هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

آیلین پرینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸
آخرین ورود:
امروز ۱:۵۲:۵۶
از من به تو نصیحت...
گروه:
مترجم
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 304
آفلاین
ـ خب؟
اگلانتاین خب بلاتریکس را نادیده گرفت. او بلاتریکس را می شناخت و می دانست به نفعش است جواب ندهد.
ـ خب؟
این بار قضیه فرق داشت. کسانی که بلاتریکس را می شناختند می دانستند که اگر جواب ندهند این وضعیت تا شب ادامه خواهد داشت.
ـ بله بلا جونم
ـ پق
ـ بله بلاتریکس.
ـ به نظرت الان ما باید چیکار کنیم؟
ـ تو برو هنر بخون من ریاضی می خونم بقیه هم برن جغرافی
ـ پق
ـ ماشینمو پشت اون درخته پارک کردم کسی نبینه
مرگخواران پشت سر بلاتریکس به سمت درخت رفتند و سوار ماشین اگلانتاین شدند. لوسیوس اول روی صندلی راننده نشست ولی با دیدن بلاتریکس قرمزی که به او خیره شده بود خودش را کنار کشید. بلاتریکس پشت فرمان نشست و سرعت ماشین را روی دویست کیلومتر در ساعت تنظیم کرد. قبل از اینکه اگلانتاین فریاد بزند و بگوید که آن ماشین تحمل چنین سرعتی را در مدت طولانی ندارد، مرگخواران دور شده بودند؛ دور تر از آنکه صدای او را بشنوند.

مرگخواران، چند دقیقه بعد...

ـ لوسیوس؟
ـ بله؟
ـ این چرا هی تق تق می کنه؟
ـ ماشین شما جوش آورده
ـ
این صدای مشنگ ناشناسی بود که مرگخواران را نمی شناخت.
ـ معجون موتور سرد کن بدم؟
ـ این دیگه از کجا پیداش شد؟
مرگخواران بدشانس هم زمان به دو بدبختی دچار شده بودند.


............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
این کوبیدن، تاثیری جز درد عمیق بینی، برای تام نداشت. این هم استعداد خاصی محسوب نمی شد.

لرد سیاه برای چند ثانیه در انتظار استعداد درخشان بعدی بود...که خبری ازش نشد.
-یاران ما؟ الان منتظر چی هستید؟ برویم از محفل استعداد بیاوریم؟

-اونا اسِ استعداد رو هم ندارن ارباب!

-شما نیز ندارید!

مرگخواران افسرده و شکسته شدند. لرد سیاه از آن ها راضی نبود.

-ولی می تونیم یاد بگیریم ارباب!

مرگخواران نگاه های خشمگینشان را نثار اگلانتاین کردند. آن ها استعدادی نداشتند، ولی حال و حوصله آموزش و تمرین را هم نداشتند. امیدوار بودند که لرد سیاه هم نداشته باشد...ولی داشت!

-درسته. می تونین یاد بگیرین. یاران ما سریعا رفته و شاخه ای از هنر یا ورزش یا هر چیز دیگری انتخاب کرده و آن را بیاموزید. بعد بیایید و استعداد خود را به ما نشان دهید که به شما افتخار کنیم.

-ارباب...یکی یکی؟
-خیر! ما مگه بیکاریم بشینیم یکی یکی به نمایش شما امتیاز بدیم؟ همه با هم بیاموزید. خوب بیاموزید!


و مرگخواران بی استعداد و بی هدف به راه افتادند!




پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
- چه استعداد شگرفی! جلوتر بیا رابمان.
- گفته شدن بودم که ارباب خوششون میاد.

راب به سمت لرد ولدمورت رفت.

- اون جا را میبینی رابمان؟
- دیدن میشم؛ چطور بودن شده؟
- به سمتش بدو که دیگه نبینیمت!

راب که نگاه اربابش را خوب می‌شناخت، دور شد.

- شخص دیگری نبود؟

چندثانیه گذشت...

- ارباب.

تام به جلوی ارباب رفت.
- ارباب تو این فاصله ای که شما با راب صحبت می‌کردید، یک کار خارق العاده کردم!
- چه کاری؟

تام دستش را به زیر ردایش برد.
- ای شما و این؛ معادله ی "اردیش-استراوس" !
- چه هست؟

تام دو دستش را بر نقابش کوباند.


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۹:۲۶ چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
-خیر...لایق نیستید. کوبیده شدن هم استعداد محسوب نمی شود.
-ارباب؟ استعداد من داخل اومدن هست! بروزش بدم؟
-خیر...شما استعداد بیرون ماندنتونو بروز بدهید.

