هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۰:۰۲ چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
خلاصه:

فنریر صورتی رنگ شده. لرد که نمیخواد یه مرگخوار صورتی داشته باشه، تمام مرگخوارا رو مامور کرده که راه حلی برای مشکل فنریر پیدا کنن. مرگخوارا هم دکتری رو پیدا کردن که یه بز هست و مدرکش تقلبیه. دکتر بزی گفته برای درمان فنریر به یه گیاهی نیاز داره که توی بارگاه مرلین پیدا میشه. حالا مرگخوارا رفتن تا اون گیاه رو پیدا کنن.
* * *


-مرلین مامان، گیاه داری؟ کیلو چند؟ تخفیفم میدی مشتری شیم؟

مرگخواران خودشان را به بارگاه مرلین رسانده و با شوق به دهان ملکوتی پیامبرشان زل زده بودند تا جواب بله اش را بشنوند!

-داریم اما نمی دهیم.
-وا...چرا مرلین مامان؟!

مرلین نگاهی نگران به بالای سرش انداخت.
-زیرا عالم بالایی ها روی میوه و گل و گیاه ها حساس هستند. همین چند قرن پیش آدم و زوجه اش یک عدد سیب خوردند اما اندازه هزار تن سیب را از دماغشان بیرون کشیدند!

لرد مرگخواران را کنار زد و به نزدیک مرلین آمد.
-یعنی خواسته عالم بالایی ها را بر خواسته ما ترجیح دادید؟
-

مرلین در دوراهی خطرناک گرفتار شده بود!



پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱:۴۰ شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
- پس باید بریم سراغ مرلین!

مرگخوار مذکور که بسیار عاقل و دانا بود، با تلاش فراوان و ساعت ها تفکر، به نتیجه ی نهایی رسیده بود.
بعد از گرفتن نتیجه مرگخواران مشغول آماده شدن برای رفتن به بارگاه ملکوتی شدند.

تق تق!


- این دیگر کیست؟
- بع.. بزیم! پروفسور بزی!

"چند دقیقه قبل؛ آن سوی شهر، ایستگاه اتوبوس"

بزی چندساعت بود که درون اتوبوس نشست بود و آماده ی حرکت آن بود.
- بع نمی بع ریم؟
- چرا چرا. اتوبوس چند دقیقه دیگه راه می‌افته.
- چند دقیقه دیگه؟! مگه بع موتور نداره این اتوبوس؟
- جونم برات بگه بز جان... دیگه آب و هوا آلوده شده. ماعم یه شاگرد شوفر داریم اینجا، میفرستیمش نیرو محرکه اتوبوس میشه.

بزی عجله داشت، اگر قرار بود تا چند دقیقه دیگر راه بیافتند، برگشتن با پای خود بهتر از به زور برگردانده شدن به خانه ی ریدل ها بود.
پس از اتوبوس پیاده شد. پسری پشت اتوبوس ایستاده بود و عرق ریزان سعی در به حرکت درآوردن آن داشت.
- چه کار بع می‌کنی؟
- سلام! من زاخاریاسم! تو باید بری آلبانی. وایسا وایسا، من راهش می‌اندازم. تروخدا برنگرد.
-

بزی بعد از کمی سکوت و نگاهی پوکرفیس به زاخاریاس؛ به راه خود ادامه داد.

"خانه ریدل ها"

بزی وارد خانه شد.
- بع... تونستید گیر بیارید گیاه بع رو؟
- الان می‌ریم دنبالش دکی بزی!

تام خوشحال از برگشت بزی و پایان عصبانیت اربابش از نبود او، این را گفت.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۳ ۱:۴۴:۴۰

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ سه شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

مرلین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۹ جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۰۱:۴۲ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از بارگاه ملکوتی
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
- به ما خیره نشوید.

مرگخوار ها سریعاً نگاهشان را به جای دیگری انداختند تا مبادا مورد غضب لرد واقع بشن. ولی همچنان منتظر بودند تا ارباب امری کند.

- برید آن گل را بیاورید. دیگر تحمل این فنریر صورتی را نداریم.

فنریر صورتی حالا بنفش شده بود. به وضوح بیماری مشغول شدت گرفتن در بدن او بود. لرد به هیچ وجه از رنگ بنفش خوششان نمی‌آمد.

- ارباب هزار گالیون رو از کجا بیاریم؟
- میریم گرینگوتز رو میزنیم.
- اون مال کافه هاگزهد بود پیتر. تازه الان قرار شده بریم دمپایی حموم خیس کنیم. کاش یکی سوژه اونجا رو نجات بده.

