هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲:۰۵ دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹

هری پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۴ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۹
از پاتیل درزدار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
سلام به پرفسور آلبوس دامبلدور عزیز
در راستای طرح مبارزه نفس گیر با مرگخواران خواستم عضو محفل ققنوس بشم و به جمع محفلی ها بپیوندم
و در دوئل های مرگبار محفل شرکت کنم
خواهشا دست رد به سینه این مبارز لرد سیاه نزنید

ارباب هری‌‌
پروفسور دامبلدور به ماموریت سری رفت و مدتی نبود. کریچر برای ارباب هری جغد سفید وایتکس خوار فرستاد.


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۸ ۱۵:۰۵:۴۲


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۰:۵۹ یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
سلام
میخوام درخواست بدم برای عضویت در محفل ققنوس
به هر حال مگه میشه آدم جزو ارتش دامبلدور باشه و محفلی نشه؟

کریچر جغد ضدعفونی شده ماسک زده آغشته به وایتکس بدون کروناک برای اسمیت فرستاد.


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۴ ۱۱:۳۳:۳۳
ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۵ ۲۱:۵۶:۱۶


هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ سه شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹

تینا گلدشتاین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۹ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۷:۳۲ جمعه ۸ دی ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
سلام پروفسور دامبلدور


اجازه میدی بیام تو محفل؟

من محفلو خیلی دوست دارم...

لطفا بزار بیام تو....

مطمئنم دختر خیلی خوبیم...
ممنون

پروفسور دامبلدور مدتی به ماموریت سری رفت. کریچر یه جغد وایتکس خوار برای شما فرستاد. ازش مراقبت کرد.


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۹ ۱۱:۳۲:۵۱

همیشه یادت باشه کی هستی و برای چه کاری وارد این دنیا شدی..نترس از آیندت و همیشه امید داشته باش و لبخند بزن...
روزهای خوب در راه است


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۲:۳۸ دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۹

جرج ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۳۸ دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۹
از پناهگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
دامبل کجایی؟!
منو راه میدی تو؟
راه بده دیه!

دامبلدور رفت ماموریت مهمی برای محفل انجام داد و مدتی نبود. کریچر برای شما جغد پروفسور رو فرستاد. مراقبش بود و تو وایتکس شستش.


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۱۸ ۲۲:۵۲:۳۵

همه ی رویاهای ما می توانند محقق شوند... اگر ما شجاعت دنبال کردن آنها را داشته باشیم.


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۹

الیور ریورس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۷ شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۳:۲۸ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 44
آفلاین
سلام و درود خدمت پروفسور جان، آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور.
آی خدا خسته شدم.
خب داشتم می‌گفتم پرفسور جان، من با گل و شیرینی خدمت رسیدم که عضو بشم. محفلی نشم کجایی بشم؟

البته اینم بگم که من دراصل برای راه اندازی دوبارۀ ارتشتون اومدم که بی‌زحمت قفلش رو بکنین. حالا در مورد الف دال با پوفسور پرنگ، بعدا خدمت می‌رسیم.

حالا می‌شه لطفا ما رو عضو کنید؟

پروفسور فعلا ماموریت بود اما به کریچر دستور داد برای شما جغد فرستاد و تاکید کرد کریچر مراقب جغدش بود. کریچر هم جغد رو انداخت تو وایتکس تا سفید شد. جغد وقتی تو وایتکس بود از خوشحالی سر از پا نشناخت‌ و همش حرکات موزون انجام داد. کریچر جغد سفید فرستاد.


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۱۸ ۲۲:۴۶:۴۶

با سخت‌کوشی و امید قدم به قدم قله‌ها را فتح می‌کنیم تا پرچم افتخار خود را در آسمان‌ها فرو نهیم.


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۷:۴۷ شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۹

سوزانا هسلدن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۸ دوشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 49
آفلاین
سلام و درود خدمت کسی که قراره اینو بخونه
خب، همون طور که دارید مشاهده می فرمایید بنده علاقه‌ی بسیار عجیبی دارم که محفلی بشم برای همین خدمت رسیدم تا برای عضویت اقدام کنم. نمی‌دونم چی باید بگم و چی باید نگم اما خب به هر حال اینو بدونید که من اگه محفلی نشم میمیرم
میخوام محفلی شم چون دلم می‌خواد توی محفل ققنوس، مفید باشم و کلا چند تا کار خیر از دستم بر بیاد. نوکر پروف هم هسم
در آخر امیدوارم که هر چه زودتر به این درخواست رسیدگی کنین و منم بتونم به جمع مقدس محفلی ها بپیوندم

تا درودی دیگر، فعلا بای بای

پروفسور یه مدت نبود.پروفسور رفت ماموریت سری مهم برای محفل انجام داد. یه موقع ملت فکر نکرد رفت دنبال جان پیچ های اونی که دماغ نداشت. کریچر جغد پروفسور برای شما فرستاد.


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۱۸ ۲۲:۴۲:۰۴

Purple and black dreams, a velvet doll and the
∞ ...stars waving meتصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۵:۴۰ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۸

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۳ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۰:۴۶ یکشنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۱
از دست شما
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 454
آفلاین
بسمه تعالی


- باباجان کسی نیست یه لیوان آب بده دست من؟

آلبوس دامبلدور روی مبل لم داده و با هیجان مطلبی در حاشیه روزنامه را مطالعه می‌کرد؛ ستون کوچکی بود راجع به انواع بافتنی‌ و گلدوزی و قص علی هذا...

- بفرمایید.
- دستت دردنکنه باباجان.

