بررسی
پست شماره 553 باشگاه دوئل، ارنی پررنگ:
پستت صحنه های خوبی داشت. انرژیش زیاد بود...این بد نیست، ولی گاهی لازمه این انرژی رو متعادل کنیم. وقتی پست اینقدر طولانیه، کل صحنه ها بهتره ریتم تند نداشته باشن. وسطا می تونیم یه سوژه ملایم تر پیدا کنیم و دربارش بنویسم، یا توی همون صحنه ها به موضوع جزئی تری بپردازیم. خستگی خواننده رو در ببریم! یه فیلمی رو تصور کن که از اول تا آخرش زد و خورد باشه. اولش شاید هیجان انگیز باشه...ولی آدم وسطا خسته می شه. برقراری تعادل برای همین لازمه.
اول، سوژه کلی داستانت رو در نظر بگیریم. شما خیلی به بخش جادویی و هاگوارتزی داستان توجه نکردی و یه سوژه نسبتا غیر جادویی انتخاب کردی(که تا وقتی که به سوژه دوئل مربوط باشه اشکالی نداره). همین باعث می شه مقداری از سوژه ها رو از دست بدی و در عوض سوژه های دیگه ای بدست بیاری.
مثلا قسمت مربوط به غذا خوردن مالفوی، قراره قسمت جادویی و هاگوارتزی ما باشه...ولی حتی اون قسمت هم شدیدا مشنگی شده. انگار خواستی سریع ازش رد بشی که به ماجرای اصلی برسی. چون ماجرای اصلی باید به نتیجه برسه.
من نوشته های شما رو می شناسم. گاهی طنزت عالی می شه...گاهی خیلی معمولی.
توی این پست من طنز عالی ندیدم. چیزی که پست رو بالا کشیده، ماجراشه، نه طنزش.
تمرکز اصلیت روی همین ماجرا بوده. در حدی که شخصیت ها هم کمرنگ شدن...حتی خود ارنی.
نقل قول:
در یکی از روز های زمستانی ارنست پرنگ راننده ی اتوبوس جادویی، روی کاپوت اتوبوسش غمبرک زده بود.
از جای خوبی شروع کردی. شخصیت ارنست...کارش...و صحنه ای که با وجود این که طنز پررنگی نداره، ولی به دلیل استفاده از کلمه "غمبرک" بامزه اس.
نقل قول:
-هی خدا آخه این رسمشه؟ جوون بودیم، پیر شدیم. شغل داشتیم، بیکار شدیم. کلی رفیق داشتیم، بی یار شدیم. الان هم که اون ایرانی ها بنزین رو تحریم کردن؛ بنزین شده لیتری صد دلار. نمیتونم حتی این شوالیه رو روشن کنم. زندگی داریم میکنیم یا زندگی داره... پاق.
همین یه دیالوگ یکی از اشکالای پست رو نشون می ده. توضیح بیش از حد که گاهی حالت طفره رفتن از اصل قضیه رو به خودش می گیره. به نظر من تنها جمله خوب این دیالوگ " نمی تونم حتی این شوالیه رو روشن کنم" بود. بقیه رو می شد توی یه خط خلاصه کرد و تاکید رو روی همین جمله گذاشت. متن همینجوری قوی می شه. با حذف قسمت های اضافی یا به درد نخور یا ضعیف تر.
نقل قول:
-خاموش باش ای فناپذیر لاغرمردنی.
دیالوگ خیلی خوبه. جلب توجه می کنه...ولی شکلک، بی دلیل توجه رو از دیالوگ می گیره و حذب خودش می کنه. به نظر من بهتر بود این دیالوگ، بی شکلک نوشته می شد که کل توجه روی خودش می موند.
نقل قول:
کمی آنطرف تر ابرهای سیاه با صدای وحشتناکی ظاهر شدند و هوا حسابی تاریک شد. آسفالت خیابان شروع به ترک خوردن کرد و از لای ترک ها مه سفیدی بیرون آمد که صحنه را بسیار ترسناک و تخیلی کرده بود.
این صحنه خوب بود...فقط کلمه "تخیلی" کمی اضافه بود. گفتم کمی...چون خیلی توصیف رو خراب نکرده، ولی اگه نباشه یا جایگزین بهتری براش پیدا بشه بهتر می شه.
