هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سدریکمون


نقل قول:
خیلی وقت بود که درخواست نقد نکرده بودم...
اتفاقا منم دیروز داشتم فکر می کردم کاش یکی نقد بخواد! دلتنگ نقد می شویم گاهی.


نقل قول:
می‌دونم گفته بودین برای پست‌های خالی نقد نخوایم و اینم قطعا یه پست خالی محسوب می‌شه، اما خب از اونجایی که مدت زیادی از آخرین نقدم می‌گذشت، گفتم این یکیو دیگه درخواست بدم.
انتظار ندارم شما تشخیص بدین کدوم پست خالیه. اونو برای کسایی گفتم که کلا عادت داشتن برای هر پستی نقد بخوان. اینا باید پست هاشونو تفکیک کن. پست خالی پستی نیست که از نظر سوژه ای داستان رو پیش نبره. پستیه که هیچ نکته مثبت یا منفی ای نداره. همینطور، هیچ مورد یا نکته ای نداره که بخوایین یا لازم باشه چیزی درباره اش بدونین. پست خودم رو هم مثال زدم که خالیه...چون پست نظارتیه. با هدف نظارتی زده شده. پست خالی پست بد نیست. فقط پستیه که برای نقد مناسب نیست. ولی حساس نشین...شما اگه فکر می کنین لازم یا مفیده نقد بخوایین. اگه خالی باشه خودم می گم که نکته خاصی نداره خب. سخت که نیست.
و نه...این پست شما اصلا خالی نیست. پست عادیه.


بررسی پست شماره 65 حکومت تاریکی، سدریک دیگوری:


نقل قول:
گابریل و بانز هر دو به طرف باجه‌ی بلیت فروشی حرکت کردند. گابریل جلو رفت و مقابل باجه ایستاد.
این سوژه باید جلو می رفت. به جایی هم رسیده بود که ساده باید جلو می رفت. حداقل شروع پست...که خواننده از یه گره نجات پیدا نکنه و درگیر گره بعدی بشه. یه جور فرصت برای نفس کشیدن بهش داده بشه. شما هم همین شروع ساده رو بهش دادین. بعد از این می شه گره ایجاد کرد...چون وقفه و استراحت لازم ایجاد شده و خواننده توی مسیر سوژه قرار گرفته.


نقل قول:
اما همچنان جوابی نگرفت. بر روی نوک پا بلند شد و به درون باجه نگاهی انداخت؛ که این اشتباه بزرگی محسوب می‌شد. با منظره‌ای که پیش رویش بود، اگر بانز او را از پشت نمی‌گرفت، قطعا بر زمین سقوط کرده بود.
توضیح این قسمت، ساده و قشنگ بود. منظره، باید برای خواننده توضیح داده بشه. چه با دیالوگ و چه با توصیف(که شما دیالوگ رو انتخاب کردی)...ولی می شه قبلش همینطور که شما انجام دادین، خواننده رو کمی کنجکاو کرد. نکته ای که این جا باید رعایت بشه اینه که کنجکاو کردن خواننده و توصیف تعجب گابریل نباید طول بکشه. باعث نشه خواننده احساس کنه از چیزی عقب مونده و ماجرا رو نفهمیده. شما هم طولش ندادی و کار خوبی کردی.


نقل قول:
- چقدر کثیف...چقدر نامرتب...و چقدر...نامتقارن! همه‌ی وسایل این باجه مخالف اصول بهداشتی و تقارن به حساب میان. به اون قاشقِ توی فنجون نگاه کن؛ چطوری یه نفر تونسته قاشق رو با زاویه‌ی کمتر از چهل و پنج درجه بذاره توی فنجون، اونم درحالی که با دسته‌ی فنجون تو یه راستا قرار نداره؟
یه نکته ای برای سوژه همه وجود داره.
این اشتباه رو بهترین نویسنده ها هم گاهی مرتکب شدن. به کلمات اصلی سوژه نباید مستقیم اشاره کنین. برای گابریل، "تقارن" و "تمیزی" همون دو کلمه ای هستن که نباید تکرار بشن. باید توصیف بشن. توی توضیحات باید توصیف بشن و توی دیالوگ ها به صورت مفهومی و نه مستقیم، بهشون اشاره بشه.
مثلا درباره هکتور هم اوایل شروع کارش زیاد گفته می شد که "معجون فلان چیز بدم؟"...
این کار وقتی چند بار تکرار بشه حالت آزاردهنده ای ایجاد می کنه که سوژه طرف رو خراب می کنه. خود جمله نباید مستقیم نوشته بشه. صحنه باید توصیف بشه که هکتور سرگرم درست کردن فلان معجونه...و یا اون معجونی که پیشنهادش رو می ده، واقعا خاص و برای اون موقعیت جالب باشه. اینجوری توجه خواننده قبل از ظاهر جمله، به مفهومش جلب می شه.
الان در مورد گابریل هم نباید این کلمات نوشته بشن. باید ترسش، توضیح داده بشه که فلان چیز فلان قدر درجه کج بود...یا فلان چیز یه ذره کثیف بود. توضیحاتت هم خیلی خوبن اتفاقا. اصلا نیازی به آوردن اون کلمات نداشتی. مثلا اینجا:
نقل قول:
درحالی که گابریل مشغول بررسی اجسام نامتقارن بود،
این جا می تونستی یه توضیح جزئی تر بدی و این کلمه رو حذف کنی. مثلا بگی مشغول بررسی زاویه عقربه های ساعت بود.
بیش از حد هم روی سوژه ها متوقف نشو. هر جا موقعیتش بود، به اندازه کافی استفاده کن.


