هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۳۱ یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
سلام بر لرد سیاه
درخواست نقد پست شماره 69 حکومت تاریکی رو دارم
http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=347734



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 171 زمان برگردان مرگخواران، مگان جونز:


نقل قول:
- دامبلدور، تو چگونه در این سن این همه ریش درآورده ای؟
آخر پست قبل یه ماجرایی تموم شده. این دو نفر از سینما خارج شدن. الان باید وارد یه ماجرای جدید بشن. برای همین شما آزاد بودین که پستتونو با دیالوگ یا توصیف شروع کنین. هر دو درست می شد. این دیالوگ برای شروع خیلی خوب بود. به اندازه کافی طنز داشت. با شخصیت لرد متناسب بود و برای این موقعیت هم مناسب بود. لحن جدی لرد هم خیلی خوب بود.


نقل قول:
دامبلدور کوچک با لبخند به ولدمورت خیره شده بود. ولدمورت نگاه ترسناکی به دامبلدور کوچک انداخت تا او را بترساند اما او فقط خندید. ولدمورت که عصبانی شده بود، داد بلندی کشید و چوب دستی اش را درآورد تا همان جا کار را تمام کند. دامبلدور کوچک با شنیدن فریاد ولدمورت، شروع به گریه کرد.
این قسمت هم خوب بود. لرد چیزای مسخره رو خیلی جدی گرفته و همین، قضیه رو بامزه کرده. این دقیقا یکی از روش هاییه که می شه برای شخصیتی مثل لرد، طنز نوشت.


نقل قول:
دامبلدور کوچک با شنیدن فریاد ولدمورت، شروع به گریه کرد.
- آخی! چه بچه ی نازی دارید آقا.
این جاش یه خط فاصله لازم داشت. چون شخصیتی که وارد شده جدیده و هیچ توضیحی درباره اش ندادیم. این جا هم همینطوره:
نقل قول:
و نگاه نفرت انگیزی به دامبلدور انداخت.
- کی غذا خورده؟
دیالوگ هایی که بدون فاصله نوشته می شن، برمی گردن به آخرین فاعل. این جا هم جمله برگشته به فاعل قبلی که لرده. برای همین باید فاصله گذاشته می شد.


اشکالات نگارشی به اندازه اشکالات ایفای نقشی مهم نیستن. خوشبختانه شما ایراد ایفای نقشی نداشتین. نگارشیا خیلی راحت حل می شن.


سوژه رو خوب و درست پیش بردین. این جا یه ماجرای جدید لازم داشتیم که با وارد کردن اون خانم، این کار رو انجام دادین.
شخصیت هاتون خوب بودن. هم لرد و هم دامبلدوری که کار خاصی جز گریه و خنده انجام نداد.


شکلک هاتون خیلی خوب بودن. به جمله های ساده و کوتاه، مفهوم داده بودن. خیلی درست و به جا ازشون استفاده کردین.

دیالوگ ها و توصیف هاتون درست و به اندازه هستن. کمبود هیچکدوم رو احساس نمی کنیم.

طنز خیلی ملایمه...ولی قشنگه. بی کیفیت و ضعیف نیست. به همین سبک ادامه بدین.


پست خوب و مفیدی بود. طولانی نیست که خواننده رو خسته کنه، در عین حال، سوژه رو به اندازه لازم پیش برده و محتوای کافی داره. برای همین خوب بود.


...................................

ادوارد


چقدر قیچی خوبی هستی که خلاصه گذاشتی. آفرین!

خواهیم فرستاد.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

ادوارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از باغ خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
سلام ارباب.

درخواست نقد این پست رو دارم.

خلاصه: اتوبوس شوالیه یه تور برگزار کرده. ملت سوار این اتوبوس شدن و راننده ش اول رودولف بوده ولی در اثر حادثه ای له شده و حالا هاگرید راننده هست. بعد طی درگیری لرد و دامبلدور فرمون اتوبوس کنده میشه و اتوبوس لج می‌کنه و میگه می‌خوام برم به هیچ جا. کمی بعد به بهونه پنچر بودن لرد و مرگ‌خوارها رو نزدیک مسافرخونه پیاده می‌کنه و درمیره. جلوتر، می‌بینه که محفلی‌ ها هنوز هستن پس خودش رو به خستگی می‌زنه تا محفلی‌ها هم پیاده بشن. محفلی‌ها هم با مقدار کمی پودر پرواز به مسافرخونه میرن و مجبور میشن با مرگخوارها تو یه اتاق بمونن. وقتی میرن توی اتاق، نجینی کل فضای اتاق رو برای خودش اشغال می‌کنه.



