هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۱۸ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#99

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
- البته که همینطوره پسر عزیز مامان. حالا بیا این سیبا رو بخور که برای سلامتیت به شدت مفیدن.

و لرد فهمید که کاش چیزی نمیگفت. و حتی کاش میتونست به اندازه دو ثانیه زمان رو به عقب برگردونه. ولی دیگه دیر شده بود. حرفش رو زده بود و مروپ هم داشت براش سیب میاورد...

- فنریرِ تر و تمیز و خوشگل مامان، بهم یه پیازچه بده.

و البته فنریر و بقیه مرگخوارا نمیدونستن پیازچه به چه درد میخوره.
البته فقط تا وقتی که مروپ پیازچه رو در دست گرفت، به ریشه هاش نگاه کرد و گفت:
- نه فنر مامان... اشتباه آوردی. یکی رو بیار که ریشه هاش نرم تر باشن. برای کشیدن لینی باید حداکثر ظرافت رو به خرج بدم.

و مرگخوارا از این تدبیر مروپ انگشت در دهان موندن، فنریر هم رفت تا یک عدد پیازچه دیگه بیاره.
و البته در همون مدت رنگ ها از چغندر خارج شدن و سو هم پاتیل سنگین و پر از رنگش رو جلوی مروپ آورد.
مروپ با لبخندی با پیازچه رنگ داخل پاتیل رو هم زد، و بعد گفت:
- واسه مامان مروپ موهای لینی رو توصیف کنید ببینم بلدید یا نه؟

مرگخوارا دوست داشتن نشون بدن که بلدن. بنابراین همگی بهم دیگه نگاه کردن، و بعد شروع کردن به توصیف کردن موهای لینی!
- مو نداشت اصن!
- موهاش پریشون بود!
- موهاش کوتاه بود!
- مو چیه؟

مروپ به مرگخوارا نگاه مرگباری انداخت، و بعد با لبخند مادرانه ای مجموع توصیفات مرگخوارا رو جمع کرد تا موهای لینی رو نقاشی کنه...

- مامان مروپ؟ رنگ آبی از کجا بیاریم راستی...؟




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#98

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
-هیچ کدوم مادر... ما فقط به یک نقاش توانمند در امر کشیدن پیکسی‌مون نیازمندیم.
-نبینم تربچه‌ی مامان ناراحت باشه ها. تام گور به گور نشده‌ی مامان، اون ساطور منو بده!

تام خاطرات خوبی از این جمله نداشت. اصولا مروپ ساطورش را برای تهدید و گاها تقسیم مرگخواران استفاده می کرد. ولی عمل نکردن به خواست مروپ مساوی بود با ناراحتی او و تهدید به رفتن به خانه سالمندان که خشم لرد سیاه را در پی داشت و تام از این مورد آخر اصلا خاطرات خوبی نداشت!

و شپلخ!

با فرود آمدن ساطور بر سر چغندر بخت برگشته‌ی مامان، لکه های سرخ رنگی روی صورت مروپ و مرگخوارانی که نزدیکش بودند نقش بست.
-سوی مامان، بیا این چغندرا رو ببر بجوشون تا رنگ قرمزش در بیاد. برای کشیدن موهای پیکسی لازم دارم.

سو رفت و پاتیلش را روی اجاق گذاشت و در کنار مرگخواران دیگر، به انتظار خارج شدن رنگ از میوه ها و گیاهان مروپ نشست.

-ما همیشه می دونستیم کاربرد میوه ها چیزی غیر از خوردنشونه!


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۳۴ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#97

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
-پیاز جعفری مامان، مرده ها به تابلو بر نمی گردن!
-
-مرده های مامان در تابلو ها تولدی دوباره می یابند!
-مروپ...ای دختر ماروولو...همسر تام...
-گور به گور شده!
-همسر تام گور به گور شده...نواده سالازار...
-مرلین مامان؟ میشه بجای شخم زدن شجرنامه مامان بری سر اصل مطلب؟
-بله می شود...در ابتدای سخنان خویش جمله بسیار پر معنایی گفتید. هرگاه اراده ما بر بودن باشد همانا بر روی آن عطسه می کنیم و آن موجود خواهد شد. البته برای احتیاط در مورد تابلو ها، دو بار بر روی نقاشی مذکور عطسه می کنیم تا ویروس های ما به نقاشی تولدی دوباره ببخشند!

