هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ سه شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
خلاصه:
نجینی برای کاشت دندون رفته به دندونپزشکی و دندونپزشک برای بی‌حسی دندون نجینی نیاز به آب مغز شیش محفلی داره. پس مرگخوارا به گریمولد می رن و مردی رو پیدا می کنن که میگه محفلیه! مردی که ادعا میکنه محفلی هست هم از مرگخوارها می‌خواد که براش کلی سیب‌زمینی سرخ کنن تا در ازای اون، به مرگخوارها راه مخفی ورود به محفل رو لو بده.
حالا مرگخوارها به سرآشپزی مروپ (که خیلی در آشپزی سخت‌گیر هست!) بعد از کلی مدت تازه تونستن روغن رو در دمای مناسب داغ کنن...

-------------------------------------


_خب بچه‌های مامان...به لطف آزمایشی که کردیم متوجه شدیم دمای روغن برای سرخ شدن مناسب هست...
_حالا چیکار کنیم بانو؟
_ابتدا وسیله آزمایش...چیز...ببخشید...سدریک مامان و انگشتش رو از ماهیتابه باید دربیاریم تا خودش کلا سرخ نشده!
_این امر رو بسپرین به من بانو!

تام این جمله را گفت و دورخیز کرد...سپس با سرعت تمام به سمت سدریک حمله برد و جفت پا به صورت او رفت...
_خب...بانو...سدریک سالم و صحیح درامن و امانه!

قیافه‌ی سدریک که نقش زمین شده بود اما جمله‌ی تام را تایید نمی‌کرد...ولی مرگخواران اهمیت ندادند...مشخص بود که تام دل پری از سدریک داشت...مروپ هم به باقی درس آشپزی‌اش پرداخت...
_خب..در قدم بعد باید این سیب زمینی رو برداشت و آروم ریختش توی روغن...خوب دقت کنید من چیکار می‌کنم لیموترش‌های مامان!

اولین سیب‌زمینی در درون روغن فرو رفت و ماهیتابه بلافاصله شروع به جلز ولز کردن و پاشیدن روغن کرد...و مرگخواران که به نظر می‌رسید برای اولین بار این فرایند را مشاهده می‌کردند، از این صدا و فعل و انفعالات ترسیده و پا به فرار گذاشتند!
_فرار کنید...فرار کنید...یه جادوی عجیبی داره رخ میده...روغن داغ داره بهمون حمله میکنه...بانو مروپ مواظب باشید...الان نجاتتون میدم!
_نه رودولف مامان...این یه فرایند عادیه...یاران پسرم...نترسی...هی رودولف مامان...نیاز نیست...نیا!

دیر شد...رودولف خودش را سمت مروپ پرت کرد تا او را نجات داده و از او محافظت کند...و یا شاید هم صرفا دنبال بهانه‌ای بود!
هرچه که بود، اوضاع عجیبی بود...مرگخواران فریاد می‌زدند و از این طرف به آن طرف می‌رفتند...بعضی از آنها پشت چیزی پناه گرفته بودند و بعضی در حال آماده کردن چوبدستی‌های خود جهت دفاع و ضد حمله زدن به ماهیتابه بودند...مروپ که حالا زیر رودولفِ فرصت طلب گیر افتاده بود، باید قبل از اینکه دیر می‌شد کاری می‌کرد!




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۱:۲۲ چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۹

مگان جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۰ چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۲:۴۷ پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 31
آفلاین
مروپ نگاه مادرانه‌ای به مرگخواران انداخت و گفت:
- آفرین عزیزای مامان خوب حالا نوبت سرخ کردن سیب زمینی هاست برید سیب زمینی ها رو بیارید اینجا.

مرگ خواران سیب زمینی ها را پیش بانو آوردند. سدریک درحال جابه جایی بخشی از سیب زمینی ها با انگشت سوخته‌اش بود که انگشتش تاب نیاورد و تیر کشید و ناگهان سیب زمینی ها به تابه‌ ی روغن برخورد کردند. تابه چپه شد و تمام روغن های داغ روی زمین سرد ریخت و سیب زمینی ها درمیان روغن و خاک های روی زمین غلت خوردند.

مروپ جیغ کشید.
- چیکار می کنی سدریک مامان؟

سدریک که نگاه های ترسناک مرگ خواران و مروپ را دید، دوباره دل در گرو عشق ترک دیوار سپرد.
- چه ترک زیبایی!


