هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
رودولف لبخند پلیدی نثار بلاتریکس کرد.
-خب داشتی از وضعیت تاهلت می‌گفتی!

بلاتریکس با سر خود را به شیشه کوبید که خوشبختانه حجم زیاد موهایش مانع از ضربه دیدن سرش شد.
-وضعیت تاهلم تاسف باره! تاسف بار!

اما مشکل وضع تاهل بلاتریکس نبود که! مشکل رانندگی بلد نبودن رودولف بود.
-این چیه زیر پام؟

اشاره رودولف مستقیما به گاز بود. گازی که فشرده شد!
در کسری از ثانیه ساکنین صندلی‌ عقب ماشین جنگ و نزاع را فراموش کرده، برای حفظ جان خود، یکدیگر را سخت به آغوش کشیده بودند.

-هوووو هوووو چه حالی میده!

بلاتریکس هیچ‌گاه رفتار عادی از خود نشان نمی‌داد.
-چرا همچین شد؟ جاده داره می‌پیچه اما ما داریم مستقیم می‌ریم... جاده داره تموم میشه... رودولف نگه دار این ماشین رو!

نه! گویا گاهی نشان می‌داد.

-پات رو بگیر بالـــا!

و این همان جمله جادویی بود. همان جمله‌ای که باید لحظه آخر جان همه را نجات می‌داد. لاکن اگر پای دیگر رودولف ترمز می‌گرفت.
ماشین با سرعت زیاد مستقیما به سمت دره رفت. از روی دره رد شد، روی هوا پرواز کرد و در سوی دیگر دره، با کاپوت روی درختی فرود آمد.

-طبق محاسبات من، ما نوک یه درختیم و داریم می‌لرزیم!

محاسبات تام بسیار دقیق بود. آنها دقیقا نوک یک درخت کاج، در حال لرزیدن بودند و هر لحظه احتمال سقوطی بسیار دردناک می‌رفت!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲:۲۲:۰۸ جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
- شما وضعیت تأهلاتتون چجوریاس؟

رودولف به طور ترسناکی به راننده خیره شده بود. گویی او داشت به آینه ای نگاه می کرد.
بلاتریکس با لبخند شیرینی اول به شوهرش و بعد به راننده نگاه کرد:
- چه سوال قشنگی پرسیدی...وقتشه انتقام تمام کارهاشو بگیرم!
- چی؟ انتقام چیه؟
- هیچی عزیزم...تو از خود...

هنوز جمله بلا تمام نشده بود که قمه ای پنجره ی ماشین را شکافت و از کنار سر راننده گذشت...که البته ثانیه ای بعد قمه در دستان هکتور قرار داشت و داشت با آن به فنریر حمله می کرد.
- اگه راس میگی بیا جلو...

فنریر با دیدن هکتورِ قمه به دست، سعی کرد از پنجره ی ماشین بیرون بپرد اما مروپ شیشه ماشین را بالا داده بود و فنریر با صورت درون پنجره رفت.

ماشین، تولید داخلی و از امنیت و سلامت کامل برخورد دار بود و فقط قسمتی از شیشه که قمه شکافته، شکسته شده بود.
رودولف با دندان به جون شیشه افتاده بود و سعی می کرد داخل ماشین بیاید.
- من هیچی نمی بینم...من از راه هیچی نمی بینم...

و این آخرین دیالوگ های راننده بود.
رودولف، امنیت و سلامت ماشین های داخلی را زیر سوال برد و شیشه ی ماشین شکسته شد.
ثانیه اس بعد راننده از پنجره بیرون پرتاب شده و رودولف جایش را پر کرده بود.


ویرایش شده توسط اگلانتاین پافت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۳ ۲۱:۴۹:۴۱

ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۴ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
البته کاش راه نمیفتاد. در واقع بار اولی بود که راننده از اینکه ماشینش راه افتاده پشیمون شده بود.
رانندگی با وجود مرگخوارایی که روی صندلی عقب سر جا دعوا میکردن، بلاتریکسی که عشوه میومد و رودولفی که هی سرک میکشید و با حسرت داخل ماشین رو نگاه میکرد، یه مقدار سخت بود.
فقط یه مقدار.

مرگخوارا سر اینکه کی روی صندلی بشینه، و کی روی پای بقیه، دعواشون شده بود. و البته که هکتور به خاطر ویبره هایی که میزد مقصر اصلی قضیه بود. اون معتقد بود جاش روی پای بقیه نامناسبه و نمیتونه درست مانور بده.
و البته که سعی داشت یه جوری فنریر رو از پنجره پرت کنه بیرون تا بتونه راحت تر لینی رو از نعمت معجون ها و ویبره هاش برخوردار کنه.

البته که فنریر هم حاضر نبود جاش رو ترک کنه. اون میخواست تا لحظه آخر برای صندلی بجنگه. و همین که دندوناش رو به هکتور نشون داد، ماشین توی پیچ افتاد و مرگخوارا همه شون به سمت چپ متمایل شدن، و البته به خاطر تنگ بودن فضا، رفتن توی دل و روده همدیگه و هکتور تقریبا از پنجره شوت شد، ولی با اقدام سریع مروپ، نجات پیدا کرد.

