هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹

گریفیندور، مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۹:۴۱:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
پیام: 234
آفلاین
_بابا جان... چرا این جوری شدی یهو؟؟

تانکس مات و مبهوت به دامبلدور نگاه می کرد. آروم گفت:
_چی شده؟
_بابا جان،یهو حواست پرت شد و رفتی تو فکر و خیال.

تانکس که فهمید این هارو توی خواب و خیال دیده بود نفس راحتی کشید.
دامبلدور بلند شد و به جماعت که همدیگه رو بغل کرده بودند گفت:
_بابا جونیا... امشب یه اتاق کامل اجاره کردیم تا مرگخوارا و محفلیا جا کم نیارن. فقط همین اتاق بود.

محفلیا و مرگخوارا به هم یه نگاه ناجور انداختن.
لرد ادامه داد:
_و یه چیز دیگه مرگخوارانمان، امشب با محفلیا کنار بیاین تا فردا بریم یه هتل خوب.

مرگخوارا و محفلیا شونه به شونه به سمت اتاق کامل رفتند. لرد و دامبلدور با هم درو باز کردن و مرگخوارا اول از همه رفتن تو و بعدش محفلیا.

_پروفسور،این مار نمیذاره بشینم. انگار همه جا ماله خودشه.
_راست میگه ارباب،نجینی حتی نمیذاره رو زمین بشینیم.

دامبلدور و لرد به مار لرد نگاه کردند که با نگاهی مغرورانه به همه نگاه می کرد.




پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسکات انکرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۵ شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲:۳۷ جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
بلا و تونکس هم دیگه را بغل کردند

بلا: تا حالا آدمی که زن یک گرگینه باشه را بغل نکرده بودم😈

تونکس پیش خودش فکر میکرد که امشب چطور کنار بلا بگذره که چشمش به فرد افتاد

تونکس:فرد رفیق میشه جامون و باهم عوض کنیم
فرد با خنده گفت: نه تونکس شرمنده کتی منو میکشه 😂 میخام امشب جناب پتی گرو اعظم پاستیل قورباغه امتحان کنیم

تونکس پتی گرو نگاه کرد که تنها مرگخواری بود که توی چشمهاش ترس دیده میشد

تونکس: خداحافظ فردی شبخیر
فرد: شبخیر خوشبگذره😅

تونکس پا به اتاق گذاشت و تو فکر این بود که آلبوس و لردسیاه امشب و چطور باهم میگذرونن که دید بلا کنار تخت خشکش زده 😱
رفت جلو و دید که دم یک موش کنار تخت معلومه

تونکس با خنده گفت: چیشد ساحره ی خطرناک😂

از زیر چشم به تونکس خیره شد و فهمید اوضاع دیگه براش خوب نیست


اینجا آسمون آبیه بی شک
اینجا آسمون سیاه ست کلا


پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

گریفیندور، مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۹:۴۱:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
پیام: 234
آفلاین
_ما زودتر اومدیم. برین پی کارتون!
_ما فرزندان روشنایی هستیم.شما برین فرزندان تاریکی.

دعوایی شدید بین محفلیون و مرگخواران رخ داده بود. کسانی که در دعوا شرکت نمیکردند یکی سدریک بود که طبق معمول
گوشه ای به خواب رفته بود و دیگری امادابز بود که مودب تر از آن بود که بخواهد دعوا کند.
همین جور که دعوا بالا گرفته بود دامبلدور اومد وسط جماعت:
_فرزندان روشنایی و ... تاریکی. ساکت باشید!

به نظر می رسید که دعوا آرام گرفت ولی ناگهان یکی از مرگخواران داد زد:
_بروبابا!

بلا نگذاشت ادامه حرفش را بزند و مرگخوار مذکور بلند کرد و چند دور تاباند و به بیرون از مسافر خانه پرتاب کرد.
ولی دوباره دعوا شروع شد و این بار سر(کی از همه بی ادب تره؟؟ تو تو تو تو...) بود.
هرکی این دعوا را می فهمید فکر می کرد دوئلی مرگبار بود ولی کل دعوا همین بود:

این دفعه صاحب مسافر خانه بلند شد و گفت:
-چرا انقد دعوا میکنین؟ یا با هم آشتی میکنین و میرین توی اون اتاقه یا بیرون!

