای پست رو نشون می ده. توضیح بیش از حد که گاهی حالت طفره رفتن از اصل قضیه رو به خودش می گیره. به نظر من تنها جمله خوب این دیالوگ " نمی تونم حتی این شوالیه رو روشن کنم" بود. بقیه رو می شد توی یه خط خلاصه کرد و تاکید رو روی همین جمله گذاشت. متن همینجوری قوی می شه. با حذف قسمت های اضافی یا به درد نخور یا ضعیف تر.


نقل قول:
-خاموش باش ای فناپذیر لاغرمردنی.
دیالوگ خیلی خوبه. جلب توجه می کنه...ولی شکلک، بی دلیل توجه رو از دیالوگ می گیره و حذب خودش می کنه. به نظر من بهتر بود این دیالوگ، بی شکلک نوشته می شد که کل توجه روی خودش می موند.


نقل قول:
کمی آنطرف تر ابرهای سیاه با صدای وحشتناکی ظاهر شدند و هوا حسابی تاریک شد. آسفالت خیابان شروع به ترک خوردن کرد و از لای ترک ها مه سفیدی بیرون آمد که صحنه را بسیار ترسناک و تخیلی کرده بود.
این صحنه خوب بود...فقط کلمه "تخیلی" کمی اضافه بود. گفتم کمی...چون خیلی توصیف رو خراب نکرده، ولی اگه نباشه یا جایگزین بهتری براش پیدا بشه بهتر می شه.


نقل قول:
درجا قالب تهی کرد.
-چیه؟ تو کی هستی؟
"در جا قالب تهی کردن" یعنی مردن...این جا یعنی از ترس مردن. حالا لازم نیست واقعا بمیره...ولی یه ذره باید با توصیف، متناسب رفتار کنه. بعدش یه دیالوگ عادی با کمی تعجب گفته.


نقل قول:
-من؟...یعنی از بس من خوب و والا هستم داری منو با آزمایش های سخت و نفس گیر آزمایش میکنی؟
-خفه بمیر تا با این باز نزدم تو سرت.
-چشم چشم.

مرلین دست هایش را به هم زد و چشم هایش را به ارنست دوخت.
این قسمت کلا به نظر من اضافیه. بیخودی گفتگو رو کش داده. مرلین می تونست حرفشو همون اول کامل بزنه.


نقل قول:
مرلین با شنیدن این حرف سرخ شد، بعد زرد شد و بعد به آبی تغییر حالت داد.

-چرا آبی شدی؟

ناگهان پرده ی قرمزی پشت سر مرلین کشیده شد و دوربین با نمای بسته روی صورت مرلین زوم کرد و مرلین با لبخند مسخره ای به دوربین زل زد.
یک.... دو...سه...اکشن !
نقل قول:
-نکته آموزشی این داستان، بچه های عزیز. آیا میدانستید آتشی که به رنگ آبی است به مراتب حرارت بیشتری از آتشی که به رنگ قرمز و زرد است دارد؟
وووپ
پرده ها کشیده شد و دوربین محو شد.
این جاش هم اضافه بود.
کلا کلمات دوربین و زوم و اینجور چیزا بهتره وارد داستان نشه. مگه این که پست مال تاپیکی مثل هالی ویزارد باشه. اینا جو داستان رو خراب می کنن. ولی گذشته از این، طنزش هم ضعیف بود...نکته خاصی هم نداشت. برای همین اضافی محسوب می شه.
این وسط سوال" چرا آبی شدی" خوب بود...به شرط این که یه جواب جالب بهش داده می شد. جوابی که می تونست خیلی متفاوت یا خیلی ساده باشه.


نقل قول:
-اینجا قسمت استخدامی برای راهبر قطار هاگوارتزه. رزومتو بده ببینم.
-اما من رزومه ای ندارم.

مرد از پشت میزش بلند شد و به سمت ارنست امد.
-هول شدی مث اینکه... اره؟ این چیه پس دستت؟

و پوشه ی حاوی مدارک و رزومه که در دستان ارنست بود را از او گرفت و پشت میزش برگشت.
این جاش خوب بود.


نقل قول:
-خب دیگه ارنی جون. این تو و این هم قطار. ببینم چیکار میکنی. چند دقیقه دیگه وقت حرکته. برو تو.

و ارنست را داخل واگن راننده هل داد.
شکلکش خیلی خوب بود.


نقل قول:
-هی کلوخ(اسم اون بنده خدا)بیا اینجا.
کلوخ، خیلی خنده دار بود.


نقل قول:
دو مرد اسرار امیز که چهره های خود را پوشانده بودند؛ به همراه بچه ای که کنارشان بود، کنار ستون ایستاده بودند و اطراف را می پاییدند. بچه ماسک و عینکش را برداشت و سیبیلِ چخماخی و ریش بلندش پدیدار شد.

