هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۴:۰۳ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۳:۲۰ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۵:۱۳ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 279
آفلاین
راننده که در طول سفر مدام در حال چانه زدن با مرگخوارها بود و اتوبوسش از تمام اشیاء جادویی همراه مرگخواران جادویی‌تر عمل کرده و خودش برای خودش حرکت می‌کرد، بالش را زد زیر بغلش و بالاخره برای لحظاتی هم که شده پشت فرمان نشست. آن جا بود که بالش سدریک کار خودش را کرد. شاید فکر کنید فرق بالش جادویی با بالش غیر جادویی در سخن گفتن است! سخت در اشتباهید. اتفاقا بالش‌های معمولی بسیار وراج هستند. کافیست سر رویشان بگذارید. از لیست بدهکاری‌ها شروع می‌کنند؛ به مرور اشتباهات فاحش و خجالت‌آور زندگیتان می‌پردازند؛ با عشق‌های شکسته خورده و بی سرانجام ادامه داده و پس از گذر از نوستالوژی‌های خسته‌ای چون «باز هم مرغ سحر، بر سر منبر گل، دم به دم می‌خواند، شعر جان‌پرور گل» و ملودی تیتراژ «خداوند لک‌لک‌ها را دوست دارد» نطقشان به درگیری بین نهلیسم و اگزیستانسیالیسم ختم می‌شود.

بالش سدریک اما بالشی جادویی بود. در آغوش گرفته شدنش توسط راننده کافی بود تا ذهن او از همه چیز خالی شده و پلک‌هایش سنگین شوند. بالاتر گفتیم که اتوبوس جادویی عمل کرده و برای خودش مسیر را می‌پیمود! اما این یک نکته انحرافی است. اتوبوس با دیدن راننده که پشت رول نشسته، خیالش راحت شده و داشت زیر لب «روزی بود، عاشق تو بودم. از دست تو خیلی راضی بودم ...» را زمزمه می‌کرد. حتا مرگخوارها نیز توجهی به جاده نداشتند. آن‌ها که تازه به وی آی پی نفل مکان کرده بودند، چهارچشمی مشغول تماشای فیلم‌های اتوبوسی بودند. جادوگران کمدی «شانس، عشق، تصادف» با بازی درخشان سحریوس قریشیوس، امینیوس حیاییوس، احمدیوس پورمخبریوس، علیوس صادقیوس و بهنوشیوس بختیاریوس را می‌دیدند. ساحره‌ها اما جذب فیلمی اجتماعی شدند. خلاصه داستان: «نوید محمدزاده که در این فیلم از دایره امن خود خارج شده و نقشی متفاوت را برعهده دارد، یک جوان عصبی پسیو-اگرسیو از قشر پایین جامعه است که در تمام سکانس‌ها پیراهنی استخوانی‌رنگ به تن دارد و عاشق دختری پولدار با بازی لیندا کیانی شده. در این گیر و دار پدر او می‌میرد و داستان پیچیده تر هم می‌شود ...»

در همین لحظات بود که اتوبوس به ته درره رفت. مرگخوارها از این تصادف جان سالم به در بردند ... اما کاش نمی‌بردند. ساحره‌ها سکانس درخشان بیرون زدن رگ گردن نوید محمدزاده و سوییچ شدن متوالی او بین گریه و عصبانیت را از دست دادند. جادوگران نیز هیچ وقت نفهمیدند که بالاخره امینیوس حیاییوس در سکانس درخشان عروسی بندری می‌رقصد یا بابا کرم. در پایان این پست ارزشی، به احترام روحح راننده یک دقیقه سکوت کنید.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱:۰۸ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
در حالی که بالش هوار هوار می کرد و راننده با تعجب به بالش نگاه می کرد، مرگخواری(فنریر جلو رفت) باهوش و دانا و خردمند(فنریر سر جای اولش برگشت)، جلو رفت و با آرامش توضیح داد:
-البته که حرف می زنه. این یکی از جدیدترین اختراعات پیشرفته مشنگیه.

راننده با تعجب پرسید:
-مشنگی؟

مرگخوار دانا و خردمند که فنریر هم نبود، اصلا دست و پایش را گم نکرد.
-بله بله...اسم یه کارخونه اس. این بالش دارای هوش مصنوعی بسیار پیشرفته ایه. حرف می زنه. عکس العمل نشون می ده. فوق العاده نیست؟

حرص و طمع، به وضوح در چهره راننده دیده می شد.
-بله بله...فکر می کنم بتونم اینو ازتون قبول کنم.

قلب سدریک شکست!

ولی مرگخوار بسیار باهوش بالش را از زیر دست راننده کشید.
-قبول کنین؟ مثل این که هنوز متوجه نشدین...این بالش خیلی باارزشه. ما اینو به شما می دیم و در عوض، در ادامه سفر جزو مسافران وی آی پی می شیم و بسیار به ما می رسین و مراتب رضایت ما رو فراهم می کنین.

راننده بالش را می خواست. خیلی هم می خواست.
-باشه باشه..این می تونه شاگرد راننده باشه. نگران نباشین. خیلی قراره بهتون خوش بگذره. حسابی تفریح می کنین! درختی رو که سالی یک بار اشک می ریزه دیدین؟ سر راهمونه...

و بالش، جلوی چشمان سدریک، تقدیم به راننده شد.




پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۰:۰۲ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

رکسان ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۵۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
از ش چندشم میشه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 219
آفلاین
راننده در راستای رام کردن بالش سدریک، به راههای متفاوتی متوسل شد، از جمله کتک زدن، ناز و نوازش، روش خوابیدن، ولی وقتی دید هیچکدوم جواب نمیده، تصمیم گرفت از روش نوین و بسیار کارآمد "مذاکره" استفاده کنه.
- خیله خب، میای مذاکره کنیم؟
- نه!

راننده دید به روش مذاکره هم نمیتونه بالش رو راضی و رام کنه. نمیدونست چرا این بالشت اینقدر بنظرش عجیب میاد...

- این بالشه حرف میزنه؟

راننده بالاخره فهمید. مرگخوارا فهمیدن که راننده فهمید... ولی نباید میفهمید! سدریک درحالی که چشماش توی خواب بود، سعی میکرد بالشت رو راضی کنه که طبیعی رفتار کنه، ولی بالشت لج کرده بود.
- حتی صاحبمم منو نمیخواد؟ من یه بالش تنهای بدبختم!



رکسان خالی... خالی خالی! بدون ویزلی!

تصویر کوچک شده




پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۹ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
-نه...من موهای نرم و خوش حالت صاحبمو می خوام. وظیفه پر قو های درون من آرامش خواب صاحبمه. نرمی منو ازم بگیرین ولی صاحبم رو نه.

بالش سدریک برای صاحبش بی تابی می کرد.
-حالا بعد از من باید سرشو روی سنگ بذاره! دیگه هیچ وقت به خواب عمیق فرو نمیره. منم بالش تنهایی میشم. یه بالش بی صاحاب!

راننده که به زور بالش دست و پا زنان را در بین دستانش نگه داشته بود شروع به غر زدن کرد.
-چته تو؟ بالش بالشه دیگه...صاحب هم صاحبه!
-نخیرم...سر صاحب من تمیز بود. شوره نداشت. از همه مهم تر شپش نداشت. صاحب من با همه دنیا فرق می کنه.

بالش سدریک بسیار وفادار اما وراج بود!



پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۱۱:۳۵
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
- خیلی دارین طولش می‌دینا! سریع هزینه رو پرداخت کنین وگرنه حرکت می‌کنیم.

مرگخواران که از پیدا کردن وسیله باارزشی درون جیب‌های خودشان ناامید شده بودند، تا کمر درون جیب‌های اطرافیانشان فرو رفته و مشغول گشتن آنها بودند.
- نچ، اینجا هم چیزی نیست!
- منم چیزی پیدا نکردم.
- جیب اینم کاملا خالیه.
- حتی یه چیز بی‌ارزش هم نیست، چه برسه به باارزش!

مرگخواران به شدت از پیدا کردن وسیله‌ای، چه بی‌ارزش و چه ارزشمند، ناامید شده بودند و می‌خواستند حرکت کردن را بپذیرند، که ناگهان چشم سو به سدریک که در خواب عمیقی به سر می‌برد و بالشی نرم که در زیر سرش قرار داشت، افتاد.

طی یک حرکت ناگهانی، شیرجه‌ای بلند به سوی سدریک زد و بالش را از زیر سرش بیرون کشید و با افتخار بالا گرفت.
- پیداش کردم! بالاخره یه چیزی پیدا کردم!

سدریک که از برخورد سرش با زمینِ سفت بیدار شده بود، اعتراض کرد:
- چی‌چیو پیداش کردم؟ بدش من ببینم! فکر کردی می‌ذارم بالشمو بدی به اون یارو؟

اما سو دقیقا همین فکر را کرده بود؛ زیرا بالش را به راننده داده و با لبخندی پهن بر صورتش، داشت به سمت بقیه برمی‌گشت.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
هکتور می‌دوید و می‌دوید و می‌دوید. با هر دوایشی که هکتور می‌کرد، دهن مرگخوارا برای غذای احتمالی مروپ بیشتر آب میفتاد.
دقایق همین‌طور جاشونو به همدیگه می‌دن، اما خبری از داغ شدن موتور به گوش نمی‌رسه. مرگخوارا هم اینقد آب از دهنشون می‌چکه که دیگه آب بدنشون تموم می‌شه و دهنشون خشک می‌شه.

- چی شد پس این اجاق داغ؟
- ما غذا می‌خوایم یالا.
- کوشی هکولو؟

هکتور به ویبره رفتن و دوایش عادت داشت و اصولا هرچقدرم این حرکات سختو انجام می‌داد بازم نفس کم نمیاورد، اما این موتور سر ناسازگاری باش داشت و انرژی داشته و نداشته‌شو تماما کشیده بود و نفسی براش باقی نذاشته بود. تازه در ازاش گرم هم نشده بود! موتور بی‌فرهنگی بود.

- نمی‌شه... گرم... نمی‌شه!

راننده که داشت از برنامه‌های تور تفریحیش عقب میفتاد، تحملش رو از دست می‌ده و بازم با پیشنهادات پول بچاپانه‌ای جلو میاد.
- خانوم‌ها و آقایون محترم، ما به خاطر شما وقت زیادی رو هدر دادیم. یا هزینه‌ی صبر کردن ما رو می‌دین یا برای حرکت آماده می‌شین.

مرگخوارا که تا الان کالاهای زیادی رو بعنوان هزینه پرداخت کرده بودن، برای سیراب شدن شکمشونم که شده دوباره نگاهی به جیب‌های خودشون و بقیه می‌ندازن.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.