هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۲۲ چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
سوژه دوئل زاخاریاس اسمیت و ربکا لاک وود: آزمون ورودی!


توضیح:

شما مرگخوار/ محفلی نیستین. قصد دارین بشین. برای این کار یه آزمون ورودی وجود داره. می تونه یه سوال و جواب باشه(مثل مصاحبه کاری) یا آزمون باشه یا یه جور ماموریت که باید انجامش بدین. توضیح بدین که چیه و آیا موفق می شین یا نه.

نکته 1: سوژه رو درباره شخصیت خودتون بنویسین.
نکته 2: لازم نیست حتما برای عضویت در گروهی که الان توشین تلاش کنین. مثلا اشکالی نداره که ربکا توی آزمون ورودی محفل شرکت کنه.


برای ارسال پست در باشگاه دوئل دو هفته ( تا 23:59 پنجشنبه دوم مرداد) فرصت دارید.


هیکلتان پر مو و دماغتان چاق باد!


می زنیم صافت می کنیم! بالاخره یه روزی این کارو می کنیم!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۸ ۲۱:۲۸:۳۷

ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ سه شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
سوژه دوئل آیلین پرنس و شیلا بروکس : سردرگم!


توضیح:

شما برای دادن درخواست عضویت، وارد خانه ریدل ها می شین... و ناخواسته توش گم می شین. توضیح بدین که سر از کجا در میارین. چی می بینین. چی می شنوین یا مثلا پیدا می کنین. می تونین راز بزرگ یا کوچیکی رو کشف کنین... یا چیزای خصوصی رو ببینین یا بشنوین... می تونین خرابکاری کنین یا کار مثبتی انجام بدین... یا فقط گم شدنتون رو توصیف کنین. در مورد قبل و بعد این اتفاق هم می تونین بنویسین. قبل از ورودتون و یا بعدش که نتیجه چی می شه.

نکته 1: سوژه اصلی شما توضیحیه که داده می شه. عنوان(اسم) سوژه فقط برای این انتخاب می شه که سوژه رو وارد لیست سوژه ها کنیم.
نکته 2: چون هر دوتون درخواست مرگخوار شدن دادین، گفتیم خانه ریدل ها. ولی اگه بخوایین می تونه گروه یا جای دیگه ای هم باشه.


برای ارسال پست در باشگاه دوئل یک هفته ( تا 23:59 چهارشنبه 25 تیر) فرصت دارید.



جان سالم به در ببرید!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴ سه شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
سلام
درخواست دوئل با ربکا لاک وود دارم.
هماهنگ شده مهلتشم دو هفته.



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۹ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

آیلین پرینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۴۷:۵۰
از من به تو نصیحت...
گروه:
مترجم
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 302
آفلاین
سلام
من و شیلا بروکس درخواست دوئل داریم.
هماهنگ شدست و مهلتش ۱هفتست.


............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۵ پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
لطفا برای پست های با امتیاز 26 و بالاتر، درخواست نقد نکنید.


نتایج دوئل!


نتیجه دوئل ربکا لاک وود و پیتر جونز:

امتیاز های داور اول:
ربکا لاک وود: 27 امتیاز - پیتر جونز: صفر امتیاز

امتیاز های داور دوم:
ربکا لاک وود: 26 امتیاز - پیتر جونز: صفر امتیاز

امتیازهای داور سوم:
ربکا لاک وود: 26 امتیاز - پیتر جونز: صفر امتیاز

امتیازهای نهایی:
ربکا لاک وود: 26.33 امتیاز – پیتر جونز: صفر امتیاز

برنده دوئل: ربکا لاک وود!

........................

-خب کوچولو...همین جا می شینی. خیلی آروم و مودب. من می رم خریدمو می کنم و بر می گردم. باشه؟

عقرب کوچک دمش را تکان داد. منظور خاصی از این تکان نداشت ولی لینی وارنر آن را به حساب "باشه" گذاشت و وارد مغازه شد.

به محض ورود، ربکا لاک وود را دید. راهش را کج کرد که برخوردی با او نداشته باشد، ولی دیر شده بود. ربکا با خوشحالی دست هایش را برای لینی تکان می داد و بالا و پایین می پرید. توجه همه مشتری ها را جلب کرده بود و ظاهرا این موضوع برایش کوچکترین اهمیتی نداشت.

