هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۰:۰۷ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹

ماروولو گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۳۵ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ جمعه ۱۷ تیر ۱۴۰۱
از من بپرس اصیلم اون لخت و پتی مشنگ پرسته نه عیب نداره چیه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
اتوبوس شوالیه هر اتوبوسی نبود! شوالیه بود. یک شوالیه هم به این راحتی‌ها زیر بار بازجویی نمی‌رود. از طرفی مدعی‌العموم هم هر مدعی‌العمومی نبود! لرد سیاه بود. یک لرد سیاه هم به این راحتی‌ها از خواسته‌ی خود پا پس نمی‌کشد. بنابراین دو طرف وارد مذاکره شدند. اتوبوس از لرد خواست او را بازجویی نکند و در عوض خودش هم حاضر شد جعبه سیاهش را در اختیار لرد قرار بدهد و لرد که از هر چیز سیاهی استقبال می‌کرد این پیشنهاد را پذیرفت. به هر حال اتوبوس شوالیه هر اتوبوسی نبود! نه تنها جعبه سیاه، بلکه جعبه سفید، قرمز، آبی و اصلا جعبه 36 رنگ استدلر داشت. او از دوران مینی‌بوسی این 36 جعبه را داشت و هیچ‌کدام هیچ فایده‌ای به حالش نداشتند. البته برای دیگران چرا! آخر سیستم آموزشی اتوبوس‌ها این‌طوری است که 20-30 مینی‌بوس را فارغ از رنگ و فرهنگ و پیشینه و استعدادها، می‌فرستند به یک گاراژ در کنار هم و اطلاعات عموما غلطی را به همه‌ی آن‌ها می‌آموزند تا اتوبوس‌های فرمان‌پذیری تحویل جامعه بدهند. در آن دوران، این 36 رنگ چشم خیلی از مینی‌بوس‌های با قالپاق و رینگ مندرس را از کاسه درآورده بود. بگذریم!

لرد سیاه، جعبه سیاه پلیری گذاشته بود وسط اتوبوس و با دقت به صداهای ضبط شده گوش می‌کرد تا مورد مشکوکی پیدا کند.

«پیست! پیست! ببینم تو رو! دیدمت برو! »

- رودولف؟ این صدای تو نبود عزیزم؟
- چیزه ... دیدم یکی داشت بدون بلیط سوار می‌شد! منظورم این بود که بلیطت رو ...
- تو چی کاره باشی که بلیطشو؟
- ارباب این چی می‌گه؟ مگه من دربون نیستم؟ بده خواستم وظایف دربونیمو حتا در سفر هم به نحو احسن انجام بدم؟
- ساکت شید بذارید ببینیم چی دستگیرمون می‌شه!

«پیست! پیست! پا می‌دی؟»

- عزیزم؟ بازم صدای ...
- صبر کن بلا! می‌خوایم روند دادگاه کاملا قانونی و شفاف باشه. بذار ما بازجویی کنیم، اجرای حکم رو برعهده‌ی تو می‌ذاریم. خوب رودولف ... ما تا تهش رو رفتیم! زدی تو کار قاچاق اعضای بدن! در این صحنه دنبال پا بودی ... بعدم رفتی سراغ جیگر تام.
- چیزه ارباب ... با هوریس بودم! پایه‌ی صندلیم کنده شده بود. گفتم یکی از پایه‌های مبلش ... یعنی خودشو بده تا بذارم جاش!
- و داد؟!
- داد! چرا نده؟! من و هوریس رفیقیم! رفیق چند ساله! مثل دو تا برادر می‌مونیم! مثل دو تا برادر! چرا نده؟ شما می‌گی یه پا ... من اگه سه تا پا هم می‌خواستم می‌داد!
- چرا؟!
- رفاقت! شما از این رفیقا ندارین؟ خوب چی کار کنم! من دارم!

«مزنه‌ی رون چند؟»

- مثل این که تو واقعا به اعضای بدن علاقه خاصی داری رودولف!
- نگفته بودم ارباب؟ حقوق دربونی کفاف نمی‌ده ... با همون رفیق چند ساله زدیم تو خط تنظیم بازار. هوریس ذرت قیمت می‌کنه ... من مرغ!

«جیگرتو!»

رودولف نگاهی به بلاتریکس انداخت، نگاهی به لرد. و انتخابش را کرد!

- با تام بودم ارباب. دسته‌ی جفت قمه‌هام بشکنه اگه دروغ بگم! اینو با تام بودم. بله. اعتراف می‌کنم که با تام بودم و جیگرش رو ازش گرفتم.