حالا که بحث پول مطرح شد دوباره همگان به لرد خیره نگاه کردند. ثروت لرد مثال زدنی بود. هر ماه به مرگخواران زیادی حقوق میدادند...

- دو گالیون کلاً!

غذا و مایحتاج برای آنها تامین میکردند...

- اونم بانو مروپ انجام میدن.

گاهی به تعطیلات و به یک عمارت اربابی میرفتن...

- اونم که مال لوسیوسه.

بعضی اوقات هم یک نفر را از جمعیت مرگخوار ها حذف می‌کردند. مانند الان که مرگخوار حاضر جواب از صحنه روزگار حذف شد.

- ما نمیدانیم چه نیازی به پرداخت پول هست تا هنگامی که گیاه در بارگاه پیامبر ما رشد می‌کنه.


شروع و پایان با ماست!


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ سه شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
_بععععععععععع درمان این سندروم برگ گیاه آواست.

مرگخواران با تعجب به همدیگر نگاه کردند.
_آوا؟این دیگه چه گیاهیه؟
_یعنی میشه باهاش معجون دائم الویبره درست کنم؟
_جوووووون.آواااااا.


همهمه مرگخواران ادامه داشت تا اینکه لرد به آرامی گفت:
_ساکت مرگخواران. حالا این گیاه آوا در کجا پیدا میشود؟
_بععععع.نوک کوه بارگاه مرلین از اینا زیاد پیدا میشه اماااااا نگهبان داره و قیییییمتشم کیلویی ۱۰۰۰ گالیونه.

دوباره همهمه مرگخواران شروع شد:
_ . هزار گالیون؟
_اگه ما هزار گالیون داشتیم الان واسه خودمون پنت هاوس و استخر اختصاصی داشتیم.
_به نظرم گرگینه صورتی هم قشنگه.

لرد اینبار کروشیویی نثار مرگخوار آخری کرد و گفت:
_ساکت باشید.
بعد از اینکه برگ را تهیه کردیم باید چه کار کنیم؟
_بعععع باید بیاریدش پیش من تا براتون معجونشو درست کنم.ویزیتم ۵۰ گالیون میشه.خداحافظ.

بز بعد از خداحافظی و دریافت پول به سوی در خانه ریدل ها رفت و آنرا باز کرد.

ساعتی بعد

اتوبوسی در کوچه دیاگون ایستاده بود و راننده اش میگفت:
_آلبانی دو نفر.آلبانی دو نفر

بز به سوی راننده رفت و گفت:
_بلیط بدون بازگشت به آلبانی چنده؟
_جلوی اتوبوس ۱۰ گالیون،عقب اتوبوس ۵ گالیون.
_بعععععع. اینم ۱۵ گالیون.فقط دربست برو لطفا.

راننده بعد از دریافت پول سوار شد و اتوبوس را روشن کرد.

در آنسوی شهر،خانه ریدل ها،مرگخواران چشم به دهان اربابشان دوخته بودند تا ببینند او چه میگوید.



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
دکتر بزی که دیگر به فنریر رسیده بود، سرعتش را کم کرد. خیزی برداشت با پرشی محکم به سمت فنریر روانه شد.
صحنه آهسته شد.

- چه مرگته؟!
- میخوام اگه بع... مشکل معده بع... هم داری بع... رفع بشه.

و با شدت شهاب سنگی از جنس پشم روی فنریر فرود آمد. حتما انتظار دارید فنریر بگوید: "آهههه!" ولی زود قضاوت نکنید! فنریر خواست بگوید، اما با گوشیِ پزشکی ای که وارد حلقش شد، از این اتفاق جلوگیری شد.

- دکتر. مطمئنید اون رو جای درستی گذاشتین؟ معمولا روی سینه می‌ذارن ها.

سدریک که با شدت ارتعاشات حاصله از پرش بزی، از خواب پریده بود، این حرف را زد.

- بع... شما دکتری یا بع... من؟

و با ضربه ی محکم تام، به خواب فرورفت و دیگر هرگز به علم پزشکی نزدیک نشد.
چند دقیقه گذشت... بزی انواع و اقسام وسایل را، در انواع و اقسام نقاط بدن فنریر تست می‌کرد و سری تکان می‌داد. بالاخره به سمت مرگخواران برگشت.
- بع... این گرگینه به بع... سندروم پوست صورتی مبتلا شده.
- خب این رو که می‌دونستیم.
- خیر. بع... فکر می‌کردین. الان مطمئن شدین.
- خب حالا درمانش چیه؟

مرگخوار مذکور به نکته ی خوبی اشاره کرده بود... درمانش... بزی به فکر فرو رفت.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۲۵ ۰:۲۴:۳۹
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۲۵ ۰:۲۶:۲۴

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶ چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۹

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
-نه ارباب...زندست!

