هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#69

Polly-Chapman


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ شنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۴ جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
از من دور شو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 202
آفلاین
ریتا آب دهانش را قورت داد. او برای خلاصی از مجرم شناخته شدنش آن حرف را زده بود؛ در واقع هرگز در قالب سوسکی اش، لینی را زیر نظر نگرفته بود.

- ما همچنان منتظر هستیم!

ریتا همچنان در فکر این بود که چگونه جرایم بیشتری را به لینی نسبت دهد.

- مثل اینکه حرفی نداری؛ پس...
- نه ارباب داشتم فکر می کردم. یادم اومد، وقتی داشتم لینی را تعقیب می کردم، فهمیدم اون سریال ها و فیلم های ملی رو به جای اینکه بخره یا تو سینما ببینه از بوق گرام دانلود می کنه!
لرد نگاه حاکی از خشمی به ریتا انداخت.

- آهان! یکی دیگه؛ لینی وقتی عطسه می کنه جلوی دهنش رو نمی گیره!
گویا این یکی نیز زیاد به مذاق لرد خوش نیامد.

- لینی در واقع یک مگسِ که خودش رو آبی کرده و به عنوان پیکسی معرفی می کنه!
- هی مگس خودتیا!

با چشم غره ای که لرد سیاه به ریتا رفت، او متوجه شد که این یکی هم چندان بدردبخور نبود.
ریتا بیشتر فکر کرد. آیا اینکه لینی لباس هایش را از تاناکورا می گرفت، یا شب ها دندان هایش را مسواک نمی کرد، جرم های قابل ملاحظه ای بودند؟
- مثل اینکه جرم قابل ملاحظه ای پیدا نکردی...
- نه ارباب یه لحظه دست نگه دارید؛ یافتم!
- داریم بهت اخطار می دیم ریتا، آخرین بارت باشه وسط حرف ما می پری.

ریتا از فرط هیجان در حالی که بالا و پایین می پرید، گفت:
- ارباب لینی با مزدوران محفل در ارتباطه!
مرگخواران:


shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#68

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
اما جمع کردن لشکری از سوسک‌ها که به منبع بزرگی برای تغذیه دست پیدا کرده‌بودند و از طرفی، هیچ صنمی هم با ریتا نداشتند، اصلا آسان نبود.

- ارباب، می‌شه...
- خیر!
- خب پس...
- باز هم خیر!
- یعنی اصلا...
- به هیچ‌وجه. یا هم‌نوعات رو جمع می‌کنی و یا به جرم به هم ریختن نظم دادگاه باشکوه ما، روی صندلی دوم مجرمین می‌شینی!

ریتا به لینی که سرخورده و با چشم‌های اشکی روی صندلی نشسته و بالهایش را به صلابه کشیده‌بودند نگاهی انداخت و یک لحظه بعد، در تلاش برای راندن سوسک‌ها از محیط بود.
- پیشت! کیشته! همین الان اینجا رو ترک کنین! کییییشت! مگه من با تو نیستم؟

اما نه سوسک‌ها تکانی خوردند و نه لرد سیاه حرفش را پس گرفت. این یعنی ریتا برای نجات از صندلی دوم مجرمین، باید فکر دیگری می‌کرد.
- اربابا قدر قدرتا، اگه بگیم ما اسناد و مدارک دیگه‌ای داریم که می‌تونه لینی رو قاطعانه‌تر محکوم کنه چی؟
- خیر. و صندلی دوم منتظر توست.
- اربابا، دلایل خیلی بیشتر و محکم‌تری داریم ها. من اصلا یک سال، شبانه‌روز در قالب سوسکی‌ لینی رو تعقیب می‌کردم. فکر کنید چه مدارکی علیه‌ش دارم که می‌تونه اونو به خاک سیاه بنشونه!

لرد سیاه از نگاه خودش، دلایل کافی و مناسبی برای محاکمه‌کردن لینی داشت و به نظر می‌رسید به ریتا نیازی نداشته باشد. اما از طرفی دلایل بیشتر، برای لینی عذاب‌های بیشتری به همراه داشت و حتی فکر بیشتر صاف کردن دهان لینی او را چند درجه سیاه‌تر می‌کرد.

- ما مایلیم بشنویم ریتا.



گب دراکولا!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#67

ریتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۴ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۸:۲۷ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
از سوسک سیاه به عنکبوت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
_شما محکومین به...

اما لرد سیاه نتونست جمله‌شو کامل کنه، چون علاوه بر خانواده‌ی لینی، خانواده‌ی ریتا هم که لابلای صندلیا و زیر کاشیا و لای درز پنجره‌ها قایم شده‌بودن، به سمت شیرینی هجوم آوردن و شروع به گیس و گیس‌کشی با با فک و فامیل لینی کردن. روی میز قضاوت لرد کپه‌ای از حشره جمع شده‌بود و هر لحظه به تعدادشون اضافه می‌شد.