نقل قول:
گابریل جمله‌ی آخر را فریاد زده بود؛ به این امید که مسئول باجه با صدای فریادش بیدار شود. اما او سخت در اشتباه بود. خواب مرد سنگین تر از اون چیزی بود که گابریل تصور می‌کرد و باید برای بیدارکردنش چاره‌ای می‌اندیشید.
جمله ها و توضیحاتت روشن و قشنگن. این همون گرهیه که اول نقد گفتم، می شه ایجاد کرد. برای این که در طول پست، داستان رو متوقف کردیم. متوقف به معنی خوب. نگهش داشتیم تا خواننده استراحت کنه و تو اون فاصله یه موقعیت خوب ایجاد کردیم. خواب بودن مسئول باجه هم بامزه اس و هم سوژه خوبیه. چون الان هم می تونن برای بیدار کردنش تلاش کنن...هم می تونن سعی کنن خودشون برای خودشون بلیت صادر کنن که هر دو مسیر های خوبی هستن.

از شکلک ها خیلی خوب و به جا و درست استفاده کردی.


سبک نوشتنت ساده و قشنگه. جمله هات برای توضیح دادن موقعیت، کاملا کافی و قوی هستن. شخصیت ها خوبن... فقط گابریلت کمی بیشتر از حدی که لازمه پررنگ شده.

ظاهر پستت خوبه. شکل پیش بردن سوژه خوبه. آخرش هم خیلی خوبه و خواننده رو تشویق به ادامه دادن می کنه.


دیدی پست خالی نبود؟


برو حالا! نقدت رو هم ببر.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۵۸ پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۷:۰۵ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 703
آفلاین
سلام ارباب! خوبین ارباب؟
خیلی وقت بود که درخواست نقد نکرده بودم...
می‌شه لطفا این پست رو نقد کنین؟
می‌دونم گفته بودین برای پست‌های خالی نقد نخوایم و اینم قطعا یه پست خالی محسوب می‌شه، اما خب از اونجایی که مدت زیادی از آخرین نقدم می‌گذشت، گفتم این یکیو دیگه درخواست بدم.
ممنونم ارباب.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۱۲ جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲:۰۰:۴۴
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 441
آفلاین
سلام سالاد شیرازی مامان!
خوبی؟ دماغت چاق...چیز...چه خبرا پسرم؟

میشه لطف کنی و اینو برای مامان نقد کنی؟


مادر! ما نه شیرازی هستیم و نه سالاد!
در مورد دماغمون هم مایل به صحبت نیستیم!
ما نقد کردیم. فرزندی هستیم شایسته!

نقد شما رو با یک ملخ عظیم الجثه فرستادیم. فقط زیادی می پرد! بهش گفتیم نپرد...گوش نکرد. در باغ ریدل ها دنبالش کرده و او را گرفته و نقد خود را بخوانید!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۱۵ ۱۵:۰۱:۰۳



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سلام اگلانتاینمان


چرا نفرستی! چیزی رو که نوشتی همیشه بفرست. چه ضرری می تونه داشته باشه. مخصوصا پست تکی.


بررسی پست شماره 544 خاطرات مرگخواران، اگلانتاین پافت:


نقل قول:
کابوس همیشه یکی بود.
این یکی از روش های خوب شروع کردنه. مخصوصا برای پست تکی.
یه جمله کوتاه به عنوان مقدمه، که به خواننده سرنخ می ده ولی اونقدرا ماجرا رو براش روشن نمی کنه که حس کنجکاویش از بین بره.
خود جمله می تونست قوی تر باشه. فعلش به نظرم اونقدرا که لازمه قوی نیست. می شد جمله رو عوض کرد.
هر شب همان کابوس را می دید...
باز هم آن کابوس تکراری را دیده بود...
کابوس، هر شب تکرار می شد...



نقل قول:
زنجیر هایی دور دستانش...اما این چیزی نبود که با آن مشکلی داشته باشد.
افراد جلوی رویش، آن خواب را به کابوس تبدیل می کردند.
جمله ها قشنگ، ولی کوتاهن. زیادی کوتاه. اجازه نمی دن حس جمله به خواننده منتقل بشه. یه ذره شرح بیشتر لازم دارن:
زنجیر هایی دور دستانش می دید...شاید همین موضوع به تنهایی هم ترسناک به نظر می رسید، اما این دقیقا چیزی نبود که با آن مشکلی داشته باشد.
افرادی که در مقابلش قرار داشتند کسانی بودند که آن خواب را به کابوس تبدیل می کردند.


این فقط یه نمونه اس که نشون بدم منظورم از شرح بیشتر چیه. با جمله های دیگه هم می شه نوشت. مهم اینه که به خواننده فرصت بیشتری برای هضم قضیه بدیم.