مرلین می توانست نقاشی لینی را زنده کند. اما مسئله این بود که کدام نقاشی؟

-یاران ما...در میان شما کسی می تواند لینی را نقاشی کند؟
-ارباب من بکشم؟!
-هکولو؟ استعداد نقاشی داشتید؟ بکشید.
-البته ارباب...من مرگخوار بسیار مستعدی در زمینه نقاشی هستم. بفرمایید.
-بله بسیار بال هاشو با ظرافت در آوردین. مرگخواری کم استعداد تر از هکتور نداریم؟

هوریس تصمیم گرفت کمتر افسوس بخورد که در مورد تابلو شدن مانند جانپیچ ساختن تجربه ندارد و استعدادش را در زمینه نقاشی امتحان کند تا بار دیگر مشاور امین لرد سیاه شود.
-تقدیم به ارباب ابر قدرت و قوی شوکت.
-نه این یکی دیگر خیلی دقیق کشیده شده است!
-عزیز مامان از توی آستینم لئوناردو دی سر پیرو داوینچیشو بدم، پابلو روییس ای پیکاسوشو بدم یا ونسان ون گوگش رو بدم؟ کدومو بدم؟


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۴ ۱۷:۳۸:۳۹


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۴۴ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#96

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 279
آفلاین
- برای چی این سوالو می‌پرسی ارباب؟

- کنجکاوی هوریس!

- هممم. گاهی وقت‌ها کنجکاوی می‌تونه به ضرر آدم تموم بشه ارباب!

-

- طوری نیست ارباب! تو ارباب بااستعداد و درستکاری هستی ... مطمئنا فقط برای زیاد شدن اطلاعاتت می‌پرسی ... نه؟

- بله هوریس! البته ما خودمون مطالعاتی داشتیم ... اما می‌خواستیم ببینیم چطور می‌شه اگر یکی هفت تا هورکراکس ... چیز ... تابلو درست کنه؟

- یا ریش مرلین! هفت تا ارباب؟

- منظورم اینه که ... هفت قوی‌ترین عدد جادوییه! خوب اگه یکی هفت تا تابلو داشته باشه ...

- درست کردن یه تابلو به اندازه کافی وحشتناک هست که نخوایم در مورد بیشترش صحبت کنیم.

- اما هوریس!

- کافیه ارباب! دیگه نمی‌خوام این بحث ادامه پیدا کنه!

هوریس با تحکم این را گفت و از حال خلسه و توهم بیرون آمد. افسوس می‌خورد که در مورد تابلو شدن مانند جانپیچ ساختن تجربه ندارد تا بار دیگر مشاور امین لرد سیاه شود.


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۴ ۱۶:۴۷:۵۲

ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#95

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
تام فورا زیر ایده اش زد!
-به جان فنریر من ندادم. هر کسی این ایده رو داد بجز من. اصلا شما منو ببینین. البته نقاب دارم، ولی سعی کنین تصور کنین. مطمئنم که قدرت تخیل عالی ای دارین. تصور کنین به قیافه من میاد که همچین ایده مزخرفی داده باشم؟

-بد هم نبود!

جمله و چهره متفکر لرد نشان می داد که این ایده توجهش را جلب کرده. تام فورا چرخش کرد!
-بله بله...منم همینو می گم. اینم یه ایده ایه. می شه روش کار کرد. برای همین گفتم شاید بشه لینی رو بصورت تابلو برگردوند که باز هم در میان ما باشه.

لرد سرش را بلند کرد و به تام خیره شد.

تام اول ثابت ماند...دو دقیقه بعد، نقابش شروع به لرزش کرد و سه دقیقه بعد قطره های عرق سرد از زیر نقاب روی زمین می چکید.

-تام...یادته نذاشتی ما پست بزنیم؟

لرد سیاه، اربابی بود کینه توز و نبخشاینده!

-نه ارباب، من به کلی چنین ماجرایی یادم نمیاد.

