هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۰:۴۸ جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسکات انکرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۵ شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲:۳۷ جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
بلاتریکس با صدای سردش گفت: شنیدی چی گفتم ؟ تایید نشدی تایید نشدی

درخت بی اعتنا به بلاتریکس دوباره رو به لردسیاه کرد
_ارباب پرنده هایی که رو شاخه هام لانه کردن بگم براتون موسیقی بنوازن هن ببخشید بگن😓

لردسیاه: نه چند لحظه صبر کن درخت
بلاتریکس که دوباره با حرف لرد سیاه انرژی گرفته بود رو به درخت نیشخندی زد

لردسیاه : بلاتریکس
بلاتریکس:بله سرورم
لردسیاه: صندلی مخصوص و برام بیار
بلاتریکس: بله بله حتما سرورم

و سریع صندلی رو برای ولدمورت میاره

بلاتریکس: بفرمایید سرورم
لردسیاه: حالا شد، درخت
درخت: بله ارباب من
لرد سیاه : حالا موسیقی پخش بشه
درخت : الساعه سرورم

درخت و بلاتریکس نگاه های معنا داری به هم انداختن


اینجا آسمون آبیه بی شک
اینجا آسمون سیاه ست کلا


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۰:۲۰ جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
-ارباب؟ راه تا هتل طولانیه...می خواین روی شاخه های من بشینید تا شما رو حمل کنم؟ اگر گرمتونه می خواین با برگام بادتون بزنم؟ اگر سردتونه می خواین شاخه های خشکمو براتون بسوزونم تا گرم بشین؟

بلاتریکس چشم غره ای نثار درخت کرد.
-جسم چوبی خود شیرین.

درخت اهمیتی به غر غر های زیر لبی بلا نداد.
-من همیشه دوست داشتم بین راه رادیوتون باشم تا با امواجم راه رو براتون کوتاه و سرگرم کننده تر کنم. با برگام سایه رو بهتون هدیه بدم و با تنه م عین یه درخت پشتتون باشم.

بلاتریکس دیگر به نقطه جوش رسیده بود.
-ببینم درخت...میدونی مسئول تایید مرگخوارا کیه؟ تایید نشد! از سرورم فاصله بگیر و برگرد همونجایی که بودی!

اما درخت که بید نبود تا با این باد ها بلرزد!


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۵ ۰:۲۹:۴۵


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
درخت سرگرم تفکر بود که مرگخواران به لرد سیاه نزدیک شدند.

-ارباب...یه موضوعی ذهن منو به خودش مشغول کرده...با بالا رفتن از درخت چطوری می شه پول در آورد؟

لرد سیاه برای مرگخواری که جواب سوالی به این سادگی را نمی دانست متاسف شد.
-کمی فکر کن! اون بالا ممکنه مرغ تخم طلایی...غول چراغ جادویی چیزی باشه.

مرلین کبیر سرش را از لای ابرها خارج کرد.
-نیست ارباب...من این بالا رو گشتم. بیخودی نیایین!

لرد سیاه مرلین کبیر را دید و اخم هایش را در هم کشید.
-این چرا رفته اون بالا و مثل همه ما دچار شقاوت و بدبختی نشده؟ البته که نیست ملعون ها...ما این درخته رو فرستادیم دنبال نخود سیاه. نمی بینین چطوری خودش رو عضوی از ما می دونه؟ رفته رو اولین شاخه خودش علامت شوم حک کرده! در مدتی که داره فکر می کنه، به آرامی ازش دور می شیم و چون توانایی خرید این خونه رو نداریم، به سمت هتل می ریم که امشب رو اونجا بگذرونیم.

مرگخواران به دستورِ بسیار بی سرو صدای لرد، حرکت کردند.

هنوز چند قدم دورتر نشده بودند که درخت در حالی که روی ریشه هایش می دوید خودش را به آنها رساند.
-نقشه عوض شد؟ می ریم هتل؟ خوب شد فهمیدم...داشتم کم کم لوبیا می شدم. بریم ارباب!

و جلوتر از همه مرگخواران، شانه به شانه لرد سیاه به راه افتاد!




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۱ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
- تا حالا کتاب خواندی درختمان؟
- ارباب تمامی کتاب های تاریخی و معتبر را حفظم!
- پس با "جک و لوبیای سحرآمیز" آشنایی داری.
- ارباب... جسارتا گفتم تاریخی ها.
- جک و لوبیای سحرآمیز از معتبر ترین کتب تاریخی است!

