هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ جمعه ۱ مرداد ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

لیسا تورپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۳۸:۳۲
از من فاصله بگیر! نمیخوام ریختتو ببینم.
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 539
آفلاین
در طرفی دیگر، گابریل به دنبال طی و وایتکس وزارتخانه میگشت تا زودتر از دیگران مالکیت آن ها بگیرد.
توجهش به سمت زیر پله ها که صداهای عجیبی از آن می آمد، جلب شد. جلوتر رفت.
- تو اینجا چیکار میکنی؟

لیسا که سخت مشغول انجام کاری بود به گابریل نگاه کرد.
- چیکار داری؟ دارم دفترمو مرتب میکنم. چرا در نزدی؟
- اینجا که در نداره!

لیسا به اطرافش نگاه کرد. واقعی دری نبود.
- هست. با تو قهره تو نمیبینیش.

گابریل از قبل هم گیج تر شده بود.
- اینجا دفتره؟ چقدر هم کثیفه!

لیسا چشم غره ای به او رفت. کارتنی بین خودش و گابریل گذاشت تا چشمش به او نیفتد.
- اینجا دفتر منه. منم مسئولم. دفترم خیلی خوشگله!

هیجانش در صدایش پیدا بود.

- حالا مسئول چی هستی؟
- مسئول رسیدگی به امور قهرکنندگان!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۳:۰۷ جمعه ۱ مرداد ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
لینی یکراست به سمت تار عنکبوت‌های بزرگی حرکت می‌کنه که از وزارتِ بی‌کفایتِ سال پیش جا مونده بودن و هنوز نوبت پاکسازیشون تو دولت جدید نرسیده بود.

- هممم... جای مناسبی برای لونه جدیدم به نظر میاد.

لینی بال‌بال‌زنان با دو دستش مربعی ساخته بود و مشغول تماشای محیط پنهان شده پشت تار عنکبوت‌ها از داخلش بود.

- اوهو اوهو! کدوم لونه؟ اینجا مقر ماست!

لینی نگاهشو روی تار عنکبوت‌ها زوم می‌کنه و با چند عنکبوت سخنگو مواجه می‌شه.
- دیگه نیست. وزارت متعلق به ماست.
- یعنی نمی‌تونی از گوشه دیوارم بگذری؟ این همه جا خب، برو اونورتر!
- نه دیگه من اینجا رو پسند کردم. فوت فوت فوت.

لینی شروع به فوت کردن تار عنکبوت‌ها می‌کنه و شاید باورتون نشه، ولی واقعا با فوت لینی تارها به جنبش عجیبی در میان و حتی گزارش شده تعداد زیادیشون از هم می‌گسیخه و به زباله‌دان تاریخ می‌پیونده!

- نکن! دِ نکن! ما جاسوسای فوق آموزش دیده وزارتخونه هستیم. اینجا محل کارمونه!
- گفتم که، دیگه نیست. حالا اگه اصرار کنین می‌تونم فرماندهیتون رو قبول کنم و بذارم همین گوشه موشه‌ها بهم خدمت کنین.

لینی اینو می‌گه، اما فرصتی به عنکبوت‌ها برای پاسخگویی نمی‌ده! چرا که دوباره مشغول فوت کردن می‌شه. عنکبوت‌ها هم همینطور که تو دست باد رها شدن و در حال سقوط هستن فریاد می‌زنن:
- قــ... بــو... لــ... ـه!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶ جمعه ۱ مرداد ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
(پست پایانی)


لرد سیاه تردید داشت. برخلاف تصور همه، خیلی هم از سیاه بودن خودش مطمئن نبود. گاهی غمگین می شد... گاهی دلتنگ... گاهی پشیمان...

-ارباب... گشنمه!

ایوا بود که درست وسط حساس ترین و عمیق ترین افکار لرد سیاه، ابراز گرسنگی کرده بود.

-ما شبیه مادرتیم ایوا؟ شبیه پدرتیم؟ شبیه پرستار یا آشپزتیم؟ ما اربابیم!

و اخم کرد که ترسناک تر به نظر برسد.

ایوا همچنان لبخند می زد و جمعیت بیشتر برای نشستن لرد سیاه رو صندلی اصرار می کردند.
لرد نگاهی به جمعیت انداخت... نگاهی به صندلی... و نگاهی دیگر به ایوا.
خم شد و چیزی در گوشش گفت. ایوا خندید و سرش را به بالا و پایین تکان داد.

