خلاصه:
لرد سیاه قصد دارن مالکیت خانه گانت ها رو به یکی از مرگخوارها واگذار کنن. تاتسویا به عنوان پرستار انتخاب می شه و به خانه گانت ها می ره.
نجینی غذا می خواد. تاتسویا براش پیتزا سفارش می ده. مشنگی که پیتزا رو آورده، خونه رو ترک می کنه...
ولی مشکل این جاست که نجینی شوهر پیتزا فروش می خواد! برای همین می ره و پیتزا فروش رو به خانه ریدل ها میاره.
قطعا لردسیاه علاقهای به ازدواج نجینی و پیتزا فروش ندارن. از طرفی پیتزا فروش هم از قرارگیری در دنیای جادویی دیوانه شده. مرگخوارا اون رو قایم کردن و باید به جاش خواستگار دیگهای پیدا کنن که فعلا گزینه پیشنهادی هوریسه.
...............
قبل از اینکه شباهت هوریس با پیتزا فروش مورد بررسی قرار بگیرد، لرد سیاه از اتاق خارج شدند.
-یه داماد ازتون خواستیم... یه داماد نتونستین جور کنین؟ ما چرا شما رو اینجا نگه میداریم و بهتون حقوق هم میدیم آخه.
-یافتم... یافتم!
مروپ یافته بود. اما چه چیز را؟
او دوان دوان اما با حفظ متانت به سمت آشپزخانه ریدل روانه شد و دقایقی بعد بازگشت و مرگخواران را از زیر بار جانفرسای چشمغرههای لرد سیاه نجات داد.
-این شما و این داماد جدید خانه ریدل...
چیزی دراز و باریک در دستش بود که خیلی زود کاشف به عمل آمد تعداد زیادی غلاف نخود سبز به هم چسبیده است.
قبل از آنکه کسی فرصت اظهار نظر کند، نجینی به دنبال شوهر گمشدهاش وارد شد.
-فس؟
-پرنسس مادر بزرگ... مادر بزرگ حامل خبر بدیه... این مار بیادب خواستگارت رو خورده... هرکاری که میکنیم تخ نمیکنه... اما تو خودت رو ناراحت نکنها!... الان داشتیم میرفتیم بشکافیمش و پیتزا فروشت رو نجات بدیم.
نجینی هیچ توجهی به صحبتهای مروپ نداشت و تنها با چشمانی قلب شده، به لوبیا سبزش خیره شده بود.
-فسوس!
-ماشاالخودمان دل دخترمان دل نیست که... ایستگاه قطاره! هر ساعت یک قطار به مقصدی جدید!
لرد سیاه و مرگخواران ترجیح دادند نجینی و عشق جدیدش را تنها بگذارند. پس راهی اتاق لردسیاه شدند تا به مسئله اصلی بپردازند... مالکیت خانه گانتها!
-ما تصمیمی جدید گرفتیم... از مار زبانی شما که چیزی نصیبمون نشد... حالا علل حساب یه استعداد از خودتون نشون بدید... یه استعدادی که ما خوشمون بیاد. به بهترینش، مالکیت خانه گانت رو میدیم!