لرد سیاه رو به مرگخواران کرد.
-نه این که خیلی خوشمون اومده باشه ها...همینجوری می پرسیم. کسی می دونه مرده ها چطوری بر می گشتن به تابلو؟





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۱۵ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#94

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
- ارباب اینجا نوشته طبق آخرین تحقیقاتِ ایالت واتیکان، با دود دادن پشکل الاغ ماده ی جوان میشه ناراحتی رو از بدن دور کرد؛ البته بعدش باید اسپند رو 12 بار به جهت عقر...
-
- خب... رد شد.

تام از مریدان آیت الله لیورپولیان بود!
مرگخواران هر کدام با دیگری برای راه حل در حال همفکری بودن.
- نظرت چیه برای ارباب حرمسرا بزنیم؟
- چی گفتی؟

رودولف با لبخند زیبای بلاتریکس جواب ایده اش رو گرفت.

- تام مامان بنظرت برای لرد مامان و مرگخوارای مامان کیک رب گوجه و پسته درست کنم؟
- بانو حس میکنم اون حال ارباب رو زیادی خوب میکنه. بنظرم فعلا انجامش ندیم.

تام قصد داشت تا با آرامش از زیر کیک رب گوجه و پسته فرار کند.

- می‌تونیم لینی رو با یه تابلو برگردونیم ها.

با شنیدن این حرف ناگهان گوش های لرد تیز شد.
- کی ایده ی تابلو رو داد؟!


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#93

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
مرگخواران در حالی که همچنان ران بوقلمون در دهان داشتند به اربابشان و سپس به یکدیگر نگاه کردند.

باید اربابشان را خوشحال می کردند.

-ارباب می خواین یکم پیپ بکشین؟
-به ما می خورد که اهل دخانیات باشیم؟!

اگلا نگاهی به چهره لرد انداخت.
-نه ارباب‌‌‌‌...نمیخوره.
-بیسکویت مادر با پخت کامل مامان؟ می خوای یه شربت زعفرونی بهت بدم که میل کنی و شاد بشی، مثل گل ها باز بشی، بیای با هم بشینیم یه برنامه...هوریس رو ببینیم؟
-خیر...نمی خواهیم صد سال سیاه او را ببینیم!

بلاتریکس با ناراحتی به لرد نگاه کرد.
-سرورم؟ می خواین فنریر رو آتیش بزنیم و خاکسترشم دوباره آتیش بزنیم تا روحیه تون عوض بشه؟
-نه بلا.

حتی رودولف هم می خواست به شرایط کمک کند.
-ارباب می خواین منو به جانشینی خودتون انتخاب کنید تا روحیه تون عوض بشه؟
-
-یا می خواین مادر و دخترتونو به عقد من در بیارین که مسئولیت هاتون کمتر بشه و حالتون بهتر بشه؟
-نه رودولف، شما یک نفر اصلا لازم نیست به فکر روحیه ما باشید!

همچنان اندوه بزرگی در چهره لرد موج می زد.



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۸:۵۸ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#92

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
-یه حس عجیبی داریم.
-قند عسل مامان گشنه‌اش شده... انرژی زیادی هدر دادین امروز... یه لقمه کوچولو بگیره مامان؟

لرد با حس گشنگی آشنا بود. این حس آن حس نبود.

-اوا... خاک به سرم... نکنه نفخ کردین نبات زعفرونی مامان؟

نه قطعا این هم نبود.
-این صدای چی بود؟ ویز ویز؟ پیکسی بود؟

فنریر به سختی لقمه‌اش را فرو برد.
-نه ارباب قطعا اون نبود. خودم دیدم که مرد... خیالتون راحت.

لرد که خیالشان راحت شده بود، نفس راحتی کشیدند. نفسی که به جای راحت بودن، تبدیل به آهی ناراحت شد.
-ما چرا آه کشیدیم؟
-چون پشیمون شدین... چون دلتون برای پیکسی قدر یه نخود شده، چون...

مرگخوار وراج قبل از چون سوم توسط بلاتریکس از پنجره به بیرون پرتاب شد.
لرد سیاه جدا پشیمان به نظر می‌رسیدند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۳:۲۹ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#91

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 279
آفلاین
- دوره‌ی اسپانیا دیگه تموم شده! الان دور دور بلغارستانه.
- بلغارستان بعد کرام هیچ وقت تیم نشده و نمی‌شه!

