نمرات جلسهی دوم پیشگویی:
ریموند: ۳۰جااب و بامزه بود. از اینکه داستان رو فقط به پیشگویی قهوه معطوف نکرده بودی و ماجراهای جانبی مثل کش رفتن قهوه توسط دابی و غیب شدن رکسان ویزلی رو اضافه کرده بودی خوشم اومد.
ربکا لاکوود: ۲۶.۵اول با نقاط مثبت پستت شروع میکنم. پایان پست، پایان جالبی بود. یه پرش از داستان اصلی و برملا کردن اینکه کادوگان اشتباه کرده بود. پایان مناسب برای تک پستی های کوتاه سخت تره و شما این رو به خوبی از پسش بر اومدین. استفاده از داستان خفاش و کرونا هم به جا بود.
قسمت اول داستان اما ایرادهایی داشت. روند جلو رفتن داستان یک مقدار گیج کننده بود. مثلاً میتونیم حدس بزنیم دابی چرا از ربکا (خفاش) ترسید، احتمالاً به خاطر کرونا، اما ربکا چرا از دابی ترسید؟ و یا اینکه ربکا اول از روی قهر و بعد از عذاب وجدان از جاش بلند میشه تا به بیرون کلاس بره هم گیج کننده بود. گاهی ما توی ذهنمون داستان رو به طور کامل و جذاب شکل میدیم، اما موقع نوشتن قسمت هایی رو مینویسیم و قسمت هایی رو نمی نویسیم، و این خواننده رو گیج میکنه. توصیه ای که میتونم بهت بکنم هم رزم اینه که بعد از نوشتن داستان، یک بار دیگه اون رو از چشم یک تازه وارد که هیچی از شخصیت شما نمیدونه بخونی و ببینی آیا برای اون فرد هم همه چیز واضح به نظر میاد؟
تام جاگسن: ۲۸.۵ما هیچ وقت به عمرمون به اون ملیحی لبخند نزدیم، تام!
از اینکه از این فرصت استفاده کردید و شخصیت پردازیتون رو کامل تر کردید لذت بردیم. اینکه مثل همه با تفاله فالگیری نکرده بودی و خلاقیت به خرج داده بودی رفته بودی توی فنجون خوب بود. شاید جا داشت یک مقدار بیشتر راجب بلایی که در آینده سر ملت اومده بود توضیح بدید. از یک مقدار طولانی نوشتن داستان برای واضح تر کردن موضوع واهمه نداشته باش فرزند.
سیمپتیموس مالفوی : ۲۹نوع طنز و نوشتنتون، من رو یاد نویسنده های خوب و قدیمی این سایت میندازه. همینطور ادامه بدین ولی توجه بیشتری به جمله بندی ها و طول جملات بکنین، حتماً به زودی جزو نویسنده های خیلی خوب و قدیمی هم میشین. جمله آخر هم با مزه بود.
همونطور که گفتم، ایرادی که دیدم، طولانی بودن جملات بود که خوندنشون رو سخت می کرد.
لینی وارنر : ۳۰روند مناسب و با معنی داشت داستانت. با مفاهیم و ماجراهای سایت هم جالب بازی کرده بودی. ایرادی مشاهده نشد.
ایرما پینس : ۳۰درود بر شما خانم فرهیخته با کمالات! بلاخره یکی دیگه به غیر از شخص شخیص بنده پیدا شد که زبان فارسی رو با لغات و دستور ادبیات عهد درشکه صحبت کنه، تتبع رو مجبور شدیم یک ساعت گوگل کنیم! داستان به این کوتاهی رو بامزه و بدون ابهام نوشتن کار سختیه که شما به خوبی انجام دادین.
مایکل رابینسون: ۲۹.۵چه خبره این ترم اسلیترین چه تازه وارد های خوبی گیرش اومده! ایراد خاصی توی پستت ندیدم به جز اینکه به علت نذاشتن شکلک و جمله بندی های خاص، شاید یک مقدار سخت بود خوندنش. چند تا جمله رو دو سه بار خوندم تا دو گالیونم افتاد. جدا از اون شخصیت پردازی قوی و داستان نویسی خیلی خوبی دارین.
البته جا داره که بگم امیدوارم که همونطور که حدس زدم شما با تام جاگسن رفیقید و اون جمله تون خطاب بهش، سعی داشت شخصیت رو مخ خود مایک رو نشون بده. در غیر این صورت ما توی هاگوارتز به هیچ وجه توهین و اذیت کردن سایر دانش آموزان رو تحمل نمی کنیم.
اما دابز : ۲۸.۵ چقدر پیشرفت کردی، همرزم! دیگه هیچ کدوم از جمله هات گیج کننده یا طولانی نیستن. سوژه هات هم که همیشه جالب بودن. حالا که سبک نوشتنت رو تقویت کردی، به نظرم وقتشه که روی شخصیت پردازیت کار کنی. باید سعی کنی توی پست ها بهمون بگی اما کیه، چه جور دختریه؟ به چه چیزهایی علاقه داره و توی این شرایط خاص، چه طرز رفتاری ازش انتظار میره؟ بهت افتخار میکنم همرزم، ترشی نخوری یه چیزی میشی!