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۹ ۱۱:۱۶:۳۲

ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱:۲۵ سه شنبه ۳ تیر ۱۳۹۹

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
خلاصه:

اتوبوس شوالیه سادیسم داره و تصمیم گرفته ملت رو آزار بده! در همین راستا، شروع به ترمز های ناگهانی کرده و محفلیا و مرگخوارا رو که خیال دارند باهاش سفر کنند رو به اینور و اونور کوبیده.
* * *


-ارباب، ترمز ناگهانی اتوبوس باعث شد کبدم از جاش در بیاد.
-مهم نیست تام.
-پاپا من پیتزای جیگر می خوام!
-مهم شد تام.

لرد نگاهی به زیر پای تام انداخت.
-هر چه زودتر باید کبدت را پیدا نموده و به سیخ بکشیم و بر روی پیتزا بریزیم تا پرنسسمان نوش جان کند.
-باشه ارباب. فقط از کجا پیداش کنم و تقدیم شما کنم؟
-پشت پانکراست نیفتاده تام گور به گور نشده مامان؟

تام دستش را در بدنش فرو برد و پانکراسش را از جا در آورد و نگاهی به پشتش انداخت.
-نه بانو. اینجام نیست.
-به نظرم این یک پرونده جنایی هست عزیز مامان. یکی توی این شلوغی کبد تام مامان رو دزدیده که نوه مامان بزرگ از خوردن یه پیتزای سالم محروم بشه و به پیتزا پپرونی رو بیاره.

ملت مرگخوار آهی کشیدند و نچ نچ کنان به محفلیان چشم دوختند.

-بسیار خب...ما از تک تک سرنشینان این اتوبوس و حتی خود اتوبوس شوالیه بازجویی خواهیم نمود تا کبد مسروقه را بیابیم.



پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱۷:۳۶ سه شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرلین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۹ جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۰۱:۴۲ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از بارگاه ملکوتی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
- ديديد اين اتوبوس با يار وفادار ما چه كرد؟ تام را تازه چسب زده بوديم.
- ارباب تف زده بودیم.
- رودولف، از هم اکنون تو مسئول بررسی رفتار اتوبوس هستی.

رودولف کف دستش تفی انداخت و موهایش را مرتب کرد. شاید از شانس خوبش اتوبوس مونث از آب در می‌آمد.
اتوبوس که مکالمه لرد و رودولف را شنیده بود لبخندی زد که باعث شد سپرش به شکل ناموزونی به حالت منحنی در بیاید. سپس سرعتش را افزایش داد.

- یواش، همه مرباهای مامان قاطی شد.

لرد ناگهان ابروان نداشته خود را بالا انداخت!

- باز هم ایده فوق العاده دیگری در ذهن ما نقش بست. اتوبوس! سرعتت رو زیاد کن.

لرد با خیال اینکه می‌تواند از شر مرباها خلاص شود، بدون آنکه مادرش را راهی خانه سالمندان کند، محکم به صندلی تکیه داد.

- خیر، ما کمربند نمی‌بندیم.

اتوبوس، که حالا مغزش توسط رودولف خورده شده بود، با شادمانی سرعتش را زیاد کرد. وقت آن بود که انتقام جهزیه دخترش را از مرگخواران و محفلی ها بگیرد. سرعتش را بیشتر کرد، بیشتر و بیشتر...

- هانی؟ فکر نمی‌کنی داری تند میری؟ واستا این راهو با هم طی کنیم.
- توقف کنم؟ باشه!

اتوبوس که با سرعت زیادی مشغول راندن بود ناگهان ترمز گرفت. و نتیجه اش چیزی نبود جز اختلاط دو گروه سوار بر اتوبوس!

- یک نفر ردای ما را با شاخ هایش پاره کرده.


ویرایش شده توسط مرلین در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۳۰ ۱۷:۴۱:۱۲

شروع و پایان با ماست!


پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱۶:۵۷ سه شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

ماتیلدا گرینفورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۷ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۷:۰۷ دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 45
آفلاین
محفلیون که به اعتماد کردن معروف بودند با خاطری آسوده در اتوبوس به جشن و پایکوبی میپرداختند غافل از اینکه همسفرانشان یاران تاریکی هستند و وسیله ی حمل و نقلشان اتوبوسی است روباه صفت.

و اما مرگخواران...

