هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۵۴ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۲۶:۱۲
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 449
آفلاین
-به برنامه "نقاشی آشپزی" با مروپ خوش اومدید. در این برنامه قراره حسابی قیمه هارو تو ماستا کنیم و ذوق آشپزی و هنر نقاشی رو در هم بیامیزیم!

مروپ پشت سکویی ایستاده بود و با لبخند به مرگخواران علاقه مند به یادگیری نگاه می کرد.
-خب...بدون حاشیه بریم سر اصل مطلب. مواد لازم جهت استخراج رنگ از لینی: یک قاشق چایی خوری لینی! سعی کنید بال و شاخک هاشو جدا کنید چون ممکنه باعث کاهش مرغوبیت رنگ آبی بشه. یک پیمانه آب. نمک و فلفل به میزان لازم.

مرگخواری دستش را برای پرسش بلند کرد.
-بانو، چقدر باید بذاریم لینی بپزه تا رنگش در بیاد؟
-نه اونقدر کم بذارین بپزه که رنگش در نیاد و نه اونقدر زیاد که لینی ته بگیره! حالا یه مرگخوار تربچه مامان بیاد اینجا و شاخک و بال های لینی رو پاک کنه تا بتونیم بندازیمش توی قابلمه!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۳۰ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
گابریل که بیکار و علاف گوشه‌ای ایستاده بود، با شنیدن درخواست مروپ به سرعت از جا پرید.
- من! من!
- مطمئنی از پسش برمیای آلوچه جنگلی مامان؟
- آره بانو، کاملا مطمئنم!

و این شد که مروپ آخرین ذخیره‌ی بلو بری‌اش را از بقچه‌اش بیرون کشید و با دقت توی دست‌های گابریل گذاشت و او را به طرف آشپزخانه فرستاد.

***

- آوردم! برین کنار!

گابریل قابلمه به دست از آشپزخانه به طرف جمع مرگخواران حلقه زده به دور پرتره‌‌ی مروپ دوید و با ذوق و هیجان از انجام کارش، آن را روی میز گذاشت.
- بفرمایید بانو، بیاید ببینید چه کردم!
- آفرین گب مامان، می‌دونستم از پسش برمیای! ... خب، حالا در قابلمه رو باز می‌کنیم و... اینا دیگه چیه؟
- رنگ بلو بریه دیگه.
- اینا رو با چی جوشوندی گابریل مامان؟
- از اونجایی که ما حتی به پاکیزگی تابلو هامون هم اهمیت می‌دیم، با وایتکس.
- حالا که مجبور شدی اون گوشه بشینی و اینا رو سر بکشی، می‌فهمی با ذخیره‌ی بلوبریِ مروپ نباید ازین کارا کنی!

حین اینکه گابریل به گوشه‌ی اتاق فرستاده می‌شد تا همزمان با سر کشیدن معجونش، به کارهای بدش هم خوب فکر کند، مروپ دنبال راه جدیدی برای تولید رنگ طبیعی آبی بود.
- می‌گم... نمی‌شه از خود لینی رنگ استخراج کنیم؟


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۵ ۰:۳۴:۵۹

گب دراکولا!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۲۴:۱۵
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
مامان مروپ اما با تمرکز مشغول کشیدن نقاشی بسیار زیبایی از لینی بود.
- پیازچه برای شاخک هاش! چغندر برای موهاش! خب برای بدنش هم به نظرم باید از هویج استفاده کنیم. فنر مامان یه گاز بزن از سر این هویج که بذاریمش جای بدن لینی مامان!
- من آخه...
- ولی میاری تو کار من کلوچه نارگیلی؟
- من غلط بکنم تو کار شما ولی بیارم، ولی...

اگه مامان مروپ جمله قبل تر رو ولی آوردن نمیدونست این یکی رو دیگه قطعا میدونست. بنابراین با ملاقه ی توی دستش توی کله ی فنریر میکوبه.
- من...
- آفرین چایی زعفرونی مامان که با زبون خوش دهنتو باز کردی!