مرگخوارا کم کم از توی دل و روده هم خارج شدن و دوباره صاف و مرتب نشستن... و راننده هم که از سر و صدای پشت سرش خسته شده بود، تصمیم گرفت ضبط ماشین رو روشن کنه، یه آهنگ دیس لاو بذاره، صداش رو تا ته زیاد کنه، و با بلاتریکس سر صحبت رو باز کنه...
و البته که نمیدونست این کار ممکنه آخرین اشتباه زندگیش باشه!




پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
بلاتریکس بود دیگر!

-هسته زردآلوهای مامان... همه سوار شدین؟

تام حساب سرانگشتی‌اش را با شست پایش تمام کرد.
-بله بانو... همه هستیم!

-هی... فنر... هوریس... چشم از زن داداشتون بر ندارین!

اما لحظه‌ای‌ بعد کل نگرانی رودولف از بین رفت.

-این چرا همچین می‌کنه؟ آخ!

بلاتریکس به دلیل نامعلومی چشمانش را مثل جوجه هیپوگریف باز و بسته می‌کرد و در مرحله بعد موهایش را به صورت راننده کوبید!
-دارم عشوه میام... عشوه! راه بیوفت!

و اینجا دقیقا همان جایی بود که تمام نگرانی رودولف مثل آب روان رفت و دیگر برنگشت.

-نمیشه راه میوفتم؟

فنر سرش را از بین دو صندلی جلو آورده و لبخند نیش نمایی نثار راننده کرد.
-نه!

و ماشین به حرکت درآمد.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
اما برای راننده تعجب‌برانگیز‌تر از جنجالی که مرگخوارا به پا کرده بودن، نحوه سوار شدنشون تو ماشین بود. مرگخوارا یکی یکی و پشت سر هم سوار ماشین می‌شدن. شاید بپرسین خب این کجاش عجیبه؟ اونجاش عجیبه که ماشین سواری بود! به نظرتون یه ماشین سواری چند نفر گنجایش داره؟

- چهار نفر. نهایتا پنج نفر اگه صمیمانه بشینین. آخه چطوری دارین تو ماشین من جا می‌شین شماها؟

راننده حسابی شوکه شده بود. هی یه نگاه به مرگخوارایی که هنوز صف طویلشون تموم نشده بود و در حال ورود بودن می‌کرد، و یه نگاه به پشت سرش تو ماشین که واقعا هم مرگخوارا توش جا شده بودن.

هوریس که از دیدن صحنه‌های تعجب کردن راننده حسابی کیف کرده بود و پاپ‌کورن به دست در حال تماشای عکس‌العمل‌هاش بود، سقلمبه‌ای به فنریر می‌زنه.
- چه کسی کی وقت کرد افسون بزرگ‌شوندگی این پشت اجرا کنه؟

فنریر اما علاقه‌ای به پاسخگویی نداشت، بلکه نگاه نگرانش به ماشینی دوخته شده بود که ظرفیت بی‌نهایتش رو به اتمام بود.
- به جا سوالای الکی بیا تا جا نموندی.

بالاخره بزرگ شدن صندلی هم تا یه جایی ممکن بود. فنریر بعد از گفتن این حرف رو چهار دست و پاش خم می‌شه و با جهشی می‌پره روی پای حضار ماشین.
در حالی که مرگخوارا به سختی سعی داشتن خودشونو پشت ماشین جا بدن، بلاتریکس در کمال آسودگی رودولفو روی سپر ماشین جاسازی می‌کنه و تک و تنها می‌ره روی صندلی جلوی ماشین می‌شینه. کسی هم جرات نداشت بگه چرا ما باید ور دل هم له بشیم و تو نه!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
-برسونمتون!

خودرو مذکور، جلوی اگلانتاین به افق خیره شده توقف نکرده بود، بلکه جلوی بلاتریکس توقف کرده بود.

-برو ناموس خودتو برسون تا این قمه رو تو دماغت فرو نکردم تا از چشمت بزنه بیرون!

رودولف انسان چشم و دل پاکی نبود اما تحمل انسان های چشم و دل ناپاک را هم نداشت.

بلاتریکس لبخند بی رحمانه ای زد.
-اگر لطف کنین برسونیمون ممنون میشم.
-بلا...ببین بیا برای اولین و آخرین بار عین یه زن و شوهر منطقی صحبت کنیم. اگر بخوای سوار بشی باید اول از روی جنازه من رد بشی.

رودولف مطمئن بود که بلاتریکس با این جمله تسلیم خواهد شد.

-اگر موقعی که دارم از بالای جنازت رد میشم با لگد بزنم تو کله ت که مشکلی نداری؟

اما رودولف اشتباه می کرد!

بلاتریکس می خواست سوار شود و چه کسی توان مخالفت داشت؟
-ولی بی زحمت این رودولف رو روی سپر ماشین سوار کنید تا اگر تصادف شد له بشه و دل و جیگرش بریزه بیرون که منو خون به جیگر کرد!
-منم با آقای لسترنج روی سپر سوار کنید.
-نخیر...سوار نکنید.