-سوسک!

صدای جیغ لینی بلند شد و همهمه‌ای توی سالن به راه افتاد.

-نژادپرست! پیکسی به سوسک چه برتری‌ای داره که خودتو بهتر از ما می‌دونی؟ حشره نیستیم، که هستیم. پرواز نمی‌کنیم، که می‌کنیم! حالا چون رنگ پوست‌مون تیره‌تره، شما بهترید؟ چرا نمی‌تونید به برابری حشره‌ها...

ریتا قیافه‌ی خشمگین لرد رو که دید، ترجیح داد بقیه‌ی اعتراضاتش رو بعدا به لینی بگه و صحنه رو به آرامی ترک کرد.

-کجا؟ دیر اومدی، نخواه زود برو! فامیلاتم جمع کن از این وسط قبل از رفتن!


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#66

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
لرد کلاه گیس قضاوتش را بار دیگر بر سرش گذاشت و آن را با دقت مرتب کرد. لبخندی شیطانی زد و صدایش را صاف کرد.
-ما اکنون حکم دادگاه را قرائت خواهیم نمود. متهمه لینی وارنر به دلیل جرایم غیر قابل بخشش اش که کاملا برنامه ریزی و با اهداف تروریستی انجام شده، محکوم به اعدا...

ویزززز ویزززز

-از پسر عمو های متهمه تقاضا می شود اخلال در نظم دادگاه ایجاد نکنند وگرنه ناچاریم حکم حبسشان را بدهیم.

ویزززز ویزززززز

اما حبس حشرات کار راحتی نبود پس لرد تصمیم دیگری گرفت.
-خاندان متهمه دارند تمرکز ما را بر هم می زنند. مقداری شیرینی بیاورید!

مروپ فورا مقداری شیرینی برای لرد آورد به امید اینکه لرد با خوردن آنها پرتقال های جاساز شده هم نوش جان کند اما نقشه اش نتیجه بخش نبود. لرد شیرینی را بر روی میزی گذاشت و تمام خاندان لینی گرد آن جمع شدند و شروع به بهم مالیدن دست هایشان کردند.

لینی آهی کشید.

-این دغل فامیلان که میبینی، مگسانند گرد شیرینی خانم وارنر...داشتیم حکمتان را قرائت می نمودیم، شما محکومین به...



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#65

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲:۲۲:۰۸ جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
صدای ویز ویز و بال زدن خانواده ی لینی، نظم دادگاه را به هم ریخته بود و چون هیچ کدامشان با لرد آشنایی نداشتند، متوجه حالت عصبانی او نمی شدند.
- اهم! اهم! سکوت دادگاه رو رعایت کنید لطفا.

پیکسی آبی رنگی که شباهت عجیبی به لینی داشت و فقط کمی سنش از او بیشتر بود، گریه سر داده و توجهی به لرد نمی کرد.
- من این بچه رو با خون دل بزرگ کردم ...من براش هم پدر بودم، هم مادر...

پدر لینی، با حالتی پوکر فیس از در دادگاه بیرون رفت و گریه مادرش شدت یافت:
- چی کار کنم من بدون پیکسی کوچولو...نمیتونم زندگی کنم... نبودن او مرگ است و مرگ در کنار او زندگی است...

مادر لینی درحال دکلمه بود و از حالت لرد سیاه مشخص بود که اگر آن وضعیت کمی بیشتر ادامه پیدا می کرد، دادگاه را روی سر خودش و مرگخوارانش خراب می کند.
مرگخواران که متوجه عصبانیت و کلافگی اربابشان شده بودند، تصمیم گرفتند کاری انجام دهند:
- پیس...پیس!

دکلمه ی مادر لینی تازه به اوج خود رسیده بود که احساس کرد هوریس دارد صدایش می کند؛ آهسته روبه او برگشت و گفت:
- بله؟ هنوز سوگواری به قسمت قشنگش نرسیده...برو بعدن بیا.
- این کیسه گالیون رو می بینید؟ اگه دکلمه رو تمومش کنید و لینی رو بیخیال شید، مال شما میشه.

چشمان مادر لینی برقی زد، لبخند قشنگی روی صورتش نشست و دستش را برای گرفتن گالیون ها جلو برد:
- از جوونیت خیر ببینی پسرم...

و این گونه بود که خانواده ی لینی مشتاقانه منتظر حکم قاضی نشسته بودند.


ویرایش شده توسط اگلانتاین پافت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۲ ۱۳:۵۴:۱۶

ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#64

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
- صبر کنین!

