هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۱۴ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
- الان با من بودین؟
- آره هک!
- با خود خودم؟
- آره هک!
- چرا من رو انتخاب کردین؟
- قبل از اینکه به بیست و هشت قسمت نامساوی تقسیمت کنیم بهتره کارت رو شروع کنی!

اما هکتور عمرا به این راحتی ها قانع نمی شد. اون معجون سازی بود کنه، که تا وقتی خون طرف مقابل رو به طور کامل به قل قل نمینداخت دست بردار نبود.
- آخه ارباب بین این همه آدم چرا باید من رو انتخاب کنید؟
- هک! قبل از تو دو نفر دیگه هم بودن. ما هم دلیل خاصی برای انتخاب تو نداشتیم!
- اما بلاخره بعد اون دو نفر من رو انتخاب کردید. این نشون میده من مرگخوار مورد علاقه شمام!

با گفتن این جمله ده مرگخوار همزمان بلاتریکس رو گرفته بودن تا هکتور رو به سلول های سازنده اش تجزیه نکنه. اما هکتور ذاتا خونسرد، بیخیال و سیب زمینی بود و این چیزا در اون اثر نداشت. البته اینکه پشتش به بلا بود و کلا هیچکدوم از این صحنه ها رو نمی دید هم بی تاثیر نبود!

- دگورث! سه ثانیه وقت داری تا کارت رو انجام بدی وگرنه میدیم تابلو تو هم کنار لینی نقاشی کنن!

ماجرا دیگه خیلی جدی به نظر میرسید. این جمله حتی هکتور سیب زمینی رو هم می ترسوند. بنابراین بدون معطلی پاتیلش رو برداشت و صاف توی سوراخ بینی مرلین فرو کرد!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲:۲۲:۰۸ جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
- چی؟ یعنی چی که عطسه ام نمیاد؟ مگه ما مسخره تو...
- بلاتریکس لسترنج فرزند کیگانوس بلک و خواهر نارسیسا مالفوی و آندرومیدا تانکس و دختر عمه...
- خسته شدم بابا...خلاصه کن.
- خلاصه اینکه نمی توانید مارا مجبور به عطسه بکنید...خیر سرمان پیامبریم.

لرد برای اولین بار به نظر خونسرد می رسید:
- اهم اهم...یاران ما خسته شدیم، کشتن لینی انرژی مارا تخلیه کرد...منتظر هستیم تا شما مرلین را به عطسه بیندازید. هرکس این کار را بکند...اممم...مرگخواری شایسته است.

فقط کافی بود جمله آخر از دهان لرد خارج شود تا مرگخواران برای اثبات خود، دست به هرکاری زده و مرلین را به عطسه بیندازند.

اولین نفر رودولف بود که با تکان دادن قمه اش سعی می کرد مرگخوار شایسته باشد و مرلین را مجبور به عطسه کردن کند.

- رودولف لسترنج فرزند...خیلی خب بیخیال میشم ...رودولف لسترنج، تا چشمانمان را از کاسه بیرون نیاورده ای، تمامش کن!

بعد از رودولف، پافت بود که با روشن کردن پیپش و گرفتن آن در صورت مرلین سعی می کرد او را به عطسه بیندازد.
- از خودت خجالت بکش پیرمرد فرزند...از تو سن و سالی گذشته است.

نوبت هکتور شده بود تا با ویبره رفتن در اتاق، گرد و خاک به پا کرده و خودی نشان دهد.


ویرایش شده توسط اگلانتاین پافت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۵ ۱۹:۲۷:۵۸

ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۴۷ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
-تموم شد...بفرمایید.

مروپ تابلو را به سمت پسرش و جمعیت حاضر برگرداند.
-تازه با وجود رنگ های خوراکی هم که استفاده کردیم کل تابلو قابل خوردنه.

فنریر با امید به تابلو نگاه کرد.

-البته بجز بخش های آبیش. اون بخش ها رنگ مرده داره! و چون همش رنگ آبیه پس نخورید تابلو رو بی زحمت!

فنریر ناامید و غمگین و سر خورده شد!

-خب؟
-خب؟
-خب؟
-خب؟

مروپ با ناامیدی به پیازچه های کم هوش مامان نگاه کرد.
-خب مرلین مامان کجاست؟
-ما اینجاییم.
-بیا عطسه کن رو تابلو دیگه فرزندم.
-ای مروپ...نواده سالازار...دختر ماروولو...خواهر مورفین...دختر خاله...
-نه نه...این دفعه دیگه حرفاشو قطع نمی کنم. میخوام بذارم شجرنامه م شخم زده بشه ببینم فک و فامیلام کیان!

یک ساعت بعد

-عمو زاده چنگیز خان مغول...عمه زاده هیتلر...
-اممم...مرلین مامان میگم که بیخیال دیگه. رنگای تابلو هم خشک شد. خلاصه ش کن.
-اوه بله...خلاصه اینکه ما عطسه مان نمی آید!