نقل قول:
صورت هایی بی حالت و روح مانند...آدم هایی که او را مقصر سختی هایشان می دانستند.
این عذاب نبود...عذاب کشیدن مثل هرچیز دیگری بود، کمی که می گذشت به آن عادت می کرد...اما این حس شرمساری بود که ذره ذره وجودش را میسوزاند. او از درون می سوخت.

باز هم زمزمه ها و تهمت هایی که واقعیت...شاید نداشتند. اما او این را نمی دانست. باورش شده بود که مسبب اصلی اتفاقات بوده و هست...قبول کرده بود که همه ی حوادث از خودش نشات می گیرد.
این جاش خوب بود.


نقل قول:
سعی کرد زنجیرهایی که او را به حصر کشیده اند باز کند...اما آن زنجیر ها وجود خارجی نداشتند.
زنجیر ها از جای قدرتمندی نیرو می گرفتند...
این جا هم توضیح لازم داشت.
قسمت وجود خارجی نداشتن زنجیرا. باید توضیح می داد که چطوری بسته شده. چی مانع حرکتش می شه. یا اگه نمی خواست قضیه رو همینجا لو بده، کمی در مورد احساس و وضعیتش توضیح می داد...که مثلا می خواست حرکت کنه. ولی نمی تونست. زنجیر های نامرئی(یا مرئی) مانعش می شدن. مشخص بود که از جای قدرتمندی نیرو می گرفتن.


نقل قول:
"حقیقت واسه آدم هاییه که خیال پرداز نیستن"
ترجیح می داد خیال پرداز باشد...بارها و بارها این جمله را توی صورتش کوبانده بودند..
این جاش قشنگ بود...ولی با جابجا کردن دو جمله آخر، قشنگ تر می شد. چون جمله دوم، به همون مقدمه بالا مربوطه. بقیه توضیحا می تونستن سر جاشون بمونن:
نقل قول:
ترجیح می داد خیال پرداز باشد...بارها و بارها این جمله را توی صورتش کوبانده بودند...بارها و بارها به او گفته بودند که باید قوی تر باشد...که وقتی هست و نیستش را ستانند بهترین راه این است که از صفر شروع کند.
ترجیح می داد در نقطه ی صفر بماند...ترجیح میداد چیزی برای از دست دادن نداشته باشد...به اندازه ی کافی رنج کشیده بود. دلبستگی هایش را در مشت گرفته، برای حفظ آنها جنگیده و وقتی آخر کار انگشتان زخمی و خون آلودش را از هم جدا کرده بود...به فضای خالی میان انگشتانش رسیده بود.
آدم های زیادی را از دست داده بود...خیلی زیاد...
از سه نقطه، زیاد استفاده کردی. بعضی جاها جای نقطه رو گرفته. این کار باعث می شه جایی که لازمه تاثیر بذاره، تاثیرش رو از دست بده. مثلا تو قسمت " آدم های زیادی را از دست داده بود...خیلی زیاد..." جای مناسبیه. چون مکث داره. ولی بعضی جاها می شه از نقطه استفاده کرد:
ترجیح می داد خیال پرداز باشد! بارها و بارها این جمله را توی صورتش کوبانده بودند. بارها و بارها به او گفته بودند که باید قوی تر باشد...که وقتی هست و نیستش را ستانند بهترین راه این است که از صفر شروع کند.
ترجیح می داد در نقطه ی صفر بماند. ترجیح میداد چیزی برای از دست دادن نداشته باشد. به اندازه ی کافی رنج کشیده بود. دلبستگی هایش را در مشت گرفته، برای حفظ آنها جنگیده و وقتی آخر کار انگشتان زخمی و خون آلودش را از هم جدا کرده بود، به فضای خالی میان انگشتانش رسیده بود.
آدم های زیادی را از دست داده بود...خیلی زیاد...



نقل قول:
نور طلسم های مختلف، میدان نبرد را روشن و صدای فریاد ها خرابه هارا می لرزاندند.
این اشتباه رو تازگیا چند بار توی پست های مختلف دیدم. برای همین مثال می زنم که بقیه هم اگه مشکلی دارن ببینن.

دو فعل پشت سر هم داریم. اولی وقتی می تونه حذف بشه که هر دو فعل، دقیقا یکسان باشن. مثلا:
میز را جلو، و پایش را عقب کشید.
که کاملش اینه: میز را جلو کشید و پایش را عقب کشید.
اگه "کشید" اول رو حذف کنیم، جمله قشنگ تر می شه.

این جا جمله کامل شما اینه:
نور طلسم های مختلف، میدان نبرد را روشن "می کرد(یا کرده بود) " و صدای فریاد ها خرابه هارا می لرزاندند.
دو تا فعل، همسان نیستن...نمی شه اولی رو حذف کرد.


نقل قول:
نبود اربابش را با چشم نمی دید...اما با قلبش احساس می کرد.
آه...وسط نقد احساساتی شدیم! زیبا بود!


نقل قول:
در این جا هیچ زیبایی یا خوشی واقعی وجود نداشت، فقط مردمی که دنبال راه فرار یا فراموشی رنگارنگ و یا خواب زوال بودند که هروقت می خواستند از آن بیدار می شدند.
"فراموشی رنگارنگ" اون وسط ذهن منو کمی درگیر کرد. درکش نکردم.


