سلام نام :هاروکا اندو جنسیت : دختر گروه :هافلپاف نژاد: اصیل زاده پاترونوس : توکای سیاه چوبدستی : ۱۲/۵ سانتی متر ، از جنس ریسه ی قلب اژدها و کمی انعطاف پذیر
خصوصیات ظاهری و اخلاقی : هاروکا دختر با قد متوسط ، عینکی ، رنگ پوست گندمی و چشم و ابروی مشکی هست . معمولا موهاش کوتاه یا متوسطه و دوست داره رنگ های مختلفی رو روی موهاش امتحان کنه . روی بینیش یه قوز کوچیک داره که چون عینکیه پوشونده میشه . صورتی لاغر و تقریبا کشیده داره با یک خال روی صورتش. راحت طلب و کمی تنبله و بیشتر ریسک ناپذیره . معمولا دوستی رو به دشمنی و خصومت ترجیح میده و حوصله ی دعوا نداره. دختر تاثیرپذیری هست و خجالتی و نه گفتن براش یکم سخته . خود واقعیشو بیشتر به دوستای صمیمی و نزدیکش نشون میده و جلوی دیگران تعارفیه ! خیلی دلش میخواد تو ناراحتیای دیگران دلداریشون بده ولی معمولا بیشتر میتونه شنونده باشه . از اینکه کسی بهش زوربگه خوشش نمیاد . زود عصبانی میشه ولی کینه ای نیست . کمی کم حوصله هست و عجول .از آدمای مغرور خوشش نمیاد ولی میتونه به عنوان دوست باهاشون کنار بیاد . پدر و مادر هاروکا جادوگرای باحال و کنجکاوی هستن به خاطر همین هاروکا از دنیای ماگلی کم و بیش چیزایی میدونه و تازگیا با انیمه آشنا شده و بهش علاقه مند شده ^^ اسم هاروکا ژاپنیه و با توجه به اینکه چطور نوشته بشه ( به ژاپنی) معنی های مختلفی داره. راستی هاروکا از ورزش متنفره -_- درس هاز مورد علاقش تو هاگوارتز موسیقی جادویی و دفاع در برابر جادوی سیاهه. هاروکا یه گربه و یه جغد داره و میتونه کم و بیش زبونشونو بفهمه . ( کلا هر حیوون خونگی ای که از بچگی داشته میتونسته باهاشون حرف بزنه )
زندگینامه و معرفی مختصر خانواده : پدر و مادر هاروکا هر دو اصیل زاده هستن و علاقه ی زیادی به مسافرت و دنیای ماگل ها دارن . اسم دخترشونو موقعی که به ژاپن سفر کرده بودن انتخاب کردن چون مادرش از لحن تلفظش خوشش اومده بوده ! خانم اندو علاقه ی زیادی به امتحان کردن شغلا و یادگیری مهارت های مختلف داره و آقای اندو هم عاشق کوییدیچه. جفتشون رابطه ای دوستانه با همسایه هاشون دارن و همچنین حیوونای خونگی رو دوست دارن مخصوصا خانم اندو که یکم در این مورد سلیقش عجیبه و همیشه ارزوش بوده هیپوگریف داشته باشه ! فامیل های هاروکا تو گروه های مختلفی بودن تو هاگوارتز و نمیشه گفت که جد اندر جد هافلپافین ، مامانش تو گریفندور و پدرش تو هافلپاف بوده . آقای اندو دلش میخواد که استاد کوییدیچ بشه . آقا و خانم اندو پدرخوانده و مادر خوانده ی پسر دوستشون هستن که تو یه کشور دور زندگی میکنن و فعلا چیزی ازشون در دسترس نیست . و هاروکا فعلا تک فرزنده.
----- تایید شد!
ویرایش شده توسط owl-97 در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۸ ۷:۳۶:۱۶ ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۲ ۶:۱۶:۱۱
ویژگی های ظاهری و اخلاقی: مو های مشکی کوتاه چشم های قهوه ای تیره به همراه کمی اخلاق سگ
چوبدستی:چوب توسکا با مغز ریسه قلب اژدها 12 و نیم اینچ با انعطاف پذیری کمی بهاری
پاترونوس : سگ سنت برنارد
سن : 18 سال
کوییدیچ : جستوجوگر
جارو: نیمبوس 2021
علاقه مندی ها : تقریبا 80 % مواقع پایین موهاشو سبز لجنی میکنه ، عاشق دیدن فیلم و سریاله ، تعداد بی شماری از ورد های جادویی چه معمولی و چه سیاه ساخته وتحویل جادو آموزان داده ، همیشه مرلین درحال آهنگ گوش دادنه ، با پوشیدن هودی های تقریبا جذب هیکل خوشتراشش رو به نمایش میزاره ، هنوز سرپرست اسلیترینه و درسش هم خوبه و یه مرگ خوار درجه یکه .
