نام: هری جیمز پاتر (Harry James potter)
لقب: پسری که زنده ماند (the boy who live)
والدین:جیمز پاتر و لی لی اونز
پدرخوانده: سیریوس بلک
تولد: 31 جولای سال 1980
محل تولد: دره گودریک
ملیت: انگلستان
نژاد: دو رگه
چوبدستی: ۲۷/۵ سانتی متر از چوب درخت و مغز پر ققنوس (پرققنوس دامبلدور)
گروه: گریفیندور
شغل: کارمند وزارت سحر و جادو
وضعیت تاهل: متاهل
همسر: جینی ویزلی
فرزندان: جیمز سیریوس - آلبوس سوروس - ل لی لونا
مشخصات ظاهری:
پسری لاغر اندام که روی پیشانی اش زخم شبیه صاعقه است و با مو های مشکی و چشمانی سبز زمردی. غیر از چشمانش که شبیه مادرش است کلا قیافه اش شبیه پدرش است. عینکی گرد نیز به چشمانش می زند
توانایی های ویژه: قدرت ویژه در دفاع دربرابر جادوی سیاه - تکلم به زبان مارها - مهارت در بازی کوییدچ به عنوان جستجوگر
دارایی ها: جاروی پرنده آذرخش که پدر خوانده اش برایش خرید - شنل نامرئی - طلاها و گنجینه های بسیاری در بانک جادوگری گرینگوتز که از پدر و مادرش به ارث رسیده
* موسس و رییس ارتش دامبلدور(الف دال)*
*عضو محفل ققنوس*
*کاپیتان و جستجوگر تیم کوییدچ هاگوارتز*
*Ignotus Peverell سازنده شنل جادویی جد اش است*
هری پسر بچه یتیمی است که به ناچار نزد خاله و شوهر خاله اش زندگی می کند و در بچگی همیشه پسر خاله اش دادلی اذیتش می کند.
در یازده سالگی با هاگرید نگهبان غول پیکر هاگوارتز آشنا می شود و از آنجا پا به دنیای جادوگری می گذارد. شش سال در مدرسه جادوگری هاگوارتز جادو یاد می گیرد و همچنین دو دوست خوب یعنی هرماینی گرنجر و رون ویزلی آشنا می شود. در هاگوارتز در کنار درس با وقایع بسیاری رودرو می شود و با همه آنها دست و پنجه گرم می کند. سرانجام با لرد ولدمورت خطرناک ترین جادوگر قرن رودرو می شود و می فهمد یا باید اورا بکشد یا خود توسط او بمیرد (طبق پیشگویی). یک سال از دست هواداران ولدمورت یا همان مرگخواران فرار می کند و سرانجام در نبرد هاگوارتز شرکت می کند و ولدمورت را شکست می دهد.
او در آخر با عشقش جینی ویزلی خواهر دوستش رون ازدواج میکند و صاحب سه فرزند می شود و
کارمند وزارت سحر و جادو میشود. سالها بعد در پی برطرف کردن مشکلات پسرش آلبوس می فهمد که ولدمورت فرزند دختری هم داشته و برای نجات فرزندش با او همراه دوستانش رودرو می شود و شکستش می دهد و روانه آزکابان می کند
----
تایید شد!نمیدونم میخوای از زیرپله شروع کنی یا منتظری هاگرید با کیک تولدت بیاد سراغت، ولی خوش اومدی آقای پاتر!
در ضمن، اصلا درست نیست نرسیده خودتو دامبلدور جا بزنی.
قشنگ حس میکنم مثل خود هری داری از اولِ اول وارد ماجرا میشی. چه سفر هیجان انگیزی!