هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۹ چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۴۱:۳۰
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 442
آنلاین
سوژه جدید


-فنر در وا کن ماییم!
-عه ارباب شمایین؟ اگر راست می گین دماغتونو از زیر در نشون بدین!
-این چه در وا کردنه؟
-خب شما می تونید پاهاتونو نشون بدید.
-باز می کنی یا این در را شکسته و بر کله پوک جنابتان بکوبیم!

فنریر در اتاقی که یک هفته خودش را در آن حبس کرده بود باز کرد.

-چرا پتو سرت کردی ملعون؟!
-گفتم یه وقت نامحرم نباشه.
-بردار ببینیم.
-آخه شما نامحرمین...خجالت می کشم.
-به ما گفتی نامحرم؟!
-چیز...باشه ارباب.

فنریر پتو را از سرش برداشت.

-این دیگر چیست؟
-کفن! زودتر تنم کردم که تا دقایق دیگه ای که کشته می شم به پیشواز مرگ رفته باشم.
-

فنریر کفن را هم در آورد.

-این یکی دیگر چیست؟ آدامس توت فرنگی بر تن خویش کردی؟
-نه ارباب...صورتی شدم!

کمی بعد

مرگخواران با نگاه های متعجب، دور فنریر حلقه زده بودند.

-پلنگ صورتی دیده بودم ولی گرگینه صورتی نه.
-هی بهش گفتم فنریر مامان، کالباس نخور...گوشت گربه های خانوم فیگ هست! به گوشش نرفت که نرفت. بفرما اینم نتیجه ش!
-چقدر جلف شدی فنر...تا اطلاع ثانوی باهات قهرم.

لرد با صدای بلند، زمزمه های مرگخواران را قطع کرد.
-مرگخوار صورتی رنگ، مایه آبروریزی ارتش سیاه ماست. باید فنریر را از اجتماع پنهان کنیم تا درمانی برایش پیدا شود.

مرگخواران به دنبال راه حلی گشتند تا با ارائه آن، نظر لرد را به سوی خودشان جلب کنند.




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
(پست پایانی)


پیتر موفق شده بود!

و موفقیتش به همین جا ختم نمی شد. داستان سوزناکی از زندگی خودش برای خانه تعریف کرده بود و خانه را راضی کرده بود که حداقل برای یک شب به لرد سیاه و یارانش پناه بدهد.

خانه فریاد کشید:
-یک شب...من دیگه حوصله سرو صداها و آزمایشا و معجونا و آشپزیا و تمرین طلسم های شما که به در و دیوارام می خورد ندارم. فقط یک شب می تونین بمونین و بعد دیگه نمی خوام ببینمتون.

لرد سیاه و مرگخواران با خوشحالی وارد خانه شدند.
پیتر هم قصد داشت به دنبالشان برود که در سالن اصلی به رویش بسته شد.
-تو، توی راهرو می خوابی!


ساعت ها بعد:

لرد سیاه و مرگخواران بعد از ساعات سختی که در خارج از خانه گذرانده بودند، به خواب فرو رفته بودند.

صدای خش خش آرامی بلند شد و درخت از جا برخاست.
-حالا وقتشه!

بالای سر لرد سیاه رفت و یکی از شاخه هایش را روی پیشانی او گذاشت.
-بخواب...راحت بخواب...این بار، واقعا بخواب...

و همین حرکت را روی تک تک مرگخواران انجام داد.
فقط به یک نفر که در راهرو خوابیده بود، نزدیک نشد.

بعد از این که از درستی نتیجه کارش مطمئن شد، آن جا را ترک کرد و در تاریکی شب، به طرف محل کارش برگشت.


فلش بک...

اتاق جلسات جایی بسیار دور تر از خانه ریدل ها:


-شصت و سه بار... متوجهی؟ شصت و سه بار رفتی و دست خالی برگشتی.

فرشته مرگ اخم کرد و سرش را پایین انداخت. حق با رئیسش بود. در این ماموریت، بارها شکست خورده بود.
-اینا فرق می کنن. مخصوصا رئیسشون...نمی فهمم چیکار کرده. هورکراکس درست کرد. اونا هم نابود شدن. ولی باز نمی میره.

فرشته ای دیگر، که درست در کنار فرشته مرگ نشسته بود با مهربانی رو به همکارش کرد.
-به نظر من باید مدتی بینشون وقت بگذرونی...بشناسیشون. اینجوری می فهمی جریان چیه و اینا چرا نمی میرن. مخصوصا سعی کنی به رئیسشون نزدیک بشی. منم پارسال همین مشکل رو با یه جنگل داشتم. ریشه های درختا خشک نمی شد. مجبور شدم کل جنگل رو آتیش بزنم. خیلی برام سخت بود.

