هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خانه ی جغد ها
پیام زده شده در: دیروز ۲۱:۱۴:۳۹
#59

هافلپاف

رزالین دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۶:۴۲ دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۲۳:۳۱
از لای صفحات کتاب
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
پیام: 18
آفلاین
خلاصه سوژه تا به اینجا:
هدویگ با دیدن تصویر جغد تو پیام امروز، تصمیم می گیره بره باشگاه بدنسازي تا مثل اون خوش هیکل بشه. برای به دست آوردن پول مورد نیاز، دنبال هری می گرده، اما از شانس بدش، مروپ اونو به عنوان ماده ی اولیه غذاش در نظر می گیره و می خواد باهاش جغد شکم پر درست کنه.


هدویگ که از مدت ها پیش فکر می کرد اگر در خانه دورسلی ها می ماند و توسط دادلی به عنوان بالشت استفاده می شد، کمتر زجر می کشید، با شنیدن این جمله کاملا مطمئن شد. شاید داشتن هیکلی مشابه جغد روی پیام امروز، ارزش این همه زجر را نداشت. شاید بهتر بود به دفتر هری بر می گشت، روی شانه اش می نشست و مانند یک جغد خوب، نامه رسانی اش را می کرد، البته در صورتی که می توانست خودش را نجات دهد.

- پس این چاقوی مامان کجاست؟
همین که مروپ رفت که دنبال "چاقوی مامان" بگردد، هدویگ فرصت را روی هوا قاپید و از پنجره باز فرار کرد.
- آخیش، هوای تازه!

اگر فکر کرده اید هدویگ همانطور که در زمان اسارت در قابلمه اندیشیده بود، به دفتر هری بر می گردد و مانند بچه آدم یک جغد خوب، زندگی اش را می کند، سخت در اشتباهید. به محض رهایی، با سرعتی بیش از میگ میگ، به سمت دفتر پرسی ویزلی، رییس سازمان حمل و نقل جادویی رفت که مشغول سر و کله زدن با جغدش هرمس بود.


اگر تمام جهان نیز تو را گناهکار بدانند، تا زمانی که وجدان خودت تأییدت کند، تو بدون دوست نمی مانی.
جین ایر


پاسخ به: خانه ی جغد ها
پیام زده شده در: ۰:۳۳:۵۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
#58

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱:۲۶:۲۸
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 450
آفلاین
یکی سر رسید اما او جغد مفلوک را با کاردک از زمین جدا نکرد بلکه با کفگیر جدا کرد و مستقیم در قابلمه انداخت.
-مامان دیگه از مرغ برزیلی منجمد تنظیم بازاری خسته شده! از همین الان مراتب اعتراض مامان به مرغای برزیلی رو با طبخ این جغد تازه سقط شده اعلام می دارم.

مروپ بی توجه به زبان جغد که از منقارش بیرون زده بود و سر پرنده که با هر قدم به دیواره های قابلمه برخورد می کرد به سمت آشپزخانه اش روانه شد.

دقایقی بعد

یکی از پلک های جغد بالا رفت. بوی هویج مشامش را پر کرد. چند بروکلی در اطرافش جست و خیز می کردند. به نظرش آمد که یک برش آناناس بر روی سرش قرار دارد. با گرمای ملایمی که احساس می‌کرد از خود پرسید آیا او اولین جغدی است که جکوزی را تجربه کرده؟ اما صبر کن...چرا در جکوزی باید هویج و بروکلی ریخته شود؟!

با وحشت پلک دومش را باز کرد و در میان قابلمه در حال جوش آمدن شروع به بال و پر زدن کرد.
-هو! هو! هو!

مروپ با تعجب نگاهی به جغد انداخت.
-عه جغد مامان که هنوز زنده س! اشکال نداره جغد مامان...اصلا نگران نباش چون زیاد طول نمیکشه. راستی میبینی غذاهای مامان با چه مواد اولیه تازه و مرغوبی تهیه میشه؟ مامان حتی پر و بالت هم نکنده که خورشتت خوش عطر و طعم بشه.