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۵ ۱۶:۵۴:۲۶


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بلاتریکس جلو رفت و با عصبانیت رو به پاتیل کرد.
-قل؟ همین؟ منظورت چی بود؟ الان آماده ای؟ لینی رنگ داده؟ چی باید بفهمیم از این قل بی موقع؟

-قل قل!
-الان دو تا قل کردی، معنی داد؟
-قُ....

پاتیل چیزی جز زبان قُلی بلد نبود.بلاتریکس هم قلی نمی فهمید. برای همین بیشتر اصرار نکرد و جلو رفت و در پاتیل را باز کرد.
-پناه بر ارباب...این بدون رنگ چقدر زشته!

لینی زشت بود و همه به این موضوع پی برده بودند، ولی چیزی که در آن لحظه اهمیت داشت، رنگش بود.

مروپ با قاشق هکتور لینی را هم زد و باعث فرو ریختن اشک از گونه های هکتور شد.
-خب...شکلات میوه ای های مامان...رنگ آماده اس. می تونیم کار تابلو رو سریع تر تموم کنیم. لینی مامان هم خیلی زشته بدون رنگ!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۱۰ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۱۰:۲۴
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
هکتور بعنوان بهترین معجون‌ساز در کل تاریخ هستی دنیای جادویی، از این‌که عملیاتی شبیه به معجون‌سازی صورت گرفته بود اما کار رو به اون نسپرده بودن یا حداقل ذره‌ای از تجربیاتش بهره نبرده بودن بسیار شاکی و ناراضی به نظر می‌رسید.

مروپ هم مثل پسرش چشمانی تیزبین داشت و از همین جهت متوجه خودزنی‌های هکتور می‌شه. علتش رو هم در یک چشم بر هم زدن کشف می‌کنه.
- خیار چنبر مامان تو هم شریک بودی تو این امر.

هکتور ویبره‌هاش رو از حالت عمودی به افقی تغییر می‌ده که نشون می‌ده به بحث علاقمند شده و با اشتیاق گوش جان به حرفای مروپ سپرده.
- من؟
- این قاشق معجون‌سازی توئه که بعد از شستشو لا به لای آب نارگیل برای کشیدن رنگ از لینی ازش استفاده کردم.

مروپ همزمان با گفتن این حرف با قاشق مشغول هم زدن محتویات داخل قابلمه می‌شه.
هکتور نمی‌دونست از این‌که نقشی در این عملیات داشته خوش‌حال باشه، یا از این‌که قاشق معجون‌سازیش لینی‌ای شده ناخوشنود باشه.

به هر حال سردرگمی هکتور تو انتخاب بین دو حس خوش‌حالی یا ناخوشنودی برای مرگخوارا اهمیتی نداشت، چرا که همون لحظه قابلمه قُلی می‌زنه و توجه همه رو به خودش جلب می‌کنه!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۵۳ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
سال‌ها از خط آخر پست سدریک دیگوری گذشته بود و تام همچنان در تلاش برای یافتن بهترین تقاطع بال و بدن لینی بود. شاهدان گواه می‌دهند حتی عمل تجزیه پیکسی نیز شروع شده بود!

-می‌کنی اون بال لامصب رو یا بیام با موهات برات بال درست کنم!

نمی‌دانم از قدیم می‌گفتند یا جدیدا می‌گویند، لاکن استرس هیچ کمکی به افزایش تمرکز نمی‌کند.
و حالا تام استرس هم گرفته بود. کف دستانش خیس فرق شده و بال‌ها از زیر انگشتانش در می‌رفتند.
بلاتریکس خواست که بلند شده، برود دماغ و دهن تام را در دل و روده‌اش بریزد که با مقاومت مرگخواران مجبور شد محفل را لعنت کرده، سرجایش بنشیند.

مروپ که از سر پا بودن خسته شده و از گوشه چشم شاهد جرقه‌های قرمز رنگ چوبدستی بلاتریکس هم بود، برای حفظ جان آشپزخانه‌اش، به این نتیجه رسید که بال هم برای نقاشی مفید بوده، به آن قوت می‌دهد. پس تام را به دوردست‌ها پرتاب کرده و لینی را همراه مخلفاتش داخل قابلمه انداخت.
-خب کنگر فرنگی‌های مامان، حالا باید منتظر درومدن رنگش باشیم!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲:۲۹ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۱۱:۳۵
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
- از بچگی دلم می‌خواست شاخک‌ و بال‌های یه پیکسیو جدا کنم!

تام که به شدت هیجان‌زده شده بود و از رسیدن به آرزوی دیرینه‌اش در پوست خود نمی‌گنجید، به سمت جنازه‌ی لینی یورش برد و آن را با دو انگشت شست و اشاره‌اش بالا گرفت و مورد بررسی قرار داد.
- خب، طبق دانش و مطالعات من، باید بال‌هاشو دقیقا از قسمتی که به بدنش چسبیده برش بدیم، چون اینطوری دیگه هیچ قسمت اضافی‌ای از بال روی بدنش باقی نمی‌مونه. بعد برای کندن شاخک‌هاش باید از روش‌های علمی پیش بریم که...
- تام مامان، می‌خوای بجای توضیحات اضافی، شروع به کار کنی و معلوماتتو در عمل نشونمون بدی؟

تام که از نصفه ماندنِ توضیحاتش چندان خشنود به نظر نمی‌رسید، اندکی به مروپ زل زد و در نهایت گفت:
- البته بانو! الان براتون آماده‌ش می‌کنم.