-می نشینیم! فکر کردند نمی نشینیم؟ اشتباه کردند. ایوا ما را با ابهت به سمت صندلی ببر. دقت کن شنلمان پشت سرمان موج بردارد.

ایوا و لرد سیاه به صندلی رسیدند. زیر چشمی نگاهی به هم کردند. ایوا دهانش را باز کرد. باز و بازتر...
و درست در لحظه ای که مرگخواران برای لحظه ای نگران جان لرد سیاه شدند، صندلی را بلعید!
-خوشمزه نبود!


پایان!


..................................

سوژه جدید


-تموم شد ارباب. ایوا دیگه رسما وزیره. و این یعنی...

لرد سیاه پشت به پیتر، رو به پنجره ایستاده بود.
-و این یعنی وزارت... مال ماست!

صدای فریاد شادی مرگخواران به هوا بلند شد. اتاق در اثر حرکات هیجان زده شان به لرزه در آمده بود.

همگی به سمت وزارت سحر و جادو به راه افتادند.

ساعتی بعد، مرگخواران و لردی که توسط لینی وارنر حمل می شد به وزارتخانه رسیدند.
شادی کنان و پای کوبان و با سرو صدا وارد ساختمان وزارت شدند.

ایوا، به عنوان وزیری دقیق و وظیفه شناس جلوی در ورودی سرگرم امضای برنامه های هفته آینده بود.
به محض دیدن ایوا، همگی به سمتش حمله ور شدند.
حتی لینی، برای پیوستن به مرگخواران، لرد سیاه را رها کرد و لرد به شکل بسیار ناجوری روی زمین افتاد.
این ورودی نبود که لرد می خواست، ولی جلوی شادی یارانش را هم نمی توانست بگیرد.
مرگخواران از وزیر شدنشان بسی خوشحال بودند.

ایوا با چشمان گشاد شده به مرگخواران نگاه می کرد.
تعجب نکرده بود.
چشمانش از بدو تولد گشاد بودند. حتی یکی گشاد تر بود.

قبل از این که بفهمد جریان چیست و چه خبر است، روی دست مرگخواران به هوا بلند شد.
چند بار او را بالا و پایین انداختند که در اثر شور و هیجان زیادشان با سقف وزارتخانه برخورد کرد و بعد او را با شادی به طرف خود کشیدند.
هر مرگخوار، از یک طرف کشید.
کشید و کشید...
تا این که ظرفیت کشسانی ایوا تکمیل شد و با صدای مهیبی، به چندین قطعه نامساوی تقسیم گشت!

به این شکل!

با چشم گشاد ترش چند بار پلک زد.
-اممم... من... چی شدم؟...دست راستم کو؟...چرا صدام از دور دست ها میاد؟ شما- بجز ارباب- جنبه ندارین؟

ایوای تکه تکه شده روی زمین پخش شده بود و به مراسم کلاهگذاری اش فکر می کرد که به زودی قرار بود برگذار شود.

و مرگخواران با خوشحالی در حال تصرف وزارتخانه و دور ریختن مامورین وزارت از پنجره ها بودند.




پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۹

هافلپاف

گابریل ترومن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۲ شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۵۰:۱۲ سه شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲
از ایران
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 66
آفلاین
ببرینش
اگلانتاین با بیخیالی تمام پیپ میکشید و میرفت یکی از سمت جمعیت داد زد شاید بخاطر پیپه که ناخالص شده
فنریر:تو خودت بیا جلو
میا جلو رفت و نشست قطره خونش رفت تو دستگاه

بیب بی (سکوت) بیییییییییب(سکوت)
بی بی بی بی بی بی بی
فنریر:تو خونت چی بود مگه ینی چی
میا:من پدرم دوبار ازدواج کرده
من کم خونی تالاسمی ماژور مینور لامینور
می ماژور دارم
فنریر:اینو ببرید کلا دور کنید از مدرسه

صدای جمعیت بلند شد رابستن بیچاره دوباره جمعیت آروم کرد
_منظور اینه تو چند مرحله تصفیه بشه خونش
از بین جمعیت یکی داد زد :چرا خود لرد آزمایش نمیده که ببینیم دستگاه درسته یا نه
فنریر:آخ آخ اسبمون زایید
رابستن جلو میاد :ارباب داره استراحت میکنه
از پشت جمعیت بلند شد:ولم کن سگ احمق شنلو پاره کرده آآآآآآخ
همه به عقب نگاه کردند سگ گابریل ترومن بود پاچه ارباب گرفته بود ارباب صورتش سمت جمعیت کرد
و صورتش رو به سگ:تبدیل به سوسک شو
خلاصه از شرر سگ خلاص شد
فنریر زد به شانه رابستن:اینم حرف بود
ارباب حالت مغرور میگیره و ب جلو میاد
خب کارا چطور پیش می ره
فنریر بدون حرکت لب :ارباب مگه شما استراحت نمی کردید
ولدمورت با صدای واضح :نه دشویی بودم

مردم باهم همصدا :ارباب آزمایش بده

ارباب:
.
.
.