هدویگ با خود فکر کرد شاید اگر در دنیای موازی با برخورد یک طلسم مرگبار جان به جان آفرین تسلیم می کرد، مرگ سریع تر و دلپذیرتری داشت. در این لحظات پایانی خاطراتش مانند فیلم جلوی چشمش ظاهر شدند. به یاد زمانی افتاد که عمو ورنون محکم بر روی قفسش میکوبید و فریاد میزد:
-یه بار دیگه این جغدو اینورا آزاد ببینم با همین قفس میکنمش تو دماغ کسی که آزادش کرده! شیر فهم شد؟

از خودش پرسید از آخرین باری که دادلی به عنوان بالشت از او استفاده کرده بود چه مدت می گذشت؟ یا از زمانی که آمبریج او را با یک بال گرفته بود و می تکاند تا مبادا نامه ای زیر پرهای سفیدش مخفی کرده باشد.

با خودش تصمیم گرفت این دم آخری کمتر به خاطرات شیرینش فکر کند و مشغول مدیتیشن برای آرامش روحش قبل از مرگ شود تا شاید اینگونه مرگ راحت تری را تجربه کند. دو توت فرنگی را در میان دو بال خود گرفت و در حالی که تکه آناناس از سرش آویزان شده بود، چشمانش را بست.

-مامان پشیمون شد. خورش جغد به اندازه کافی مجلسی نیست. باید جغد شکم پر درست کنه.




پاسخ به: خانه ی جغد ها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰:۲۲ یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳
#57

ریونکلاو

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۴۵:۴۱
از هرجا که تو بخوای!
گروه:
گردانندگان سایت
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
پیام: 19
آفلاین
هدویگ تصمیم می‌گیره برای این که گذر زمان رو کم‌تر حس کنه، خودشو سرگرم کنه. پس جلوی آینه‌ای کوچیک که گوشه دفتر قرار داره می‌ره.
- هو هو هو!

این هوهو ناشی از ذوق هدویگ به خاطر هیکل فعلی خودش نبود، بلکه خودش رو جلوی آینه به گونه‌ای تصور کرده بود که همچون جغد درون روزنامه هیکلی به هم زده. به نظرش بسیار بهش میومد و برازنده‌ش بود!

هدویگ بعد از این تصور رویایی که از خودش در آینه می‌بینه، اختیار از کف می‌ده. اون دیگه تحمل نداشت بیش از این صبر کنه و از شدت ذوق و شوق برای رسیدن به چنین هیکلی آروم و قرار نداشت.

بنابراین هوهویی می‌کنه و به سمت در اتاق حرکت می‌کنه. اگه هری قرار نبود که هرچه سریع‌تر بیاد، پس شاید وقتش بود تا خودش به دنبال هری بره و پیداش کنه!

هدویگ بال‌بال‌زنان و بدون توجه به چشم‌های متعجبی که در راه بهش خیره می‌شدن، به دنبال هری به اتاق رون ویزلی می‌ره. اونجا محتمل‌ترین جایی بود که هری بعد از اتاق خودش، می‌تونست توش حضور داشته باشه.

هدویگ با هزار امید و آرزو که بالاخره هریو اونجا پیدا می‌کنه، خودشو به در دفتر رون می‌کوبه.
- هـــــــــــــــــــــــــو!

اما متاسفانه خبری از باز شدن در و هدایت شدن هدویگ به داخل نبود. در بسته بود و هدویگ هوی بلند دردناکی سر می‌ده و بعد از برخوردی که با مخ به در اتاقِ بسته داره، از پشت روی زمین میفته.
- هو!

هدویگ که حالا با برخورد شدیدی که داشت کف زمین پهن شده و دو بعدی شده بود، شدیدا نیاز داشت که یکی سر برسه و اونو با کاردک از زمین جدا کنه!



