- کدام بی مقداری بود؟
مرگخواران بحث را متوقف کردند و به سمت گوینده این جمله چرخیدند.
- هر کی هستی خیلی بی نمکی. حتا چندش آور هم نشدی ... چه برسه به ترسناک.
- ذغال اختهی مامان چطور فکر کردی جلوی یک مادر میتونی ادای بچش رو دربیاری و لو نری؟
- حداقل قبل از درآوردن ادای ارباب کمالاتت رو قایم میکردی!
- ناراحت شدی کلکت نگرفت؟
گویندهی جمله، مقداری از برگهایی که به وسیله شان استتار کرده بود را کم کرد.
- بی مقدارها ما فقط کمی استتار کردیم ... حالا دیگر نمیشناسیدمان؟
گفتیم کدام بیمقداری ما را احضار کرد؟
دیدن یا شاید ندیدن دماغ لرد باعث شد مرگخوارها متوجه اشتباه خود بشوند.
- ارباب ... ما فقط ...
- چیز شدیم ... داشتیم چیز!
- تحت تاثیر استتار فوق العادتون قرار گرفته بودیم. فکر کردیم یک درخت داره ادای شما رو درمیاره.
- کافیست! جواب سوال ما را بدهید. ماموریت انجام شد؟
- بله ارباب.
مرگخوار مورد نظر هول شد و از پایان ماموریت خبر داد. باقی مرگخواران هول نشوند و ندهند.
- کو؟
هوریس که هول شده بود به طناب تبدیل شد و رودولف که هول شده بود او را برداشت و مانند تام و جری، چند دور در هوا انداخت و سپس به سمت چادر محفلی ها پرتاب کرد.
- ایناهاش! بسته بودیمش سر این طناب گم نشه.
- یکی بیاد کمک ... سنگینه!
مرگخواران همگی سر طناب را گرفتند و به کمک هم کشیدند ...
- سولام!