-و این کار لینی رو می کشه؟
لرد سیاه نگاه عاقل اندر سفیهی به فنریر انداخت!
-خیر...ولی خوار و خفیفش که می کنه.
فنریر با شور و شوق شروع به تشویق کرد.
-احسنت ارباب...فکر خیلی خوبیه. خوار و خفیفش کنین که از شدت خجالت بمیره. آب بشه و بره توی زمین.
-منظور ما این نبود فنر!
فنریر در حالی که عرق از صورتش جاری شده بود، با شور و شوق بیشتری دست هایش را به هم کوبید.
-ایول ارباب...شما منظوری نهفته، پشت این نقشه داشتین.
لرد سیاه به طرف حضار دادگاه برگشت.
-ما از ابتدای شروع این دادگاه اعلام کردیم که اربابی هستیم عادل! و در طول این دادگاه، عدالت ما بر همگان ثابت شد. نشد؟
فنریر از شدت هیجان روی میز قضاوت پرید.
-البته که شد ارباب.
لرد سیاه با یک انگشت فنریر را به انتهای دادگاه پرتاب کرد.
-ما از همین عدالت خود بهره برده و لینی را به همان روشی که ما را آزرد، اعدام می نماییم. یعنی...او را نیش می زنیم!
فنریر دهانش را باز کرد که در مورد موضوعی نامشخص ابراز شور و هیجان کند که دستی، یک مشت دستمال در دهانش چپاند و او را ساکت کرد.
یک سوال در ذهن همه می چرخید...ولی حتی یک نفر هم جرات پرسیدنش را نداشت!
سکوت و نگاه های جستجوگر مرگخواران، لرد سیاه را متوجه آن سوال کرد!
-به دنبال چه می گردید ای نابخردان! البته که ما نیش نداریم. ولی برای اجرای حکم، یکی از نجینی قرض کردیم! شما دست و پایش را می گیرید و ما با نیش قرضی که در دست داریم، او را نیش می زنیم که بمیرد.
عدالت بی عیب و نقص لرد سیاه، از ابعاد مساوی نیش لینی و نیش نجینی، کاملا مشخص بود. حداقل برای فنریر!