روزی میرسد تمام جهان را تاریکی میگیرد و مرا میبینی که روشنایی را میاورم🖤🖤


تصویر کوچک شده




پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲:۴۲ پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۱۱:۳۵
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
- گفتم بعدی! یکی دیگه بیاد جلو تا دستگاه رو امتحان کنیم!

ملت پیش رویش، بیشتر و بیشتر به دنبال دام آموزشی گشتند. اما متاسفانه در کل فقط یک عدد دام موجود بود که آن هم مدتی قبل با زیرکی تمام توسط فنریر مصرف شده بود.

پس از گذشت دقایقی که به کندی سپری شدند، بالاخره چند جفت دست متعلق به چندین نفری که از انتظار خسته شده بودند، به وسط جمعیت دراز شد و مرگخواری را بیرون کشید و به سمت جلو هل داد.

- به‌به...به‌به! ملت ببینید کی داوطلب شده برای تست دستگاه! پیرمرد پیپ‌کش و خونسرد که...اصلا هم نمی‌خواد با نگاه بی‌روحش آدمو ذوب کنه.

اگلانتاین که درواقع اصلا برایش فرقی نداشت که زیر دستگاه بنشیند یا نه، در برابر فشار جمعیت که از پشت او را هل می‌دادند، مقاومتی نکرد و با چهره‌ی همیشگی بیخیالش جلو رفت و زیر دستگاه قرار گرفت. سپس قطره‌ای از خون انگشتش را روی آن چکاند.

چندین ثانیه بی هیچ اتفاقی سپری شد و درست هنگامی که فنریر جلو رفت تا با نهایت خرسندی، سالم بودن دستگاهش و خالص بودن اگلانتاین را اعلام کند، صدای آژیر دستگاه به گوش رسید.

بیب بییب بیییییب بییییییییییب


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۳ ۲:۴۷:۲۰

فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۸

ملانی استانفورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۱:۲۱ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
از اینور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 393
آفلاین
فنریر کسی نبود که در موقعیت های سخت خودش را ببازد و میدان را خالی کند.
-الان شما گرفتار دام آموزشی شدی و باید به کادر آموزشی ۳-۴ مراجعه کنی.

جمعیت مشکوک و غرزنان قدم به قدم به آنها نزدیک می شدند.

-حالا این کادر چی میگه؟ میگه که فنریر یه گرگینه ست و ازونجایی که صبحونه رهگذر خسته ای رو خورده کاملا عادیه که خون ناخالص تو شکمش باشه. متوجه شدید چقدر دستگاه دقیقه؟
-پس وقتی غذات هضم بودن میشه... .

فنریر از پشت دستگاه لگدی به سمت رابستن انداخت و با صدای بلند نعره زد:
-بعدی!

ملت جادویی با نگرانی به همدیگر نگاه کردند و در ذهنشان به دنبال دام های آموزشی جدیدی می گشتند تا از این مهلکه نجات پیدا کنند.


بپیچم؟


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۸

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
به فنریر برخورد.
-دستگاه خودتون خرابه! من با کلی هوش و نبوغ این دستگاه مفید رو اختراع کردم. امکان نداره نقصی توش باشه.
-پس ناخالصی خونی داشتن میشی؟

مرگخواران نگاه های مشکوکی به فنریر انداختند و از او فاصله گرفتند.

موقعیت سختی بود!

-نه چیزه...من خونم خالصه کاملا! یعنی حتی گلبول سفید و پلاسما هم نداره. همش گلبول قرمزه از بس که خالصه!

متاسفانه فنریر هوش چندانی هم نداشت تا متوجه شود گلبول سفید و پلاسما هم بخشی از خون هستند.

-خب بلاخره چیشد؟ دستگاه ایراد داشتن میشه یا خون تو خالص نبودن میشه؟
-گزینه سومی نداریم؟ گزینه های انحرافی چی؟ سوال دام آموزشی نداره؟

با تمام توان در تلاش بود تا اذهان عمومی را از موضوع اصلی منحرف کند.



پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۹:۴۷ دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
دستگاهِ فنریر، بسیار خفن بود؛ رویش پر از عدد و رقم‌ها و دکمه‌ها و نمودارهایی که فقط خودش از آنها سر در می‌آورد، بود و به‌نظر می‌رسید این اولین چیز مربوط به او بود که کاملا و از همه لحاظ مناسب است.

- خب، روندِ تصفیه رو شروع می‌کنیم. کسایی که خونِ خالص نداشته‌باشن از همین‌جا به ناکجاآباد می‌رن، حرفم نباشه.

با بلند شدنِ صدای اعتراضِ جمعیتی که توسط نگهبانان و به زور در محل نگه‌ داشته‌ شده‌بودند، رابستن سعی کرد از شورش و درگیری‌های پیشِ رو جلوگیری کند.
- البته منظور فنریر از این حرف، این بودن می‌شه که به مراکز مربوطه بردن می‌شن تا اقداماتِ لازم برای پاک‌سازی خونشون انجام بشه.
- آره... همینی که راب گفت. ... خب، حالا به یه داوطلب احتیاج داریم تا کار رو باهاش شروع کنیم. برای همه موفقیت و خون خالص و تنی سالم و گوشتی تمیز و قرمز و آبدار آرزو می‌کنم.
-
- کی حاضره کار رو شروع کنه؟ کی به اینکه خونش خالصه و جادوگری اصیله مطمئنه و حاضره عکسش با همین عنوان بره صفحه‌ی اول پیام امروز؟

اما صدایی از جمعیت بلند نشد و فنریر به شدت ضایع شد.
- رودولف، آیا می‌دونستی ساحره‌ها همه روزنامه می‌خونن؟ ... گب، تو چی؟ تو می‌دونستی اسمت بره صفحه‌ی اول بهت یه بطری شوینده‌ی ترکیبی سنتی و صنعتی جایزه می‌دن؟ ... بانو گانت، شما چی؟ اگه اسمتون بره صفحه‌ی اول شب همین جمعیت خونه‌ی ریدل به صرفِ غذاهای شما دعوتن آ... باشه بابا خودم می‌شینم!

فنریر از مرگخوار بودنِ خودش مطمئن بود، پس روی صندلی نشست و قطره‌ای از خونش را توی دستگاه ریخت‌. بلافاصله پس از چکیده شدن خون، لبخند پیروزمندانه‌ای زد و رو به جمعیت ایستاد.

بیب بییییب بییییییب بییییییییب

- فنریر تو ناخالص بودن می‌شی؟

فنریر ثابت کرده‌بود هنوز هم هیچ‌چیزی مربوط به او وجود ندارد که درست کار کند. دستگاه خراب بود.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۲۱ ۲۱:۱۵:۳۲
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۲۱ ۲۱:۲۴:۱۱
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۲۱ ۲۱:۲۷:۵۰

گب دراکولا!


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۸:۴۸ یکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸

مرگخواران

پروفسور بینز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۴:۵۹:۴۹
از توی دیوار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 72
آفلاین
سوژه جدید

- پس فهمیدی که باید چیکار کنی؟
- بله سرورم. با دستور مستقیم شما همه کار ها انجام میشه. نگران نباشید.
- ما نگران نیستیم گب! این تویی که باید نگران باشی.
- چشم ارباب... نگران میشیم... .

لرد سیاه از نگرانی وزیر راضی به نظر می رسید. به همین دلیل سری به نشانه تایید تکان داد و او را مرخص کرد.

وزارت سحر و جادو

گابریل دلاکور در اتاق خود نشسته و در حال نوشتن بخشنامه جدیدی بود. فنریر که از طرف لرد سیاه، ناظر بر اجرای صحیح دستورات اربابش بود هم در کنار گابریل و معاونانش نشسته بود. پس از چند دقیقه، گابریل نوشتنش را تمام کرد و رو به افراد حاضر در اتاقش گفت:
- خب... . دستور ارباب رو به صورت بخشنامه در آودم. تام و دروئلا، شما تمام مدت حواستون باشه که هیچ کسی از دستورات تخطی نکنه. مرلین، تو هم این بخشنامه رو بعد از صدور، آرشیوش کن تا برای دوره های بعدی وزارت هم بمونه و اون ها هم انجام بدن.

