خلاصه:
مرگخوارا تصمیم گرفتن که دور از چشم لرد سیاه، برای خودشون هورکراکس درست کنن و برای این کار پیش هوریس اسلاگهورن می رن. هوریس بهشون می گه که نیاز به یه روح دارن و اونا هم تصمیم می گیرن روح هکتور رو در بیارن. برای این کار قراره مغزش رو بشکافن. گابریل برای این کار انتخاب می شه.
....................
گابریل دستکش های جراحی اش را به دست کرد.
-گب؟...دستکش؟
گابریل به طرف سو که سرش را از لای در، اخل اتاق کرده بود برگشت.
-بله سو...دستکش. مغز می تونه آلودگی های زیادی به همراه داشته باشه. می خوای قضیه رو برات باز کنم؟
بلاتریکس سر گابریل را گرفت و به طرف مغز هکتور خم کرد.
-منظورش این بود که این چهاردهمین جفت دستکشیه که رو هم رو هم پوشیدی. دستات اندازه دستای هاگرید شد. و تنها چیزی که الان باید باز کنی این مغزه!
گابریل ترجیح می داد دستش با هفده لایه دستکش محافظت شود، ولی چهره عصبانی بلاتریکس او را قانع کرد که چهارده جفت هم کافی است.
چاقو را روی مغز هکتور گذاشت و کمی فشار داد.
خون بیرون زد!
-کثیییییییییییف! پناه بر ارباب....خون! گلبول های قرمز و سفید!
در حالی که گابریل فریاد زنان دور اتاق می دوید، بلاتریکس با تبر ضربه ای به مغز هکتور زد.
-سفید؟...فکر می کنم نابود شدن!
بلاتریکس به طور پیش فرض برای نابود کردن هر نوع سفیدی برنامه ریزی شده بود.
مغز هکتور به دو نیم شد و روح شفاف کوچکی از آن خارج شد.