_ارباب چرا از همون لحظه که وارد شدن کردیم به افق خیره شدن میکنید؟
_مشکوک است راب، مشکوک! هرچه فکر میکنیم رفتار این اتوبوس با خرد اربابانه مان جور در نمیاد.
_آره ارباب به نظر منم عدم تقارن و باکتری هایی که از سر تا پای اتوبوس رو پوشونده به طرز عجیبی مشکوکه.

گابریل این را گفت و طبق معمول طی و وایتکسش را در آورد و درحین کنار زدن جماعت محفلی که حرکت موزون میزدند، شروع به ضد عفونی کردن اتوبوس کرد.

_هلوی مامان زیاد فکر نکن مهم اینه همه مون الان سالم دور همیم. بیا شربت گلاب قهوه ی مامان رو بخور آروم شی و حالت جا بیاد.
_نه مادر! ما سیریم.
_مگه چی خوردی کلم پلوی مامان؟! من خودم از صبح زیر نظرت داشتم میدونم هیچی نخوردی.
_مادر ما اشتها نداریم.
_چرا پسرم نکنه مرلین نکرده چیزیت شده؟
_مادر ما خوب...

تق

ناگهان اتوبوس تکانی به خودش داد و تام اتفاقی به زاخاریاس برخورد کرد و او را پخش زمین کرد و در همین هنگام زیر دست و پای محفلیون که درعالم خود به سر میبردند مدفون شد و تنها مرگخوران که در گوشه ای آرام به حرف زدن و تماشا مشغول بودند متوجه اوضاع گشتند. اما این تازه اول ماجراجویی های آنان بود.
حدس لرد تا حدودی درست بود گویا اتوبوس با نقشه هایی شوم برگشته بود.


He deals the cards as a meditation
And those he plays never suspect
He doesn't play for the money he wins
He don't play for respect

He deals the cards to find the answer


پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱۱:۵۵ شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
اتوبوس فکر کرد و گفت:
-آزادید در اتوبوس دوئل کنید.
-خوب است ولی کافی نیست.
-خوب......در استفاده از بوفه آزادید.
-این فقط به درد مرگخواران شکم پرستمان میخورد.دلیلی دیگر بیاور.
-اصلا هر چی شما بگید.
-مرگخواران....اینجا جمع شوید که جلسه ای بزرگ داریم.

مرگخواران به سرعت دور لرد جمع شدند و لرد گفت:
-اینجا فقط من حرف میزنم.

مرگخوار ناشناسی گفت:
-پس چرا گفتید اصلا اینجا جمع شویم؟

لرد کروشیویی نثار مرگخوار کرد و گفت:
-من باید اتوبوس شوالیه را وسیله ی زیر گرفتن مشنگ ها بکنم. شیر فهم شدید؟

مرگخواران که میدانستند عاقبت مخالفت با اربابشان چیست سرشان را به نشانه موافقت تکان دادند.جلسه تمام شد.لرد به سوی اتوبوس رفت و گفت:
-ای اتوبوس.تو باید به در خود قفل بزنی تا مطمئن شویم که ما را پیاده نمی کنی.

اتوبوس گفت:
-با اینکه وجدان اتوبوسیم بهم اجازه نمیده که اینکارو بکنم ولی باشه. قفل بیارید تا من به در اتوبوس بزنم.

لرد تام را از میان مرگخواران بیرون کشید و گفت:
-برو و قفلی برای در اتوبوس پیدا کن.
-اما ارباب.توی بیابون که قفل پیدا نمیشه.
-که قفل پیدا نمیشود.....
-غلط کردم ارباب.همین الان قفل پیدا میکنم.

سپس تام در حالی که کاسه چه کنم چه کنم دستش گرفته بود،به سمت مقصد نامشخصی رفت.اما سریع برگشت و گفت:
-ارباب!چرا طلسم قفل روی اتوبوس نزنیم؟
-اتوبوس میتواند طلسم قفل را بشکند.
-من چوب هم اوردم که پشت اتوبوس بذاریم تا اگه طلسم قفل رو شکست چوب جلوی باز شدن در رو بگیره.
-خیلی خب.چوب را جلوی در بگذار.

تام هم طلسم قفل را روی در اتوبوس اجرا کرد وهم چوب را پشت در اتوبوس گذاشت.سپس مرگخواران از اتوبوس بالا رفتند و به محفلیهای داخل اتوبوس ملحق شدند.