پاسخ به: خانه ی جغد ها
پیام زده شده در: ۲۳:۴۵:۴۱ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
#56

ریونکلاو

بردلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۹:۳۹ شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱:۰۸:۳۷
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
پیام: 41
آفلاین
سوژه جدید

نوزده باضافه شونزده سال بعد

هری پاتر، سخت درگیر بوروکراسی اداری و کارهای وزارتخانه شده و هدویگ، جغد محبوبش (که به کوری چشم حسودان هنوز زنده است ) درگیر زندگی روزمره و حوصله بر شده و آن روز نیز مانند روزهای قبل، پیام امروز را به منقار گرفته بود و در حال بردن آن به پنت هاوس برج وزارتخانه یعنی دفتر رییس اداره کارآگاهان، هری پاتر بود.

از قضا هری، در دفتر نبود و هدویگ بعد از داخل شدن از پنجره و فرود روی میز و خوردن تنقلات، نگاهش به عکسی روی پیام امروز افتاد:
تصویر کوچک شده








در همان حین، فکری به ذهنش خطور کرد. اون نیز می توانست به کلاس بدنسازی برود و مانند جغد روی پیام امروز خوش تیپ شود. از طرفی حوصله اش نیز دیگر سر نمیرفت. فقط یک مورد مانده بود. باید کمی صبر می کرد تا هری پاتر برگردد و او را چند گالیون بتیغد و پول کلاس بدنسازی را جور کند.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه ی جغد ها
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۰
#55

هرمیون گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۴ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۷:۲۷ دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۰
از داخل کلاه گروهبندی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
هرمیون بعد از تلاش های ناموفق فراوان برای وا داشتن هری و رون به انجام تکالیفشان به سمت کتابخانه میرفت و با حرص با خودش زمزمه میکرد
_الان حوصلشو نداریم.......بعدا وقت هست،...یک وقتی بهتون نشون بدم من...عمرا اگه مقاله هامو بهتون بدم......
در همین لحظه برخورد چیزی با پشت سرش باعث شد حرفش را نیمه تمام بگذارد و به پشتش نگاه کند.جغد قهوه ای رنگی از او دور میشد.هرمیون نگاهش را پایین اورد و نامه ای را که جغد انداخته بود دید.ان را برداشت و پشتش را نگاه کرد تا ببیند از طرف چه کسی است اما هیچ ادرسی روی نامه نوشته نشده بود.
او با تردید نامه را باز کرد
_با عرض سلام و خسته نباشید باید به اطلاع جنابعالی برسانم که گربه شما کج پا خانوم هم اکنون در اسارت بنده قرار دارد.اگر شما تمایل دارید که بار دیگر او را زنده ببینید ساعت هشت شب به جنگل ممنوع مراجعه کنید.
هرمیون چند بار نامه را خواند.ناگهان خشم تمام وجودش را گرفت. مطمعن بود که کار رون است.او به خاطر اسیب زدن کج پا به خال خالی از کج پا دل خوشی نداشت.حالا هم خواسته سر به سر هرمیون بگذارد.هرمیون در حالی که پاهایش را روی زمین میکوبید به طرف برج گریفیندور رفت.
_چطور جرات کرده به کج پا دست بزنه.پس بگو چرا امروز کج پا رو ندیدم.عزیز دلم حتما اذیت شده.
اما وقتی به سالن عمومی رسید به هیچ عنوان به قیافه وحشت زده رون نمیخورد که حوصله شوخی داشته باشد.کمی ان طرف تر هری با استرس قدم میزد.هرمیون نامه ای که رون به ان چشم دوخته بود را از دستش کشید و خواند.ظاهرا پاک جاروی پنج رون هم غیبش زده بود.هرمیون گفت:
_هری..
هری لحظه ای دست از قدم زدن برداشت و گفت:
_اذرخش...اذرخشمو بردن.!