نقل قول:
درجا قالب تهی کرد.
-چیه؟ تو کی هستی؟
"در جا قالب تهی کردن" یعنی مردن...این جا یعنی از ترس مردن. حالا لازم نیست واقعا بمیره...ولی یه ذره باید با توصیف، متناسب رفتار کنه. بعدش یه دیالوگ عادی با کمی تعجب گفته.
نقل قول:
-من؟...یعنی از بس من خوب و والا هستم داری منو با آزمایش های سخت و نفس گیر آزمایش میکنی؟
-خفه بمیر تا با این باز نزدم تو سرت.
-چشم چشم.
مرلین دست هایش را به هم زد و چشم هایش را به ارنست دوخت.
این قسمت کلا به نظر من اضافیه. بیخودی گفتگو رو کش داده. مرلین می تونست حرفشو همون اول کامل بزنه.
نقل قول:
مرلین با شنیدن این حرف سرخ شد، بعد زرد شد و بعد به آبی تغییر حالت داد.
-چرا آبی شدی؟
ناگهان پرده ی قرمزی پشت سر مرلین کشیده شد و دوربین با نمای بسته روی صورت مرلین زوم کرد و مرلین با لبخند مسخره ای به دوربین زل زد.
یک.... دو...سه...اکشن !
نقل قول:-نکته آموزشی این داستان، بچه های عزیز. آیا میدانستید آتشی که به رنگ آبی است به مراتب حرارت بیشتری از آتشی که به رنگ قرمز و زرد است دارد؟
وووپ
پرده ها کشیده شد و دوربین محو شد.
این جاش هم اضافه بود.
کلا کلمات دوربین و زوم و اینجور چیزا بهتره وارد داستان نشه. مگه این که پست مال تاپیکی مثل هالی ویزارد باشه. اینا جو داستان رو خراب می کنن. ولی گذشته از این، طنزش هم ضعیف بود...نکته خاصی هم نداشت. برای همین اضافی محسوب می شه.
این وسط سوال" چرا آبی شدی" خوب بود...به شرط این که یه جواب جالب بهش داده می شد. جوابی که می تونست خیلی متفاوت یا خیلی ساده باشه.
نقل قول:
-اینجا قسمت استخدامی برای راهبر قطار هاگوارتزه. رزومتو بده ببینم.
-اما من رزومه ای ندارم.
مرد از پشت میزش بلند شد و به سمت ارنست امد.
-هول شدی مث اینکه... اره؟ این چیه پس دستت؟
و پوشه ی حاوی مدارک و رزومه که در دستان ارنست بود را از او گرفت و پشت میزش برگشت.
این جاش خوب بود.
نقل قول:
-خب دیگه ارنی جون. این تو و این هم قطار. ببینم چیکار میکنی. چند دقیقه دیگه وقت حرکته. برو تو.
و ارنست را داخل واگن راننده هل داد.
شکلکش خیلی خوب بود.
نقل قول:
-هی کلوخ(اسم اون بنده خدا)بیا اینجا.
کلوخ، خیلی خنده دار بود.
نقل قول:
دو مرد اسرار امیز که چهره های خود را پوشانده بودند؛ به همراه بچه ای که کنارشان بود، کنار ستون ایستاده بودند و اطراف را می پاییدند. بچه ماسک و عینکش را برداشت و سیبیلِ چخماخی و ریش بلندش پدیدار شد.
-امیدوارم این دفعه گند نزنید به نقشه! حسابی نقشه را فهمیدین؟
-بله رئیس.
این صحنه عالی بود.
نقل قول:
ارنست نفس عمیقی کشید. تازه داستان شروع شده بود و وقتش بود ارنست خودش را ثابت کند اما نمیتوانست استرس و گفت و گو با خودش را پنهان کند.
اینا ایرادای خیلی مهمی نیستن...ولی مثل سرعت گیرهای کوچولو، موقع خوندن کمی سرعت خواننده رو کم می کنن و این خیلی خوب نیست. جمله ها می تونن روون تر باشن:
ارنست نفس عمیقی کشید. داستان تازه شروع شده بود و وقتش بود خودش را ثابت کند اما نمیتوانست استرسش را پنهان کند.گفتگو با خودش رو هم حذف کردم...این ایده ایه که عملی قشنگ می شه. نباید توضیحش داد.