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۲۱:۴۰ پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
خلاصه:

اتوبوس شوالیه یه تور مسافرتی برگزار کرده. مرگخوارا و محفلیا توی این تور شرکت کردن اما اتوبوس سر راه پیاده شون کرد و غالشون گذاشت. اونا مدتی دنبال محلی برای اقامت گشتن که دوباره اتوبوس شوالیه سر رسید.

* * *


-نه تنها ما را غال گذاشت بلکه با بوقش صحبتمان را نیز قطع کرد!

مرگخواران به نشانه سرزنش سر هایشان را برای اتوبوس تکان دادند.

-چیشد که برگشتی بابا جان؟ نکنه از اون خاموش کن هایی که به رون دادم به تو هم دادم فرزندم؟!

اتوبوس آب بینی اش را که همان مایع ضد یخ اش محسوب میشد بالا کشید.
-غالتون گذاشته بودم و داشتم به ریشتون میخندیدم که حسن مصطفی پاش رفت روی سیم سرور و جهیزیه دختر مینی بوسیم آتیش گرفت! آخه این درسته؟

اشک در چشمان دامبلدور حلقه زد.

-حالا مجبورم مسافرکشی کنم تا دوباره برای دخترم جهیزیه جمع کنم. آخه اینم درسته؟

دامبلدور زار زار گریه کرد و دستش را برای دلداری چند بار بر روی سپر اتوبوس کوبید.

لرد که طاقت دیدن چنین صحنه های احساسی را نداشت، رفت سراغ اصل مطلب.
-خب که چه؟!
-بیاین سوار بشید تا اینور و اونور ببرمتون دیگه.
-خیر سوار نمی شویم. از کجا معلوم دوباره ما را جا نگذارید؟

اتوبوس در فکر فرو رفت. باید امکاناتی ارائه می داد که مرگخواران را به ادامه سفر با او وسوسه کند.



پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۵:۰۵ دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
لردسیاه این را گفتند و به جلوی صفِ مرگخوار/محفلی رفتند.
- مایلیم که به سمت محلی برای استراحت برویم.

تام که تلاش می‌کرد بعد از اشتباه درون اتوبوس، خود را ثابت کند، با ضربه ای به پیپ آگلانتاین که کسی هم دلیلش را نفهمید، خود را به لردسیاه رساند.
- ارباب من بگم؟
- خیر.

لردسیاه دوست نداشتند تام دوباره آبروریزی کند.

- تام! فرزند تاریکی! ما تصمیم گرفتیم همین گوشه ها چادر بزنیم، شما نمیاین؟

لردسیاه نیازی به محفلیون نداشتند.
- به هیچ وجه.

و سپس رو به مرگخواران بازگشتند.
- مایلیم تا ایده هایتان را بشنویم.
- ارباب می‌تونیم تامو آتیش بزنیم!
- بعدش؟
- بپریم توش!
- پناه بر خودمان، یکی این فندک را از دست اگلانتاین بگیرد.

رودولف جلو آمد.
- ارباب من بگم؟
- ابروهایت را جمع کن. بگو ببینیم چی داری برای گفتن.
- می‌تونیم ساحره هاشونو...

و با حس کردن چوبدستی ای در ناحیه کمر ساکت شد.
لردولدمورت به سمت دامبلدور رفت.
- پیشنهادی داشتی ریش سفید؟
- چادر باباجان؟
- هم...

و ناگهان با بوق اتوبوس شوالیه صحبت لردسیاه قطع شد!


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۵ ۷:۲۰:۵۳
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۵ ۷:۲۷:۲۵

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱:۵۰ جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

ادوارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از باغ خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
- فرزندی داریم زیاده خواه و حق دیگران خور. بسی مفتخریم بهش. هرکس مشکلی دارد می‌تواند با خودش بحث کند.

ولی همه می‌دونستن که اگه با نجینی بحث کنن، زیاد زنده نمی‌مونن که بخوان از جای خالی شده توسط نجینی استفاده کنند.پس هرکس دنبال جای خالی گشت که شب رو سپری کنه. بعضی‌ها زیر تخت، بعضی‌ها کنار دیوار و بعضی‌ها هم ایستاده در گوشه‌های اتاق خوابیدن. افرادی هم که دیدن جایی براشون نمونده روی بقیه افراد خوابیدن و دیوارهای انسانی درست کردن. ولی اتاق زیر تحمل گاهش درد گرفته بود و دیگه نمی‌تونست. بنابراین تصمیم به ریزش گرفت.