نقل قول:
باز هم می گریست، اما هرگز اشک نمی ریخت. اشک ها فضای خالی درونش را پر می کردند و چاه اندوه و ناامیدی درست میشد که هر شب همچو تخته سنگی خود را درون آن غرق می کرد.

توضیح قشنگی بود. فقط یه نکته هست که خودمم گاهی موقع نوشتن پست های جدی بهش بر می خورم.
چاه اندوه و ناامیدی
ناامیدی چون آخرش "ی" داره توی این قسمت جمله قشنگ نمی شه. باید بنویسیم " چاه اندوه و ناامیدی ای درست می شد"...که قشنگ نیست. راه حلش اینه که جای دو تا کلمه رو با هم عوض کنیم که "ی" برسه به اندوه. یعنی اینجوری:
چاه ناامیدی و اندوهی درست می شد...
یا به جای ناامیدی از کلمات هم معنیش استفاده کنیم. مثل یأس.


نقل قول:
او هزار بار مرده بود...به اندازه ی تمام دوستانی که باید مراقبشان می بود.
جهنم او از زبانه های آتش ساخته نشده بود...جهنم او...جهنمی که درونش زندگی می کرد، از انسان هایی ساخته شده بود که دست هایشان را به امید کمکی به سویش دراز می کردند...اما از قبل برق ناامیدی در چشمانشان حلقه زده بود.
این قسمت خیلی قشنگ بود.
جمله آخر مفهومش خیلی قشنگ تر از ظاهرشه. ناامیدی نمی تونه برق داشته باشه و برق نمی تونه حلقه بزنه. برای همین این جمله کمی باید اصلاح بشه. مثلا می شد گفت برق امید در چشم هایشان خاموش شده بود.


سوژه پستت قشنگ بود. احساسات رو درست دیدی و درست توصیف کردی. فقط گاهی احتیاج به کمی توضیح بیشتر داشتن. اینجوری قشنگ تر می شدن. بعضی جمله ها احتیاج به اصلاحات کوچیک داشتن. بجز اینا مشکلی نداشت و تاثیر کافی رو روی خواننده می ذاشت. مخصوصا آخرش خیلی قشنگ بود.


ناراحت نیستیم! برو!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۸

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۸:۵۸ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
سلام ارباب...خوبید ارباب؟
ناراحت شدید ارباب؟
ارباب اول نمی خواستم پستم رو بفرستم...ولی گفتم ببینم نظر شما چیه.
میشه پستم رو نقد کنید ارباب.
همواره خوشحال باشید ارباب.


ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۲۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لیسامون


نقل قول:
مشکل من سوژس. توی پیدا کردن سوژه ها مشکل دارم. سوژه ای که من بتونم ادامش بدم. کلا بدون خلاقیتم!
اینا رو بخون. اینا سوژه هایی هستن که ایراد خاصی ندارن. به هر حال کم و بیش مشخصه که چیکار باید کرد.

مورد بعدی اینه که روی لیسا تمرکز نکن. یعنی فکر نکن که این سوژ لیسا داره یا نه...یا لیسا رو می شه واردش کرد یا نه. ممکنه یه سوژه کلا از محفلیا تشکیل شده باشه. فرقی نمی کنه. کافیه بخونی و یه ذره فکر کنی که این جا چه کاری می شه انجام داد. برای سوژه چه کاری می شه انجام داد؟ می شه کمی جلو بردش؟ می شه یه گرهش رو باز کرد؟ می شه یه مانع براش ایجاد کرد؟ می شه یه سوژه فرعی توش داد؟
اگه اینا نمی شن، به موقعیت و شخصیت ها توجه کن.
محفلیا جلسه تشکیل دادن که چطوری لرد رو بکشن. فرض کنیم هیچ ایده ای برای ادامه سوژه نداری.
سوژه رو ول کن.
کیا توی جلسه هستن. کجا نشستن؟ دارن چیکار می کنن؟
مداد جیمز ممکنه بیفته زیر میز و برای پیدا کردنش بره اون پایین. ولی مداد می ترسه که تراشیده بشه و از جیمز فرار می کنه. می ره تو کفش یکی...تو جیب یکی...
برای ادامه دادن احتیاج به ایده داریم. ولی این ایده لزوما نباید مربوط به سوژه باشه. با یه شخصیت خالی هم می شه پست زد. برای یه میز که یه پایه اش شله و میز هی تکون می خوره هم می شه پست زد. تو این ماموریت آخر، یه نفر تو دادگاه چکش رو پرت کرد. کل پست بعدی مربوط به لحظه پرتاب چکش بود. مسیری که طی کرد تا بخوره تو سر یه نفر! همین حرکت ساده برای پیدا کردن ایده کافیه.
یه ذره ذهنتونو آزاد بذارین...ایده ها پیداشون می شه.
برای شروع هم بهتره اعضای مناسبی رو برای ادامه دادن سوژه انتخاب کنی. کسایی هستن که ادامه دادن پست هاشون خیلی راحته. یکیشون همین لینیه که پستشو ادامه دادی.