نقل قول:
-خب ارنست آروم باش. اروم باش. چیزی نیست این قطار هم به سلامتی فرود میاد.
عملی یعنی همین. بدون توضیح، شروع کنه به حرف زدن با خودش. کاش کمی بیشتر با خودش حرف می زد. از خودش سوال می کرد و خودش جواب می داد. ایده خوبی بود.
نقل قول:
-نه منظورم این بود که... .
ارنست عقب عقب رفت و دستش به دستگیره ی ترمز خورد و ترمز دستی از کار افتاد. قطار به خاطر شیبی که در ایستگاه نه و سه چهارم بود شروع به حرکت کرد.
ارنست با هول برگشت و به دکمه ها و اهرم ها نگاه کرد و نمیدانست چطور قطار را که هنوز روشن هم نبود نگه دارد.
-خیلی ها هنوز سوار نشدن. ترمز کن. ترمز کــن.
-یه اهرم اینجاست که شبیه ترمز اتوبوسه. فکر کنم همینه. بذار بکشمش... .
این جاش خیلی خوب بود. بدون کم و زیاد.
قسمت رستوران قطار تا فرار از رستوران، جای کار بیشتری داشت. می تونست کمی خلاصه تر، ولی قوی تر باشه. از نظر طنز یا شخصیت ها.
نقل قول:
سه دکمه ای که روی ان ها چپ و راست و بالا نوشته شده بود
دکمه های چپ و راست و بالا، بامزه بودن. حتی وقتی دکمه چپ رو زد با خودم گفتم کاش بالا رو انتخاب می کرد. اون جالب تر بود. که بعدا اونم زد. به جای سمت می شد از کلمات دیگه ای هم استفاده کرد. دکمه هایی که نوشته باشه با زدنشون چه اتفاقی ممکنه بیفته. یا مثلا اینجا:
نقل قول:
ارنست همین که سرش را از بیسیم بلند کرد جلویش دیوار دیگری دید اما ایندفعه دیوار تمام ریل هارا پوشانده بود و راه فرار نداشت؛
دیوار خوبه...ولی مانع عجیب تر و غافلگیر کننده تر، بهتره.
نقل قول:
گویا سر و کله ی شریکان آن دزد پیدا شده بود که با ماشین پرنده با سرعت به انها نزدیک میشدند.
این صحنه رو بهتر بود به جای حدس زدن، توصیف می کردی. ارنست صدا رو می شنید و نگاه می کرد و اینو می دید. شاید برای خلاصه کردن ماجرا سریع ازش رد شدی...ولی مهم همینه. که بدونیم کجا رو بهتره خلاصه کنیم و کجا رو بهتره شرح بدیم.
پستت خوب تموم شده.
داستان کلی خوب بود. به نظر من می شد کمی جادویی ترش کرد. سوژه های ریز جادویی لابلاش جاسازی کرد. طنزش جا داشت بهتر بشه. چون شما می تونی بهتر بنویسی. شخصیت ها کمی قربانی ریتم تند داستان شدن. از این می شه چشم پوشی کرد، چون واقعا گاهی مجبور می شیم انتخاب کنیم.
تموم شد پررنگ...دور شو!
.....................
بررسی
پست شماره 554 باشگاه دوئل اگلانتاین پافت:
نقل قول:
میدونم پستم خیلی بده ارباب...
ولی نقدش کنید لطفا ارباب...
اولا که پست کاملا خوب که احتیاج به نقد نداره. هی باید ازش تعریف کنیم.
دوما اشتباه می کنی. پست دوئل معیارای خاصی داره که با رعایت نکردنشون امتیاز کمتر می شه. نشون دهنده بد بودنش نیست.
کوتاه یا بلند بودن پست تکی(مثل پست دوئل) اصلا مهم نیست...ولی کامل بودنش مهمه.