سپس روی جنازه‌ی لینی خم شد و با دقت و تمرکز فراوان شروع به کندن بال‌ها و شاخکش کرد.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۵۴ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
-به برنامه "نقاشی آشپزی" با مروپ خوش اومدید. در این برنامه قراره حسابی قیمه هارو تو ماستا کنیم و ذوق آشپزی و هنر نقاشی رو در هم بیامیزیم!

مروپ پشت سکویی ایستاده بود و با لبخند به مرگخواران علاقه مند به یادگیری نگاه می کرد.
-خب...بدون حاشیه بریم سر اصل مطلب. مواد لازم جهت استخراج رنگ از لینی: یک قاشق چایی خوری لینی! سعی کنید بال و شاخک هاشو جدا کنید چون ممکنه باعث کاهش مرغوبیت رنگ آبی بشه. یک پیمانه آب. نمک و فلفل به میزان لازم.

مرگخواری دستش را برای پرسش بلند کرد.
-بانو، چقدر باید بذاریم لینی بپزه تا رنگش در بیاد؟
-نه اونقدر کم بذارین بپزه که رنگش در نیاد و نه اونقدر زیاد که لینی ته بگیره! حالا یه مرگخوار تربچه مامان بیاد اینجا و شاخک و بال های لینی رو پاک کنه تا بتونیم بندازیمش توی قابلمه!



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۳۰ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
گابریل که بیکار و علاف گوشه‌ای ایستاده بود، با شنیدن درخواست مروپ به سرعت از جا پرید.
- من! من!
- مطمئنی از پسش برمیای آلوچه جنگلی مامان؟
- آره بانو، کاملا مطمئنم!

و این شد که مروپ آخرین ذخیره‌ی بلو بری‌اش را از بقچه‌اش بیرون کشید و با دقت توی دست‌های گابریل گذاشت و او را به طرف آشپزخانه فرستاد.

***

- آوردم! برین کنار!

گابریل قابلمه به دست از آشپزخانه به طرف جمع مرگخواران حلقه زده به دور پرتره‌‌ی مروپ دوید و با ذوق و هیجان از انجام کارش، آن را روی میز گذاشت.
- بفرمایید بانو، بیاید ببینید چه کردم!
- آفرین گب مامان، می‌دونستم از پسش برمیای! ... خب، حالا در قابلمه رو باز می‌کنیم و... اینا دیگه چیه؟
- رنگ بلو بریه دیگه.
- اینا رو با چی جوشوندی گابریل مامان؟
- از اونجایی که ما حتی به پاکیزگی تابلو هامون هم اهمیت می‌دیم، با وایتکس.
- حالا که مجبور شدی اون گوشه بشینی و اینا رو سر بکشی، می‌فهمی با ذخیره‌ی بلوبریِ مروپ نباید ازین کارا کنی!

حین اینکه گابریل به گوشه‌ی اتاق فرستاده می‌شد تا همزمان با سر کشیدن معجونش، به کارهای بدش هم خوب فکر کند، مروپ دنبال راه جدیدی برای تولید رنگ طبیعی آبی بود.
- می‌گم... نمی‌شه از خود لینی رنگ استخراج کنیم؟


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۵ ۰:۳۴:۵۹

گب دراکولا!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
مامان مروپ اما با تمرکز مشغول کشیدن نقاشی بسیار زیبایی از لینی بود.
- پیازچه برای شاخک هاش! چغندر برای موهاش! خب برای بدنش هم به نظرم باید از هویج استفاده کنیم. فنر مامان یه گاز بزن از سر این هویج که بذاریمش جای بدن لینی مامان!
- من آخه...
- ولی میاری تو کار من کلوچه نارگیلی؟
- من غلط بکنم تو کار شما ولی بیارم، ولی...

اگه مامان مروپ جمله قبل تر رو ولی آوردن نمیدونست این یکی رو دیگه قطعا میدونست. بنابراین با ملاقه ی توی دستش توی کله ی فنریر میکوبه.
- من...
- آفرین چایی زعفرونی مامان که با زبون خوش دهنتو باز کردی!

مروپ هویج رو با دقت بین دندون های فنریر تنظیم میکنه تا در ابعاد درستی گاز زده بشه.
- خب حالا دهنتو ببند!

فنریر نبست!

- کلا نیاز به نوازش و محبت مادرانه داری مرگخوار دندون دار مامان!

و فنریر با نوش جان کردن ضربه ی بعدی ملاقه دهنش رو میبنده و هویج رو گاز میزنه!

- خب اینم از بدنش. حالا باید آبیش کنیم. کدوم یکی از شما گوجه فرنگی های مامان داوطلب میشه تا این بلوبری ها رو برای من بجوشونه؟


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.