نقل قول:
ارباب من میتونم پست سریع بزنم. همین پست رو توی یازده دقیقه زدم.
آفرین. درستش همینه. یه پست نباید یه ساعت وقتتونو بگیره.


نقل قول:
سعی کردم توصیفات رو هم عامیانه بنویسم. برای من که به توصیفات کتابی عادت کردم یکم کار سختی بود.
خودتو مجبور به نوشتن به هیچ روشی نکن. هر دو رو امتحان کن. ببین با کدوم، راحت تر حرفاتو می زنی. نظر دیگران هم مهم نیست. این جا مهم راحتی خودته. مثلا من توصیفامو کتابی می نویسم...گاهی گیر می کنم. کلمه مناسب پیدا نمی کنم. توضیح دادن سخت می شه برام.


بررسی پست شماره 172 برج وحشت، لیسا تورپین:


نقل قول:
- دستامو قلاب کنم؟ یعنی چی دقیقا؟
ببین...سوژه تو از پست قبلی گرفتی و درست هم گرفتی.
این جا می تونستی داستان رو ادامه بدی. ولی این موقعیت رو گرفتی. احساس کردی هنوز جای کار داره. روش درست همینه. که بخونی و با خودت فکر کنی که رکسان می تونه متوجه نشه که قلاب گرفتن چیه و هر چی بهش می گن اشتباه بفهمه.
این می شه ایده اصلی پستت که کاملا کافی هم هست.


نقل قول:
- نه من هیچکسو نداشتم که بهم این چیزا رو یاد بده. از وقتی به دنیا...
این جاش خیلی خوب بود. مخصوصا چون تو پست قبلی هم رکسان داشت حرفای اضافه می زد. به نظر من سوژه بامزه ایه که هر چی ازش می پرسن برگرده به مدتها قبل و توضیحات بی ربط بده و حوصله همه رو سر ببره. پس نه تنها سوژه داری، بلکه می تونی به بقیه هم سوژه بدی.


نقل قول:
- کافیه! تورو به ارباب ادای کله زخمیو در نیاد.
این خیلی خوب بود. هم برای شخصیت بلاتریکس مناسب بود و هم از نظر تیکه ای که به هری پاتر انداخته شده، جالب بود.


گفتی نوشتن با این لحن کمی برات سخت بود. اصلا اینطور به نظر نمی رسه. اینم خیلی خوبه. اون "سخت بودن" به خواننده منتقل نشده. روون و قشنگ توضیح دادی.


شکلک هات خیلی خوب و به جا زده شدن. هر کدوم نقشی دارن و نقش خودشونو خوب ایفا می کنن.


نقل قول:
- دیگه هیچ وقت دستاتو اونجوری نکن لطفا! خیلی بد بود!
این جاش هم خیلی خوب بود. درباره سوژه رکسان چند بار نوشتی...ولی اصلا تکراری و اجباری نشده. صبر کردی تا موقعیت مناسب پیش بیاد و بعد ضربه رو زدی.


پستت خوب بود. سوژه رو خیلی خوب ادامه دادی. از نظر موقعیتی که پیش نرفتن. اینم خوبه. ولی این باعث نشه همیشه از جلو بردن سوژه بترسی. این جا به نظر من، موقعیت برای در جا زدن مناسب بود. شما هم در جا زدی. ولی جایی که لازمه ببری جلو، نترس. تجربه شو داری خب. جایی که لازمه ببر جلو(بجز ماموریت های عمومی). چه اتفاقی ممکنه بیفته؟ سوژه به هر مسیری بره و حتی مسیرش جالب نباشه هم می شه بعد از مدتی اگه پیش نرفت اصلاحش کرد. یعنی خراب نمی کنی، ولی حتی اگه فرض کنیم که خراب می کنی هم اتفاق غیر قابل جبرانی نیست.

طنزت خوب بود. ملایم و قشنگ. طنزت وابسته به شخصیت ها بود. شخصیت هات هم قوی و پررنگ بودن. همین باعث شده هم طنزت خوب در بیاد و هم شخصیت هات.


توضیحات و دیالوگ هات روون و قشنگ نوشته شدن. خوندن پستت خیلی راحته. هیچ نکته مبهمی نداره. ساده و دلنشین!
آخر پستت هم خیلی خوب بود. نفر بعدی اگه ایده ای داره می تونه بازم همین جا بمونه. وگرنه بره جلوتر!


همیشه همینجوری بنویس. سریع و قشنگ.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۵۹ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸

ریونکلاو، مرگخواران

لیسا تورپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۱:۱۷
از من فاصله بگیر! نمیخوام ریختتو ببینم.
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 539
آفلاین
ارباب میشه لطفا اینو نقدش کنید؟
با الکل ضد عفونیش کردم مشکلی نداره.

سعی کردم توصیفات رو هم عامیانه بنویسم. برای من که به توصیفات کتابی عادت کردم یکم کار سختی بود.