معنی کامل بودن این نیست که مقدمه، داستان و نتیجه داشته باشه. کل پست می تونه مثلا فقط یک ساعت از زندگی یه شخصیت رو توضیح بده...ولی توصیفات، پردازش شخصیت و دیالوگ هاش باید کافی باشن. مهم ترین اشکال پست شما این بود. کامل نبود...همین باعث می شد مبهم به نظر برسه. طوری که داورا(باور کنین اون دو تای دیگه!) پست رو چند بار خوندن. مخصوصا لینی که اولین داوریش بود حساسیت خیلی خیلی زیادی داشت و واقعا کچلمون کرد! اونقدر خوند و برگشت و رفت و اومد که مطمئن بشه همه چی درسته و درست متوجه شده. این یه داوره...خواننده معمولی این کارو نمی کنه. یه بار می خونه و رد می شه. برای همین مجبوریم پست رو درست و کامل تحویلش بدیم.
نقل قول:
—مهم نیست...تهش قطار چپ میکنه...اصلا مهم نیست...ته تهش آتیش می گیریم دیگه...
شروع با دیالوگ، می تونه شروع خوبی باشه. یه ذره باید جلب توجه کننده تر می شد.
این "تهش ..." خوب بود. یا یه ذره باید ادامه می داد و یا عجیب و غریب ترش می کرد. این جا انگار خواسته بره جلو، ولی نتونسته. با وجود این اصلا بد یا ضعیف نبود.
نقل قول:
اگلانتاین پافت در حالی که برای روحیه بخشیدن به خود زیر لب این حرف هارا زمزمه می کرد؛ استارت قطار را زد.
قطار لرزش خفیفی کرد و روشن نشد.
این جاش خوب بود. قبل از روشن نشد، به نظر من یه مکث خفیفی می شد نشون داد. روی اون جمله هم می شد تاکید کرد. اینجوری:
اگلانتاین پافت در حالی که برای روحیه بخشیدن به خود زیر لب این حرف هارا زمزمه می کرد؛ استارت قطار را زد.
قطار لرزش خفیفی کرد...و روشن نشد!نقل قول:
—خب...قطارم که روشن نمی شه...بریم پس دیگه...
پافت با خوشحالی از صندلی پایین پرید و به طرف در رفت
این حالت ترسوی اگلانتاین که داره سعی می کنه دلیل قانع کننده ای برای نرفتن پیدا کنه، خیلی بامزه و دوست داشتنی بود.
نقل قول:
فلش بک:
—معامله انجام شد؟
فلش بک یه حرکت نسبتا سنگینه. طوری که اگه توی یه پست تعدادش کمی زیاد بشه، خواننده رو گیج می کنه. خودم گاهی پستی با چند فلش بک می نویسم...همیشه شک دارم که من که ماجرا رو می دونم، ولی کسی که نمی دونه هم متوجه می شه که چی شد یا نه؟ برای همین معمولا از یکی دو نفر نظر می خوام که اینو بخونین و ببینین واضحه؟
برای همین، از فلش بک باید وقتی استفاده کنیم که واقعا لازم یا مفید باشه. مثلا پستمون رو جالب تر کنه. این جا به نظر من لازم نبود. پست می تونست از این جا شروع و به قسمت حرکت قطار متصل بشه.
نقل قول:
خون به گونه های پافت دوید. ارنی اجازه نداشت با او اینگونه حرف بزند.
—من...یه قطاری اون وسط مسطا هست...جورش می کنم.
اگلانتاین دلش لک می زد تا بار دیگر آن قیافه ی مبهوت ارنی را ببیند.
جمله آخر(اگلانتاین دلش...) خیلی خوب بود. سوژه انتخاب قطار برای همچین شرط بندی ساده ای هم خیلی خوب بود.برای همین فکر می کنم این سوژه کمی ساده تر و خلاصه تر از چیزی که مستحقش بود نوشته شده. مثلا اگلانتاین نمی دونست با چه وسیله ای مسابقه بده...می رفت و اتفاقی قطار رو پیدا می کرد.
نقل قول:
اگلانتاین پافت برای هزارمین بار در زندگی خراب کرده بود.
قطاری پر از دانش آموز به جای اینکه به سمت هاگوارتز حرکت کند، داشت مسیر مسابقه را طی می کرد.
دانش آموزان، بی خبر در کوپه هایشان نشسته و منتظر رسیدن به مدرسشان بودند.