دکتر بزی در میان محتویات معده فنریر که شامل مقادیر عظیمی اسید معده، کش مو و کالباس می شد تکانی خورد. سپس برخاست و روی سم هایش ایستاد.
-من قهرم اصلا...به جامعه پزشکی بزستان توهین شده! بجای استقبال گرم ازم هنوز وارد سوژه نشدم بلعیده شدم!

مروپ نگاهی پر از سرزنش به فنریر انداخت.
-فنریر مامان؟ آیا می دانستی خوردن بزی که برای معالجه ت اینجا اومده کاملا خلاف ادبه؟ نچ نچ نچ جدا که خجالت آوره. من اینطوری تربیتت کردم؟!

مرگخواران نیز همگام با مروپ شروع به نچ نچ کردند. فنریر که زیر نگاه های سرزنش آمیز، رنگش تبدیل به صورتی مایل به قرمز شده بود سرش را پایین انداخت.
-خانم اجازه؟ دیگه تکرار نمیشه!

دکتر بزی که این بار مطمئن بود خورده نمی شود به فنریر نزدیک شد تا معاینه اش کند.



پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
دکتر بزیان به سوی فنریز آمد و به او گفت:
-ععععععسمت چیه؟
-فنریز.
-خععععلی خب فنریز. به پشت بخواب.

فنریز به پشت خوابید و دکتر بزیان روی پشت او رفت.فنریز در فکر یک نقشه جدید برای خوردن بز بود که فکری به ذهنش رسید.او به بز گفت:
-دکتر ،یه نکاه به دندونام می کنی؟
-بععععع؟
-فک کنم دندونام صورتی شده باشه.
-باععععشه.الان نگاه میکنم.

بز جلو رفت تا نگاهی به دندان های فنریز بیندازد،او ابتدا با اعتماد به نفس به جلوی دندان فنریز رفت ولی وقتی دندانهای فنریز را دید، گفت:
-بععععععععععععععععععععع

اما فنریز در یک حرکت شکم بز را سوراخ کرد و روده های بز به اطراف پاشیده شد.فنریز در حال خوردن چشم های بز به عنوان دسر بود که صدای مروپ آمد:
-دکتر بزیان، میوه میخواید؟

فنریز هول شد و با لهجه ای که بیشتر شبیه زوزه گرگ بود گفت:
-نه ،ماااااو داریم کاری سخخخخت میکنیم.

مروپ مشکوک شد و با خود گفت:
-این چرا صدای گرگه؟دکتر بزیان که اینجوری حرف نمیزد.

مروپ وارد اتاق فنریز شد و گفت:
-اینجا چه خبر.......جیییییییییغ

لرد وارد اتاق شد و گقت:
-چه خبر است مادر؟

اما لرد با دیدن روده های بز گفت:
-اینجا چه خبر است؟
-راستش...گشنم شده بود.
-مادر ما را ناراحت کردی؟کروشیوو!

فنریز از درد به خود پیچید و هر چه از بز خورده بود بالا آورد.لرد هم مادر خود را از آن اتاق خارج کرد و خطاب به مرگخواران گفت:
-فنریز بز معالج را خورد.دکتری دیگر بیاورید.



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۰:۳۶ دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹

گریفیندور، مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۹:۴۱:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
پیام: 234
آفلاین
_ببععع

دکتر بزی از بزستان شروع به بع بع کردن کرد تا شاید مرگخواران با بع بع زیبایش شیفته اش شوند، ولی خب ... همه خودشان را کنار کشیدند و کسی حرفی نزد، به جز لیسا.
_ببند دهنتو. بز!

لیسا همیشه با مهمانان تازه وارد این جوری رفتار می کرد.

_بعععع، سبزی، میوه ای چیزی ندارید که بدید به این بزعع پیرعع؟!

همین یک جمله کافی بود تا مروپ از ناکجا آباد ظرف میوه اش را حاضر کند و در دهن بز پیر، میوه شوت کند. ولی برخلاف دیگر مرگخواران، بز با رضایت میوه هایش را می خورد. مروپ تعجب کرد، بیشتر میوه شوت کرد، بز بیشتر خورد، مروپ خیلی بیشتر...

_بسه دیگه! دکتر بیاین مریض رو بهتون نشون بدیم.

بز وسط میوه خوردن متوقف شد.
_کدوم مریض؟
_
_آهان بععله، خععبب، بیعماریشون چیه؟
_خودتون متخصصش هستین... صورتی درمانی.