معرفی کوتاه:در کنج خانه ای به دنیا آمد که هیچ کس حتی ذره ای علاقه به او نشان نمی داد ، در کنج خلوت خود منتظر نامه هاگوارتز بود و هنگامی که آن را دریافت کرد با اشتیاق وسایل درب و داغان خود را جمع و با سرعت هر چه تمام به سمت ایستگاه قطار تازید . هنگام ورود به سکوی 9 و 3/4 پسری با مو های سفید نظر او را جلب کرد و متوجه حسی شد که هیچگاه نداشت . درسال اول و هنگام گروه بندی متوجه شد که نام او دراکو مالفوی است و از اصیل زادگان درجه یک پس طی تلاش های متعدد خود را به او نزدیک و با او دوست شد . در سال های دوم و سوم وبعد از آن با تلاش های بسیار توانست بین خود و دراکو رابطه ای ناگسستنی ایجاد کند ، این رابطه ناگسستنی سال ها بعد باعث شکل گیری 2 دختر و یک پسر شد با نام های پادری ، درنسی و درکسون . پانسی در طی جنگ هاگوارتز با ولدمورت مرگ خوار شد و پس از مرگ ولد مورت به هاگوارتز برگشت و ادامه تحصیل داد. در میانسالی نیز به علت درک بالای درس معجون سازی به عنوان استاد این درس در هاگوارتز پذیرفته شد .
تورو به ریش مرلین قبول کن
------- تایید شد!
ویرایش شده توسط RUBY در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۸ ۱۵:۱۲:۱۱ ویرایش شده توسط RUBY در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۸ ۱۵:۱۳:۴۵ ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۲ ۶:۰۷:۳۷
سلام. اگه شخصیتی که انتخاب میکنی، شخصیتی شناخته شده توی کتاب باشه، باید توضیحاتی که توی کتاب در موردش داده شده رو بنویسی. اما اگه شخصیتیه که توی کتاب در حد اسم بوده یا توضیحات زیادی ازش نبوده، میتونی تو چارچوب دنیای هری پاتر هرجور که میخوای در موردش بنویسی.
در ضمن برای ورود به ایفای نقش باید مراحل زیرو به ترتیب طی کنی:
موهای مشکی داره با چشم هایی به رنگ قهوه ای سوخته..قدش نسبتا بلنده و لاغره...خیلی هم خشگله
ویژگی های اخلاقی:
خیلی مهربونه ....صبوره....ولی اگه کسی با احساساتش بازی کنه میزنه نابودش میکنه به خانوادش اهمیت میده...همه دوستش دارن.... خیلی هم شجاعه
جزئیات:
مادر تینا جادوگر و پدرش ماگله...تینا همیشه عاشق کتاب خونده و خیلی کتاب می خونه... دوست های تینا بهش لقب پروفسور دادن...وقتی به هاگوارتز رفت به خاطر هوش خوب و استعداد خوب این دختر در تمام درس ها بین همه استاد ها و دانش آموز ها محبوب بود... همیشه دانش آموزان مشکلات خود در درس ها رو پیش تینا می بردن و تینا با خوشرویی از اونا استقبال می کرد...تینا بهترین جست و جو گر تو کل مدرسه بود و بعضی وقت ها به تدریس درس معجون ها به جای معلم می پرداخت... وقتی هری پاتر به مدرسه اومد بیشترین کمک رو به اون کرد مخصوصا در مسابقه سه جادوگر ...به کمک هوش خوبش تونست جای دو هورکراس رو به هری دوستاش نشون بده.... تو جنگ هاگواتز با شجاعت تمام جنگید و در درمان زخمی ها به خانم پامفری کمک کرد...تینا با اینکه در جنگ آسیب دیده بود،نقش مهمی در بازسازی قلعه داشت... تینا همیشه از فرد ویزلی خوشش می اومده و وقتی فرد توی جنگ کشته میشه خیلی افسرده میشه و هیچوقت ازدواج نکرد... اون همیشه به شغل کاراگاهی علاقه داشت و الان در وزارت خونه مشغول کاراگاهیه
امیدوارم دیگه قبول شه
تایید شد. خوش اومدی.