لینی برای این که هر چه سریع تر به این نمایش پایان بدهد به طرف او رفت.
-سلام ربکا...خوبی؟...اممم...من دیرم شده...بهتره الان برم و بعدا برای خرید برگردم.

ربکا دست کوچک و ظریف لینی را گرفت و دنبال خودش کشید.
-عمرا اگه بذارم. تازه رسیدی. صبر کن تا این بال برق انداز های جدید رو بهت نشون بدم. عاشقشون می شی.

-نمی شم!

لینی همیشه سعی می کرد ساعت هایی که شیفت ربکا نبود را برای خرید انتخاب کند...ولی ظاهرا این بار اشتباه کرده بود.
ربکا جلوی قفسه ای ایستاد. چند سوسک قهوه ای بال دار بطور مرتب روی قفسه صف کشیده بودند. به دست های هر سوسک، تکه های پنبه بسته شده بود.

-ببین...یکی از اینا می خری. هر روز صبح بال هاتو برات برق می ندازه. خرجی هم نداره. روزی نیم ساعت در سطل آشغال رو باز بذاری کافیه. عالیه...نه؟

لینی به دنبال بهانه ای برای خلاص شدن از شر ربکا می گشت.
-نه...خب می دونی...من حشره هستم. این کار به نظرم با حقوق حشرات مغایرت داره.

-نه بابا چه مغایرتی؟ اینا استخدام رسمی وزارتخونه هستن. بیمه دارن. حقوق ثابت دارن. وضعشون خوبه. ولی اگه خوشت نمیاد بریم سراغ نیش تیز کنا. نیشت خیلی تیز به نظر نمی رسه. مطمئنی کار می کنه؟

این یکی زیادی بود!
قرار نبود کسی به نیشش توهین کند.
دستش را از دست ربکا بیرون کشید.
-من کار دارم! می رم! هیچی هم نمی خرم! شما هم یه ذره شخصیت داشته باشین. وایسادن تو قفسه که یکی بخردشون! شرم آوره.
جمله های آخر را خطاب به سوسک ها گفت و از ربکا که دست هایش را برای لیسا تکان می داد و بالا و پایین می پرید، فاصله گرفت و از مغازه خارج شد.
روی سکوی جلوی مغازه به دنبال عقرب دست آموزش گشت.
عقربش زیاد هم دست آموز نبود. در واقع صبح همان روز پیدایش کرده بود.
چشمش به پیتر افتاد که با لبخندی بی معنی روی سکو نشسته بود.
-پیتر...عقربم رو ندیدی؟ همینجا بسته بودمش. نخش هست...ولی خودش...پیتر با توام!

پیتر در سکوت و بی حرکت، با لبخند به روبرو خیره شده بود.

لینی نخی را که به ستون بسته شده بود برداشت و دنبال کرد...ادامه نخ دقیقا در جایی که پیتر نشسته بود غیب می شد.

چشمان لینی پر از اشک شد.
-مین...مین کوچولو! چی شدی! حتی اسمت رو هم بهت نگفته بودم...الان توی مغازه انتخابش کردم. یکی بیاد این تن لش رو از روی مین جمع کنه... چرا رنگ صورتش داره سیاه می شه؟!


(داستان، کمی برگرفته از واقعیت.)

............................................................

نتیجه دوئل مودی و اگلانتاین پافت:


امتیاز های داور اول:
مودی: 26 امتیاز – اگلانتاین پافت:27 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
مودی: 27 امتیاز – اگلانتاین پافت: 26.5 امتیاز

امتیازهای داور سوم:
مودی: 27 امتیاز – اگلانتاین پافت: 27.5 امتیاز

امتیاز های نهایی:
مودی: 26.66 امتیاز – اگلانتاین پافت: 27 امتیاز


برنده دوئل: اگلانتاین پافت!

..........................

در بسته بود.

فشار ضعیفی به در وارد شد... و طبیعتا اتفاق خاص نیفتاد.

کمی مکث...و فشار بعدی.