راننده چشم و دل ناپاک با تعجب به جنجال رو به رویش خیره شده بود. آن وسط تنها کسی که همچنان خونسرد به افق نگاه می کرد کسی نبود جز اگلا که ظاهرا دیگر با از دست دادن فندکش آدم سابق نمی شد!


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۳ ۱۶:۳۶:۴۰


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲:۲۲:۰۸ جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
- من که به خاطر دوری از بالشتم، اصلا حوصله ی راه رفتن رو ندارم...بالشتم...بالشتم...
- ولی من از بچگی از ماشین می ترسیدم...چیز یعنی...از فرمون و ترمز چندشم میشه. نظر تو چیه؟

رکسان رو به اگلانتاینی که به افق خیره شده بود، برگشت؛ اما پافت واکنشی نشان نداده و همچنان زل زده بود.
- این چرا انقدر ترسناک به روبه رو زل زده؟ چندشم شد!
- از اثرات پیپ نکشیدنه...بعد اینکه بلا فندکشو گرفت و باهاش بلیط خرید، تو همین وضعیت مونده.

مرگخواران، اگلانتاینِ افسرده را بیخیال شدند و شروع به رأی گیری کردند:
- خب تعداد نفرات بیشتری با پیاده رفتن موافقن؛ پس...
- تعداد نفرات مهم نیستن...مهم منم که میگم باید با ماشین بریم...
- ولی...آخه...
- چی شده تام؟ داری با من مخالفت میکنی؟ یه جوری کروشیو بزنم که نفهمی از کجا خوردی؟
- اممم...نه نه! من خودم با ماشین رفتن موافقم ...کی حالا باید ماشین بگیره؟

سر تمام مرگخواران به سمت پافت که همچنان به جایی نامعلوم زل زده بود، برگشت.
- کی بهتر از اگلای مامان؟


ویرایش شده توسط اگلانتاین پافت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۳ ۱۵:۴۰:۴۵

ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
-کمپ لعنتی...کمپ لعنتی...کمپ لعنتی...

تام در حال جستجو بود که علامت شومش بشدت شروع به سوختن کرد.
-آآآآآآآخ!

-چی شده؟ ارباب احضارت کردن؟ فورا برو...منتظرشون نذار.

صدای بلاتریکس بود که رگه هایی از حسادت را می شد لابلای کلماتش یافت. تام آستینش را پایین کشید و دوباره سرگرم جستجو شد.
-نه...دو سه روزه هر وقت دلشون می خواد اینو فشار می دن که من بسوزم! از وقتی که نذاشتم کل بلاک ایفای نقش رو فتح کنن.

مرگخواران اهمیت خاصی به مشکلات تام با لرد نمی دادند. فعلا فقط کمپ بود که مهم بود.

تام کمی بررسی کرد. چشمش را از کاسه در آورد و بالای تکه چوبی نصب کرد. چوب را بالا برد و به اطراف چرخاند.
-خب...اطراف پر از جنگل و درخته...ولی اینطور که می بینم کمپ همین نزدیکیاس. چون دود آتیش ازش بلند می شه. می تونیم بقیه راه رو پیاده بریم. البته اگه مایل نباشین سوار یکی از ماشینایی که رد می شه بشیم.




پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
مرگخوارا هرچی باشه مرگخوار بودن! اونا اهمیتی به جون یه مشت ماگل خصوصا از نوع راننده‌ای که کلی پول و وسیله ازشون چاپیده بود نمی‌دادن.

اما به وسایلشون...
چرا!

- بالشت عزیزم در آتش سوخت. چقد گفتم ندینش به اون.
- یعنی ممکنه هنوز کلاهم زنده باشه؟

در حالی که بعضی از مرگخوارا با جزئیات واقعه سرگرم شده بودن، بقیه مرگخوارا که چیزی از دست نداده بودن به اصل ماجرا می‌چسبن.
- حالا چطوری بریم کمپ تفریحی؟

بلاتریکس که به اندازه کافی طی این ماموریت بهش فشار وارد شده بود سعی می‌کنه سریعا ماموریت رو زنده کنه.
- تام! یه تخمین بزن ببین کجاییم و چقد تا اون کمپ فاصله داریم.

اما تام نمی‌شنوه. چرا که حواسش از دنیا پرت بود و تو دنیای فکر و خیالاتش غرق شده بود و هر از گاهی دستی تو جیباش می‌کرد.
- خب اینو که ندادم راننده... رادیو؟... آره اینم اینجاس. چیز دیگه‌ای نبود؟

- با توام تام! ببین اون کمپ لعنتی کجاس!

تام عمیقا سرگرم حساب کتاب این بود که آیا وسیله‌ای رو بعنوان هزینه به راننده پرداخت کرده بود یا نه که با فریادی که بلاتریکس درست بیخ گوشش می‌زنه، کاملا از تفکراتش پرت می‌شه بیرون.
- ها چی؟ باشه باشه... الان می‌بینم.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.