ویرایش شده توسط bahar2007 در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۵ ۱۵:۲۲:۰۳ ویرایش شده توسط فنریر گریبک در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۵ ۱۸:۰۴:۳۳
همیشه یادت باشه کی هستی و برای چه کاری وارد این دنیا شدی..نترس از آیندت و همیشه امید داشته باش و لبخند بزن...
چوب دستی: رنگ مشکی-چوب زالزالک-ده اینچی –انعطاف پذیر.
حیوان خانگی: عقاب
محل زندگی: جنوب غربی انگلستان-ولتشایر-عمارت مالفوی ها.
ظاهر: موهای صاف و سفید بلوند-چشمان آبی یخی-پوست سفید-اکثر اوقات لباس های تیره به تن دارد.عکس من
اخلاق: کاملا مخالف مشنگ ها و گند زاده ها و مغرور.
علایق: خانواده-دور بودن از خطر و داشتن آرامش-بهترین بودن توی هرچیز.
زندگی: دراکو مالفوی به عنوان تنها فرزند نارسیسا بلک و لوسیوس مالفوی در عمارت مالفوی ها، عمارتی مجلل در ولتشایر که قرن ها در تملک خانواده او بوده، بزرگ شد. در سن 11 سالگی مثل تمامی همنوعان خودش نامه ای از هاگوارتز دریافت کرد و در آنجا مشغول به تحصیل شد اما در این میان مشکلاتی همواره در مقابل او قرار می گرفتند که یکی از آنها هری پاتر بود. هری پاتر با موفقیت هایی که به دست میاورد باعث میشد لوسیوس مدام به دراکو یادآوری کند که هری پاتر نباید از او بهتر باشد و این گفته ها باعث ایجاد دشمنی ای دیرینه میان آن دو شده و آن دو را در مقابل یکدیگر قرار داده. اوضاع زندگی دراکو در سال پنجم مدرسه رو به بهبود گذاشت. دراکو از پیروزیهای کوچک لذت میبرد: او سرگروه بود (و هری نبود) و دولورس آمبریج، معلم جدید دفاع در برابر جادوی سیاه، ظاهراً از هری بهاندازهی خود او متنفر بود. او عضو تیم بازرسی دولورس آمبریج شد و کارش شد تلاش برای کشف برنامههای هری. با این وجود دقیقا در زمانی که او هری رو گیر انداخته بود هری فرار کرد. بدتر اینکه، هری موفق شد تلاش لوسیوس مالفوی برای کشتن خودش را هم خنثی کند و پدر دراکو اسیر و به آزکابان فرستاده شد. اینجا بود که دنیای دراکو از هم پاشید. پدرش را از خانه بردند و زندانی کردند، جایی دور، در زندان ترسناک جادوگران به نگهبانی دیوانهسازها. لوسیوس از بدو تولد دراکو الگو و قهرمان او بود. حالا مادر و پسر مطرود مرگخوارها بودند؛ لوسیوس بیعرضه بود و به چشمِ لرد ولدمورتِ خشمگین، بیاعتبار. بعد از مدتی لوسیوس بلاخره آزاد شد و خانواده مالفوی آزادی خود رو به دست اوردند ولی اعتبار خود را کامل از دست داده بودند و از تمام رویاهای بزرگشون فقط کنار هم بودن و سالم موندنشون رو به دست اوردند. تایید شد. خوش اومدی.
ویرایش شده توسط draco.malfoy در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۴ ۲۱:۰۴:۵۱ ویرایش شده توسط draco.malfoy در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۴ ۲۳:۱۰:۲۴ ویرایش شده توسط فنریر گریبک در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۵ ۱۸:۰۳:۱۱
:he say ?do you believe me- yeah- ?so, please wait. ok- ok-
رنگ مو: قرمز رنگ چشم: آبی گروه: گریفیندور نژاد: اصیلزاده عضویت در: محفل ققنوس
بیل ویزلی بزرگترین پسر خانواده ویزلی است و موهای بلند دارد.او در مدرسه جادوگری هاگوارتز و در گروه گریفیندور تحصیل کرد. او در سال پنجم به درجه ارشد و در سال هفتم به درجه سرپرستی دانش آموزان نائل گردید. برای دیدن بازی هری پاتر در مرحله آخر همراه با مادرش مالی ویزلی به هاگوارتز آمد... به محفل ققنوس پیوست و با ولدمورت مبارزه کرد.. در بانک جادوگری گرینگوتز شاغل شد و در مصر مجبور به خدمت گردید. در نهایت وی در زمان تدریس زبان انگلیسی به یکی از کارکنان فرانسوی بانک فلور دلاکور با او آشنا شد. سپس به او علاقهمند گردید و با او ازدواج کرد و صاحب سه فرزند به نامهای ویکتوار،دومینیک و لوئیس شد. ویلای صدفی در حومه تینورث زندگی میکند.