جماعت ساکت شد. آن دو نیاز به جای خواب داشتند پس لرد سیاه و دامبلدور به هم نگاه معناداری کردند و همزمان گفتند:
_بیایید برویم مرگخوارانمان.
_بیایید بریم فرزندان روشنایی.

محفلیون و مرگخواران با هم به سمت اتاق به راه افتادند.
دامبلدور با رضایت به آن ها نگاه می کرد.تا این که:
_یه چیزی... همدیگه رو بغل کنید تا بفهمیم آشتی کردید.
محفلیون که می دانستند نمیتوانند روی حرف دامبلدورحرفی بزنند برای بغل به نزد مرگخواران رفتند و هردو این طوری همو بغل کردند.

شب سختی برای هردو گروه بود...




پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۴:۰۷ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

مگان جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۰ چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۲:۴۷ پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 31
آفلاین
اتوبوس به سرعت دور شد و از دست همه ی مرگخواران و محفلی ها راحت شد.

کمی آن طرف تر، محفلی ها
- حالا چیکار کنیم پروفسور؟

دامبلدور دستی به ریش هایش کشید و گفت:
- مشکلی نیست باباجان، با پودر پرواز به مسافرخانه ای چیزی میرویم و استراحت می کنیم.

پس تمام محفلی ها با پودر پرواز به مسافر خانه ای چیزی رفتند.

مسافرخانه
محفلی ها که مسافر خانه را دیدند بسیار متعجب شدند، زیرا آن جا پر از مرگخوار بود.

- باباجان، کی ما رو آورد این جا؟
- خودتون پروفسور.
- من؟ ظاهرا اشتباهی پیش اومده. کسی پودر پرواز نداره باباجان؟
- نه پروفسور، همین الان تموم شد.
- پس انگار چاره ای نیست. یک شب که بیشتر نیست باباجان، بریم ببینیم چه می شود.

محفلی ها در مسافر خانه اتاق می خواستند اما یک اتاق کم بود. هیچ یک از محفلی ها و مرگ خوارها نمی توانستند همدیگر را تحمل کنند اما دوتا از آنها باید پیش هم می ماندند.


تو قلبت نگهش دار


پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹

اما دابزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۱ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۶:۴۶ شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۲
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 172
آفلاین
کمی جلوتر از مسافرخانه

اتوبوس داشت خوش خوشان می رفت و آهنگ "آقای راننده آقای راننده یالا بزن به دنده" را می خواند.
- به به چه زندگی خوبی دارم من! نه مسافری، نه مرگخواری، نه...
- راستی قراره کجا بریم اتوبوس روشنایی؟

اتوبوس به طور ناگهانی توقف کرد و محفلی ها به سمت جلو پرتاب شدن.
-پرفسور یه سوال دارم این حالتی که الان ما توش قرار داریم جزو قانون چندم نیوتن محسوب میشه؟
- از اون جایی که ما دوست داشتیم حالت اولیه خودمون رو حفظ کنیم ولی به خاطر ترمز اتوبوس نتونستیم پس... قانون اول اما جان.
-اگه...
- شما ها کی سوار شدین؟

فریاد اتوبوس لرزه بر اندام محفلیون انداخت.
- مگه من شما رو ننداختم بیرون؟
- چرا داد می زنی باباجان؟ اون کسایی که انداختی بیرون مرگخوار بودن نه محفلی باباجان. ما فرزندان روشنایی هستیم و اونا فرزندان تاریکی. کلی تفاوت بین ما هست!

اتوبوس اصلا به حرف های دامبلدور گوش نمی داد او دنبال راهی بود تا محفلی ها را نیز پیش مرگخواران بفرستد و از دستشان خلاص شود.
- پرفسور روشنایی من به این نتیجه رسیدم که باید اینجا توقف کنم تا هم شما یه هوایی بخورید هم خودم یه استراحتی بکنم. نظرتون چیه؟

دامبلدور و محفلی ها به بیرون نگاه کردند تا چشم کار می کرد بیابان بود.
- باباجان نمی شه بری یه جای خوش آب و هوا تر توقف کنی؟ اینجا کلا بیابونه.
- من خستم پرفسور. نای حرکت کردن ندارم. دقت کردین من انقدر بیچارم که حتی راننده هم ندارم. دلتون به حال من نمی سوزه؟

دل محفلی ها و دامبلدور برای اتوبوس سوخت و آرام از آن پیدا شدند.
- باباجان ما پیاده می شیم ولی ما رو مثل مرگخوارا...