باز هم تشکر می کنیم که خلاصه کردی. خلاصه به این دقیقی هم لازم نبود. کافی بود داستان کلی رو بگی. حتی در این حد که مرگخوارا و محفلیا مجبور شدن توی یه اتاق بمونن و نجینی کل فضای اتاق رو گرفته هم کافی بود.

قیچی خوب.

نقد شما رو با کرم خاکی فرستادیم. همین دم دستمون بود.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۳ ۲۱:۰۴:۲۴

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده

نهی از معروف و امر به منکر.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

مگان جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۰ چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۲:۴۷ پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 31
آفلاین
سلام
درخواست نقد پست شماره 171 زمان برگردان مرگ خواران رو دارم:)


تو قلبت نگهش دار


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 407 قصر خانواده مالفوی، آیلین پرنس:

آیلین چرا این شکلی شدی!


نقل قول:
-امم... چیزه...یعنی حتما... دنبال من بیاید!
اون "امم...چیزه" وقتی استفاده می شه که بخواییم یه اشتباه یا سوء تفاهم رو برطرف کنیم.
آخر پست قبلی رو بخون.
اشتباهی وجود نداره. برای همین این دیالوگ برای شروع پست کمی اشتباهه. گفتم کمی...چون خیلی مهم نیست؛ ولی موقع خوندن یه ذره جلب توجه می کنه و بهتره درست نوشته بشه. مثلا مالفوی می تونست زیر لب بگه "عجب گیری کردیما"...بعدش بگه "اممم...چیزه...یعنی حتما...دنبال من بیایین."


نقل قول:
-نخیر! همیشه ما جلو می رویم!
-چشم ارباب!
حرف لرد خوب بود. شخصیتش رو خوب نشون دادی. همونطور که می بینی برای توصیف شخصیت ها احتیاج به جمله های طولانی و پیچیده نداریم. یه جمله و یه شکلک به جا، کافیه.


نقل قول:
لرد از پله بالا رفت. او تند تند راه میرفت و با مسیری مارپیچی از همه جای خانه دیدن میکرد.
جمله هات یه ذره باید اصلاح بشن. ولی اصلا نگران این نباش. این موردیه که حتما و خیلی زود بهتر می شه. چون توی سایت می خونی و می نویسی. یکی از فایده های این سایت همینه. مخصوصا الان که املا و نگارش اهمیت چندانی نداره، خیلیا اشتباه می نویسن. جمله بندیاشون ضعیفه. نمی تونن منظورشونو با نوشتن برسونن. چیزی که در طول زندگی خیلی وقتا ممکنه لازم باشه.
این جا "با مسیری مارپیچی" غلطه. مفهومش این می شه که به کمک مسیر مارپیچی داشت می دید. می تونستی بنویسی از مسیری مارپیچی بالا می رفت و دیدن می کرد.
جمله اول و دومت به نظر من باید یکی بشن. اینجوری قشنگ تر می شه:
لرد از مسیر مارپیچی پله ها بالا رفت. در حالی که به سرعت حرکت می کرد، شروع به بررسی خانه کرد.

موقع نوشتن باید فکر کنیم که چطوری بنویسیم که کلمات و فعل های نزدیک به هم، کمتر تکرار بشن. مثلا اگه می نوشتم:
"در حالی که به سرعت حرکت می کرد از همه جای خانه دیدن می کرد" جالب نمی شد. این "می کرد" ها یه ذره توی ذوق می زدن. گاهی چاره ای نیست. مجبوریم بنویسیم، ولی گاهی هم می شه جمله رو کمی تغییر داد یا با جمله هم معنی جایگزینش کرد.