لردسیاه برروی عقاید و کتاب هایی که مطالعه کرده بود، تعصب داشت.
درخت سعی کرد تا خود را وارد به مسائل کتاب جک و لوبیای سحر آمیز نشان دهد.
- حالا که فکر می‌کنم خوندمش ارباب.
- خوب است. مایلیم تا به درخت لوبیای سحرآمیزی تبدیلت کرده و با بالارفتن مرگخوارانمان ازت پول دربیاوریم.

درخت کمی فکر کرد؛ او درخت اناری باابهت بود؛ اگر خانواده اش می‌فهمیدند به درخت لوبیای حقیری تبدیل شده مطمئنا به او سرکوفت می‌زدند.
- ارباب... میشه ها... ولی نمیشه ها! یعنی...
- بله یا خیر؟

لحن و حالت چهره ی لردسیاه خبر از آمادگی برای نابود کردن درصورت نه شنیدن می‌داد.

- قطعا بله!

و آماده ی تبدیل شدن به لوبیا شد... اما سوال اینجا بود؛ چطور؟!


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹

ملانی استانفورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۱:۲۱ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
از اینور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 393
آفلاین
-میتونیم پیپ اگلانتاین رو بفروشیم.
-ارباب میتونیم پینوکیو رو گروگان بگیریم که پدر ژپتو پول آزادی شو برامون بیاره.
-یه نجار اینهمه گالیون داره؟
-ارباب، من یه مدت تو سیرک جادویی برای شعبده بازا وسایل جابجا می کردم، از نامرئی بودن هم میشه گالیون خوبی درآورد... برم؟

لرد از سخاوت و جان برکفی مرگخوارانش منقلب شد ولی او اربابی بود مقتدر و نه منقلب.
-فکر کردن هیچکدامتان به پای ما نمی رسد. ما فکر بکری کردیم.

بلا با هیجان زدگی دستانش را به هم زد.
-پینوکیوعه رو بکشم و دماغشو براتون بیارم ارباب؟ بعد میتونیم خونه رو هم تصاحب کنیم.

پینوکیو چندقدم از مرگخواران و به خصوص بلا فاصله گرفت.

-نه بلایمان، میخواهیم از عضو تازه واردمان استفاده کنیم، تو نه پیتر. درخت! جلو بیا.

درخت با ترس قدمی به جلو برداشت، بلاخره امر امر ارباب بود و او نمی دانست ایندفعه باید چه امتحانی پس بدهد.


ویرایش شده توسط ملانی استانفورد در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۴ ۲۲:۲۱:۰۶

بپیچم؟


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۲ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
لرد و مرگخوارا تا حالا انقدر صریح و واضح فقیر خطاب نشده بودن و نتیجتا به شدت غافلگیر شدن. البته لرد تونست غافلگیریشو پنهان کنه. ولی خب مرگخوارا نتونستن و انگشت به دهان موندن.

- ما به همه میگیم که شما چقدر بی تربیتی، آبرو نمونه برات!
- جان؟ چه بی تربیتی ای؟
- تازه شما ما رو بدون دلیل قضاوت کردی! ما از این هم از نظر احساسی و روانی آسیب دیدیم و نیاز به روانشناس داریم!

اینبار پینوکیو انگشت به دهان موند. انتظار چنین روحیه حساسی از مرگخوارا رو نداشت اصلا! حتی خود مرگخوارا هم از این همه حقه بازی به موقع متعجب شده بودن.
اینبار خود لرد با چهره ای که مشخص بود از این توهین و فقیر صدا شدن به شدت آزرده شده و سعی میکنه خشمش رو پنهان کنه، گفت:
- ما به شدت غرق اندوه شدیم. فکر نمیکردیم پینوکیوی فرهیخته ای چون شما ما رو چنین صدا کنه. محض اطلاعتون باید بگیم که ما میتونیم خودتون، خونه تون و حتی بنگاهتون رو با هم بخریم.
- بخرید خب.

لرد و مرگخوارا به سرعت و همزمان شروع کردن به فکر کردن راجع به انواع روش های پول در آوردن در کمترین زمان برای خرید خونه!