فرشته مرگ، لبخندی قدرشناسانه زد.

رئیسش پیشنهاد جدیدی داشت.
-تغییر شکل بده...برو بینشون...ازشون جدا نشو. و توی مناسب ترین فرصت وظیفه تو انجام بده. اگه خواب باشن بهتره...توی خواب آسیب پذیرترن.

فرشته مرگ تعظیمی کرد و چند دقیقه بعد، به کمک همکارش تبدیل به درختی جوان شد...

پایان فلش بک


کار فرشته مرگ تمام شده بود.

این بار مطمئن بود که کارش را درست و کامل انجام داده.
لرد سیاه و مرگخواران، هنوز در خواب بودند. ولی این بار خواب ابدی! به زودی یکی یکی به زندگی پس از مرگ منتقل می شدند.


فرشته مرگ آخرین نگاه را به ارتش سیاه انداخت و به سمت آسمان پرواز کرد.


پایان




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹

گریفیندور، مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۹:۴۱:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
پیام: 234
آفلاین
خانه دوباره خرناس کشید.خرناس خشمگین.
آخه معلوم بود.کدوم مامور گاز میومد می گفت:
_از چی ناراحتی خونه؟؟
اینم یکی از مشکلات فرستادن اگلانتاین بود.
مرگخوارا یه لحظه هیچی نشنیدن.ولی بعدش اگلانتاین رو دیدن که شوت شده و داره از سمت آسمون پرت میشه رو زمین.
اگلانتاین روی پیتر افتاد.
همونجور که اگلانتاین به فنا رفت پیتر بیشتر به فنا رفت.
لرد نگاه خشمناکی به اگلانتاین انداخت و اگلانتاین دور شد.
مرگخوارا به پیتر نگاه کردن.
_مگه این قرار نبود با ما نیاد؟
_مگه نگفتین من دیگه مرگخوار آینده ای به نام پیتر ندارم؟؟
_به قیافش نمی یاد بتونه کمکمون کنه.

پیتر بلند شد وگردوخاک لباسش رو تکوند و گفت:
_ارباب اونو گفتن چون فکر کردن من در می زدم. ولی من نبودم تازه من شمارو از شر مسئول فضول و اون درخته پر سرو صدا خلاص کردم.
درخت با شنیدن این حرف پیتر سر روی شونه ی مروپ گذاشت و زار زار گریه کرد.

لرد به پیتر نگاهی کرد.
_درست است.پیتر آیا تو میتونی بری با این خونه وارد مذاکره بشی؟

پیتر به دور وبرش نگاه کرد.
_معلومه میتونم.وقتی می تونم یه انسانو متقاعد کنم چیکار کنه چجوری یه خونه رو نکنم؟تازه من خیلی لجبازم. و یه چیز دیگه خونه منو نمیشناسه.

لرد گفت:
_باشه،ما تورو میفرستیم.

پیتر آب دهنشو قورت داد و به راه افتاد.

پیتر آروم آروم به خونه نزدیک شد وتازه فهمید چه چیزی گفته که خیلی دیر شده بود.
پیتر به سمت در رفت ودر زد.
_سلام...من ...من گم شدم میتونم بیام تو؟؟هرچی گشتم نتونستم پدر و مادرمو پیدا کنم.من...خیلی می ترسم.
دوباره در جلد بچه فرو رفته بود.
خونه بدون سر و صدا درو باز کرد.
بالاخره ویژگی اینکه پیتر بعضی وقت ها خیلی بچه بود. (و بعضی وقت ها خیلی صمیمی یا جدی) به دردشان خورد.
یعنی پیتر موفق می شد؟؟


ویرایش شده توسط پیتر جونز در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۷ ۲۰:۱۵:۰۵



پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۹:۴۱ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
آگلانتاین نفس عمیقی کشید. حتی تصور اینکه چه وایی قراره به حالش بشه اگه موفق نشه، وحشت زده ش میکرد. بنابراین مجبور شد اینبار هم آب دهانش رو قورت بده، هم یه نفس عمیق محکم بکشه.
- ارباب مطمئنید من برای این ماموریت مناسبم به اندازه کافی؟

مرگخوارا هر کدوم خودشونو یه جایی قایم کردن. دلشون نمیخواست نفر بعدی باشن یا حتی یه گزینه جایگزین. بعضیاشون رفتن پشت در و دیوار و حتی بالای درختا، چندتاشون رفتن تو موهای بلاتریکس، حتی یه تعدادیشون زمین رو کندن و رفتن زیر زمین مخفی شدن.