همان لحظه فکری به ذهن رابستن رسید.
-من استعدادی داشتن میشم که نه چشمی دیدن شده نه گوشی شنیدن شده! بروز دادن بشم؟
-خودمان را شکر. بلاخره یک یار با استعداد بین موجی از یاران بی استعدادمان یافت شد. بروز دهید!
-

یک ساعت بعد...

-
-پس چه شد این استعداد خیره کننده؟
-بروز دادن شدم دیگه ارباب! توی سیرازو از اونجایی که اکسیژن به مقدار کافی وجود نداشتن میشه، اهالی باید به شکار اکسیژن رفتن بشن! برای همین این عمل دم و باز دم ساده اونجا بسیار با ارزش و از استعداد ها محسوب شدن میشه. کی رفتن بشیم دفترخونه که خانه گانت رو به نامم کردن بشین؟ شدن میشه همراهش یه ماشین و یه ویلا هم به نامم کردن بشین؟



پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۹ شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
-ارباب، شما الان دارین فکر می کنین که سوروس برای چی هی داره می ره و میاد و این قضیه مشکوکه!

لرد سیاه به طرف اگلانتاین برگشت.
-ما الان ازت پرسیدیم که داریم چه فکری می کنیم؟

اگلانتاین کمی احساس خطر کرد و عقب تر رفت.
-نه ارباب...فرمودین یه استعداد از خودمون به نمایش بذاریم. منم ذهن شما رو خوندم. درست بود؟

لرد خشمگین به نظر می رسید!
-فضولی تو؟ شاید افکار ما خصوصی بود. باز همینجوری با صدای بلند همه رو در جریان می ذاشتی؟ الان این کارت تجاوز به حریم خصوصی ما محسوب می شه. چطور جرات کردی؟

اگلانتاین فرصت نکرد که توضیح بدهد که اصلا ذهن خوانی بلد نیست و افکار لرد را با توجه به پست قبلی، فقط حدس زده.

لرد سیاه عصبانی، سدریک را برداشت و بر سر اگلانتاین کوبید. لرد همواره ضعیف کش بود و زورش به سدریک می رسید. ولی سدریک هم هافلپافی و بسیار کوشا بود و بلد بود که از این موقعیت استفاده کند.
-ارباب...خوب کوبیده شدم؟ این استعداد محسوب نمی شه؟ لایق گرفتن خانه گانت ها نیستم؟




پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹

سوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۵ دوشنبه ۹ مهر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۴:۵۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۲
از هاگوارتز-تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 218
آفلاین
سوروس زیر عبایش جابه جا شد و تصمیم گرفت بالاخره در بزرگ خانه را به صدا در بیاورد!

دانگ! دانگ! دانگ!
طنین صدای در، خانه ریدل هارا به لرزه انداخت.
لرد با تعجب سرش را روبه دالان برگرداند.

-منتظر کسی بودیم؟مرگ خواری از چشممان دور مانده؟
-فکر نکنم ارباب اینجا کسی دعوت بشه!
-ببینید اگر دوباره پیتزا فروش بود سرش رو زیر آب کنید، دختر عزیزمان اندکی تنوع طلب است.

لوسیوس در را گشایید و با کمال تعجب به پسرک ۱۷ ساله عبا به دوشی خیره شد که از فرت لاغری و بیرنگی(سفیدی غیر طبیعی پوست) با چشم های گود رفته و موهای روغنی خیره شد.

-باید بگم تا از جولوی در بری کنار؟
-بله؟ پسر بی تربیت کروشیو!
-ریپلو این مین میناتور!
-چطور....
-برو کنار بی عرضه!

سوروس لوسیوس را کنار زد و از راه رو گذشت و خود را به جمع مرگخواران رساند.

-درود به ارباب بزرگ لرد سیاه!
-پسر دورگه!چه چیزی رخ داده که به خودت جرعت دادی بیای اینجا و مرگخوار منو تحقیر کنی؟اوه البته چون ما لرد سیاه هستیم یکجانبه گرا نیستیم! قابل تحسینه، این که چطور تونستی در برابر لوسیوس انقدر جسور باشی.
-این از لطف ارباب تاریکی هاست. مدت طولانی میشه که من منتظر بودم موقعیتی پیش بیاد که شما را ملاقات کنم ارباب. شنیدم مجمعی از مرگ خواران اینجان و اگر خودمو برسونم افتخار دیدار شما رو پیدا میکنم.
-ها ها ها (خنده شیطانی) و چرا باید به بقیه مزخرفاتت گوش بدیم؟
-چون برای اثبات وفا داری قلب یک محفلی بی مصرف رو براتون به پیشکش آوردم!