تو قلبت نگهش دار


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۳:۱۲ چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۳:۱۸:۴۲
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 693
آفلاین
گرمای وجود سدریک کم‌کم داشت اوج می‌گرفت. طولی نکشید که از شدت گرما اشک در چشمانش حلقه زد. 
نیازی به هوش فراوان و ذهنی متفکر نبود تا بفهمد این گرما و حرارت از عشق نشات نمی‌گیرد؛ اما سدریک برای فهمیدن این چیزها، زیادی عاشق بود.

- آه که چه جانگداز است این سوزش عشق!

انگشت سدریک همچنان درون روغن بود و چشمانش خیره به ترک روی دیوار. مغز خسته‌اش نیز همچنان فرمان عشق را صادر می‌کرد و به پیامِ سوختن و جزغاله شدن انگشت از طرف رشته‌های عصبی، بی‌توجه بود. رشته‌ها که از توجه مغز ناامید شده بودند، کم‌کم به داد و فریاد متوسل شدند.

- ای بابا حواست کجاست مغز؟ سوخت اون انگشت لامصب!
- نمی‌خوای بهش بفهمونی که باید انگشتشو بکشه بیرون؟
- مگه اون پوست بدبخت چقدر انرژی داره که بخواد اینجوری بسوزه و دوباره خودشو ترمیم کنه؟  

پس از اندکی تلاش دیگر، بالاخره حواس مغز جمع شد و با دستپاچگی، درحالی که سعی می‌کرد این اشتباهش را نادیده بگیرد، پیام را دریافت کرد و باعث شد توجه سدریک به انگشتش که دیگر شباهتی به انگشت نداشت، جلب شود.

- آآآآآآآآآی...انگشتمممم!  

سدریک با یک حرکت سریع، انگشتش را از درون تابه بیرون کشید و درحالی که آن را به شدت در هوا تکان می‌داد، چشمش به مروپ افتاد که با رضایت به تابه‌ی پر از روغن نگاه می‌کرد.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۱:۱۸ چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
- چه درز خوشگلی واقعا... جای استادم خالی... چه تحلیل هایی از همینا در می‌آورد. یادش بخیر! چقدر ازش یاد گرفتیم واقعا... یاد مرلینا بسه دیگه هاش افتادم.

سدریک از استادش یاد می‌کرد و مرگخواران و در صدرشون، مروپ گانت با داد و بیداد هایشان سعی می‌کردند او را از رویایش با درز دیوار در بیاورند.

- سدریک مامان! عسل و خربزه نیاز داری؟
- چه زاویه ی زیبایی ترک خورده.
- سدریکِ مامان!

شپلق!

- آه که چه زیباست این شاهکار!

سدریک با ضربه ی مروپ از حالت برعکس درآمده بود... اما هیچ تغییری در افکارش دیده نمیشد!

- سدریک مامان!

و این آخرین تهدید قبل از فرو بردن دست سدریک به درون ماهیتابه ی روغن بود.

- یکم گرم شد هوا... فک کنم عاشق درز شدم.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۰ ۱۱:۲۳:۲۹
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۰ ۱۱:۲۶:۰۶

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱:۳۶ سه شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹
#99

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
-هان؟! دارم دونه کشی میکنم دیگه! نگاه داره؟
-اعصاب نداریا!

حق با سدریک بود. اعصاب مورچه مذکوره به تعطیلات رفته بود.
-خجالت بکش مرتیکه هیز! یه دونه گندمم نمیتونیم بدون در معرض چشم های ناپاک قرار گرفتن با خودمون حمل کنیم؟ برو مادر و خواهر خودتو تماشا کن نه موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است! البته مادر و خواهرت که مثل من از قشر کارگران زحمتکش جامعه نیستن مرفه بی درد! خانوادتا تهش بتونید بالشتتون رو دنبال خودتون بکشید نه یه دونه گندم که ده برابر وزنتونه.
-

مورچه دیگری با شنیدن داد و فریاد های مورچه اول به او نزدیک شد.
-چه شده است مورچه شماره یک؟
-هیچی...این جادوگر هیز به من زل زده و داره با جدیت فعالیتمو روی دیوار نگاه می کنه. راستی مورچه شماره دو؟ "چطو" به تو گیر ندادن؟
-اگر پوشش مناسب داشتی کار به اینجا نمی کشید.