لرد سرش رو از تلاش های مضحک مرگخوارا برای مخفی شدن چرخوند و به آگلانتاین نگاه کرد.
- تو مامور گاز ترین مامور گازی هستی که تا حالا دیدیم آگلانتاین. برو و خونه رو شاد کن.

و آگلانتاین آروم رفت جلوی خونه.
- سلام به خونه پر شکوه و زیبا و خفن ریدل ها.

خونه فقط با نارضایتی خرناس کشید. البته خرناسش انقدر بلند بود که آگلانتاین رو یه متر عقب ببره و به شدت بلرزونه.

- از چی ناراحتی خونه عزیز؟ میشه لطفا مشکلتو بگی؟ بیا با گفتگو حلش کنیم خب. نظرت چیه؟

خونه مشغول تفکر شد... آیا نظر مثبتی داشت؟ نداشت؟




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۹:۲۳ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
- نمی‌خواهد اگلا.

لردسیاه فکرمی‌کرد که چه کسی را با چه بهانه ای به سمت خانه بفرستد تا راضی به ورود مرگخواران شود.

- ارباب. برم؟
- گفتیم نه اگلا.

لردسیاه دوباره به سمت مرگخوارانش برگشت، هیچ‌کسی برای ورود به خانه مناسب به نظر نمی‌رسید. پشت سر بلاتریکس ماموری را دید که درخانه ای را زد و صاحب خانه اورا به راحتی به خانه راه داد... راهی به ذهنش رسید.
- فهمیدیم چه کسی را بفرستیم. اگلانتاین، تو میری داخل.
- واو! چه ایده ی عالی ای به ذهن اربابمون رسید.
- همیشه ایده های طلایی مال ایشونه.

و لردسیاه درمیان پاچه خواری مرگخواران وردی روی اگلانتاین اجرا کرد و او را به شکل مامور گاز درآورد.
- بهت اعتماد کردیم. وای به حالت اگر موفق به خارج کردن خانه از ناراحتی نشدی.


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۸:۵۷ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۴۱:۳۰
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 442
آنلاین
اما مروپ زن روز های سخت بود و به راحتی دست به سر نمی شد.
-ولی من مطمئنم اگر یه کیک خوشمزه برای خانه ریدل ها ببرم از دلش در میاد و با ما آشتی می کنه.
-نه مادر...نمی خواد زحمت بکشید!

اما ول کن مروپ به کیک بردن اتصالی کرده بود.
-پس حالا که هیچ کاری ازم بر نمیاد میرم خانه سالمندان.
-گرفتاری شدیم ها! باشه مادر کیکتونو ببرین.

مروپ با ذوق و شوق کیک شلغم با روکش موزش را برای خانه برد.

-این چیه؟
-خونه مامان، این کیکو برات آوردم تا بخوری و لذت ببری. یه دمنوش گل گاو زبون هم همراهش برات آوردم که به آرامش اعصا...اهم...به آرامش خوابت کمک می کنه.

خانه کمی از کیک را خورد. از مزه اش اصلا خوشش نیامد بنابراین مروپ را داخل جعبه کیک گذاشت و به همراه دمنوش گل گاوزبان در دستش به سمت همانجای اولیه اش کنار مرگخواران پرتاب کرد.

خانه خشمگین تر به نظر می رسید.

-ارباب می خواین من برم بهش دلداری بدم؟ شاید ناراحت شده خب!




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۳ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
وقتی اسم پیش‌قدم شدن میاد، اولین اسمی که به ذهن هرکسی می‌رسه چیه؟ مسلما مروپ گانت، مادر لردسیاه! مثل همیشه مروپ اول از هرکسی داوطلب شد.
- فرنیِ مامان! مامان حاضره برای خونه کیک درست کنه و بره باهاش مذاکره کنه تا بامیه عسلی مامان بتونه وارد خونه بشه.

لردسیاه نگاهی به مادرش کرد. ایده ی جالبی نبود، ولی از طرفی اگه مخالفت می‌کرد مثل همیشه فیل مروپ یاد خانه ی سالمندان می‌کرد. پس کمی فکر کرد.
- مادرمان هم می‌رود. ولی مایلیم فرد دیگری را اول بفرستیم تا به مادرمان آسیبی نرسد.

لردسیاه اربابی بود دوراندیش! با یک صحبت دو گوش را زد و هم مادرش را دست به سر کرده و هم درخواست مرگخواری دیگر کرد!
مرگخواران هرکدام دوباره به فکر برای مذاکره فرو رفتند.