-امیدوارم این دفعه گند نزنید به نقشه! حسابی نقشه را فهمیدین؟
-بله رئیس.
این صحنه عالی بود.


نقل قول:
ارنست نفس عمیقی کشید. تازه داستان شروع شده بود و وقتش بود ارنست خودش را ثابت کند اما نمیتوانست استرس و گفت و گو با خودش را پنهان کند.
اینا ایرادای خیلی مهمی نیستن...ولی مثل سرعت گیرهای کوچولو، موقع خوندن کمی سرعت خواننده رو کم می کنن و این خیلی خوب نیست. جمله ها می تونن روون تر باشن:
ارنست نفس عمیقی کشید. داستان تازه شروع شده بود و وقتش بود خودش را ثابت کند اما نمیتوانست استرسش را پنهان کند.

گفتگو با خودش رو هم حذف کردم...این ایده ایه که عملی قشنگ می شه. نباید توضیحش داد.
نقل قول:
-خب ارنست آروم باش. اروم باش. چیزی نیست این قطار هم به سلامتی فرود میاد.

عملی یعنی همین. بدون توضیح، شروع کنه به حرف زدن با خودش. کاش کمی بیشتر با خودش حرف می زد. از خودش سوال می کرد و خودش جواب می داد. ایده خوبی بود.

نقل قول:
-نه منظورم این بود که... .
ارنست عقب عقب رفت و دستش به دستگیره ی ترمز خورد و ترمز دستی از کار افتاد. قطار به خاطر شیبی که در ایستگاه نه و سه چهارم بود شروع به حرکت کرد.
ارنست با هول برگشت و به دکمه ها و اهرم ها نگاه کرد و نمیدانست چطور قطار را که هنوز روشن هم نبود نگه دارد.

-خیلی ها هنوز سوار نشدن. ترمز کن. ترمز کــن.
-یه اهرم اینجاست که شبیه ترمز اتوبوسه. فکر کنم همینه. بذار بکشمش... .
این جاش خیلی خوب بود. بدون کم و زیاد.


قسمت رستوران قطار تا فرار از رستوران، جای کار بیشتری داشت. می تونست کمی خلاصه تر، ولی قوی تر باشه. از نظر طنز یا شخصیت ها.


نقل قول:
سه دکمه ای که روی ان ها چپ و راست و بالا نوشته شده بود
دکمه های چپ و راست و بالا، بامزه بودن. حتی وقتی دکمه چپ رو زد با خودم گفتم کاش بالا رو انتخاب می کرد. اون جالب تر بود. که بعدا اونم زد. به جای سمت می شد از کلمات دیگه ای هم استفاده کرد. دکمه هایی که نوشته باشه با زدنشون چه اتفاقی ممکنه بیفته. یا مثلا اینجا:
نقل قول:
ارنست همین که سرش را از بیسیم بلند کرد جلویش دیوار دیگری دید اما ایندفعه دیوار تمام ریل هارا پوشانده بود و راه فرار نداشت؛
دیوار خوبه...ولی مانع عجیب تر و غافلگیر کننده تر، بهتره.


نقل قول:
گویا سر و کله ی شریکان آن دزد پیدا شده بود که با ماشین پرنده با سرعت به انها نزدیک میشدند.
این صحنه رو بهتر بود به جای حدس زدن، توصیف می کردی. ارنست صدا رو می شنید و نگاه می کرد و اینو می دید. شاید برای خلاصه کردن ماجرا سریع ازش رد شدی...ولی مهم همینه. که بدونیم کجا رو بهتره خلاصه کنیم و کجا رو بهتره شرح بدیم.


پستت خوب تموم شده.


داستان کلی خوب بود. به نظر من می شد کمی جادویی ترش کرد. سوژه های ریز جادویی لابلاش جاسازی کرد. طنزش جا داشت بهتر بشه. چون شما می تونی بهتر بنویسی. شخصیت ها کمی قربانی ریتم تند داستان شدن. از این می شه چشم پوشی کرد، چون واقعا گاهی مجبور می شیم انتخاب کنیم.


تموم شد پررنگ...دور شو!

.....................

بررسی پست شماره 554 باشگاه دوئل اگلانتاین پافت:


نقل قول:
میدونم پستم خیلی بده ارباب...
ولی نقدش کنید لطفا ارباب...
اولا که پست کاملا خوب که احتیاج به نقد نداره. هی باید ازش تعریف کنیم.
دوما اشتباه می کنی. پست دوئل معیارای خاصی داره که با رعایت نکردنشون امتیاز کمتر می شه. نشون دهنده بد بودنش نیست.