نقل قول:
لرد از آشپزخانه و سالن غذاخوری گذشت و به اتاق خواب لوسیوس رسید.
چرا گذشت؟
مگه اینا سوژه نیستن؟
سوژه ها رو نباید به این سرعت رد کنیم.
فرض کنیم که قصد داری در مورد اتاق خواب بنویسی. می تونی مستقیم بری سراغ اتاق خواب که نفر بعدی اگه خواست، آشپزخونه رو توصیف کنه. این که ردشون کنی، به ضرر سوژه اس.


نقل قول:
-چیزی گفتی لوسیوس؟
-نه ارباب هیچی نگفتم.

مالفوی ها از این دردسر نجات یافته بودند اما طبقه پایین هنوز مانده بود. لرد که خانه آنها را بلد نبود پس از چند دور چرخیدن دور خانه پله را پیدا کرد و از آن پایین رفت. از اتاق خواب دراکو و نارسیسا گرفته تا حمام آنها همه را نگاه کرد و به در خروجی رسید. لوسیوس می دانست که این در خروجی است اما یاد گرفته بود که دیگر حرفی نزند. لرد از همان در خارج شد و دیگربر نگشت. مالفوی ها نمی دانستند بعد از برگشتن لرد چه سرنوشتی در انتظارشان است.
سوژه رو کمی اشتباه فهمیدی.
لرد برای چی داره از خونه بازدید می کنه؟
مالفوی ها همه چیشونو از دست دادن و هیچ وسیله ای ندارن. ولی اینو از همه مخفی کردن. لرد قرار بود یکی یکی بخشای مختلف خونشونو ببینه و اینا برای نبودن وسایل، دلیل و بهانه بیارن.
خارج شدن لرد هم فایده خاصی نداشت. اگه خودت بر می گردوندیش می تونست بامزه باشه. برگرده و بگه پس چرا چیزی نمی گین! این که در خروجی بود.


مشکل اصلی سوژه اش که درست پیش نرفته. سوژه ها رو گاهی که لازم باشه می تونیم تغییر بدیم، ولی نمی تونیم ازشون رد بشیم(مگه این که ناظر باشیم و تشخیص بدیم که اینجوری بهتره). سوژه ها رو درست و کامل بخون...همونجوری که هست پیش ببر و از همه موقعیت ها استفاده کن. مثلا توی همچین سوژه ای، لازم نیست توی یک پست کل خونه رو بگرده. شما فقط درباره یه قسمتش بنویس. آروم و قدم به قدم جلو برو.

جمله بندیات کمی مشکل داره که به نظر من مهم نیست. جزئیه و راحت حل می شه.


نقش شخصیت ها کمرنگ بود. برای همین هنوز نمی تونم با اطمینان بگم که درست بودن یا نه...ولی حداقل ایراد و اشکال بزرگی در این مورد ندیدم.

..........................

پیتر


خوبیم! ما کلا میونه ای با سلام نداریم!

بررسی پست شماره 545 خاطرات مرگخواران، پیتر جونز:


جدی نویسی کار سختیه. منظورم جدیِ خوب نوشتنه. یه کلمه یا توصیف اشتباه می تونه ترکیب کل پست رو به هم بریزه. ولی معنیش این نیست که کلا کنار بذارینش. این که سعی کنین هر دو سبک رو یاد بگیرین خیلی خوبه. حتی اگه یکیش در حد متوسط باشه.


نقل قول:
آرام آرام نفس می کشید.عمیق و منظم...
به خانه ریدل ها نگاه کرد. خانه ای که دوبار قبل تر باعث شد شکست بخورد.خانه ای که آرزویش بود در آن به لرد خدمت کند.
جمله شروع، خوب بود. ولی توصیف بعدیش یه کلمه اشتباه داشت که جو شروع پست رو خراب می کرد.
دو بار قبل تر!
اینو شاید بشه توی یه پست طنز قبول کرد...ولی برای پست جدی اصلا مناسب نیست.
یکی از نکات جدی نویسی هم همینه. دایره لغاتتون باید وسیع باشه و بتونین توصیف هاتون رو با بهترین کلمات انجام بدین. اون جمله رو می شد اینجوری نوشت:
آرام آرام نفس می کشید.عمیق و منظم...

به خانه ریدل ها نگاه کرد. خانه ای که پیش از این(یا در گذشته)، دو بار شکست را در آن تجربه کرده بود. خانه ای که آرزویش بود در آن به لرد خدمت کند.