مروپ هویج رو با دقت بین دندون های فنریر تنظیم میکنه تا در ابعاد درستی گاز زده بشه.
- خب حالا دهنتو ببند!

فنریر نبست!

- کلا نیاز به نوازش و محبت مادرانه داری مرگخوار دندون دار مامان!

و فنریر با نوش جان کردن ضربه ی بعدی ملاقه دهنش رو میبنده و هویج رو گاز میزنه!

- خب اینم از بدنش. حالا باید آبیش کنیم. کدوم یکی از شما گوجه فرنگی های مامان داوطلب میشه تا این بلوبری ها رو برای من بجوشونه؟


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۱۸ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#99

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
- البته که همینطوره پسر عزیز مامان. حالا بیا این سیبا رو بخور که برای سلامتیت به شدت مفیدن.

و لرد فهمید که کاش چیزی نمیگفت. و حتی کاش میتونست به اندازه دو ثانیه زمان رو به عقب برگردونه. ولی دیگه دیر شده بود. حرفش رو زده بود و مروپ هم داشت براش سیب میاورد...

- فنریرِ تر و تمیز و خوشگل مامان، بهم یه پیازچه بده.

و البته فنریر و بقیه مرگخوارا نمیدونستن پیازچه به چه درد میخوره.
البته فقط تا وقتی که مروپ پیازچه رو در دست گرفت، به ریشه هاش نگاه کرد و گفت:
- نه فنر مامان... اشتباه آوردی. یکی رو بیار که ریشه هاش نرم تر باشن. برای کشیدن لینی باید حداکثر ظرافت رو به خرج بدم.

و مرگخوارا از این تدبیر مروپ انگشت در دهان موندن، فنریر هم رفت تا یک عدد پیازچه دیگه بیاره.
و البته در همون مدت رنگ ها از چغندر خارج شدن و سو هم پاتیل سنگین و پر از رنگش رو جلوی مروپ آورد.
مروپ با لبخندی با پیازچه رنگ داخل پاتیل رو هم زد، و بعد گفت:
- واسه مامان مروپ موهای لینی رو توصیف کنید ببینم بلدید یا نه؟

مرگخوارا دوست داشتن نشون بدن که بلدن. بنابراین همگی بهم دیگه نگاه کردن، و بعد شروع کردن به توصیف کردن موهای لینی!
- مو نداشت اصن!
- موهاش پریشون بود!
- موهاش کوتاه بود!
- مو چیه؟

مروپ به مرگخوارا نگاه مرگباری انداخت، و بعد با لبخند مادرانه ای مجموع توصیفات مرگخوارا رو جمع کرد تا موهای لینی رو نقاشی کنه...

- مامان مروپ؟ رنگ آبی از کجا بیاریم راستی...؟




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#98

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۳۸:۱۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
-هیچ کدوم مادر... ما فقط به یک نقاش توانمند در امر کشیدن پیکسی‌مون نیازمندیم.
-نبینم تربچه‌ی مامان ناراحت باشه ها. تام گور به گور نشده‌ی مامان، اون ساطور منو بده!

تام خاطرات خوبی از این جمله نداشت. اصولا مروپ ساطورش را برای تهدید و گاها تقسیم مرگخواران استفاده می کرد. ولی عمل نکردن به خواست مروپ مساوی بود با ناراحتی او و تهدید به رفتن به خانه سالمندان که خشم لرد سیاه را در پی داشت و تام از این مورد آخر اصلا خاطرات خوبی نداشت!

و شپلخ!

با فرود آمدن ساطور بر سر چغندر بخت برگشته‌ی مامان، لکه های سرخ رنگی روی صورت مروپ و مرگخوارانی که نزدیکش بودند نقش بست.
-سوی مامان، بیا این چغندرا رو ببر بجوشون تا رنگ قرمزش در بیاد. برای کشیدن موهای پیکسی لازم دارم.

سو رفت و پاتیلش را روی اجاق گذاشت و در کنار مرگخواران دیگر، به انتظار خارج شدن رنگ از میوه ها و گیاهان مروپ نشست.