کوتاه یا بلند بودن پست تکی(مثل پست دوئل) اصلا مهم نیست...ولی کامل بودنش مهمه.
معنی کامل بودن این نیست که مقدمه، داستان و نتیجه داشته باشه. کل پست می تونه مثلا فقط یک ساعت از زندگی یه شخصیت رو توضیح بده...ولی توصیفات، پردازش شخصیت و دیالوگ هاش باید کافی باشن. مهم ترین اشکال پست شما این بود. کامل نبود...همین باعث می شد مبهم به نظر برسه. طوری که داورا(باور کنین اون دو تای دیگه!) پست رو چند بار خوندن. مخصوصا لینی که اولین داوریش بود حساسیت خیلی خیلی زیادی داشت و واقعا کچلمون کرد! اونقدر خوند و برگشت و رفت و اومد که مطمئن بشه همه چی درسته و درست متوجه شده. این یه داوره...خواننده معمولی این کارو نمی کنه. یه بار می خونه و رد می شه. برای همین مجبوریم پست رو درست و کامل تحویلش بدیم.


نقل قول:
—مهم نیست...تهش قطار چپ میکنه...اصلا مهم نیست...ته تهش آتیش می گیریم دیگه...
شروع با دیالوگ، می تونه شروع خوبی باشه. یه ذره باید جلب توجه کننده تر می شد.
این "تهش ..." خوب بود. یا یه ذره باید ادامه می داد و یا عجیب و غریب ترش می کرد. این جا انگار خواسته بره جلو، ولی نتونسته. با وجود این اصلا بد یا ضعیف نبود.


نقل قول:
اگلانتاین پافت در حالی که برای روحیه بخشیدن به خود زیر لب این حرف هارا زمزمه می کرد؛ استارت قطار را زد.
قطار لرزش خفیفی کرد و روشن نشد.
این جاش خوب بود. قبل از روشن نشد، به نظر من یه مکث خفیفی می شد نشون داد. روی اون جمله هم می شد تاکید کرد. اینجوری:
اگلانتاین پافت در حالی که برای روحیه بخشیدن به خود زیر لب این حرف هارا زمزمه می کرد؛ استارت قطار را زد.
قطار لرزش خفیفی کرد...و روشن نشد!



نقل قول:
—خب...قطارم که روشن نمی شه...بریم پس دیگه...

پافت با خوشحالی از صندلی پایین پرید و به طرف در رفت
این حالت ترسوی اگلانتاین که داره سعی می کنه دلیل قانع کننده ای برای نرفتن پیدا کنه، خیلی بامزه و دوست داشتنی بود.


نقل قول:
فلش بک:

—معامله انجام شد؟
فلش بک یه حرکت نسبتا سنگینه. طوری که اگه توی یه پست تعدادش کمی زیاد بشه، خواننده رو گیج می کنه. خودم گاهی پستی با چند فلش بک می نویسم...همیشه شک دارم که من که ماجرا رو می دونم، ولی کسی که نمی دونه هم متوجه می شه که چی شد یا نه؟ برای همین معمولا از یکی دو نفر نظر می خوام که اینو بخونین و ببینین واضحه؟
برای همین، از فلش بک باید وقتی استفاده کنیم که واقعا لازم یا مفید باشه. مثلا پستمون رو جالب تر کنه. این جا به نظر من لازم نبود. پست می تونست از این جا شروع و به قسمت حرکت قطار متصل بشه.


نقل قول:
خون به گونه های پافت دوید. ارنی اجازه نداشت با او اینگونه حرف بزند.
—من...یه قطاری اون وسط مسطا هست...جورش می کنم.

اگلانتاین دلش لک می زد تا بار دیگر آن قیافه ی مبهوت ارنی را ببیند.
جمله آخر(اگلانتاین دلش...) خیلی خوب بود. سوژه انتخاب قطار برای همچین شرط بندی ساده ای هم خیلی خوب بود.برای همین فکر می کنم این سوژه کمی ساده تر و خلاصه تر از چیزی که مستحقش بود نوشته شده. مثلا اگلانتاین نمی دونست با چه وسیله ای مسابقه بده...می رفت و اتفاقی قطار رو پیدا می کرد.


نقل قول:
اگلانتاین پافت برای هزارمین بار در زندگی خراب کرده بود.
قطاری پر از دانش آموز به جای اینکه به سمت هاگوارتز حرکت کند، داشت مسیر مسابقه را طی می کرد.
دانش آموزان، بی خبر در کوپه هایشان نشسته و منتظر رسیدن به مدرسشان بودند.
سوژه این قسمت هم عالی بود. ولی بازم مثل بالا، زیادی خلاصه شده. اشکال اصلی پست شما همینه. سوژه های خوبی پیدا می کنین...ولی خیلی خلاصه و تیتروار ازشون رد می شین.


نقل قول:
اگلانتاین جیغ کوتاهی کشید. اصلا انتظار پیرزن و چرخ دستی خوراکی هایش را نداشت.
—شما از کجا اومدید مادر جان؟
—مادر جان؟ من مادر جان تو ام؟
—نه...می خواستم یه چیز دیگه بگم.
—حتما می خواستی یه چیز بامزه بگی.
—نه...بیایید این شوخی کثیف رو شروع نکنیم.