جمله "باعث شد شکست بخورد" هم اشتباهه. خانه ریدل ها که باعث نشده جیمز شکست بخوره. نقشی توی این اتفاق نداشته. برای همین، اونم عوض کردم.


فاصله ها و تاکید ها رو باید کمی بیشتر رعایت کن. تردید ها و مکث ها رو باید نشون بدی. از هر کلمه ای که می تونه جدیت ماجرا رو از بین ببره، تا جایی که ممکنه دوری کنی و یا براش مقدمه مناسب بنویسی:
نقل قول:
دست توی جیبش کرد و جونده ای که در خود گوله شده بود را بیرون کشید. آن سنجابش بود.فندق... پیتر آهی کشید. چه اسم مسخره ای. انگار به پسری که اسم سنجابش را فندق می گذارد اجازه مرگخوار شدن می دهند!


دستش را داخل جیبش کرد و جونده ای که در خود گلوله شده بود را بیرون کشید.
سنجابش بود.
به یاد اسم مضحک و مسخره ای که برای سنجاب انتخاب کرده بود افتاد.
فندق!
آهی کشید. چطور انتظار داشت به پسری که اسم سنجابش را فندق می گذارد اجازه مرگخوار شدن بدهند؟


"توی جیبش" محاوره ایه. لحن شما کتابیه. برای همین عوضش کردم.
بعد از "سنجابش بود" یه مقدمه کوتاه نوشتم که اسم فندق، توی ذوق خواننده نزنه. یه جورایی به خواننده اعلام می کنیم که خود پیتر هم می دونه این اسم مسخره اس.
ضمیر بی فایده "آن" رو حذف کردم.
جمله آخر رو اصلاح کردم.


نقل قول:
پیتر شرایط لازم را نداشت... او برای این کار زیادی بچه بود... یا حتی زیادی... هرچه که بود شرایط لازم را نداشت.
این جا هم مکث داریم. بعد از "زیادی" دومی. مکثش طولانیه. برای همی بهتر بود می رفتی سر خط.

پیتر شرایط لازم را نداشت... او برای این کار زیادی بچه بود... یا حتی زیادی...
هرچه که بود شرایط لازم را نداشت.



نقل قول:
پیتر ماموریت ها و کار های لرد ومرگخواران را دیده بود. در تک تک عمل هایشان(پست هایشان.) آن ها در این کار مرگخواری(نویسنده ای) قدر بودند!
کلمات پست و نویسنده این جا چیکار می کنن؟! مرگخوارا توی ایفای نقش پست نمی زنن. اونا شخصیت هایی هستن که ما ماجراهایی که براشون اتفاق میفته رو توضیح می دیم! برای همین اصلا درست نیست که شخصیت های واقعی ما رو با لرد و مرگخوارا تلفیق کنی. اونی که پست می زنه منم...اونی که توی پستم هست لرده. با هم فرق می کنن.
احتمالا این جا خواستی مستقیما به این اشاره کنی که سطح نوشته ها روی رد یا تایید شدن تاثیر داره. ولی در این صورت هم نمی شه اونجا رو خانه ریدل ها و شخصیت رو پیتر در نظر گرفت. مرگخوارا نویسنده نیستن. جادوگر و ساحره هستن. می شد اینجوری نوشت که یه آدم واقعی اومده توی سایت و سعی می کنه مرگخوار بشه. پست می زنه...ولی رد می شه.
اینم برای ایفای نقش خیلی جالب نیست؛ مگه این که خیلی خاص و متفاوت نوشته بشه.


نقل قول:
احساس غمناکی کرده بود
احساس غم کرده بود.
غمگین شده بود.


نقل قول:
حدود 30 دقیقه بعد...
پیتر بیرون اومد...
باورش نمی شد.
اون قبول شد!
لحن پستت رو یکدست نگه دار. یا محاوره ای و یا کتابی.
"بیرون اومد" محاوره ایه.
ضمیرای اضافه ننویس. "اون" اضافیه...زمانش هم بهتره به صورت "قبول شده بود" نوشته می شد. چون همون لحظه قبول نشده...پیتر قبل از ما می دونست که قبول شده.