پیرمرد سر برنگرداند، لیوان آب را بر حسب عادت از جایی که انتظارش را داشت برداشته و لاجرعه سرکشید، بعدش هم آخیشی گفته و بیشتر در مبل فرو رفت. حس و حال خوبی به او دست داد. با خودش اندیشید که « واقعا یک لیوان آب توی یه بعد از ظهر بهاری چه قدر می‌تونه حال آدم رو خوب کنه! » و با همین تصور لبخند پت و پهنی به صورتش نشست و لپ‌هایش گل انداخت.

- بی‌اصل و نسبای هیپوگریف بی‌شعور خرِ گاوِ بزه... تو چی می‌گی؟
-

با شنیدن فریادهای فحش و ناسزایی که چنان موزون و دلربا بودند، از روی مبل جست و خیز کنان به سمت تابلو مادر سیریوس رفت تا خودش را از آن اثر هنری بهره مند نماید.
- ببینم؛ تا حالا کسی بهت گفته چشات تسترال داره؟
- چشای عمت تسترال داره... حالا یعنی چی؟

دامبلدور به سمت تابلو خم شد.
- یعنی... آدم می‌خواد واسه دیدنشون بمیره.

مادر سیریوس ابتدا سرخ شد و بعدش به آن طرف تابلو رفت، پرده‌های دو طرف تابلو را هم کشید و از همانجا فحش‌ها و ناسزاهای موهومی را فریاد کشید.

- سلام پروفسور!
- سلامته قربان تی بلامیسر.
- خوبین؟

پیرمرد چندقدمی به سمت ریموند و کوین رفته و در چند قدمی آنها متوقف شد. یک دستش را بالاگرفت و قصد داشت نطقی طولانی و پرحرارت ایراد کند، اما در عوض روی زمین افتاد و دچار تشنج شد.

- پروفسور مرد.
- نه نه نه! پرفسور نمرد... پروفسور فقط به الکل و وایتکسی که کریچر به اون داد تا زدعفونیش کرد یک واکنش طبیعی نشون داد.

جن خانگی لیوان خالی را از کنار میز بلند کرده و با لبخندی پدرانه به پیرمردی که کف سفیدی از دهانش خارج می‌شد، نگاه کرد.

تبریک می‌گم ورود کریچر عزیز رو به محفل ققنوس!



...Io sempre per te


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۸

کریچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۳ چهارشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۱
از میدان گریمولد، خانه شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 118
آفلاین
به نام ارباب ریگولوس شهید

کریچر در راستای وصیت ارباب ریگولوس اومده عضو محفل ققنوس شه و بطری وایتکس هم آورد که زد همه جا رو سفید کرد!


سلام و درود به تو کریچرخان،
یک دونه جغد داره می‌آد به سمتت که دریابش لطفا...


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۲۱ ۲:۲۴:۰۰

وایتکس!



پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۰:۲۷ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۳ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۰:۴۶ یکشنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۱
از دست شما
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 454
آفلاین
بسمه تعالی



دامبلدور پیر و فرتوت روی میز خم شده و با لبخندی مهربانانه به سطح میز خیره شده بود.

- برو... برو...

بر سطح میز مورچه کوچکی نشسته، پایی روی پای دیگر انداخته و به افق خیره شده بود و دلش نمی‌خواست تکان بخورد.

- ببین باباجان... اگه خودت رو به اون دست برسونی یه دونه گندم بهت می‌دم.

مورچه با چشمان خسته‌اش نگاهی به پیرمرد انداخته و یک ابرویش را بالا داد.

-دِ... خب الان ندارم، با این ریش سفیدم دروغ که نمی‌گم.

حشره شانه بالا انداخته و ولوتر شد.

- ای بابا، کسی اینجا نیست؟ کسی یه دونه ارزن نداره؟ یک کاری داشتم اینجا... آباریکلا، شما برو واسه من یه دونه گندم بیار.
- چشم.

پسرکی که معلوم نبود از کجا آمده آرام به طرف در رفته و آن را گشوده و ناگهان سر جایش متوقف شد.

- برو دیگه.
- کجا؟
- گندم بیاری دیگه.
- آهان.

پسرک از ورودی در گذشته و آن را پشت سرش بست.

- خدا رو شکر!

یک جای کار می‌لنگید.
دامبلدور از سر جایش بلند شده و آهسته به سمت در رفته و گوشش را به آن چسباند؛ صدایی نشنید. در را باز کرد.

- چرا؟!
-تو‌کی؟چی‌می‌خوای؟چی‌کار داری؟هان؟هان؟هان؟

پیرمرد در سکوت چند قدمی عقب رفت، جای یک کف پا وسط ریشش مانده بود.

- گفتم بری برام ارزن بیاری بابا.
- ها؟...آآآ!

کوین به راهش برای یافتن گندم ادامه دار، در حالی که دامبلدور به آهستگی روی زمین جان می‌داد.
و مورچه هم همچنان خرسند روی میز لم داده بود.

تبریک می‌گم ورود جناب آقای کوین آبلی رو به محفل ققنوس



...Io sempre per te


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۸

کوین آبلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۱ پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۶ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۹
از کجا؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 16
آفلاین
اهم اهم...سلام.
من برای چی اومده بودم اینجا؟
آهان! می شه منو راه بدین تو؟
اصلا دلتون میاد به یکی که حرفاشو یادش می ره اجازه ورود ندین؟


سلام کوین جان،
یه جغد داره می‌آد سمت خونه‌تون، برو خونه اونجا می‌بینیش فقط... یادت می‌مونه؟


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۱ ۲۳:۰۱:۳۵

شناسه قبلی: ارنی مک میلانتصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.