مجمع مرگخواران همه از ورود های گاه و بی گاه سوروس خسته و عصبانی بودنت و حتی بانو مروپ مهربان ! اما چیزی مشکوک بود و اندکی بوی خبر های بد میداد! لرد خیره به سوروس به فکر فرو رفته بود.


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۰:۲۴ جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
خلاصه:

‎لرد سیاه قصد دارن مالکیت خانه گانت ها رو به یکی از مرگخوارها واگذار کنن. تاتسویا به عنوان پرستار انتخاب می شه و به خانه گانت ها می ره.
‎نجینی غذا می خواد. تاتسویا براش پیتزا سفارش می ده. مشنگی که پیتزا رو آورده، خونه رو ترک می کنه...
‎ولی مشکل این جاست که نجینی شوهر پیتزا فروش می خواد! برای همین می ره و پیتزا فروش رو به خانه ریدل ها میاره.
قطعا لردسیاه علاقه‌ای به ازدواج نجینی و پیتزا فروش ندارن. از طرفی پیتزا فروش هم از قرارگیری در دنیای جادویی دیوانه شده. مرگخوارا اون رو قایم کردن و باید به جاش خواستگار دیگه‌ای پیدا کنن که فعلا گزینه پیشنهادی هوریسه.
...............

قبل از اینکه شباهت هوریس با پیتزا فروش مورد بررسی قرار بگیرد، لرد سیاه از اتاق خارج شدند.
-یه داماد ازتون خواستیم... یه داماد نتونستین جور کنین؟ ما چرا شما رو اینجا نگه می‌داریم و بهتون حقوق هم می‌دیم آخه.

-یافتم... یافتم!

مروپ یافته بود. اما چه چیز را؟
او دوان دوان اما با حفظ متانت به سمت آشپزخانه ریدل روانه شد و دقایقی بعد بازگشت و مرگخواران را از زیر بار جان‌فرسای چشم‌غره‌های لرد سیاه نجات داد.
-این شما و این داماد جدید خانه ریدل...

چیزی دراز و باریک در دستش بود که خیلی زود کاشف به عمل آمد تعداد زیادی غلاف نخود سبز به هم چسبیده است.
قبل از آنکه کسی فرصت اظهار نظر کند، نجینی به دنبال شوهر گمشده‌اش وارد شد.
-فس؟
-پرنسس مادر بزرگ... مادر بزرگ حامل خبر بدیه... این مار بی‌ادب خواستگارت رو خورده... هرکاری که می‌کنیم تخ نمی‌کنه... اما تو خودت رو ناراحت نکن‌ها!... الان داشتیم می‌رفتیم بشکافیمش و پیتزا فروشت رو نجات بدیم.

نجینی هیچ توجهی به صحبت‌های مروپ نداشت و تنها با چشمانی قلب شده، به لوبیا سبزش خیره شده بود.
-فسوس!
-ماشا‌الخودمان دل دخترمان دل نیست که... ایستگاه قطاره! هر ساعت یک قطار به مقصدی جدید!

لرد سیاه و مرگخواران ترجیح دادند نجینی و عشق جدیدش را تنها بگذارند. پس راهی اتاق لردسیاه شدند تا به مسئله اصلی بپردازند... مالکیت خانه گانت‌ها!

-ما تصمیمی جدید گرفتیم... از مار زبانی شما که چیزی نصیبمون نشد... حالا علل حساب یه استعداد از خودتون نشون بدید... یه استعدادی که ما خوشمون بیاد. به بهترینش، مالکیت خانه گانت رو می‌دیم!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۸

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
شاید رابستن از فضا آمده بود و فرق گل ها را تشخیص نمی داد ولی مروپ به واسطه برادر انگل اجتماعش تجربیات ارزشمندی در این زمینه کسب کرده بود؛ تازه پیگیری مادرانه اش هم نمی گذاشت که فرزند فضایی اش به دام اعتیاد بیفتد.

ناگهان از بوته شمشاد ها به بیرون پرید!
-خبه خبه... می بینم که توی پارک، خوب گل و گیاه رد و بدل می کنید!

و یک قاچ خربزه و عسل در دهان ساقی مواد مخدر چپاند و اخمی به او کرد.
-میگم لیسا مامان هم باهات قهر کنه و برات چشم غره بره!

ساقی مواد مخدر در حالی که خربزه و عسل را می جوید عبرت گرفت و روحیاتش ناگهان دگرگون شد. تصمیم گرفت پاک زندگی کند و پاک بمیرد. و پاک هم مرد! زیرا دچار مسمومیت غذایی شده و جان به جان آفرین تسلیم کرد! مروپ هم کشان کشان رابستن را به خانه ریدل بازگرداند.