حضار که عمیقا غرق دادگاه شده بودن، با شنیدن این‌که رای نهایی قراره صادر بشه دیگه از خود بی خود شده بودن و بنابراین متوجه پارازیتی که این وسط افتاده بود نمی‌شن.

- هی! به من توجه کنین. من حرف دارم.

باز هم بی‌توجهی. لینی یا شنیده نمی‌شد، یا دیده نمی‌شد، یا هم جفتش با هم. که اصولا به خاطر هیکل ریزش موردی بود همه روزه رخ بده.
اما لرد که لردی بود چند مسئولیتی و آگاه، به وضوح متوجه ویز پراکنی‌های پیکسی کوچیکش می‌شه.
- سکوت! متهم می‌خواد به جرائمش اعتراف کنه.

چکش چندین‌بار روی میز کوبیده می‌شه تا این‌که بالاخره همه سکوت اختیار می‌کنن و به لینی توجه می‌کنن. لینی که انتظار این همه توجه یهویی رو نداشت، هول می‌شه.
- اممم... چیزه ارباب... نمی‌خواستم اعتراف کنم.

چکش دوباره کوبیده می‌شه.
- متهم اعتراف خودشونو به گوش حضار رسوندن. دیگه جایی برای تردید باقی نمی‌مونه. بنابراین حکم اینه...

ولی لینی بازم ویز می‌زنه.
- من خانواده‌ای دارم پر جمعیت که مایلم تو دادگاه عادلانه‌ی شما حضور داشته باشن.

لرد با شنیدن کلمه‌ی "عادلانه" یکم تو جای خودش جا به جا می‌شه و بعد از صاف کردن گلوش با علامت دستش رضایتشو اعلام می‌داره. همون موقع از سوراخ در و پنجره و میز و دیوار، انواع و اقسام حشرات ریز و درشتن که می‌ریزن بیرون. لینی با دیدن خانواده چند میلیونیش شجاعت از دست رفته‌شو بدست میاره.

- حکمتونو بفرمایین اربـ... جناب قاضی.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۰۳ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#63

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
چکش قبلی و با سابقه که همزمان افسرده شده بود، ولی از اینکه بالاخره از بار مسئولیت سنگین اداره دادگاه خلاص شده بود، با چکش جدید روبوسی کرد، بهش چندتا نکته حیاتی راجع به چکش بودن گفت، بعدشم از صحنه خارج شد تا بره دور دنیا رو بگرده و زندگی جدیدی رو شروع کنه... مثلا به عنوان چکش نجاری.

و لرد چکش جدیدش رو محکم روی میز کوبید.
- جلسه رو ادامه میدهیم. کجا بودیم؟ نوبت قاضی شدنمون بود یا... آها! بریم دادستان بشیم!

و لرد کلاه گیس سفید قضاوت رو از سرش برداشت و با قدم های بلند به سمت جایگاه دادستانی رفت.
- جناب آقای قاضی محترم! ما اعتراض داریم!

و بعد دوباره به سمت جایگاه قضاوت رفت، کلاه گیس سفید و بزرگش رو روی سرش گذاشت و گفت:
- اعتراضتون وارد هست جناب دادستان. ما مشتاقانه به سخنانمو... سخنان شما گوش فرا میدهیم.

و بعد هم دوباره به سمت جایگاه دادستانی رفت.
- اعتراض ما این هست که چرا زودتر از این برای متهم دادگاهی تشکیل نشده بود؟ ایشون قطعا در مواقع دیگه ای هم قتل و ترور انجام دادن...

مرگخوارا که تمام مدت به اربابشون نگاه میکردن، کم کم حس میکردن دارن گردن درد میگیرن. هرچند که توی چهره لرد هیچ اثری از خستگی وجود نداشت. در واقع دوباره با قدم های بلند به سمت جایگاه قضاوت رفت و گفت:
- ما هم قطعا با شما موافقیم... و با وجود مدرک معتبری که شاهد بزرگوار و خفن و کار درستمون ارائه دادن، قطعا میتونیم رای نهایی رو صادر بنماییم.




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۰:۳۱ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#62

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
چکش اما یک چکش عادی نبود که! چکش قضاوت لرد سیاه بود که آن هم برای خودش کم چیزی نبود. آنقدر سختی و مشقت در آن راه دیده بود، آنقدر با سر روی میزها کوبیده شده بود که، چیز‌هایی در آن دادگاه‌ها دیده بود که... نه من می‌گویم و نه شما بپرسید. پس رفت در اعماق مبل و فنرش را پیدا کرده، هرزش کرد و جیر‌جیر هوریس را درآورد.

-جیر جیر می‌کنه سر ما! دادگاه رسمیه هوریس، تفش کن!

دوست داشت، اما مبل فنر در رفته‌ای شده بود که تفش نمیومد.