پیرزن که چشمهایش روی اگلانتاین زوم شده و حالتی تهاجمی به خود گرفته بود؛ لبخندی زد و دوباره پرسید:
—چیزی می خوری پسرم؟

پافت که این دفعه کلماتش را با دقت انتخاب می کرد گفت:
—نه ممنون...انقدر غذاهای مفید و بدون چربی و قند و کم کالری خوردم که دیگه اشتها ندارم.

پیرزن برای آخرین بار نگاهی تحسین آمیز به او انداخت و از کوپه بیرون رفت.
این قسمت به نظرم زیادی ساده پیش رفته. در حدی که حذفش می تونه به نفع پست باشه.


نقل قول:
صدای دنگ وحشتناکی بلند شد و سپس اگلانتاین دیگر چیزی از فضای رو به رویش نمی دید.
خفاشی غول پیکر بر روی شیشه ی قطار نشسته و در حال مرتب کردن موهایش بود.
این صحنه درست توصیف نشده.

صدای دنگ وحشتناکی بلند شد و درست بعد از شنیده شدن صدا، اگلانتاین دیگر چیزی از فضای رو به رویش نمی دید.
کمی بیشتر که دقت کرد، خفاشی غول پیکر را دید که بر روی شیشه ی قطار نشسته و در حال مرتب کردن موهایش است.



نقل قول:
—ببینم...نکنه تو اون آشپز خوش شانسی که می خواد با من سوپ درست کنه؟
انتخاب خفاش و سوپ خوب بود...ولی استفاده از سوژه های روز، کمی ریسک دارن. این جا کسایی که قراره درباره پست قضاوت کنن محدود هستن و ممکنه یک یا چند نفرشون چیزی در مورد سوژه ندونن. در این صورت این قسمت کلا براشون مبهم می شه. برای همین از این سوژه ها خیلی با دقت باید استفاده کرد. البته این سوژه رو بعیده کسی ندونه و نفهمه...اینو کلا برای سوژه های واقعی روز گفتم. مثلا خیلیا از اصطلاح ها یا شخصیت های سریال های روز استفاده می کنن. سریالی که شاید من داور، اصلا ندیده و نشنیده باشم.


نقل قول:
خفاش به توجهی به پیرمرد روبه رویش دوباره مشغول به مرتب کردن موهایش شد.
اشتباه تایپی توی پست دوئل، کمی مهم تر از پست عادیه. دقت کنین.


نقل قول:
فلش بک:
فلش بک مجدد...و دیالوگ های زیاد این بخش. ترکیب اینا با هم کمی خطرناک شده. می تونه آدمو گیج کنه.
اینم می شد بدون فلش بک، اوایل پست جا داد. مثلا اگلانتاین یادش میفتاد که چرا شرط بندی کردن.


آخر پست خیلی ناقصه. خیلی جای کار داشت. خیلی توضیح لازم داشت. ضعیف ترین بخش پست، آخرش بود. این اگه یه پست معمولی بود، آخرش اهمیتی نداشت. چون یکی میومد و ادامه می داد...ولی پست دوئلی با این موضوع، بهتر بود کمی واضح تر و قوی تر تموم می شد.

نیمه اول پست(قبل از سوار شدن به قطار) بهتر از نیمه دومش بود.
دقت کنین. شما ایده های خوبی پیدا می کنین. این مهمه. از این تیز بینی استفاده کنین و ایده ها رو به اندازه کافی باز کنین. توضیح بدین.


پست اصلا بد نبود...کمی توضیح و شرح بیشتر لازم داشت.


ما را رها کرده و بروید!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۲۶ جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲:۲۲:۰۸ جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
سلام ارباب...
خوبید ارباب...
میدونم پستم خیلی بده ارباب...
ولی نقدش کنید لطفا ارباب...
ناراحتم نباشید ارباب...


ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۹ چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۸

ارنى پرنگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۳ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۴ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 202
آفلاین
سلام لطفا این رو نقد کنید.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۹ شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
وین


به نظر من، سوژه شخصیتت ایراد داره. ربطی به این نداره که چقدر نویسنده خوبی باشی یا چقدر تلاش کنی. بهترین نویسنده سایت هم نمی تونه این سوژه رو به جایی برسونه. منظورم از سوژه همین "خ" هاست که چند بار اشاره کردم و چند بار مستقیم گفتم که بی فایده اس.
البته هر وقت از من درباره سوژه ای سوال می کنن، حتی اگه باهاش موافق نباشم هم می گم یه مدت امتحانش کن. شاید موفق شدی. چون قرار نیست کل پیشگویی های من درست از آب در بیان.
ولی اینو امتحان کردی...نمی شه. نه جالبه، نه جذابه، نه خنده داره، نه به دردت می خوره، نه کمکت می کنه.
من فکر می کنم بهتره تا دیر نشده مسیر اشتباه رو برگردی و از اول شروع کنی. انتخاب نهایی با خودته چون شخصیت مال خودته.