ارباب من میتونم پست سریع بزنم. همین پست رو توی یازده دقیقه زدم. مشکل من سوژس. توی پیدا کردن سوژه ها مشکل دارم. سوژه ای که من بتونم ادامش بدم. کلا بدون خلاقیتم!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
تام

نقل قول:
از اونجایی که پستای کوتاهم زیاد چنگی به دل نمیزنن و صرفا جهت مشارکت در سوژه زده شده، قصد دارم این پست تکی رو ارزیابی و نقد کنید.
خیلی ممنون و ببخشید از طولانی بودن پستی که قراره نقد بشه.
کار درستی می کنین. لازم نیست همه پست هامون عالی باشن. چند پست متوسط که برای مشارکت و ادامه دادن سوژه ها زده بشه به اندازه همون یکی دو پست عالی باارزش و مهمه.
پستتون طولانی نبود. طولانی بودن رو با توجه به داستان تعیین می کنیم. مخصوصا در مورد پست تکی.



بررسی پست شماره 539 خاطرات مرگخواران، تام ریدل:


نقل قول:
چمدانش را روی چمن و گل های حیاط خانه ی ریدل کشید و به سمت در رفت، گل هایی که حاصل مدت ها بیرون ماندن سو از خانه ی ریدل بود. اما او تامی بود بی فرهنگ.
اشکال شروع پست اینه که خیلی ناگهانی رفته روی فاعل. این حالت با توجه به کاری که فاعل داره انجام می ده می تونه خوب یا بد باشه. این جا بهتر بود این اتفاق نمی افتاد.
صحنه رو می شد از کمی عقب تر شروع کرد...مثلا از یه توضیح کوتاه در مورد تام. درباره ظاهرش...خودش...احساسش...حالتش...هرچیزی.
کار دیگه ای که می شد انجام داد این بود که توجه رو به جای تام، به چمدون جلب کرد. اینجوری:
چمدان قهوه ای رنگ(یا کهنه...یا بزرگ...) روی چمن ها و گل های حیاط خانه ریدل ها کشیده می شد و به سمت در می رفت. گل هایی که حاصل مدت ها بیرون ماندن سو از خانه ریدل ها بود.
اما تام، جادوگری بود بی فرهنگ!


اینجوری قبل از صحبت در مورد تام، خواننده رو کمی آماده کردیم.


نقل قول:
-بی فرهنگ پدرته! حق ندارم گلای خونه ای که اسم خودم روشه رو له کنم؟!
این نکته جالب بود.


نقل قول:
در ادامه به در اصلی رسید و چند ضربه محکم به آن زد.گویی در خانه ی پدرش است.
-در خانه ی پسرمه تا چشم راوی در بیاد! یکی بیاد درو وا کنه.
این جاش هم خوب بود(بدون اهم اولش!). راوی رو وارد داستان کردین...بهش جواب دادین. کاری که معمولا توصیه نمی کنم، ولی وقتی به جا و درست انجام بگیره جالب می شه. این جا هم به جا و خوب بود.


نقل قول:
صدا، صدای مروپ بود!
-نه نه! اصن لازم نیست! مامور نفت بودم! دارم میرم!
خوب بود. فقط "مامور نفت" به دلیل نامأنوس بودن، کمی آدمو گیج می کنه. به نظر من بهتر بود از همون "مامور گاز" که مروپ گفت استفاده می کردین.


نقل قول:
درست وقتی تام قصد فرار داشت، مروپ در را باز کرد و به طور ناگهانی بیهوش شد، البته نه مروپ، بلکه تام!
توصیف این صحنه درست نیست. نویسنده، اشتباه خودش رو توضیح می ده.
"مروپ در را باز کرد و به طور ناگهانی بیهوش شد"، یعنی مروپ بیهوش شده.
اگه نشده، اشتباه از نویسنده اس که درست ننوشته...قسمت بعدی اصلاح اشتباه نویسنده اس. اینم طنزش رو از بین می بره.
می شد اینجوری نوشت که تام قصد فرار داشت...ولی نتونست. چون قبلش بیهوش شده بود.


نقل قول:
مروپ با ماهیتابه ضربه ای به صورت تام زد.
-این که چه غلطی کردی هم یادته؟!

تام غلط زیاد کرده بود، اما معمولا آنها را به حافظه اش نمیسپرد.
-کاری نکردم که!
این قسمت کلا خوب بود. جمله بندیا خنده دار هستن.


نقل قول:
برایش هم مهم نبود چین اصلا ساحل ندارد چه برسد به سواحل.
دارد که!


نقل قول:
-میدونستم پای این سیلسیاعه گور به گور شده وسطه!
-اه مروپ بذار مرور ذهنیمو انجام بدم!
این اضافه بود. همه چیز رو به اندازه تحویل خواننده بدین. بعضی شوخیا اگه تکرار بشن مزه شونو از دست می دن. این جا ارزششو نداشت که خواننده رو از جو داستان جدا کنین.


نقل قول:
-من چمیدونم چیکار کنیم، تو مگه نمیگفتی میلیاردری؟ چرا اینجا رو نمیخری من بشم ملکه ی چین؟!
-ببین یکم سطح توقعاتت بالاس! مروپ نهایتا میگفت بریم پارک قدم بزنیم!
از شخصیت ها خوب و به جا استفاده می کنین. همینطور از شکلک ها.