-ما همیشه می دونستیم کاربرد میوه ها چیزی غیر از خوردنشونه!


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۳۴ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#97

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۲۶:۱۲
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 449
آفلاین
-پیاز جعفری مامان، مرده ها به تابلو بر نمی گردن!
-
-مرده های مامان در تابلو ها تولدی دوباره می یابند!
-مروپ...ای دختر ماروولو...همسر تام...
-گور به گور شده!
-همسر تام گور به گور شده...نواده سالازار...
-مرلین مامان؟ میشه بجای شخم زدن شجرنامه مامان بری سر اصل مطلب؟
-بله می شود...در ابتدای سخنان خویش جمله بسیار پر معنایی گفتید. هرگاه اراده ما بر بودن باشد همانا بر روی آن عطسه می کنیم و آن موجود خواهد شد. البته برای احتیاط در مورد تابلو ها، دو بار بر روی نقاشی مذکور عطسه می کنیم تا ویروس های ما به نقاشی تولدی دوباره ببخشند!

مرلین می توانست نقاشی لینی را زنده کند. اما مسئله این بود که کدام نقاشی؟

-یاران ما...در میان شما کسی می تواند لینی را نقاشی کند؟
-ارباب من بکشم؟!
-هکولو؟ استعداد نقاشی داشتید؟ بکشید.
-البته ارباب...من مرگخوار بسیار مستعدی در زمینه نقاشی هستم. بفرمایید.
-بله بسیار بال هاشو با ظرافت در آوردین. مرگخواری کم استعداد تر از هکتور نداریم؟

هوریس تصمیم گرفت کمتر افسوس بخورد که در مورد تابلو شدن مانند جانپیچ ساختن تجربه ندارد و استعدادش را در زمینه نقاشی امتحان کند تا بار دیگر مشاور امین لرد سیاه شود.
-تقدیم به ارباب ابر قدرت و قوی شوکت.
-نه این یکی دیگر خیلی دقیق کشیده شده است!
-عزیز مامان از توی آستینم لئوناردو دی سر پیرو داوینچیشو بدم، پابلو روییس ای پیکاسوشو بدم یا ونسان ون گوگش رو بدم؟ کدومو بدم؟


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۴ ۱۷:۳۸:۳۹



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۴۴ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#96

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 279
آفلاین
- برای چی این سوالو می‌پرسی ارباب؟

- کنجکاوی هوریس!

- هممم. گاهی وقت‌ها کنجکاوی می‌تونه به ضرر آدم تموم بشه ارباب!

-

- طوری نیست ارباب! تو ارباب بااستعداد و درستکاری هستی ... مطمئنا فقط برای زیاد شدن اطلاعاتت می‌پرسی ... نه؟

- بله هوریس! البته ما خودمون مطالعاتی داشتیم ... اما می‌خواستیم ببینیم چطور می‌شه اگر یکی هفت تا هورکراکس ... چیز ... تابلو درست کنه؟

- یا ریش مرلین! هفت تا ارباب؟

- منظورم اینه که ... هفت قوی‌ترین عدد جادوییه! خوب اگه یکی هفت تا تابلو داشته باشه ...

- درست کردن یه تابلو به اندازه کافی وحشتناک هست که نخوایم در مورد بیشترش صحبت کنیم.

- اما هوریس!

- کافیه ارباب! دیگه نمی‌خوام این بحث ادامه پیدا کنه!

هوریس با تحکم این را گفت و از حال خلسه و توهم بیرون آمد. افسوس می‌خورد که در مورد تابلو شدن مانند جانپیچ ساختن تجربه ندارد تا بار دیگر مشاور امین لرد سیاه شود.


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۴ ۱۶:۴۷:۵۲

ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#95

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
تام فورا زیر ایده اش زد!
-به جان فنریر من ندادم. هر کسی این ایده رو داد بجز من. اصلا شما منو ببینین. البته نقاب دارم، ولی سعی کنین تصور کنین. مطمئنم که قدرت تخیل عالی ای دارین. تصور کنین به قیافه من میاد که همچین ایده مزخرفی داده باشم؟

-بد هم نبود!