- دوره چپیا دیگه تموم شده! این دفعه دور دور راسته.
- راست بعد بوقی‌نژاد هیچ‌وقت چهره شاخصی نداشته و نخواهد داشت!

- دوره لنیسترها دیگه تموم شده! الان دور دور استارک‌هاست.
- استارک‌ها بعد جان اسنو هیچ وقت ...

- با تشکر از حضور همه شما عزاداران که مایه تسلی خاطر ما داغ دیدگان بود؛ لطفا برای صرف نهار به تالار خانه ریدل مراجعه فرمایید.

با اعلام آغاز ضیافت نهار، گپ و گفت‌‌های دو-سه نفره‌ی تشکیل شده در مجلس ختم لینی بی‌پایان ماند و همگان به میز غذا حمله‌ور شدند. رودولف قمه‌ای دور سرش می‌چرخاند تا کسی به او نزدیک نشود. پافت تند و تند از پیپش کام می‌گرفت و دودش را در محیط اطراف می‌پراکند تا ملت از اطرافش پراکنده شوند. هکتور سرعت لرزه‌هایش را طوری بالا برده بود که تشکیل یک اوربیتال هکتوری داده بود. -یادآوری: در یک اوربیتال هکتوری، در هر نقطه احتمال حضور هکتور وجود دارد اما هیچگاه نمی‌توان محل قطعی حضور هکتور را تعیین کرد- مروپ دبه دبه ترشی خانگی از زیر ردایش بیرون می‌آورد و کنار دستش می‌چید. فنریر به دنبال مرگخواری وجترین می‌گشت تا کنار او بایستد.

به دور از این هیاهو، لرد با متانت خاصی صدر مجلس نشسته بود و به مرده‌خورها می‌نگریست. او دیده بود که در بدو ورود به مراسم، همگی بغض داشتند و بعضی نیز با صدای بلند می‌گریستند. اندکی بعد مشغول گپ و گفت‌های بی سر و ته شده و حالا نیز در حال به نیش کشیدن ران بوقلمون، در واکنش به شوخی‌های بی معنی یکدیگر قهقهه می‌زدند. به راستی که خاک سرد بود و احساسات را خیلی زودتر از انتظار خاموش می‌کرد. اما لرد با آن‌ها فرق داشت. او احساساتی نداشت که آن را فراموش کند. درست همان حالی را داشت که در اولین لحظه پس از مرگ لینی تجربه کرده بود. و می‌دانست همیشه همینطور خواهد ماند. تا وقتی که لینی مرده باشد!


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸
#90

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
-آماده نیستم! الان آمادگی گفتن یک "آخ" رو در خودم احساس نمی کنم.

لینی راه نجاتش را یافته بود و لرد سیاه که دیده بود بعد از این همه پست، لینی هنوز نمرده، خشمگین شده بود.
-سو! به جای این "آخ" بگو...سعی کن صدات شبیهش باشه.

سو لی از پشت در دادگاه چشم بلندی گفت و آماده شد که با ضربه هماهنگ شود.

لرد سیاه نیش را بلند کرد و اصلا به چشمان وحشت زده لینی توجه نکرد. لینی چشم به نیش دوخته بود و سعی می کرد بزرگی آن را با بدن ظریف خودش مقایسه نکند.
-حداقل یه جوری بزنین برم بهشت. جهنم خیلی بد بود. بهشت آبی...نرم...گرم...با شومینه ای روشن، حتی وسط تابستون. ارباب، شما تا حالا وسط تابستون...

-آخ!

صدای فریاد سو نشان می داد که ضربه زده شد. لینی هم تصمیم گرفت سکوت کرده و این بار، مثل بچه آدم بمیرد.

دست های لرد سیاه هنوز دور نیش حلقه شده بود.
-اممم...نتونست جمله شو تموم کنه. البته اهمیت خاصی هم نداشت. یاران ما. این را توی گلدونی چیزی دفن کنید تا مایه عبرت همگان شود.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.