امتحان تغيیر شکل
- نفس کش!
آلکتو با گفتن اين کلمه، چوب بيسبالش را از غلافش بيرون کشيد و به فنرير گري بک حمله کرد. فنرير هم براي آلکتو شاخ و شانه مي کشيد. از آن طرف عده اي از گريفي ها آلکتو را گرفته بودند که به فنرير حمله نکند، عده اي هم فنرير را گرفته بودند تا آلکتو را لت و پار نکند.
فلش بک- يک ساعت قبل- دفتر اساتيدآلکتو از پله ها بالا رفت. باید تا دیر نشده بود کاری می کرد. فردا امتحان تغییر شکل داشت و او کلمه ای از درس تغییر شکل بلد نبود. مطمئن بود می تواند از فنریر باج بگیرد. وقتی به دفتر اساتید رسید، بی معطلی در زد. صدای خشن فنریر را شنید.
- بیا تو!
آلکتو وارد دفتر شد و با خونسردی مقابل فنریر ایستاد.
- کاری داشتید دوشیزه کرو؟
- بااجزه تون اره!
- خب بشنید می شنوم.
آلکتو با احتیاط در دور ترین صندلی، از میز فنریر نشست. حتی از آن فاصله دور هم بوی عرق به مشام می رسید. آلکتو حدس زد زمان بدر ماه نزدیک است. فنریر خیلی بد به آلکتو نگاه می کرد. آلکتو حس کرد که به چشم فنریر تکه خوشمزه ای از کالباسی است که دیشب، برای شام سرو شد.
- اهم...اهم!
- خب داشتید می گفتید دوشیزه کرو.
- خو خودتون که در جریانین، ما نتونستیم هیچکدوم ع کلاسا رو شرکت کنیم.
- خب منظور؟!
- ما می خواستیم به حرمت نون نمکی که تو خونه ریدل با هم خوردیم، یکم تخفیف بدین.
- همه دانش آموزا از دید من یکی هستن!
آلکتو با احتیاط، کم نزدیک تر شد.
- مث اینکه منظور ما رو نگرفتین؟ ما می گیم به خاطر قضیه ای که خودتون می دونین چیه یکم تخفیف قائل شین. البت اگ واستون مهمه که به گوش ارباب نرسه.
اگ مهم نی که...
فنریر با شتاب وسط حرف آلکتو پرید.
- خب خب! کافیه فقط بگو چی می خوای؟
- فقط بگید تو امتحان عملی ازمون چی می خواید.
فنریر نگاهی به آلکتو انداخت و با خونسردی گفت.
- ازتون می خوام که یکی از دانش آموزا رو به صندلی تبدیل کنید.
- فقط همین؟
فنریر با طمأنینه سر تکان داد.
کل بعد از ظهر آن روز، آلکتو مشغول تمرین کردن روی افراد مختلف بود. پس از تلاش بی پایان، موفق شد که دانش آموز را به صندلی تبدیل کند. شب را با فکر به اینکه، فردا میان همه دانش آموزان سر بلند بیرون می آید، به خواب رفت.
صبح روز بعد آلکتو برعکس روز های قبل، سر حال و قبراق بود، از همه زودتر بیدارشده بود و به سمت سرسرای اصلی رفته بود. پله های کلاس تغییر شکل را دوتا یکی طی کرد و با آرامش وارد کلاس شد. همه دانش آموزان در تکاپو بودند. اما آلکتو مثل همیشه خونسرد بود.
- هی آل! از کلاسای قبلی درس نگرفتی تو؟
- آلکتوئیم! نه اینبار تمرین کردیم و آماده ایم.
- من که چشمم آب نمی خوره!
برای آلکتو نظر دیگر دانش آموزان مهم نبود. بالاخره فنریر گری بک از راه رسید و به وضوح می شد مشاهده کرد، که بوی بد عرق بیشتر شده است؛ که این به معنای نزدیک بودن بدر کامل بود.
- دانش آموزا امتحانو شروع می کنیم. هر کدومتون میاین اینجا و می گین این شی که اینجاست قبلا چی بوده، و به شکل اصلیش تبدیلش می کنین.
- چی؟!
این را آلکتو با چشمانی از حدقه بیرون زده گفت.
- مطمئنم شنوایی تون مشکلی نداره دوشیزه کرو!
آلکتو از عصابنیت سرخ و سفید شد و به فنریر حمله کرد.
پایان فلش بکپس از اینکه جو به قدر آرام شد، گریفی ها، آلکتو و فنریر را رها کردند. اما به محض رهایی، آلکتو دوباره به فنریر حمله کرد و با چوب بیسبال ضربه ای به ملاج فنریر زد. هیکل سنگین فنریر بر زمین افتاد.
- یکی مادام پامفری رو صدا کنه!
این را آلکتو درحال که آدامس بادکنکی اش را می ترکاند، گفت.