بررسی پست شماره 536 خاطرات مرگخواران، وین هاپکینز:


نقل قول:
-وین!
-چیه خروف؟
اینو توی نقد پست یکی از اعضای محفل هم گفته بودم.
محفلی ها به دامبلدور خیلی احترام می ذاشتن. این کلمه "پروف" توی چت باکس یا تاپیک های غیر ایفای نقش می تونه استفاده بشه. صمیمیت رو نشون بده. ولی توی پست ایفای نقش، یه کمی به نظر من غیر محترمانه اس. کمی تحقیر آمیزه. مثل این می مونه که یه مرگخوار به لرد بگه لردی...لردک!
"چیه پروف" هم جوابی نیست که یه محفلی به دامبلدور بده. وین، اون جا هنوز عضو محفل بود.


نقل قول:
دامبلدور، چهره اش شکل دیگری داشت؛ شکلی که برای وین کاملا عجیب بود.
چرا دامبلدور چهره اش؟
چهره دامبلدور بهتر نیست؟


نقل قول:
-می دونی فلفل دلمه ای هات خیلی تلخن؟ می دونی از خور خور کردنت خسته شدیم؟
فلفل دلمه ای که تلخ نمی شه! چقدر آشپزیت خوبه وین!
دامبلدور هم مثل ما از خور خور کردنت خسته شده!

دامبلدور صبورترین شخصیت کتاب بود. در حد بسیار اعصاب خرد کنی! خیلی بعیده که به یه عضو محفل به همین سادگی بگه از شکل حرف زدنت خسته شدم.
این نتیجه، خیلی دور از ذهنه، و وقتی قراره به نتیجه ای عجیب و غیر منطقی برسیم، مجبوریم مقدمه چینی کافی براش انجام بدیم. یا مجبوریم قضیه رو کاملا طنز و غیر منطقی کنیم.
این جا طنز نیست...مقدمه کافی هم نداره. خواننده قانع نمی شه. این که دامبلدور، فعل رو جمع بسته هم به این قانع نشدن کمک می کنه. این طرز حرف زدن لرده، نه دامبلدور.
این جاشو می شد به این شکل نوشت که مثلا من مشکلی ندارم...ولی اعضای محفل دارن شکایت می کنن و از خور خور کردنت خسته شدن...


نقل قول:
وین، بسیار زودرنج بود و همین کافی بود که وین به خشم بیاید.
"همین" بر می گرده به جمله قبل.
یعنی معنی جمله بالا این می شه:
وین بسیار زودرنج بود و همین زودرنج بودن وین، کافی بود که او به خشم بیاید.
که درست نیست...
با اضافه کردن دو کلمه، مفهوم جمله درست می شد:
وین، بسیار زودرنج بود و همین جمله دامبلدور کافی بود که وین به خشم بیاید.



نقل قول:
- بله، من هم خیلی وخته که می خوام مرگخوار اخباب بشم.

اشکال اصلی نوشتت، غیر منطقی بودنشه.
وین خیلی بچگانه رفتار می کنه. انگار دامبلدور داره با یه بچه هفت- هشت ساله حرف می زنه. این جا هم مثل بالا دقیقا یه نتیجه غیر منطقی داریم که مقدمه چینی کافی نداره.
وین می تونه تصمیم بگیره که مرگخوار بشه...ولی مجبوریم دلایل منطقی و قانع کننده برای این کار بیاریم.


نقل قول:
وین، بسیار زودرنج بود و همین کافی بود که وین به خشم بیاید.
- بله، من هم خیلی وخته که می خوام مرگخوار اخباب بشم.

وین، کوله پشتی زردش را برداشت و هافل را درون آن گذاشت.
-هلگاخافظ پروفسور دامبلدور.

تا وقتی فاعل عوض نشده، لازم نیست اسم رو تکرار کنیم. یعنی اینجوری:

وین، بسیار زودرنج بود و همین جمله کافی بود که به خشم بیاید.
- بله، من هم خیلی وخته که می خوام مرگخوار اخباب بشم.

کوله پشتی زردش را برداشت و هافل را درون آن گذاشت.
-هلگاخافظ پروفسور دامبلدور.


دو تا وین رو حذف کردم و موقع خوندن می بینی که نوشته، مختصرتر، ولی قشنگ تر شده.