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۰:۴۸ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
صاحب بنگاه که غرق در اعمال تخفیف در قیمت خونه بود، متوجه سکوت ناگهانی مرگخوارا می‌شه.
- خوش‌حالم که به توافق رسیدیم.

خوش‌حال و خندان برمی‌گرده تا کیسه گالیونشو تحویل بگیره و کلید خونه رو تحویل بده که یهو با خیل عظیمی از مرگخوارا مواجه می‌شه که همه بهش زل زده بودن. فقط زل زده بودن.

- اممم... چیزه خب... نظرتون در مورد پونصد و نود گالیون چیه؟

مرگخوارا و در صدر اونا لرد، همچنان فقط به عمل خیره شدن به صاحب بنگاه مشغول بودن.

- پونصد و هشتاد و نه گالیون مرلین بده برکت.

مرگخوارا قصد نداشتن دست از نگاه‌های سنگینشون که از هزار اعتراض جان‌گدازتر و ترسناک‌تر بود بگذرن.

- دیگه انصافا پونصد و هشتاد و پنج گالیون تهشه.

صاحب بنگاه که تا الان نشون داده بود چقد زرنگه، با دیدن نگاه مرگخوارا که پایانی براش وجود نداشت تصمیم می‌گیره رویه کارشو عوض کنه.
- هی! صبر کنین ببینم...

مرگخوارا در کنار عمل نگاه کردن، صبر هم پیشه می‌کنن.

- من فک می‌کردم شما ارباب ثروتمندی هستین که این همه خدم و حشم دنبالتون هستن. اگه پولتون به این یه ذره گالیون نمی‌رسه بهتره برین یه بنگاهی دیگه. خونه نداریم. یعنی خونه به فقیر جماعت نمی‌دیم. برین!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
#99

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
#98

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۱۱:۳۵
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
- ببین جناب پینوکیو، این خونه اصلا اون چیزی نیست که ما می‌خواستیم.
- نیست؟
- راستش...خودِ خونه که هست، ولی قیمتش نیست.

پینوکیو که آشکارا رنجیده بود، تلاش می‌کرد که هرطور شده خانه را بفروشد. زیرا به دلیل قیمت بسیار بالا مشتری زیادی نداشت.
- قیمتش که زیاد نیست؛ خیلی مناسبه!

مرگخواران چنان نگاهی به پینوکیو انداختند که چیزی نمانده بود زیر وزن سنگین نگاه‌ها محو شود.
- خیلی خب، یکم می‌تونم قیمتو پایین بیارم. اونم فقط چون شمایین. شما می‌تونین پونصد و نود و نه گالیون بدین.

چشم پینوکیو به چوبدستی بلاتریکس که به طرفش نشانه رفته بود و چهره‌ی خشمگینش افتاد.
- اممم...حالا چون انقدر افراد فرهیخته‌ و گرامی و بافرهنگی هستین، می‌تونم تا پونصد و نود و پنج گالیونم پایین بیام.

ظاهرا پینوکیو درک درستی از مفهوم تخفیف نداشت.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
#97

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
مرگخواران نگاهی به ظاهر خانه انداختند. همه چیز طبیعی به نظر می رسید. البته کمی بیشتر از طبیعی زیرا از فاصله دور، خانه می درخشید!

-خونه متوسطیه...قیمتشم متوسطه.

جلوتر رفتند. آجر های طلایی ویلا مشخص شد. استخری پر از الماس در کنارش بود و باغی پر از گل و بلبل در طرف دیگرش خودنمایی می کرد.

-اینجا کجاست؟ بهشته؟
-نه بابا بهشت تاپیک بغلیه!
-پس چرا این خونه انقدر مجلل و فوق العادست؟!

مرگخواران انگشت بر دهان وارد خانه شدند. کف خانه از مرمر و دیوار ها هم از یاقوت بود. همه چیز در نهایت زیبایی و تکامل به نظر می رسید.

-چه عجب...بلاخره یک خانه که مناسب ابهت و جلال ما باشد نشانمان دادین!
-گفتم که تا حالا کسی از بنگاه پینوکیو ناراضی بیرون نرفته. تازه قیمتش هم خیلی ارزونه...شونصد هزار گالیون.
-

نه خانه متوسط بود و نه قیمتش ارزان!

لرد به مرگخواران نگاه کرد و مرگخواران به جیب های خالیشان! شاید باید سر قیمت خانه چانه می زدند.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.