نقل قول:
_تام گور به گورنشده مامان و تازه وارد مامان. بیاین براتون خورشت خیار درست کردم.
پیتر به تام نگاهی انداخت و تام زیرلب به او گفت:
_عادت می کنی.
پیتر سر تکان داد و همراه مروپ به سمت اتاق مذکور وارد شدند.
افراد درون اتاق به گرمی از او استقبال کردند. پیتر با خوشحالی با آن ها حرف می زد و شوخی می کرد.
این قسمت، بهترین قسمت پست بود.
دیالوگ مروپ، پست جدی رو تبدیل به طنز نمی کنه. اون جزئی از شخصیت مروپه.


جمله هات ایراد دارن. اینو با توجه به جدی بودن پست گفتم. پست جدی احتیاج به جمله های قوی داره.

ایده اصلیت خوب بود. آخر پستت قشنگ بود. بعضی جاها زاویه نگاهت به احساس شخصیت قشنگه بود. مثلا جایی که پیتر داشت خودشو برای رد شدن آماده می کرد و از اسم سنجابش به عنوان دلیل استفاده می کرد.

و فراموش نکن که شخصیت های ایفای نقش رو با آدم های واقعی که نشستن و می نویسن قاطی نکنی.

یه نکته خوب ماجرا این بود که ساده و بی تکلف نوشتی. سعی نکردی برای تاثیر گذاری بیشتر، ماجرا رو خیلی تلخ یا غم انگیز نشون بدی...که کار درستیه، چون تاثیر عکس می ذاره.

برای تبدیل شدن به یه پست جدی خوب، هنوز خیلی کار داره...ولی خیلی بد یا غیر قابل قبول هم نبود. اگه واقعا بخوای جدی بنویسی و تمرین کنی ایرادات بر طرف می شه.


موفق باشید!

............................................

ماتیلدا... نقد شما فرستادنیه. خواهیم فرستاد!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

ماتیلدا گرینفورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۷ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۷:۰۷ دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 45
آفلاین
سلام ارباب. خوبین؟ میشه لطفا این پستمو نقد کنید؟


سلام موناتیلدا

ما خوبیم. نقد شما رو با تسترال فرستادیم که با دیدنتون نترسه! بگیرینش!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۱ ۲۱:۵۰:۵۳

He deals the cards as a meditation
And those he plays never suspect
He doesn't play for the money he wins
He don't play for respect

He deals the cards to find the answer


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۲۴ سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹

گریفیندور، مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۹:۴۱:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
پیام: 234
آفلاین
چطورین ارباب؟ خوبین؟
ای وای سلام یادم رفت.
سلام ارباب!
ارباب یکی دفترچه خاطرات من رو برداشته و به همه نشون داده.
میشه نقدش کنین؟؟




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۵۰ سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

آیلین پرینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸
آخرین ورود:
امروز ۱:۵۲:۵۶
از من به تو نصیحت...
گروه:
مترجم
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 304
آفلاین
ارباب!
اینو لطفا نقد کنین. خواهش


............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
سلام

بررسی پست شماره 79 برج وحشت، مگان جونز:


سوژه نسبتا سختی رو برای نوشتن انتخاب کردین. از این لحاظ که مسیرش خیلی روشن نیست. مشخص نشده که شمایی که قراره ادامه بدین، باید چیکار کنین. برای یه تازه کار کمی سخته... و البته شجاعانه.


نقل قول:
رکسان که در حال جویدن ناخن هایش بود، گفت:
این توصیف در حالت عادی و برای یه شخصیت دیگه می تونست زیاده روی باشه. این دو نفر توی قبرستونن...ولی اینا آدمای معمولی نیستن. جادوگرن...و مرگخوارن. اینم یعنی خیلی ساده از چیزی نمی ترسن. ولی این جا مهم شخصیت رکسانه. رکسان ترسوئه! و همین باعث می شه این حالت براش قابل قبول باشه...همونطور که در ادامه، بلاتریکس رو خونسرد نشون دادین:
نقل قول:
بلا که از دست رکسان کلافه شده بود، نگاهی عاقل اندر سفیه به او انداخت.
_ احمق. حتما صدای پرنده ای چیزیه.
بجز کلمه "احمق" که به این سادگیا نمی شه از شخصیتی مثل بلاتریکس قبولش کرد، توصیفش خوب و درست بود. شجاعت بلاتریکس بیشتر از حد عادیه. یه حالت جنون آمیز داره حتی.