صدایی خونسرد، از این سوی در توضیح داد:
-لولاهای محکمی داره. باید فشار خیلی بیشتری وارد کنی. و طبق محاسبات من قدرت بدنی کافی برای این کار رو دارا هستی!

اگلانتاین این حرف را زد و پیپش را سرو ته کرد که یک بار هم به این شکل کشیده و در مصرف پیپ صرفه جویی کند.

صدای خفه و ضعیف هوریس اسلاگهورن از داخل دستشویی به گوش رسید.
-قدرت...بدنی...دارم...ولی...الان...شرایط...مساعد...نیست! تو رو به اون پیپت...این درو باز کن!

اگلانتاین صندلی اش را جلو کشید و روی آن نشست. به شکلی که دماغش بطور کامل با در دستشویی در تماس بود.
-عمرا نمی شه. ارباب فرمودن همین جا بشینم و چشم از در برندارم که بمونین همون تو.

هوریس با آخرین توان و نفس باقی مانده گفت:
-من چیکاره بودم آخه؟ اونی که دوئل کرد مودی بود! من چرا دارم تاوان پس می دم...اونم با این...غول بیابونی!

غول بیابانی بویی از شخصیت و غرور نبرده بود. اصلا بهش بر نخورد.
اگلانتاین توضیح داد:
-اون نمادی از هاگریده. باید تحملش کنی. سعی کن کوتاه و منظم نفس بکشی. اکسیژن رو برای چهل و پنج ساعت باقیمونده ذخیره کن. کسی ازت نخواسته بود اینقدر اضافه وزن داشته باشی! جای شش نفرو اون تو اشغال کردی.

هوریس مورد ظلم و ستم بسیاری واقع شده بود. این نگهبان مزاحم هرگز قانع نمی شد.
-غذا چی؟ می تونیم بیاییم بیرون و غذا بخوریم که؟

-نخیر...و بله!
-بالاخره نخیر یا بله؟
-قسمت اول نخیر! نمی تونین بیایین بیرون. قسمت دوم بله. می تونین غذا بخورین. ارباب فرمودن هر وقت خواستی بهت غذا بدیم. اینقدر هم سخاوتمند هستن.

هوریس سوال بعدی را با کمی ترس و تردید پرسید.
-این تو آخه؟! گفتی به من غذا می دین...پس...غذای این چی می شه؟

لازم نبود اگلانتاین داخل دستشویی را ببیند. مشخص بود که شخص مورد اشاره هوریس کیست.

اگلانتاین داخل دستشویی را ندید و هوریس لبخند موذیانه اگلانتاین را.

-تو نگران غذای اون نباش...غذاش همون جا...کنارشه...الان گرسنه هستی؟ برات غذا بیارم؟

هوریس در گوشه ای از دستشویی جمع شده بود. هر چند، جمع شده اش هم بسیار جلب توجه می کرد. سعی کرد تا جایی که می تواند زشت و کریه و اشتها کور کن به نظر برسد... که البته برای این کار هم احتیاج به تلاش زیادی نداشت.
اگلانتاین به سادگی احساسات هوریس را حدس زد.
-نگران نباش. ارباب فرمودن این نوع غول بیابونیا فقط سه شنبه ها غذا می خورن...و امروز دو شنبه اس. خورده نمی شی.

هوریس داشت نفس راحتی می کشید که غول تکه گچی را برداشت و روی دیوار خط کشید. نگاهی به هوریس انداخت و آب دهانش را قورت داد.
چهارمین خط را کشیده بود. چهل و چهار خط دیگر باقی مانده بود. چهل و چهار خطی که تا کشیده شدنشان مسلما امروز، فردا می شد...


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۲۹ ۲۲:۵۰:۰۸



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۰۴ شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
دوئل کنندگان محترم!

دفتر دوئل تا چهارم تیرماه تعطیل می باشد! نتایج پست هایی که توی این مدت زده می شن هم به بعد از چهارم تیرماه موکول می شه(اگه هر سه داور بتونن امتیاز بدن، نتیجه رو زودتر اعلام می کنیم.).

...............................

لطفا برای پست های با امتیاز 26 و بالاتر درخواست نقد نکنید.

...............................

سوژه دوئل اگلانتاین پافت و مودی: مخمصه!