ویییژژ

-... اینجا رها نکنی.

مثل این که دامبلدور خیلی دیر حرفش را زده بود و حالا آنها وسط بیابان مانده بودند.


مزه خونه به همینه... همیشه می دونی درش به روت بازه... می تونی سر تو بندازی پایین و بیای تو و لازم نباشه توضیح بدی به کسی که چیکاره ای اونجا... چون جوابش معلومه... خونت اونجاست... حتی اگه فقط گهگداری بهش سر بزنی!


پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

ادوارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از باغ خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
ولی اتوبوس زرنگ‌تر از این حرف‌ها بود که برای این مرگ‌خوارهای دردسر ساز صبر کنه. اون فقط می‌خواست که ازشون دور بشه.

«ویییژژ»

- این چه بود؟
- انگار اتوبوس جامون گذاشته ارباب.
- یعنی گولمون زده و گفته پنچره؟
- نه. هیچ‌کس نمی‌تواند مارا گول بزند. ما خودمان می‌دانستیم که اتوبوس می‌خواهد فرار کند.

بالاخره اون لرد سیاه بود. همه چیز رو می‌دونست حتی اگه نمی‌دونست! اما حالا بحث دونستن یا ندونستن لرد نبود. البته باید گفت که کسی هم جرأت بحث کردن درموردش رو نداره.

- حالا باید چیکار کنیم ارباب؟
- الان موقع آزمایش شماست مرگ‌خواران ما. باید برای ما یک تور ترتیب بدهید.


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده

نهی از معروف و امر به منکر.


پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱۸:۴۷ سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹

گریفیندور، مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۹:۴۱:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
پیام: 234
آفلاین
اتوبوس به سمت نورلند به راه افتاد.
توی راه بودن و هرکسی یه جوری سرخودش رو گرم می کرد.
اگلانتاین پیپ میکشید و آخر اتوبوس یه دود درست وحسابی درست کرده بود.
تام جاگسن در حال خوندن کتاب علمی بود.
مروپ در حال میوه دادن به لرد بود در حالی که لرد دستش را پس می زد.
اتوبوس در حالی که آوازی ناخوشایند سر می داد در حال رانندگی بود.

پیتر کلافه بلند شد و گفت:
_این چه وضعشه؟ خسته شدم. کسی ایده ای نداره؟

لرد که در حال استراحت بود و مادرش هم دیگه به او میوه نمیداد و می خواست استراحت کنه گفت:
_ساکت باش پیترمان! بیرونت میکنیما!

پیتر میدونست که واقعیت داره، ساکت شد.

اتوبوس ایستاد.
لرد بلند شد و به اتوبوس گفت:
_اتوبوس چرا ایستادی؟
_پنچر شدم لرد . شما برین بیرون یه چیزی میل کنید و بیاید تا این برطرف شه .

لرد عصبی بود. و اصلا حوصله بیرون رفتن نداشت ولی گفت:
_یارانمان بیایید برویم.

آن ها با هم به مسافرخانه پا گذاشتند.




پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱۴:۰۶ سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹

اما دابزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۱ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۶:۴۶ شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۲
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 172
آفلاین
- یعنی شما نمی دونین هیچ جا کجاست؟ پس چه جور لردی هستید؟

لرد سیاه که از بی ادبی اتوبوس عصبانی شده بود، لگدی محکم به آن زد.
- آخ... چرا می زنی آخه.
- تا تو باشی دیگر به ما گیر ندهی. ما خودمان خوب می دانیم هیچ جا کجاست ولی مایلیم نظر شما را نیز بشنویم.