- آخخ!
- آی سرم!
- آی ملاجم!
- قیچی های نازنینم کج شدن.
- فسسس فسس (پیتزای مخصوصم).
- این چه وضعشه؟ با اتاقم چیکار کردین؟
- اتاقت تحمل ابهت ما را نداشت. چه بهتر که نابود شد.
- یعنی چی؟حالا کی می‌خواد اینجا رو درست کنه؟
- فسس فسس فسس (پاپا؟ پیتزام خراب شد. گشنمه).
- فرزندمان گشنه است. یک نفر به صورت داوطلبانه به داخل دهانش برود.
- من رو ببین. یعنی چی بچت گشنس؟
- می‌خواهی بگویی فرزندمان گشنه نیست چون قرار است تبدیل به غذایش شوی؟ بسیار خب، نجینی؟

سکوت سنگینی برقرار شد. چون نه دیگه کسی بود که به خاطر خراب شدن دیوار سر و صدا کنه و نه دیگه نجینی غر می‌زد.

- بسیار خب مرگخوارانمان، حرکت می‌کنیم.
- تام فرزند تاریکی!به نظرم شما باید جایی برای اقامت ما فرزندان روشنایی پیدا کنید چون سیاهی زیاد شما باعث خرابی اتاق شد.
- ما به کسی کمک نمی‌کنیم.
- پس ما به دنبال شما میاییم تا در محل اقامت شما اقامت کنیم.

لرد خوشحال نبود توسط یه عده محفلی تعقیب بشه. ولی برای نشون دادن بزرگی خودش و اینکه می‌تونه یک محل اقامت پیدا کنه راضی شد که محفلی ها دنبالش کنن.
- بسیار خب، می‌توانید پیرو راه ما باشید.


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده

نهی از معروف و امر به منکر.


پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹

گریفیندور، مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۹:۴۱:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
پیام: 234
آفلاین
_بابا جان... چرا این جوری شدی یهو؟؟

تانکس مات و مبهوت به دامبلدور نگاه می کرد. آروم گفت:
_چی شده؟
_بابا جان،یهو حواست پرت شد و رفتی تو فکر و خیال.

تانکس که فهمید این هارو توی خواب و خیال دیده بود نفس راحتی کشید.
دامبلدور بلند شد و به جماعت که همدیگه رو بغل کرده بودند گفت:
_بابا جونیا... امشب یه اتاق کامل اجاره کردیم تا مرگخوارا و محفلیا جا کم نیارن. فقط همین اتاق بود.

محفلیا و مرگخوارا به هم یه نگاه ناجور انداختن.
لرد ادامه داد:
_و یه چیز دیگه مرگخوارانمان، امشب با محفلیا کنار بیاین تا فردا بریم یه هتل خوب.

مرگخوارا و محفلیا شونه به شونه به سمت اتاق کامل رفتند. لرد و دامبلدور با هم درو باز کردن و مرگخوارا اول از همه رفتن تو و بعدش محفلیا.

_پروفسور،این مار نمیذاره بشینم. انگار همه جا ماله خودشه.
_راست میگه ارباب،نجینی حتی نمیذاره رو زمین بشینیم.

دامبلدور و لرد به مار لرد نگاه کردند که با نگاهی مغرورانه به همه نگاه می کرد.




پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسکات انکرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۵ شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲:۳۷ جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
بلا و تونکس هم دیگه را بغل کردند

بلا: تا حالا آدمی که زن یک گرگینه باشه را بغل نکرده بودم😈

تونکس پیش خودش فکر میکرد که امشب چطور کنار بلا بگذره که چشمش به فرد افتاد

تونکس:فرد رفیق میشه جامون و باهم عوض کنیم
فرد با خنده گفت: نه تونکس شرمنده کتی منو میکشه 😂 میخام امشب جناب پتی گرو اعظم پاستیل قورباغه امتحان کنیم

تونکس پتی گرو نگاه کرد که تنها مرگخواری بود که توی چشمهاش ترس دیده میشد

تونکس: خداحافظ فردی شبخیر
فرد: شبخیر خوشبگذره😅

تونکس پا به اتاق گذاشت و تو فکر این بود که آلبوس و لردسیاه امشب و چطور باهم میگذرونن که دید بلا کنار تخت خشکش زده 😱
رفت جلو و دید که دم یک موش کنار تخت معلومه

تونکس با خنده گفت: چیشد ساحره ی خطرناک😂

از زیر چشم به تونکس خیره شد و فهمید اوضاع دیگه براش خوب نیست


اینجا آسمون آبیه بی شک
اینجا آسمون سیاه ست کلا







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.