هر لحظه که بز در اونحا میموند، مرگخواران مشکوک تر میشدند.البته به جز مروپ! اون بالاخره بعد سال ها یه میوه خور پیدا کرده بود و انگار میخواست بز را برای خودش نگه دارد.

_خب مریضمون اینجاست، صورتی شده و گرگینه است، و الان شده گرگینه صورتی.

بز همین جور که میوه می خورد و به سمت اتاق فنر می رفت نشنید که لرد گفت گرگینه.
در اتاق فنر باز شد و فنر کفن رو از روی سرش برداشت.
بز و فنر چشم تو چشم شدن.

فنریر لب هاش رو لیسید و آماده شد که به بز حمله کنه. هرچی بود اون یه حیوون وحشی بود...




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۲ یکشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
تام که بخاطر جلب توجه لرد به خودش مغرور شده بود ابرویش را برای سایر مرگخواران بالا انداخت.
-دسترسی بهش کاری نداره ارباب. فقط کافیه براش یه جغد بفرستیم تا خودش بیاد. اصلا نمی دونید چه شفا دهنده خوبیه که!
-ما نمی دانیم؟! به ما گفتید نادان؟

با شنیدن این جمله، رودولف خودش را کنار کشید و تام را که تا آن لحظه از شدت غرور کاذب خودش را به او تکیه داده و با قمه هایش بازی می کرد نقش بر زمین کرد.
-دقیقا به شما گفت نادان ارباب! میخواین به عنوان جانشین بر حقتون به تیکه های مساوی تقسیمش کنم؟

در همان لحظه اگلانتاین مشغول تیز کردن قمه های رودولف جهت سهولت بخشیدن به اعدام شد.

تام همیشه عاشق این حجم از علاقه و ارادت مرگخواران نسبت به خودش بود.
-نه نه ارباب...منظورم این بود که شفادهنده خیلی فوق العادیه. همین که بیمار رو ببینه میفهمه مشکلش چیه و توی یک چشم بهم زدن درمانش می کنه.
-فعلا تاممان را اعدام نکنید تا ببینیم این طبیبی که آنقدر تعریفش را می کند کیست!

حدودا یک ثانیه پس از فرستادن جغد به سوی شفادهنده مذکور، زنگ در به صدا در آمد.

-دکتر بزی هستم! فوق تخصص صورتی درمانی از دانشگاه بزستان!
-این همان شفادهنده ای بود که آنقدر تعریفش را کرده بودی تاممان؟ طرف بزه!
-نه ارباب خیالتون جمع...درسته قیافه نداره ولی کارش تو درمان سندروم صورتی شدگی حرف نداره!

اما تام نمی دانست بز مذکور نه تنها قیافه ندارد بلکه مدرکش هم تقلبی است.



پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۰:۵۴ پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
- ارباب من بگم؟
- خیر.
- چشم.

تام این را گفت و به گوشه ای رفت.

- ارباب با قیر داغ داخلشو پر کنیم خود به خود رنگش برمی‌گرده.
- پناه بر خودمان بلا. هروقت قصد زجرکش کردنش را داشتیم از این ایده استفاده می‌کنیم.
- ارباب من...
- خیر تام!

تام دوباره به گوشه ی خود برگشت.
آگلانتاین فندکش را کشید.
- ارباب فهمیدم! تام رو آتیش بزنیم بعد فنر رو بگیریم روش، پخته میشه رنگش برمی‌گرده.
- برای اعدام تام برنامه ای دیگر داریم. فعلا مایلیم زنده بماند.
- ارباب!
- گفتیم خیر!

این بار مروپ جلو آمد.
- شنبلیله ی مامان! می‌تونیم از چای‌نبات استفاده کنیم!
- نه مادر. آن را برای بیماری های اساسی تر نیاز داریم.

لردسیاه این را گفت و سپس لیوانی برداشت و مشغول نوشیدن آب شد. فرصتی برای تام پیش آمده بود، پس با بالاترین سرعت تلفظ تلاشش را کرد.
- ارباب من یه دکتر هندی می‌شناسم می‌تونیم اون رو بیاریم!

سپس نفسی عمیق کشید؛ ریسک بزرگی کرده بود، درصورتی که لردسیاه خوشش نمی‌آمد عاقبت خوبی در انتظار تام نبود.
لردسیاه با چهره ای عصبانی به سمت تام برگشت... چندلحظه به اون خیره ماند... تام به سختی آب دهانش را قورت می‌داد.

- ایده ی بدی نیست. چطور می‌توانیم به این طبیب دسترسی داشته باشیم؟

بالاخره تام توانسته بود نظر لردسیاه را جذب کند!


آروم آقا! دست و پام ریخت!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.