اتوبوس قیافه حق به جانبی به خود گرفت ولی از آنجا که اتوبوس بود، کسی متوجه ای تغییر نشد.
- خیلی خب. حالا که خیلی اصرار می کنی میگم بهت. هیچ جا همون نور لنده(Neverland ) یعنی سرزمینی که هیچ جا نیست و هیچی نیست! فهمیدید؟
-بله ما خودمان نیز به همین موضوع فکر می کردیم.

یکی از مسافران دستش را بلند کرد تا از ااتوبوس سوالی بپرسد:
- پس اگه هیچ جا، هیچ جا نیست پس چرا ما می خوایم بریم هیچ جا؟
- چون شما فرمون من رو کندین و من مجبورم شما رو ببرم به هیچ جا. سوال دیگه ای نیست؟
- نه خیر.
- پس راه می افتیم.

اتوبوس به راه افتاد.


مزه خونه به همینه... همیشه می دونی درش به روت بازه... می تونی سر تو بندازی پایین و بیای تو و لازم نباشه توضیح بدی به کسی که چیکاره ای اونجا... چون جوابش معلومه... خونت اونجاست... حتی اگه فقط گهگداری بهش سر بزنی!


پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۲۳:۵۵ دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
لردسیاه به دنبال محل دقیق یک مکان بودند! تام هم مثل همیشه برای نشان دادن خود آماده بود.
- تام برای خدمت‌رسانی حاضره قربان!

تام این را رو به لردسیاه گفت و به جوگل، که منبع اطلاعاتی موجودش در وزارتخانه بود وصل شد. لردسیاه تصمیم گرفتند تا برای اولین بار به تام اعتماد کنند.
- امید ما به توست تام.

چندثانیه ای گذشت، تام به حالت خلسه رفته بود؛ ناگهان شروع به صحبت کرد.
- هیچ جا جایی‌است که چیزی نیست. یعنی چیزی نیست که هیچ چیزی باشه و میشه هیچی که هیچ‌جا میشه جایی که هیچ‌جا...
- خلاصه تاممان.
- هیچ‌جا هیچ‌جا نیست. یعنی جائیم باشه هیچ‌جا نیست. یعنی این هیچ‌جا که میگن جا نیست، اگه باشه مث هیچ‌جا نیست.
- دروغ گفتیم... امید ما به تو نیست.

لردسیاه این را گفتند و با ضربه ای تام را به کناری راندند. سپس به سمت جای خالی فرمان رفتند.
- مایلیم هیچ‌جا را برایمان توصیف کنی.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۹ ۰:۲۵:۴۱
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۹ ۰:۲۸:۵۹

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۵۲:۰۲
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 442
آفلاین
خلاصه:

اتوبوس شوالیه یه تور برگزار کرده. ملت سوار این اتوبوس شدن و راننده ش اول رودولف بوده ولی در اثر حادثه ای له شده و حالا هاگرید راننده هست.

* * *


-ما اعتراض داریم. این گنده بک صلاحیت راندن هیکل خودش را هم ندارد چه رسد به یک اتوبوس.
-بابا جان...اصلا از حرف تام ناراحت نشو. ادامه بده ولی با احتیاط رانندگی کن!

لرد در حالی که رودولف کتلت شده را در تابه ای در دست داشت و سعی داشت با فن مجسمه سازی او را به حالت اولش برگرداند، چشم غره ای نثار دامبلدور کرد.
-ما می خواهیم به مقصدی بسیار تاریک برویم.
-بابا جان...به محلی پر از روشنایی برو.

همانطور که دامبلدور و لرد در حال بحث و جدل بودند هاگرید را از صندلی راننده بلند کردند و هر کدامشان یک طرف فرمان را گرفتند. لرد فرمان را به سمت چپ می کشید و دامبلدور به سمت راست.

نتیجتا فرمان کنده شد!

صدای اتوبوس که پر از بغض بود به گوش رسید.
-فرمونمو کندین؟! اصلا حالا که اینطوری شد به "هیچ جا" میریم. اگر اعتراضی هم دارین نگه می دارم پیاده شین.

لرد و دامبلدور به سر جاهایشان برگشتند.

-حالا هیچ جا دقیقا کجا بودن میشه؟!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.