هافل سگ بود؟
هنوزم مطمئن نیستم چیه...ولی بالاخره فهمیدم که حیوون دست آموز وینه.
این جا دو تا اشکال داریم.
خیلی حرکت قشنگی نیست که اسم یه گروه رو روی حیوون بذاریم. اینو بیشتر برای ایفای نقش سایت گفتم. الان یکی بره اسم کلاغشو بذاره اسلیترین، ممکنه یه اسلیترینی زیاد خوشش نیاد. یه ذره باید مواظب این اسامی باشیم.
اشکال بعدیش اینه که این سوژه اصلا جا نیفتاده. برای همین بود که گفتم بالاخره فهمیدم هافل چیه! چند جا بهش اشاره کرده بودین...ولی اصلا مشخص نبود که این کیه و چیه و از کجا اومده و چه ویژگی ای داره. ممکنه توی انجمن هافلپاف درباره اش نوشته باشین یا حرف زده باشین، ولی اونجا رو همه نمی بینن. سوژه ها رو باید خارج از انجمن های خصوصی جا بندازین.


نقل قول:
-پخمک خودخواه! موقعی که مرگخوار اخباب شدم خونه گریمولد رو روی سرش خراب می کنم!
نه یه مرگخوار درباره دامبلدور این جوری حرف می زنه...نه محفلی...نه محفلی سابق. بالاتر هم گفتم که وین زیادی داره بچگانه رفتار می کنه.


نقل قول:
وین، بیل زردش را از توی کوله اش بیرون آورد و شروع به کندن زمین کرد.
-بیا هافل. باید تا فردا بریم خونه ی اخباب.
-خوورا!

هافل که مانند وین در دلش غوغایی بود، شروع به حفر راهی به خانه ی ریدل کرد.
این جاش خوب بود. خنده دار بود. این که از همچین راهی بخواد بره به خانه ریدل ها. از این می تونه تو سوژه های دیگه هم استفاده کنه. حتی می تونه گسترشش بده. برای رفتن به هر مکانی از یه راه عجیب یا مسخره یا خنده دار استفاده کنه. همین حفر زمین رو هم می تونه تکرار کنه.
در مورد حیوون دست آموزش هم بگم. این جور سوژه ها وقتی کمک کننده هستن که به یه دردی بخورن. نه این که وبال گردن صاحبشون بشن.
خیلی از اعضا برای خودشون حیوون خونگی انتخاب می کردن. ولی کل کاری که انجام می دادن این بود که تو هر سوژه ای اینا رو دنبال خودشون بکشن و اجبارا درباره شون بنویسن. این یعنی همون وبال گردن شدن. ایجاد مزاحمت برای شخصیت.
یکی دو نمونه موفق هم داریم. یکی عقرب لادیسلاو زاموژسلی سابق(دامبلدور فعلی) هست که با وجود این که کار خاصی انجام نمی داد، ولی شخصیت خیلی خوبی بود. اشاره های به موقع و جالب لادیسلاو بهش، شخصیت رو قوی کرده بود.
یکی دیگه شمشیر تاتسویا بود که حرف می زد و لجبازی می کرد.
یکی دیگه بچه رابستن بود که البته هنوز هم هست و به نظر من شخصیت اضافه خوبیه. به درد می خوره. می شه دربارش نوشت. سوژه سازه.
وقتی همچین چیزی به شخصیتمون اضافه می کنیم، در برابرش مسئولیم. مجبوریم روش کار کنیم. الان هافل برای منِ خواننده یا نقد کننده مشکلی ایجاد نمی کنه. برای وین ایجاد می کنه. مزاحم خودت می شه. مگه این که درباره اش فکر کنی. که این حیوون(که هنوزم مطمئن نیستم سگ باشه یا چی) چه ویژگی به درد بخور یا خنده داری داشته باشه. اون موقع اس که باری از روی دوش وین بر می داره و کمکش می کنه.

نکته: ببین...تازه فهمیدم هافل گورکنه! گورکن بودنش کمی از ناجور بودن اسمش کم می کنه. ولی بازم نظر من اینه که اسم یه گروه رو نباید روش می ذاشتی.


نقل قول:
-هافل، به نظرت اخباب بهمون اجازه ی خرگخوار شدن رو می ده؟
حالا اخباب مهم نیست...ولی خرگخوار؟!

دو تا اشکال اساسی پست و شخصیت شما رو خلاصه کنم.

اولیش منطق داستانه. اتفاقایی که میفتن یا باید خیلی ماهرانه به شکل طنز نوشته بشن که خواننده دنبال منطق نگرده(که این کار سختیه و مهارت لازم داره) و یا منطقی پیش برن. طرف یهو با یه جمله وسایلشو جمع نکنه بره گروه دشمن!
دومیش اینه که خودتو برای سوژه هایی خسته می کنی که نتیجه ای برات ندارن. کمکی بهت نمی کنن. اولین طرز حرف زدن وینه و دومی هافل(که روی این یکی می شه کار کرد. می شه بهترش کرد).

مورد بعدی که هنوز به اندازه دو مورد اول اهمیت نداره، خود وینه. رفتارش باید کمی پخته تر و جا افتاده تر باشه که بتونیم به عنوان مرگخوار یا محفلی یا یه عضو مستقل قبولش کنیم.