استفاده از اسم ها و شخصیت های واقعی، اگه برای دل خودمون باشه اشکالی نداره. مثلا پست تکی زدم و دوست دارم استفاده کنم. زیادم برام مهم نیست که چند نفر منظورمو می فهمن. این جا اشکالی نداره. ولی اگه پستی مثل دوئل یا مسابقه یا تکلیف هاگوارتز باشه، مهمه که طرف یا طرف های مقابل منظورمونو بفهمن. این جا بهتره استفاده نکنیم.


بقیه پست(از قسمت کرونا به بعدش) از نظر داستانی خوب بود. ایده و طنزش خوب بود. اینجا فقط یه نظر شخصی دارم که شاید خیلی هم به نقد پست مربوط نباشه...اونم اینه که به نظر من بهتر بود الان و توی این موقعیت، از یه بیماری دیگه استفاده می شد. می دونم قرار بود به چین ربط داده بشه...ولی اونم اونقدرا مهم نبود که در صورت عوض شدن چین یا اسم ویروس، داستانو خراب کنه.

پست خوبی بود. شخصیت ها خوب بودن. طنزش خوب بود. شکلک ها خوب بودن. داستان روشن و واضح بود. فلش بکش به جا و خوب بود. این که سعی نکردین از همه شخصیت هایی که ممکنه به تام ربط داشته باشه استفاده کنین هم خوب بود. مثلا خود لرد. اسمشو بردن...ولی وارد داستان نشد.


تموم شد تام! چقدر زشته آدمو باباشو به اسم کوچیک صدا کنه!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۸

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۸ دوشنبه ۶ آبان ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۸ یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
از این گور به اون گور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 12
آفلاین
سلام فرزند لردم!
از اونجایی که پستای کوتاهم زیاد چنگی به دل نمیزنن و صرفا جهت مشارکت در سوژه زده شده، قصد دارم این پست تکی رو ارزیابی و نقد کنید.
خیلی ممنون و ببخشید از طولانی بودن پستی که قراره نقد بشه.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
نقل قول:
سلام ارباب، خوبین؟
ارباب این بار با یه پست جدی اومدم نقدم بکنین. تا حالا فکر نکنم درخواستش رو داده باشم. ولی میخوام یکم تو جدی پیشرفت کنم.
سلام. خوبیم.
همین؟
یه سوال؟
منتظر هفتاد سوال در مورد وضعیت سلامتیمون بودیم!
ربکایی شدی جدی نویس؟


نقل قول:
این پستم شاید کوتاه بود ولی میخواستم بدونم توصیفاتم و شخصیت شناسیم خوب بود یا نه؟ چون برام سخته تو جدی توصیف کنم شخصیت ها رو. اینجام به همین دلیل خیلی کم توضیح دادم. نه؟
اگه یاد بگیرین، موقع جدی نویسی چطوری به شخصیت ها و صحنه ها نگاه کنین براتون راحت می شه. لازم نیست فکر کنین. می نویسین و می رین جلو.


بررسی پست شماره 130 سرزمین سیاهی، ربکا لاک وود:


نقل قول:
در راهِ خانه، هیچ کس احساس خوبی نداشت، اما شادیِ بودنِ لردسیاه همچنان دل تاریکشان را گرمتر میکرد.
اولا از نقطه خیلی خوبی شروع کردی. پست قبل جای خوبی تموم شده. مسیر رو تعیین کرده و شما در حین ورود به این مسیر، ریتم داستان رو کمی کند کردی و به احساسات شخصیت ها پرداختی.
دوما توصیفت قشنگه...فقط در یه مورد می تونست بهتر باشه. "شادی بودن لرد سیاه"، برای این موقعیت، زیاد درست به نظر نمی رسه. چون لرد سیاه هنوز نیست که شادی بودنش رو حس کنن.
"شادی احتمال حضور لرد سیاه" قشنگ تر می شد. حضور هم قشنگ تر از بودنه.
"دل تاریک" هم یه حسی ایجاد می کنه که انگار منظورتون بد بودن مرگخواراس. یه صفت دیگه می تونست جالب تر باشه. سرد...غمگین...خسته...


نقل قول:
در راهِ خانه، هیچ کس احساس خوبی نداشت، اما شادیِ بودنِ لردسیاه همچنان دل تاریکشان را گرمتر میکرد. آن حس بد، تنها و تنها به خاطر نبود لردسیاه در آن خانه بود. خانه خراب بود... آنقدرها که انگار نوازش بادها و نسیم صبحگاهی هم میتواند او را به زمین بیاندازد.
یه مورد دیگه که بهتره رعایت کنی، فاصله ها هستن. جمله های پست جدی، گاهی احتیاج به تاکید دارن. احتیاج به جلب توجه خواننده، احتیاج به مکث...سکوت. اینا رو می شه با فاصله ها و علامت ها نشون داد:

در راهِ خانه، هیچ کس احساس خوبی نداشت، اما شادیِ بودنِ لردسیاه همچنان دل تاریکشان را گرمتر میکرد. آن حس بد، تنها و تنها به خاطر نبود لردسیاه در آن خانه بود.
خانه خراب بود...
آنقدر که انگار نوازش بادها و نسیم صبحگاهی هم میتوانست آن را به زمین بیاندازد.

اینجوری لحنش بهتر می شه.