قدم به قدم تا روشنایی از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر!!
می جنگیم تا اخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!
برای گریفندور!!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه ی جغد ها
پیام زده شده در: ۲۲:۱۸ پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
#54

اما دابزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۱ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۶:۴۶ شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۲
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 172
آفلاین
- کریس؟! ... تو... تو اینجا چی کار می کنی؟

کریس درحالی که سعی می کرد خود را پشت دامبلدور پنهان کند گفت:
- من که کریس نیستم گابریل.
- پس کی هستی؟
- من یه سرخپوستم... نه چیز... اصلا اگه راست میگی خودت کی هستی؟

گابریل نگاه مشکوکی به کریس انداخت.
- داری منو مسخره می کنی کریس؟! الان اسمم رو صدا کردی!
- من صدا ت کردم گابریل؟ ... من اصلا تو رو نمی شناسم. کریس کیه؟ وزیر کدومه؟ وزارت چیه؟ من از هیچ کدومشون خبر ندارم!
- ولی همین الان خودت به همه چیز اعتراف کردی؟
- من؟ من...

- دیگه کافیه فرزندان!

با فریاد دامبلدور گابریل و کریس ساکت شدند.

- کریس بابا جان، نیازی نیست به گابریل دروغ بگی. اون باید همه چیز رو بدونه فرزند.

کریس چشم از دامبلدور برداشت و به گابریل خشمگین چشم دوخت؛ ولی هیچ حرفی نزد.

- کریس منتظر ما!


مزه خونه به همینه... همیشه می دونی درش به روت بازه... می تونی سر تو بندازی پایین و بیای تو و لازم نباشه توضیح بدی به کسی که چیکاره ای اونجا... چون جوابش معلومه... خونت اونجاست... حتی اگه فقط گهگداری بهش سر بزنی!


پاسخ به: خانه ی جغد ها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۰ دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹
#53

گریفیندور، مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۹:۴۱:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
پیام: 234
آفلاین
گابریل به شخص روبرویش نگاه کرد وسریع پشت مبل برگشت
تی اش رو تو بغلش گرفت و گفت:
_تی عزیزم من تورو زیر مبل قایم میکنم اگه مردم به همه وسایل ضد عفونی بگو دوستشون دارم

تی رو زیر مبل گزاشت و به صدا ها گوش کرد.
_باباجان .. آفرین . آفرین چقد خوب تمیز کردی اینجارو
_ممنون. خیلی سخت بود ولی تمیز شد.

گابریل پشت مبل زیر لب گفت:
_من تمیزش کردم

_باباجان حالا اینجا خیلی جای خوبی میشه برای نقشه هایی ضد مرگخواران

دست گبی ناخودآگاه رفت روی نشان مرگخواریش دیگه نمیتونست بیشتر از این تحمل کنه.
تی اش رو از زیر مبل برداشت.
بلند شد و گفت:
_هیشکی تکون نخوره وگرنه منو تی ام حسابتونو میرسیم

دامبلدور تو هوا خشک شده بود دستیارش کنارش بود.
گبی دستیارو دید نمیتونست باور کنه اون.................




پاسخ به: خانه ی جغد ها
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹
#52

ربکا لاک‌وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲
از از تاریک‌ترین نقطه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 326
آفلاین
گابریل با ناراحتی نگاهی به تی اش انداخت. روی میز با راحتی دراز کشیده بود. چقدر دلش میخواست جای تی‌اش باشد.
تی‌اش خیلی خوشبخت بود!
-آخ روزگار! یه جوری خوشبختی رو ازم گرفتی که دیگه کمرم صاف نمیشه!

اما وقتی یادش آمد هنوز تی‌اش را دارد، خوشحال شد. او هنوز خوشبختی را از دست نداده بود. میتوانست با تی اش برگردد. ولی چگونه؟
-تی من! تی عزیز و تمیز و متقارن من! بیا با هم همفکری کنیم. چطوری باید برگردم؟

با خوشحالی به تی‌اش زل زد. تی عزیزش قطعا جوابی داشت تا بگوید و او را از این مخمصه نجات دهد. گابریل همیشه به تی‌اش اطمینان داشت.
تی او تی ریونکلاوی‌ و نابغه‌ای بود!
گابریل همچنان به تی اش زل زد تا جواب بدهد ولی با صدای پای چند نفر خودش و تی‌اش را پشت مبلی قایم کرد. وقتی سرش را از پشت مبل بیرون آورد دهانش بند آمد!
-این چرا اینجاست؟