فنریر نگاهی به بقیه انداخت و گفت:
- خب وزیر جون. حالا بخون ببینم چطوریاست این بخشنامه ای که نوشتی.

- نقل قول:
از وزارت سحر و جادو به تمام آحاد جامعه جادوگری

بخشنامه شماره 785/654/88
تاریخ: از همین الان
پیوست: ایمپریو


بنا بر دستور لرد سیاه و به منظور خالص سازی جامعه جادوگری و در راستای اقتصاد جادوگری و اتکا به تولید ملی - جادویی، تمام جامعه جادوگری به محض شنیدن این بخشنامه موظف خواهد بود تا در سریعترین زمان ممکن به وزارت سحر و جادو آمده و خود را در اختیار دستگاه تصفیه خون جدیدی که ساخته دانشمندان بومی از جمله فنریر گری بک می باشد، قرار دهند.
این دستگاه خون تمام آحاد جادوگران و ساحرگان را مورد آزمایش قرار می دهد تا مطمئن شویم که کوچکترین نا خالصی در خون شما وجود ندارد. تکنولوژی شناختی این دستگاه بسیار پیشرفته بوده و تا آخرین قطره خون شما را نیز تست خواهد کرد. هر فردی که در او خون ناخالص و غیر جادویی یافت شود، در اسرع وقت به مسئولین ذی ربط جهت اقدامات لازمه معرفی خواهد شد.

و من المرلین التوفیق
گابریل دلاکور
وزیر سحر و جادو


- هووووم... خوبه... . بگین بیان که درجه سیاهی چیز... خلوص خونشون رو اندازه بگیرن.

فلش بک - خانه ریدل ها - اندکی پس از رفتن گابریل دلاکور

لرد سیاه رو به فنریر کرد و گفت:
- ما تو رو به عنوان ناظر ویژه مرگخواران می فرستیم. ولی ماموریت مهمی بهت میدیم.
- ماموریت اختصاصی ارباب؟
- بله! بعدم خودتو جمع و جور کن. این چه وضع شادی در محضر ماست؟
- ببخشید ارباب... . اینطوری خوبه؟
- خوبه. و اما ماموریتت... . بعد از اینکه مطمئن شدی که گابریل بخشنامه تصفیه خون رو صادر کرد، درجه دستگاه رو از تصفیه خون جادویی به تصفیه خون سیاه تغییر میدی. اینطوری هر کسی که مرگخوار نباشه رو باید واسه تصفیه خون ببرن.
- چه نقشه خفنزی ارباب!
- ما ارباب هستیم. مطمئنا تمام نقشه هامون خفنه!




پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۰:۳۴ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۸

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
پست پایانی سوژه

در سمتی دیگر،مافلدا با دیدن این همه مافلدا در رنگ ها وطرح های مختلف عصبانی شد و تصمیم گرفت کافه را بهم بزند.
-فقط من مافلدام!شما مافلدا نیستید!مافلدا رو از خودتون شروع نکنید!

اما گویا همه از مافلدا بودن خویش راضی بودند!

مافلدایی با خوشحالی درحال خوردن نوشیدنی بود و اظهار داشت که مستی هم دردش را دوا نمیکند،مافلدای دیگری که گویا قبلا نامرئی بوده است با خوشحالی درحال نشان دادن خودش به دیگران و مخصوصا به یک مافلدای کلاه به سر بود.یک مافلدای عصبانی با موهای پف کرده داشت از یک مافلدای فضایی با لگد عذرخواهی میکرد و یک مافلدا درحال پیتزا خوردن بود.
در میان همه ی اینها مافلداهایی نیز بودند که با عشق به ترتیب درحال رصد کردن ستاره ها با تلسکوپ،اره کردن مافلداهای دیگر و دست کشیدن به ریش خود بودند.

شاید همه از مافلدا بودن راضی بودند،اما مافلدا راضی نبود!بنابراین سریعا یک مافلدای کله روغنی که گویا استاد معجون سازی بود پیدا کرد و از وی خواست که پادزهر این معجون تغییر شکل را در آب بریزد.
...
...
فردای آن روز،همه به حالت طبیعی خود برگشته بودند و زندگی نیز به روال عادی بازگشته بود.همه راضی بودند،جز یک نفر!

یک نفر فردی نامرئی به نام بانز بود که دوباره بی چهره و بی هویت شده بود و مجبور شده بود همه ی وسایل آرایشی که از کراب دزدیده بود را به او پس دهد!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.