ببخشید بیشتر از این مطلب پیدا نکردم
واقعا کوتاه هست و نمیتونم تایید کنم. راجع به شخصیت بیل ویزلی اطلاعات خیلی زیادی موجود هست و میتونی از خلاقیت خودت هم در چهارچوب کتاب کمک بگیری. منتظر یه معرفی شخصیت کامل تر ازت هستم.
ویرایش شده توسط bahar2007 در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۳ ۱۴:۳۸:۵۰ ویرایش شده توسط فنریر گریبک در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۳ ۱۹:۰۲:۵۳
همیشه یادت باشه کی هستی و برای چه کاری وارد این دنیا شدی..نترس از آیندت و همیشه امید داشته باش و لبخند بزن...
چوبدستی: 40 سانتی ساخته شده از چوب درخت سرو مغز موی تک شاخ
جارو:نیمبوس 2001
خصوصیات ظاهری:دختری قد بلند با چشمای مشکی و رنگ پوست گندمی روشن، دارای موهای بلند و لخت مشکی
خصوصیات اخلاقی: روابط اجتماعی و خونگرمیش همه جا ورد زبون هاست،باهوشه و تو حل مسائل دیگران تا جایی بتونه کمکشون میکنه ، عاشق کوییدیچه و آرزوشه افتخاری برای تیم کوییدیچ گروهش باشه،عاشق بچه های کوچیکه و همیشه باهاشون مهربونه ...
معرفی کوتاه: جما در یک خانواده اصیل و ثروتمند در منچستر انگلیس بدنیا آمد. او یک برادر بزرگتر به نام جرج و یک خواهر کوچک تراز خودش به نام جینی دارد . پدرش و مادرش هردو از دانش آموزان هاگوارتز و اعضای اسلایترین بودند. او عاشق کتاب خواندن و آواز خواندن است.همینطور صدای دلنشینی دارد و به قول دوستانش صدایش روح آدم را نوازش میکند. از زمانی که پابه هاگوارتز گذاشت تا چند ماه با کسی دوست نبود اما به مرور زمان دوستان زیادی پیدا کرد.او عضو تیم کوییدیچ اسلایترین و همینطور ارشد گروه بوده است.او میتواند با خیره شدن در چشم افراد ذهن آنها را بخواند و اینکه بدن جما انعطاف زیادی دارد و این ویژگی اورا در انجام بسیاری از فعالیت هایش کمک میکند. او استعداد بی نطیری در درس معجون ها دارد و همیشه یکی از بهترین های این درس بوده است . با اینکه اکثر اسلایترین ها طرفدار ولدمورت بودند اما جما و والدینش در هر زمانی همراه و یاور پروفسور دامبلدور بودند. او یک هفته قبل از جنگ بین هری پاتر و ولدمورت در بازی کوییدیچ بخاطر سقوط از روی جارو در بیمارستان وزارت سحر و جادو بستری بود و به این دلیل نتوانست در جنگ شرکت کند؛اما پس ازاینکه بهبود یافت به هاگوارتز برگشت و پا به پای بقیه برای تعمیر هاگوارتز کمک کرد .هیچکس جز خودش نمیتوانست علاقه ای که به دراکو مالفوی دارد را درک کند زیرا کسی نمیدانست که علاقه ای وجود دارد.هنگام ورودش به هاگوارتز متوجه این شد که اسلایترین ها باز هم با هری مخالفت کردند و میخواستند تسلیم ولدمورت شوند اما او مطمئن بود که به هیچ وجه حاضر به انجام چنین کاری نمیشد؛اما خبری که دل او را لرزاند این بود که دراکو تسلیم شده و به همراه والدینش آنجا را ترک کردند. دو سال بعد جما در حالی که در بخش داروسازی وزارت سحر وجادو مشغول به کار شده بود با دوست برادرش جرج که دیوید جوهانسون نام داشت ازدواج کرد و صاحب یک دختر به نام لارا جوهانسون شد. اما کسی چه میدانست که حالا که جما عشقش نسبت به دراکو را فراموش کرده است قرار است پسر دراکو دل باخته ی دخترش شود....
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.
هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.