-به ما ربط نداره. ما چکشمون رو می‌خوایم تا این ملعون خیانت‌کار دسیسه چین رو به سزای سوقصدش به جان والا مقام شاکی برسانیم. تفش کن!

هوریس چاره‌ای نداشت، به شکل انسانیش برگشت.
چکش که از این تغییر محیطی ناگهانی دسته‌اش درد گرفته بود، سفت پیچید دور روده، اما دستور لرد‌سیاه، روده‌ را حل کرد و چکش با زحمت فراوان خارج شد.

-خوبه... ولی اون دیگه هوریسی شده، نمی‌خوایمش. جلسه رو ادامه می‌دیم!

و چکش جدیدشان را روی میز کوبیدند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲:۰۴ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#61

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 279
آفلاین
لرد سیاه از آن دسته آدم‌ها بود که اگر مغازه دار می‌شد، حتما روی درش می‌نوشت «جنس فروخته شده پس گرفته نمی‌شود. » او حتا حاضر به پس گرفتن حرف که باد هوا بود نیز نمی‌شد؛ چه برسد به یک چکش.

- بخور!

- کیو؟ چیز ... به کی؟

کمال همنشین در چکش که همواره توسط نویسنده‌های طنز سخیف و مستهجن استفاده شده بود، اثر کرد.

- به همان کسی که تو را با هدف گیری دقیقمان به سمتش پرتاب کردیم.

چکش دوره افتاد در دادگاه و سعی کرد به سر شخص مناسبی بخورد. او که چکشی سخنگو بود، به دانش ذهن‌خوانی نیز تسلط داشت و به دنبال کسی می‌گشت که انتظار چکش خوردن داشته باشد و اعتراض نکند.

- به نظر داره میاد تو صورتم. اما ارباب که می‌خواد منو در اولین فرصت به عنوان جانشین انتخاب کنه! حکما قراره کات بگیره.

گرفت. درست در یک میلی متری صورت رودولف که تا آخرین لحظه سرش را ذره‌ای کنار نکشیده بود!

- چرا داری میای این وری؟ ناراحت شدی چکش؟ اگه جاخالی بدم ناراحت می‌شی؟

به نظر نمی‌رسید پافت نیز انتظار چکش خوردن داشته باشد.

- من؟ چرا من؟ یعنی ... کدوم یکی از غلطام لو رفته؟ ارباب اینو که نمی‌تونن فهمیده باشن. اونم که بعیده. اون جا هم که خیلی ترتمیز زیرآبی رفتم. نکنه تو اون خیانتم سوتی دادم؟

چکش نمی‌دانست به سوی لرد بازگردد و آمار هوریس را بدهد یا او را مورد اصابت قرار دهد.

گومب!

همین یک لحظه غفلت از طرف چکش کافی بود که هوریس فرصت پیدا کند تا به مبلی با فنر بزرگ تبدیل شود و چکش را در خود فرو ببرد.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱:۱۹ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#60

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
فنریر همواره موجودی بود بسیار بدشانس!

مطمئن بود که تک تک گوجه فرنگی ها، دمپایی ها و چکش قضاوت با فرق سرش برخورد خواهند کرد و بعضا در چشم و دماغش فرو خواهند رفت.

ولی این بار کمی اشتباه می کرد.

چکش قضاوت روی هوا چرخید و چرخید و چرخید و جلو رفت...و درست در نزدیکی سر فنریر متوقف شد.

لرد سیاه اخم کرد.
-چته؟ بخور تو سرش خب؟

چکش، سرش را تکان داد.
-عمرا اگه بخورم!

بعد از گفتن این جمله، کمی به چهره لرد سیاه دقیق شد.
-شما همونی نیستی که توی نقدات همیشه می گی از چکش استفاده نکنین و بی مزه می شه و این حرفا؟

لرد سیاه متوجه منظور چکش نمی شد.
-خیر! ما اون نیستیم! تو حق انتخاب نداری. چکشی و ما پرتت کردیم. چرخیدی و رفتی و الان وظیفه داری بخوری تو سرش.

چکش همچنان با جاذبه زمین می جنگید و روی هوا ثابت مانده بود.
-یه ذره سعی کنین وضعیت منم درک کنین خب. یه عمر جلسات دادگاه رو هدایت و کنترل نکردم که آخر عمری بخورم تو سر کله پوکی مثل این. از همین جا مشخصه که توی سرش هم خالیه. بخورم بهش متلاشی می شه و مطمئنا می میره. بعدش دادگاه قتل اون برگزار می شه و من، با این مقام والا و سوابق درخشان، باید به عنوان آلت جرم توی اون دادگاه شرکت کنم. حالا انتخاب کنین. بخورم تو سر یکی دیگه یا برگردم توی دست خودتون؟










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.