راه درازی در پیش داری. دلیلش اینه که مسیر اشتباه رو(در مورد شخصیتت) گرفتی و رفتی جلو. الان چاره ای جز این نیست که برگردیم و از اول شروع کنیم. شخصیتت رو کلا باید از اول بسازی.
مواظب منطق داستان و شخصیت ها باش. دقت کن که کدوم شخصیت چه ویژگی هایی داره و چقدر قدرت داره. اشکالات کم کم برطرف می شن.


هافل رو بردار و برو وین!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۴۳ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۸

اما دابزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۱ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۶:۴۶ شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۲
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 172
آفلاین
تق تق تق!

سلام.
بازم مزاحم شدم؟ وقتتون رو گرفتم؟ ببخشید الان از خونه می رم بیرون، فقط قبلش می شه بی زحمت این پست رو نقد کنین؟ ممنون.


نرسیده عذرخواهی و خانه را ترک می کند!

نقد پست شما ارسال شد.

سلام.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۶ ۲۳:۱۰:۴۷

مزه خونه به همینه... همیشه می دونی درش به روت بازه... می تونی سر تو بندازی پایین و بیای تو و لازم نباشه توضیح بدی به کسی که چیکاره ای اونجا... چون جوابش معلومه... خونت اونجاست... حتی اگه فقط گهگداری بهش سر بزنی!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۵۶ پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸

وین هاپکینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۱:۴۵ سه شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
از تون خوشم نمیاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 236
آفلاین
خلام ارباب.
راه زیرزمینی رو خقد می کنین اخباب؟
خ.ن( ): چون رول خدی بود، خکلک نذاشتم.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۱ یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
ما هسته زرد آلو هستیم. ما مفید می باشیم.


بررسی پست شماره 234 فرهنگستان ریدل، مروپ گانت:


پست، فقط با توجه به ظاهرش، طولانیه. دلیل این که اینو همیشه تکرار می کنم اینه که نمی خوام کسی فکر کنه لازمه که طولانی بنویسه. اگه هدف خاصی ندارین یا طولانی نوشتنتون دلیل خاصی نداره، نصف این پست کافیه. بیخودی وقتتون گرفته نشه. یا می تونین به جای یه پست بلند، دو تا کوتاه بزنین که هم فعالیت خودتون بیشتر باشه هم سایت فعال تر بشه.
کمی هم به موقعیت پست ربط داره. مثلا اگه اولش خلاصه کرده باشین، کمی طولانی شدنش مانع خوندنش نمی شه.
باز تاکید می کنم که محتوای پست مهم تره. گاهی یا لازمه و یا بهتره که طولانی باشه. ترجیح دادن پست کوتاه مال وقتیه که بلند نوشتن هیچ فایده ای نداشته باشه.


نقل قول:
-ببین پیاز داغ مامان، کوتاه کردن موها هر چند وقت یک بار ضروریه. مخصوصا برای شما که موهای پرپشتی داری.
-

لرد دستی به سرش کشید.
فقط بیابان بود!
شروع، عالی بود.
وقتی داشتم پست های قبلی رو می خوندم، گفتم کاش دامبلدور رو برنگردونن و برن سراغ یه شخصیت دیگه. برای دامبلدور همینقدر کافی بود. شما هم رفتی.
طرز خطاب لرد توسط مروپ رو همه می تونن حدس بزننف ولی هر دفعه به شکلی خلاقانه خواننده رو غافلگیر می کنی. خلاقیت خیلی خوب بود. طنز خیلی خوب بود. استفاده از ویژگی شخصیت ها بدون آسیب زدن به چارچوب شخصیتشون عالی بود. دیالوگ جدی و در عین حال مسخره مروپ خیلی خوب بود...بیابان لرد هم عالی بود.


نقل قول:
در فکر فرو رفت. شاید مادرش اخیرا فرزند دیگری هم پیدا کرده بود که نامش "پیاز داغ" بود. از قضا آن فرزند موهای پرپشتی هم داشت. شاید او برادری دوقلو پیدا کرده بود! اگر چنین موضوعی صحت داشت باید در اولین فرصت این برادر حق خور را به سزای اعمال کثیفش می رساند. حتما بخاطر همین برادر ظالم بود که سر او اکنون عاری از یک تار مو مانده بود زیرا تمام مو های ژن خوب گانت و ژن بد ریدل های گور به گور شده را برادرش به ارث برده بود.
خیلی خیلی خوب بود.
افکار لرد خوب بود...ولی نظر مروپ که هر طور شده لابلای فکر لرد جاسازی شده بود عالی بود...بازم غافلگیر کننده و جالب.


نقل قول:
تا موهای مبارکتو کوتاه کنند و عین ماه شب چهارده بشی.