خانه ریدل

نجینی در دفتر لرد همچنان منتظر داماد فراری بود و مرگخواران هم بیرون دفتر دوباره میزگرد تشکیل داده بودند.

-بانو حالا گل و شیرینی از کجا آوردن بشیم؟
-شما اول بگین دامادم کیه تا گل های تو باغچه و کیک پیتزایی دست پخت خودمو تقدیمتون کنم!

مرگخواران به یکدیگر نگاه کردند.

-قرار بود بانز شدن بشه دیگه!
-خب بانز کجاست؟! نیست که! یک گزینه ملموس پیدا کنید که نوه م نگه داماد رو چرا غیب کردید تحویلم دادید!

مرگخواران به یکدیگر نگاه کردند و ملموس ترین گزینه موجود را به جلو هول دادند.

-کره بايد خورد و کام دل بايد راند/پيداست که چند در جهان بايد ماند.
-اینکه دیگه خیلی ملموسه! هوریس دقیقا چه شباهتی با اون پیتزا فروش ریز نقش داره آخه؟



پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۸ دوشنبه ۶ آبان ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۸ یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
از این گور به اون گور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 12
آفلاین
-بانز، برو کت شلوارت رو بپوش!

بانز نه میتوانست اعتراضی کند و نه حتی حرفی بزند، دسترسی او گرفته شده بود و حالا فقط میتوانست در حد حضور ایفای نقش کند!

-الان مناسبه یعنی؟
-کت شلوار که داره... گل و شیرینی هم... مرگخوارا! گل و شیرینی!

حالا بار دیگر مرگخواران باید یک فرد را انتخاب میکردند... برای خرید گل و شیرینی!
-رابستن؟
-نه!
-راب؟!
-هرگز!
-راااااابستن؟!
-فورا انجام شدن میشه!

با فریاد بلاتریکس رابستن فورا برای خرید عازم شد.
...
...
بازار لندن

رابستن شیرینی به دست دنبال گل فروشی میگشت.

-هوی...آقاعه! چی میخوای؟
-من؟ گل خواستن میشم!

مرد مهربان که قصد کمک داشت دست رابستن را گرفت و راه افتاد.
-بهترین گلا رو اون مرده که اونجاس میفروشه!
-همون که تو پارک نشستن کرده؟

اما مرد مهربان دیگر رفته بود.

-سلام کردن میشم! گل خواستن میشم!
-هیس! آرومتر بابا، میخوای مامورا رو خبر کنی؟!
-مگه گل خریدن جرم محسوب شدن...

مرد گل فروش دستش را روی دهان رابستن گذاشت.
-هیس! بیا اینم گل! فقط برو!

رابستن با تعجب به گل در دستش نگاه کرد، احتمالا از این گل های جدید و پیشرفته بود!
-اینو باید چیکار کردن بشم؟!
-باید بکشیش!

و رابستن در یک قدمی دام اعتیاد قرار گرفت!



پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۸

ریتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۴ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۸:۲۷ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
از سوسک سیاه به عنکبوت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
مرگخوارها توانایی اینو داشتن که ساعت‌های متمادی به هم خیره بشن، اما یادشون افتاد که در حد یه چای خوردن فرصت دارن و استکان چای لرد سیاه هم هر لحظه خالی‌تر می‌شد.

-تا من رو دارید، غم ندارید!
-رودولف، یه کلمه دیگه حرف بزنی بزرگترین قسمتی که ازت باقی می‌مون گوشِته!
-خب چرا من نه؟
-

-معجون خشک کننده برای حرف نزدن بدم؟

-تو هم وقت گیر آوردی برای قالب کردن معجونات ها، هکتور!

-حالا اگه تونستید دو دقیقه دعوا نکنید، ببینیم چه برتی‌باتزی باید بخوریم!

-مرگخوارای مامان، کدوم‌تون داماد کشک بادمجون مامان می‌شه آخرش؟

هر کدوم از مرگخوارا سریعا با دست به صورت رندوم به یه جهتی اشاره کردن. مروپ نگاهی به انگشت‌ها انداخت و به جهتی که بیشترین انگشت بهش اشاره شده‌بود نگاه کرد. اون‌جا کسی نبود جز... جای خالی!

-به‌به، مبارک باشه بینز قشنگم! چه دامادی بهتر از تو!
-ولی من این طرفم مادر جان!

مروپ نگاهی به طرف صدا انداخت و یه روح شفاف رو دید. بعد دوباره نگاهی به جای خالی انداخت.
- عه وا! پس این کیه این‌جا وایساده؟
-اون بانزه مادرجان. الان هم مرگخوار نیست. اصن نیست تو سایت، گروهاش کاربران عضوه فقط.
-خب پس مبارکه.


تصویر کوچک شده

Only Raven







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.