مورد دیگه، انتخاب کلماته. یکی از مهم ترین عناصر جدی نویسی. همونطور که بالا گفتم، حضور قشنگ تر از بودنه. این جا "خراب" اون حسی رو که مورد نظر شماست نمی رسونه. منظور شما شکننده و ضعیفه. خراب، این حس رو منتقل می کنه که دیگه کار از کار گذشته و خراب شده.
چیزی که خوبه، دقیقا همون چیزیه که احساس می کردی خوب توضیح ندادی. زاویه دیدت خیلی خوبه. این مهمه...چون چیزیه که خیلی نمی شه آموزش داد. احتیاج به ذوق و مهارت داره. توصیفاتت قشنگن. فقط لازمه کلمات کمی تاثیر گذارتر باشن.


نقل قول:
بلاتریکس روبه روی همه و جلوتر از بقیه با شادمانی قدم برمیداشت.
این جا "رو به رو" بهتره حذف بشه. ولی بازم توصیف صحنه قشنگه. با وجود این که ساده اس، ولی خیلی خوب با شخصیتی که داری توصیفش می کنی هماهنگه.


نقل قول:
تنها کسی بود که سرش را بالا نگه داشته بود و به کارهایی که باید بعد از آمدن لردسیاه انجام میداد، فکر میکرد.
این جاش هم خیلی قشنگ بود. خواننده خیلی خوب و قوی مفهوم رو احساس می کنه...خیلی خوب باور می کنه که بلاتریکس هیچ تردیدی نداره که لرد برمی گرده. برای همینه که از الان داره برای بعد از برگشتنش برنامه ریزی می کنه.


نقل قول:
هیچ کس احساس شادی و یا غم نداشت. همه آرامشی داشتند که سخت در هم شکننده بود.
این جاش هم خیلی قشنگ بود. هم جمله ها و هم مفهومی که می رسوندن قشنگ بود.


نقل قول:
درختان تکانی خوردند، باد آرامی وزید. آسمان با ابرهایش بازی میکرد. ابرهای سیاه را به اطراف میراند و تاریکی و سیاهی آنها را به رخ آدم ها میکشید؛ اما هیچ کس به ابرهای سیاه او فکر نمیکرد.
دو تا جمله اول به نظر من باید جا به جا نوشته می شدن. "هیچ کس" هم کمی باید محدود تر می شد. اینجوری انگار منظورت کل آدمای روی زمینه. بهتر بود اشاره می شد که هیچ کس از آن جمع...یا هیچ یک از مرگخواران...


نقل قول:
فکر همه مشغول لرد سیاه بود... لردتاریکی ها و قدرتمندترین جادوگر عمرشان.
اینجا می تونست کمی طولانی تر بشه. دلیلش اینه که بهتره یکی دو صفت رو به لرد تاریکی ای که توی ذهن مرگخواراس نسبت ندیم. لرد ممکنه برای یکی دوست داشتنی باشه. برای یکی ترسناک. برای یکی قدرتمند...
جمله دوم می تونست کامل تر نوشته بشه. اینجوری کمی محاوره ای به نظر می رسه.
قدرتمند ترین جادوگری که در طول زندگیشان دیده بودند.


نقل قول:
قامت خم شده آنها دلیلی برای ایستادن نداشت. همه برای لردسیاه تا همه جا و هرجایی که بشود میرفتند. هرجایی که عمر کوتاه فانی آنها قد بدهد...
اینم اشکال بالا رو داره. همه رو به یک شکل توصیف کردی. یا باید توصیف ها رو بیشتر می کردی و یا شخصیت ها رو مشخص تر و محدود تر. مثلا درباره یه نفر توضیح می دادی. مثل بالا که درباره بلاتریکس نوشتی و خوب از کار در اومده بود.


نقل قول:
خانه در یک قدمی آنها و برگشت لرد سیاه نزدیک تر شده بود.

جمله آخر پست، قشنگ و تاثیر گذاره...ولی کمی اشتباه نوشته شده. وقتی می خونیش می فهمی که یک فعل کم داره!
خانه در یک قدمی آن ها قرار داشت.
قرار داشت رو این جا نمی تونیم حذف کنیم. وقتی دو تا فعل همشکل داشته باشیم می شه اولی رو حذف کرد. مثلا:
خانه در یک قدمی آن ها و امید به بازگشت لرد سیاه در قلب هایشان قرار داشت.
این جا فعل هر دو جمله "قرار داشت" هست که اولی رو حذف کردم.


جدی نویسی رو کنار نذار. کارت خوبه. مسیرت درسته. اشکالت انتخاب کلمات و نوشتن جمله هاست که خوشبختانه این اشکالیه که زود و راحت برطرف می شه. کم کم یاد می گیری احساساتت رو درست و کامل و با بهترین و کامل ترین جمله ها توصیف کنی.
صحنه های قشنگی خلق می کنی. در مورد احساسات و شخصیت ها قشنگ می نویسی. چیزی که توی ذهنته خیلی قشنگه...فقط کافیه تمرین کنی که به همون قشنگی بنویسیشون.
روشن و واضح می نویسی. اینم خیلی خوبه. چون گاهی اشتباها موقع جدی نویسی، مبهم می نویسیم. اینم باعث می شه زیبایی چیزی که نوشتیم زیر سایه همون ابهام، از بین بره.


خوب بود.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.