Mon Grand Seigneur
fille française
♡ Only Raven ♡


پاسخ به: خانه ی جغد ها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
#51

استفن کورنفوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۵:۵۰ پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۹
از اون ور در رفت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 59
آفلاین
-شیر با سپری که روش عکس عقاب حک شده؟!یعنی چه معنی داره؟
گابریل یه چند دیقه ای به علامت عجیب و غریب زل می زنه.
-هر می خواد داشته باشه. همینجا خوبه. پیوز هم که دستش بهش نمیرسه.
گابریل ددستگیره کمد رو در دست می گیره و اون رو می چرخونه.

پووووووووف!

به جای اینکه در کمد باز شه گابریل درون یه قلعه متروکه میوفته.
- اه! چرا همچین شد؟ چرا اینجا انقد کثیفه؟ چرا ضد عفونی نیست؟ چرا توی کمد نیست؟
فهمیدنش زیاد سخت نبود.
-یعنی کمده یه رمزتاز بود؟ حالا هرچی اینجا واسه قایم کردن تی عالیه. ولی بایذ اول عفونی شه.
گبی شروع می کنه به ضد عفونی مکان تار عنکبوت بسته. وایتکسا و دامستوس هارو از توی جیب پیشتی در میاره و شروع می کنه به تمیز کردن کف زمین.

چند ساعت بعد

-حالا شد مکان استریلیزه و ضد عفونی حالا بریم یه جا برای قایم کردن تی پیدا کنیم.
گبی کل قلعه رو با وایتکس و تی کشیدن برق انداخته. حالا یکم واضح تر شد که گابریل توی ی قلعه بزرگ اشرافی قدیمی با لوستر بزرگ که هنوز چند تا شمع، روی اون در حال سوختن بوده فرستاده شده. گبی چشم می چرخونه تا یه جای مناسب برای قایم کردن یه تی پیدا کنه. اونجا به غیر از یه میز بزرگ سلطنتی با صندلی های دور و برش چیزی نبود.
- اه! چرا قایمش کنم؟ پیوز عمرا دستش به اینجا نمی رسه. همینجا رو این میزه جاش خوبه. خب حالا وقتشه برگردم هاگوارتز. اه ... پس رمزتاز کو؟
گبی میره و به هرچیزی که فکر می کنه هست دست می زنه. به میز به صندلی ها به لوستر. به کف زمین. شمعدون های روی میز، به هرچی !
- وای مثه اینکه اینجا گیر افتادم!...



پاسخ به: خانه ی جغد ها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۸
#50

وین هاپکینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۱:۴۵ سه شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
از تون خوشم نمیاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 236
آفلاین
-یعنی داخل انبار جارو ها با یه طلسم روح گیر و یک تله ی شیطان کافیه؟

گابریل خیلی روی وایتکس و طی حساس بود و به همین راحتی ها دست بردار نمی شد.
-وسط کتاب های کتابخونه ی تالار ریون چطوره؟
-هار هار هار! گابریل نامتقارن! گابریل نامتقارن!
-چی گفتی؟ بگیر!

گابریل طی را محکم در صورت پیوز کوباند.

-هار هار هار! ضربت خطا رفت!
-ای نامتقارن!

گابریل موفق شد پیوز را دور کند و الان تنها باید به یک مکان مناسب می اندیشید.
-خونه ی ریدل ها چطوره؟

اما گابریل پس از مدتی فهمید که خانه ی ریدل ها بدون ولدمورت امنیت ندارد.
-ارباب! به دادم برس ارباب!

ناگهان نگاه گابریل به یک کمد بنفش افتاد که روی آن علامت های عجیب و غیر عادی ای به چشم می خورد.
-اینجا دیگه کجاست؟


ویرایش شده توسط وین هاپکینز در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۲۷ ۲۱:۰۷:۳۵
ویرایش شده توسط وین هاپکینز در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۲۷ ۲۱:۵۷:۴۳

See the dark it moves
With every breath of the breeze







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.