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۳۸:۱۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
-ما نیز! ولی حس می کنیم بیشتر عصبانی هستیم.

این حرف لرد، زنگ خطری بود تا مرگخواران را به چاره یابی وا دارد.

-ارباب، می‌تونیم همینجا بخوابیم و بگیم تا نذاره بریم تو ،از جامون تکون نمی خوریم.
-ارباب، می‌شه تقسیم بندی کنیم. مثلا روزای زوج ما اینجا باشیم، روزای فرد اون.
-ارباب، میشه پاورچین و بی صدا بریم داخل تا نفهمه.
-نیشش بزنیم.
-ارباب، می‌تونیم به مذاکره دعوتش کنیم.
-نه!
-ایده افتضاحیه!
-اصلا فایده نداره.

مذاکره با خانه‌ی عصبانی، اصلا به نفع مرگخواران نبود.

-ما تصمیم گرفتیم مذاکره کنیم.

ولی لرد آن را پسندید!
-به صف شوید. مایلیم تیم مذاکره کننده ای تشکیل دهیم.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۷ ۱۸:۳۹:۴۱

بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۴۱:۳۰
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 442
آنلاین
بلاخره پس از ساعت ها حرکت، سایه خانه ریدل ها از دور نمایان شد.

مرگخواران که حس "هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/باز جوید روزگار وصل خویش" را داشتند، می خواستند بدو بدو بروند در بغل خانه که با فریاد لرد به خودشان آمدند.
-کجا دارین میرین شماها؟!
-خونه دیگه!
-اگر رفتن به آن خانه آنقدر آسان بود پس حالا ما اینجا چه می کنیم؟

مرگخواران تفکر کردند و پس از ساعت ها تجزیه و تحلیل قضایای اخیر بلاخره به این نتیجه رسیدند که بازگشت به خانه ریدل ها نباید به همین سادگی ها باشد، آن هم وقتی به این شیوه از خانه به بیرون پرتاب شدند!

-من میگم اگلا رو بفرستیم بره ببینه خونه آروم شده یا نه.
-تام؟ از دست من ناراحت شدی؟ چرا همش از من مایه میذاری خب؟!

لرد چشم غره ای نثار اگلا و تام کرد و به سمت درخت برگشت.
-درختمان؟ از آنجایی که تو مرگخوار بسیار وفادار و ثابت شده ای برای ما هستی، برو ببین خانه آرام شده است یا خیر.

درخت که به خواب هم نمی دید بلاخره لرد او را مرگخوارش بداند به سرعت خام شد و به سمت خانه رفت. لحظاتی بعد صدای غرش خانه به گوش رسید و درخت در حالی که برگ هایش ریخته بود به سر جای اولیه اش در کنار مرگخواران پرتاب شد.
-فکر کنم یکم ناراحته هنوز ارباب!




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
با بلند شدن فریاد لرد، یارانش بلافاصله درخت و پینوکیو و هر موضوع انحرافی‌ای رو به فراموشی می‌سپارن.

- آماده‌ایم ارباب.
- بریم ارباب.
- خونه ازون طرفه ارباب.

لرد که داشت از ابراز آمادگی مرگخوارا و رهسپار شدن به سوی خانه ریدل‌ها لذت می‌برد، ناگهان با شنیدن دیالوگ آخر اخم می‌کنه.
- فک کردی ما یادمون رفته خونه آباء و اجدادیمون کجاس؟
- ارباب بالاخره زمان زیادی گذشته، گفتم شاید راهنمایی بخوایـ...

درخت که با پرتاب پینوکیو، در امر پرت کردن ملت مهارت بالایی کسب کرده بود، دوباره جلو میاد و این‌بار مرگخوار زبون‌نفهمو بلند می‌کنه و به دور دور دورتر از هرجا پرتاب می‌کنه.

- اینم از مزاحم بعدی ارباب. بریم خونه‌مون.
- ملعون ما یارانمان رو از سر راه نیاوردیم که اینور و اونور پرتابشون کنی! دفعه بعد کوتاه‌تر پرتشون کن سریع برگردن.

اشک‌های درخت با شنیدن جمله اول آماده جاری شدن بود، اما با شنیدن جمله دوم ازشون جلوگیری می‌کنه. به جاش وقتی می‌بینه بقیه به سمت خونه به راه افتادن، سریع شاخ و برگشو جمع می‌کنه و بدو بدو به دنبالشون راه میفته.










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.