سدریک با جدیت تصمیم گرفت تا کار بالاتر از این نگرفته، جهت نگاهش را به سوی درز دیوار تغییر دهد؛ همچنین موقتا ناشنوا شده و به فریاد های مروپ که از او می خواست انگشتش را داخل روغن فرو کند، توجه ای نشان ندهد.



پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۳:۵۹ دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۹
#98

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۱۸:۳۱
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6946
آفلاین
-مادر ارباب! بیایین بی خیال شدن بشیم...این همه مراحل سخت و پیچیده انجام دادیم و شما گفتن شدین که هنوز کاری نکردیم؟

مروپ نگاه مشکوکی به روغن انداخت.
-شما...مطمئنین که این داغ شده؟

مرگخواران:

مروپ مطمئن نبود. روغن داغ، نمی جوشید...دقیقا شبیه روغن سرد بود.

-یاران پسرم...اگه خوب داغ نشده باشه چی؟

مرگخواران داشتند کلافه می شدند.
-خب، می فرمایین چه کنیم؟

مروپ سعی کرد مهربان ترین و مادرانه ترین چهره ای را که قادر بود به خودش بگیرد.
-یه عزیز دل مامان باید بیاد و انگشتشو فرو کنه توی این روغن و کاملا داغ بودنش رو تایید کنه. متوجه شدی چی گفتم سدریک مامان؟

سدریک با جدیت سرگرم تماشا کردن و بررسی فعالیت مورچه ای روی دیوار شد.




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۳:۲۹ دوشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۸
#97

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲:۲۲:۰۸ جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
مروپ چمدانی از میان سیب زمینی ها بیرون کشید.
- من برم خانه سالمندان!

مرگخواران هاج و واج به او نگاه می کردند و سعی در قانع کردنش داشتند:
- نه بانو...میدونستید توی خانه سالمندان سیب زمینی ها میسوزن؟
- بانو بیایید...ببینید من تونستن کردم روغن ریختن کنم.
- ناراحت شدید؟
- من با وجود خستگیم، می تونم زیر ماهیتابه رو روشن کنم...

مروپ که گویی از رفتن منصرف شده بود، لبخندی زد و گفت:
- خیلی خب مرگخوارای مامان! پس برای هفتصد و پنجاهمین بار...زیر ماهیتابه رو روشن کنید و به میزان لازم روغن بریزید.

اولین بار بود که مرگخواران به معنای واقعی کلمه، تمرکز می کردند؛ اگر بانو مروپ می رفت، دیگر از دست هیچ کدامشان کاری بر نمیامد.

کبریت دست به دست شده و مرگخوار ها یکی یکی آتشی برافروختند.
وقتی آخرین نفر هم زیر ماهیتابه اش را روشن کرد؛ نوبت به ریختن روغن می رسید که در کمال تعجب و ناباوری آن کار هم درست پیش رفت.
- خب...خب. آفرین مرگخوارهای مامان! بالاخره بعد چهارده تا پست تونستید روغنو داغ کنید.

مرگخوار ها با افتخار به خود نگاه می کردند و از ماهیتابه فاصله می گرفتند:
- من میدونستم...میدونستم بالاخره میتونم سیب زمینی سرخ کنم.
- اون قدر هم کار سختی نبود...
- مرلینو شکر تموم شد!

مروپ گانت با لبخندی شیطانی به مرگخوار ها نگاه می کرد:
- هنوز تموم نشده...در واقع هنوز اصلا شروع نشده. بریم سراغ مراحل بعدی.


ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱:۱۱ یکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۸
#96

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
-من نگفتم صبر کنین تا روغن خیلی خیلی داغ بشه؟! پس چرا فقط گذاشتین داغ بشه؟!

برای مرگخواران داغ و خیلی خیلی داغ تفاوت چندانی نداشت اما برای مروپ چرا!
او آشپزی سخت گیر بود.
-از اول!

مرگخواران غر غر کنان دوباره ماهیتابه هایشان را شستند. آتشی روشن کردند و تابه را گذاشتند تا داغ شود.

-فاصله داغ شدن ماهیتابه تا ریختن روغن زیاد شد. از اول!

و دوباره مراحل قبل.

-به ماهیتابه با امید و ذوق آشپزانه نگاه نکردید. از اول!



پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸
#95

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۱۸:۳۱
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6946
آفلاین
خلاصه:

دندون نجینی کنده شده، مرگخوارا به دستور لرد سیاه از تالار دوئل استخونی برای تبدیل شدن به دندون نجینی پیدا می کنن ولی دکتر بهشون میگه برای بی حس کردن لثه ی نجینی، آب مغز شیش تا محفلی لازمه.
مرگخوارا به گریمولد می رن و مردی رو پیدا می کنن که میگه محفلیه!
مرد راه مخفی وارد شدن به محفل رو بهشون نشون می ده ولی قبلش به بهانه های مختلف ازشون کار می کشه.
الان باید مقدار زیادی سیب زمینی رو سرخ کنن، ولی چون این کار رو بلد نیستن، مروپ داره مرحله به مرحله بهشون یاد می ده.

.....................................

-خب عزیزان مامان... توضیحاتم تموم شد. یادداشت کردین؟ تمام چیزایی که گفتم رو فرا گرفتین؟

مرگخواران:

مروپ با عصبانیت شروع به قدم زدن جلوی مرگخواران کرد.
-کجای راه رو اشتباه رفتم؟ چرا این نخود لوبیاهای مامان هیچی نمی فهمن؟ اول سیب زمینی رو خرد می کنین. بعد آب رو می ذارین که به نقطه جوش برسه. صد درجه! نه یک درجه کمتر و نه بیشتر. یک قاشق نمک بهش می افزایین. سیب زمینی ها رو می ریزین توش. پنج دقیقه قل قل کنان می جوشه. بعد درشون میارین و خشک می کنین و می ذارین توی فریزر! منجمد می شد. بعد گاز، آتش، شومینه یا هر چیزی رو روشن می کنین. ماهیتابه رو می ذارین روش که داغ بشه. بعد بهش روغن می افزایین و بازم صبر می کنین که داغ بشه. بعد سیب زمینی های منجمد رو پرتاب می کنین توش که دچار شوک بشن و با شعله زیاد سرخ می کنین! ترد و خوشمزه! سخت بود؟

مرگخواران:

مروپ فهمید که روش حرفه ای سرخ کردن سیب زمینی، به درد مرگخواران نمی خورد. برای همین سریعا به روش غیر حرفه ای برگشت!
-باشه، باشه...هر چی گفتم فراموش کنین. روش آسونشو از اول توضیح می دم. من می گم...شما اجرا کنین. آتش روشن کنین!

مرگخواران این یکی را بلد بودند. هر کدام با طلسمی، روی هوا، آتشی کوچک درست کردند.

مروپ نفس راحتی کشید.
-خب...پسرمون رو شکر که اینو تونستین. حالا ماهیتابه رو روی آتش قرار بدین تا کاملا داغ بشه و کمی روغن توش بریزین.

مرگخواران این یکی را هم انجام دادند و پس از تست داغ بودن ماهیتابه با انگشتانشان(لینی به دلیل ظرافت بیش از حد، از انگشت اگلانتاین استفاده کرد)، کمی روغن داخل آن ریختند.

-حالا صبر می کنین تا روغن هم کاملا داغ بشه. خیلی داغ! خیلی خیلی داغ! و بعد سیب زمینی ها رو می ریزین توش. نمک هم نمی زنین!




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸
#94

ریتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۴ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۸:۲۷ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
از سوسک سیاه به عنکبوت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
-خب حالا اگه گفتید مرحله‌ی بعد چیه، عزیزای مامان؟

-ریختن نمک؟
-به تابه کروشیو می‌زنیم؟
-به طرف تابه ویز ویز می‌کنیم؟
-اضافه کردن سیب‌زمینیا؟
- قمه می‌کشیم؟

مروپ واقعا نمی‌دانست چرا پسر قند عسلش با چنین افرادی می‌گردد...
-نه بچه‌های گلم، اول باید زیر گاز رو روشن کنیم.

-من می‌دونستما!
-آره جون خودت! بده من اون کبریتو.
-نه خیرشم. خودت فندک داری.
-مرگخوارای مامان، با کبریت بازی نکنید. خطرناکه.

-معجون زیر گاز روشن‌کن غیر خطرناک بدم؟

-لوموس.
-لوموس نوک چوبدستی‌تو روشن می‌کنه ابله، نه زیر اجاق رو!
-خودم بلدم. لازم نکرده تو بهم یاد بدی.

قطعا آموزش سرخ کردن سیب‌زمینی به مرگخواران، از آن‌چه که مروپ فکر می‌کرد سخت‌تر بود. خیلی سخت‌تر. اما مروپ مادر خوبی بود. او همه‌چیز را به بچه‌هایش یاد می‌داد.

-مرحله‌ی بعد چیه بانو؟


تصویر کوچک شده

Only Raven







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.