جمله و چهره متفکر لرد نشان می داد که این ایده توجهش را جلب کرده. تام فورا چرخش کرد!
-بله بله...منم همینو می گم. اینم یه ایده ایه. می شه روش کار کرد. برای همین گفتم شاید بشه لینی رو بصورت تابلو برگردوند که باز هم در میان ما باشه.

لرد سرش را بلند کرد و به تام خیره شد.

تام اول ثابت ماند...دو دقیقه بعد، نقابش شروع به لرزش کرد و سه دقیقه بعد قطره های عرق سرد از زیر نقاب روی زمین می چکید.

-تام...یادته نذاشتی ما پست بزنیم؟

لرد سیاه، اربابی بود کینه توز و نبخشاینده!

-نه ارباب، من به کلی چنین ماجرایی یادم نمیاد.

لرد سیاه رو به مرگخواران کرد.
-نه این که خیلی خوشمون اومده باشه ها...همینجوری می پرسیم. کسی می دونه مرده ها چطوری بر می گشتن به تابلو؟





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۱۵ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#94

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
- ارباب اینجا نوشته طبق آخرین تحقیقاتِ ایالت واتیکان، با دود دادن پشکل الاغ ماده ی جوان میشه ناراحتی رو از بدن دور کرد؛ البته بعدش باید اسپند رو 12 بار به جهت عقر...
-
- خب... رد شد.

تام از مریدان آیت الله لیورپولیان بود!
مرگخواران هر کدام با دیگری برای راه حل در حال همفکری بودن.
- نظرت چیه برای ارباب حرمسرا بزنیم؟
- چی گفتی؟

رودولف با لبخند زیبای بلاتریکس جواب ایده اش رو گرفت.

- تام مامان بنظرت برای لرد مامان و مرگخوارای مامان کیک رب گوجه و پسته درست کنم؟
- بانو حس میکنم اون حال ارباب رو زیادی خوب میکنه. بنظرم فعلا انجامش ندیم.

تام قصد داشت تا با آرامش از زیر کیک رب گوجه و پسته فرار کند.

- می‌تونیم لینی رو با یه تابلو برگردونیم ها.

با شنیدن این حرف ناگهان گوش های لرد تیز شد.
- کی ایده ی تابلو رو داد؟!


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
#93

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۲۶:۱۲
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 449
آفلاین
مرگخواران در حالی که همچنان ران بوقلمون در دهان داشتند به اربابشان و سپس به یکدیگر نگاه کردند.

باید اربابشان را خوشحال می کردند.

-ارباب می خواین یکم پیپ بکشین؟
-به ما می خورد که اهل دخانیات باشیم؟!

اگلا نگاهی به چهره لرد انداخت.
-نه ارباب‌‌‌‌...نمیخوره.
-بیسکویت مادر با پخت کامل مامان؟ می خوای یه شربت زعفرونی بهت بدم که میل کنی و شاد بشی، مثل گل ها باز بشی، بیای با هم بشینیم یه برنامه...هوریس رو ببینیم؟
-خیر...نمی خواهیم صد سال سیاه او را ببینیم!

بلاتریکس با ناراحتی به لرد نگاه کرد.
-سرورم؟ می خواین فنریر رو آتیش بزنیم و خاکسترشم دوباره آتیش بزنیم تا روحیه تون عوض بشه؟
-نه بلا.

حتی رودولف هم می خواست به شرایط کمک کند.
-ارباب می خواین منو به جانشینی خودتون انتخاب کنید تا روحیه تون عوض بشه؟
-
-یا می خواین مادر و دخترتونو به عقد من در بیارین که مسئولیت هاتون کمتر بشه و حالتون بهتر بشه؟
-نه رودولف، شما یک نفر اصلا لازم نیست به فکر روحیه ما باشید!

همچنان اندوه بزرگی در چهره لرد موج می زد.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.