شخصیت ها رو همینجوری خوب و درست بشناسین. اینجوری استفاده کردن ازشون توی سوژه های مختلف براتون راحت تر می شه.


نقل قول:
رکسان که عقب عقب می رفت، گفت:
_ دیدی؟ دیدی گفتم؟ مطمئنم یه چیزی اون جاست. نکنه... نکنه یه...
_ هی، به جای این کارا بگرد زود تر چوب دستیمو پیدا کن.
صحنه رو خیلی کوتاه، ولی خوب و درست توصیف کردین. عقب عقب رفتن رکسان ساده اس...ولی برای این موقعیت خیلی مناسبه. کافی هم هست. شکلک ها هم خوب بودن. حالت شخصیت ها رو خوب و کامل منتقل می کنن.


نقل قول:
بلا خودش هم کمی می ترسید زیرا هنوز چوب دستی اش را پیدا نکرده بود.
حتی اگه با لحن محاوره ای بنویسین، حالت ها رو با اولین جمله هایی که به ذهنتون می رسه توصیف نکنین. یه ذره نوشتاری ترش کنین. این جا "بلا خودش" زیادی محاوره ایه...به جاش می شد بطور ساده نوشت که بلاتریکس هم کمی می ترسید. یا خود بلاتریکس هم می ترسید.
در مورد مفهومش...به نظر من بلا به این سادگیا نمی ترسه. حتی اگه چوب دستیش گم شده باشه. شخصیتش اینجوریه. ریزه کاری های شخصیت ها رو همیشه در نظر بگیرین.


ایراد این سوژه اینه که پیش نمی ره! توی پست شما و پست قبلیتون و حتی پست قبل از اون، همش درباره یه صدا حرف زده شده. کسی نگفته صدا چطوریه...کسی هم مسئولیت تعیین این که صدای چیه رو به عهده نگرفته. توی همچین موقعیتی دو تا کار می شه انجام داد. اولش به این فکر می کنیم که ایده ای برای اون صدا داریم یا نه؟ بدون ترس! اینا سوژه های عادی هستن. هیچ اشکالی نداره که ایده هاتون رو روشون اجرا کنین.
اگه ایده خاصی نداشتیم، می تونیم در مورد موضوع های فرعی همون سوژه بنویسیم. اینم کاریه که شما آخر پستتون انجام دادین و به نظر من جالب و خنده دار بود:
نقل قول:
ناگهان رکسان عقب رفت و حس کرد دارد میفتد و بلا را گرفت و با هم دوباره به داخل قبر سقوط کردند.
_ ابله دوباره افتادیم این تو
ابله، ملایم تر از احمقه! و این جا موقعیت ایجاب می کنه که بلاتریکس عصبانی بشه. برای همین، این ابله رو می شه از بلا قبول کرد.

دوباره توی قبر افتادنشون هم خنده دار بود...هم این بار می تونن با مشنگی که توی قبر جا گذاشته بودن درگیر بشن.


شخصیت هاتون خوب بودن. بلا کمی احتیاج به اصلاحات داشت...ولی رکسان خوب بود.


سوژه رو خوب پیش بردین. پیش بردن سوژه همیشه به معنی جلو بردن داستان نیست. می شه حتی توی داستان عقب رفت و سوژه رو پیش برد.

آخر پستتون جالب و برای نفر بعدی تشویق کننده بود. چون مشخصه که چند راه برای ادامه دادن داره. یا باید مشنگه رو به هوش بیاره...یا باید اینا سعی کنن زودتر برن بیرون... یا درباره صدا بنویسه و یا یه نفر دیگه رو بفرسته سراغشون. کسی که کمکشون کنه یا مثلا یکی از مرگخوارا که با یکی از اینا خرده حسابی داره و الان موقعیت رو برای انتقام گرفتن مناسب می بینه.

تا جایی که می بینم تازه نوشتن رو شروع کردین. برای شروع خیلی خوب بود. هیچ ایراد و اشکال مهم و اساسی ای نداشت. مرتب و به اندازه بود!


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۰۰ دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹

مگان جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۰ چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۲:۴۷ پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 31
آفلاین
سلام:)
درخواست نقد پست برج وحشت رو دارم
شماره 179


تو قلبت نگهش دار







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.