سوژه این قسمت هم عالی بود. ولی بازم مثل بالا، زیادی خلاصه شده. اشکال اصلی پست شما همینه. سوژه های خوبی پیدا می کنین...ولی خیلی خلاصه و تیتروار ازشون رد می شین.
نقل قول:
اگلانتاین جیغ کوتاهی کشید. اصلا انتظار پیرزن و چرخ دستی خوراکی هایش را نداشت.
—شما از کجا اومدید مادر جان؟
—مادر جان؟ من مادر جان تو ام؟
—نه...می خواستم یه چیز دیگه بگم.
—حتما می خواستی یه چیز بامزه بگی.
—نه...بیایید این شوخی کثیف رو شروع نکنیم.
پیرزن که چشمهایش روی اگلانتاین زوم شده و حالتی تهاجمی به خود گرفته بود؛ لبخندی زد و دوباره پرسید:
—چیزی می خوری پسرم؟
پافت که این دفعه کلماتش را با دقت انتخاب می کرد گفت:
—نه ممنون...انقدر غذاهای مفید و بدون چربی و قند و کم کالری خوردم که دیگه اشتها ندارم.
پیرزن برای آخرین بار نگاهی تحسین آمیز به او انداخت و از کوپه بیرون رفت.
این قسمت به نظرم زیادی ساده پیش رفته. در حدی که حذفش می تونه به نفع پست باشه.
نقل قول:
صدای دنگ وحشتناکی بلند شد و سپس اگلانتاین دیگر چیزی از فضای رو به رویش نمی دید.
خفاشی غول پیکر بر روی شیشه ی قطار نشسته و در حال مرتب کردن موهایش بود.
این صحنه درست توصیف نشده.
صدای دنگ وحشتناکی بلند شد و درست بعد از شنیده شدن صدا، اگلانتاین دیگر چیزی از فضای رو به رویش نمی دید.
کمی بیشتر که دقت کرد، خفاشی غول پیکر را دید که بر روی شیشه ی قطار نشسته و در حال مرتب کردن موهایش است.نقل قول:
—ببینم...نکنه تو اون آشپز خوش شانسی که می خواد با من سوپ درست کنه؟
انتخاب خفاش و سوپ خوب بود...ولی استفاده از سوژه های روز، کمی ریسک دارن. این جا کسایی که قراره درباره پست قضاوت کنن محدود هستن و ممکنه یک یا چند نفرشون چیزی در مورد سوژه ندونن. در این صورت این قسمت کلا براشون مبهم می شه. برای همین از این سوژه ها خیلی با دقت باید استفاده کرد. البته این سوژه رو بعیده کسی ندونه و نفهمه...اینو کلا برای سوژه های واقعی روز گفتم. مثلا خیلیا از اصطلاح ها یا شخصیت های سریال های روز استفاده می کنن. سریالی که شاید من داور، اصلا ندیده و نشنیده باشم.
نقل قول:
خفاش به توجهی به پیرمرد روبه رویش دوباره مشغول به مرتب کردن موهایش شد.
اشتباه تایپی توی پست دوئل، کمی مهم تر از پست عادیه. دقت کنین.
نقل قول:
فلش بک مجدد...و دیالوگ های زیاد این بخش. ترکیب اینا با هم کمی خطرناک شده. می تونه آدمو گیج کنه.
اینم می شد بدون فلش بک، اوایل پست جا داد. مثلا اگلانتاین یادش میفتاد که چرا شرط بندی کردن.
آخر پست خیلی ناقصه. خیلی جای کار داشت. خیلی توضیح لازم داشت. ضعیف ترین بخش پست، آخرش بود. این اگه یه پست معمولی بود، آخرش اهمیتی نداشت. چون یکی میومد و ادامه می داد...ولی پست دوئلی با این موضوع، بهتر بود کمی واضح تر و قوی تر تموم می شد.
نیمه اول پست(قبل از سوار شدن به قطار) بهتر از نیمه دومش بود.
دقت کنین. شما ایده های خوبی پیدا می کنین. این مهمه. از این تیز بینی استفاده کنین و ایده ها رو به اندازه کافی باز کنین. توضیح بدین.
پست اصلا بد نبود...کمی توضیح و شرح بیشتر لازم داشت.
ما را رها کرده و بروید!