نقل قول:
ظاهرا این بار دیگر پای برادر گم گشته اش "پیاز داغ" وسط نبود.
این اصرار نویسنده برای درست و واقعی بودن افکار لرد خیلی خوبه. نویسنده هر وقت لازم باشه، از طرف مروپ اظهار نظر می کنه. هر وقت لازم باشه از طرف لرد نتیجه گیری می کنه و این کار رو اونقدر ظریف و ماهرانه انجام می ده که خواننده فرصت اعتراض پیدا نمی کنه!


نقل قول:
مورچه ای که دانه جو ای را کف زمین خانه ریدل حمل میکرد با شنیدن جمله مروپ ناگهان متوقف شد و از همان فاصله نگاهی به لرد انداخت.
-یه تار مو و یه دستگاه دماغ ناقابل!
خیلی خوب بود. اگه همه یه ذره به این جزئیات توجه کنن، دیگه کسی مشکل پیدا کردن سوژه و ایده نخواهد داشت. همین یه مورچه برای نوشتن کل پست کافیه! مثلا مروپ و لرد دو سه تا دیالوگ بگن و مورچه هی تعجب کنه و دخالت کنه، حتی اگه نشنون.


نقل قول:
مروپ از آن دست مادرها بود که هرگز عیوب فرزندش را نمی دید. هنوز سخنانش لرد را قانع نکرده بود که آخرین ترفند خام سازی را به کار گرفت.
-عزیز مامان، زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم/ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم!

در حالی که تن شاعر در گور میلرزید و بخاطر این حسن استفاده از شعرش به شاعر شدنش لعنت می فرستاد، لرد دوباره دستی به سرش کشید. به قدری شعر خام کننده بود که واقعا حس میکرد تار موهایی را در زیر انگشتانش حس می کند.
این قسمتش اصلا ضعیف یا بد نبود...ولی به خوبی قسمت های قبلی نبود. درست وقتی که می خواستم بگم بهتر بود این قسمت حذف بشه به دیالوگ لرد رسیدم:
نقل قول:
لرد دوباره دستی به سرش کشید. به قدری شعر خام کننده بود که واقعا حس میکرد تار موهایی را در زیر انگشتانش حس می کند.
-برویم مادر جان...می خواهیم زلف های بلند خود را کوتاه کنیم تا بر بادتان ندهیم.
همین دیالوگ لرد و خام شدن خیلی مسخره اش دلیل کافی برای حذف نشدن قسمت قبل بود.


انتخاب لرد، مخصوصا به همراه مادر متوهمش برای ادامه سوژه عالی بود.
طنز پست خیلی خوب بود.
شخصیت ها خیلی خوب بودن.
کل پست خیلی خوب بود.

اولش گفتم طولانیه...در حالت عادی و فقط با در نظر گرفتن اندازه پست طولانیه. گفتم اگه دلیل یا هدف خاصی ندارین کوتاه بنویسین. این جا این پست رو نمی شد کوتاه کرد. حیف بود. همینجوری باید نوشته می شد. این جا دلیل خاص داشتیم!


مادر جان دور شو ...خیلی دور و خیلی به سرعت. خودت هم دلیلش رو می دونی!
روز به روز داری بهتر می نویسی. روشنه؟ مفهومه؟ ملتفت شدین؟




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
هسته زردآلو مامان، میشه لطف کنی و این پست مامانو نقد کنی؟



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۸

ریچارد اسکای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۵۸ سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱
از اون بالا بالا ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 61
آفلاین
قیییچچچچ(افکت صدای باز شدن در) ، قییییچچچ دوم(افکت صدای بسته شدن در و رفتن یکی از مرگخواران به بیرون.
قییییچچچچ، قققییییچچچ دوم، و یکی دیگر .
قققییییچچ، ققییییچچچ دوم، و سپس.
ققققییییچ،ققققییییچچ دوم، و دوباره.
ققققققیچچچچ، قققیییچچچ دوم ، این داستان ادامه دارد...

_تااااممم ! پس کی می خوای این در بی صاحبو درست کنی؟

صدای موتور هواپیما به گوش میرسید ، ولی مثل همیشه لرد عکس العملی نشان نمیداد.
بعد از گذشت چند دقیقه...
ببببووووممم !
هواپیما مسافر بری جلوی صورت لرد ایستاد، درست جلوی صورتش! و لرد همچنان عکس العملی نشان نداد.
ددین دین، ددین دین، دریدین دد درین ... آهنگ قطع شد و در هواپیما در حالت نیمه باز ماند.
ریچ از پنجره به بیرون جهید و کیف حامل برگه را بر روی میز لرد گذاشت و درش را باز کرد جلوی لرد گرفت.
سپس ریچ به در کنده شده توسط هواپیما اشاره کرد.
_فکر کنم دیگه نیاز به تعمیر نباشه.

و سپس با خراب کردن بخش دیگری از خانه ریدل ها به بیرون رفت.


صورتحساب تخریب هاتون برای دامبلدور، و نقد برای شما ارسال شد!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۲۸ ۰:۵۹:۴۴



شناسه قبلی : آبرفورث دامبلدور








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.