توضیح:
با دادن توضیح محدودتون نمی کنیم. مخمصه یعنی مشکل و گرفتاری. می تونه کوچیک یا بزرگ باشه. برای شما یا شخص دیگه ای پیش بیاد. شما می تونین ایجاد کنین یا برای شما ایجادش کنن. فرقی نمی کنه. هر نوع مخمصه و گرفتاری ای رو قبول می کنیم. می تونین راه حل یا نجاتی براش پیدا کنین. این راه حل می تونه فایده ای داشته باشه یا نه. نوشتن قسمت هایی که گفتم "می تونین" اجباری نیست.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل یک هفته، (تا 23:59 یکشنبه 25 خرداد) فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید.

...............................

نتایج دوئل:


نتیجه دوئل تام جاگسن و مودی(خانم فیگ):


امتیازهای داور اول:
تام جاگسن: 27 امتیاز - خانم فیگ: 26 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
تام جاگسن:27 امتیاز - خانم فیگ: 26.5 امتیاز

امتیازهای داور سوم:
تام جاگسن: 27 امتیاز - خانم فیگ: 26.5 امتیاز

امتیازهای نهایی:
تام جاگسن: 27.5 امتیاز - خانم فیگ: 26.5 امتیاز


برنده دوئل: تام جاگسن!

............................................

-ببین...چشمامو ببین... و در اون فاصله ابروهامم فراموش نکن.

تام با بی میلی به فیگ نگاه کرد.
-دیدم...بسیار زشت و کریه می باشند.

فیگ عشوه ای آمد و چشمکی زد. ظاهرا اصلا معنی حرف های تام را نمی فهمید. شاید هم نمی شنید.

درست دو ساعت تمام بود که روی جدول خیابان، کنار تام نشسته بود و از چشم و ابرویش تعریف می کرد.
-ببین...تو اگه با من ازدواج کنی وجهه اجتماعیت بالا می ره. ترقی می کنی. یه نگاه به خودت بنداز. داری از هم می پاشی. فکر می کنی جز من ممکنه کسی قبولت کنه؟ همین منی که می بینی هم کم کم دارم دچار تردید می شم...اصلا...حالا که دقت می کنم زیاد هم نمی شه روت حساب کرد. من برم این قرض نامه رو به اجرا بذارم ببینم چی می شه.

با شنیدن کلمه قرض نامه، تام از جا پرید!
-صبر کن...گفتم بذار فکر کنم!

مبلغ مورد نظر فیگ، خارج از حد توانش بود. وزارتخانه هم مقررات سختی در این مورد گذاشته بود. فیگ، آخرین تیر را رها کرد.
-تو که نمی خوای دوستات بفهمن برای خرج عمل سر هم کردن خودت از من پول قرض کردی. دکترت هم که کلاهبردار از آب در اومد و فرار کرد...آبروت می ره ها...


دو ساعت بعد:


فقط دو ساعت بعد، فیگ با شاخه گل زشتی که از کنار خیابان چیده و لای موهای باقی مانده اش قرار داده بود، به همراه تام به دفتر ازدواج مراجعه کرد.

-خب...وکیلم؟

تام از سر ناچاری زمزمه کرد:
-بله!

-خانم؟... وکیلم؟

جوابی داده نشد.

تام از این که فیگ در این سن هم قادر به ناز کردن است بسی تعجب کرد. ولی واقعیت چیز دیگری بود.

-خانم؟...با شما هستم! خوابتون برد؟

تام ضربه ای به بازوی فیگ زد...و فیگ روی زمین افتاد.
تام با بی میلی تکانش داد. ضربان قلب و تنفسش را بررسی کرد.
و خوشحال شد!

این بار مرلین به موقع دست بکار شده بود و عمر طبیعی فیگ، در بهترین زمان به پایان رسیده بود.

در حالی که کارمندان دفتر ازدواج دور فیگ جمع شده بودند، تام با دقت برگه قرض نامه خودش را از جیب فیگ برداشت و از دفتر خارج شد.


...........................

نتیجه دوئل مرلین پیامبر و مروپ مادر لرد سیاه:


امتیاز های داور اول:
مرلین:28 امتیاز - مروپ گانت: 26.5 امتیاز

امتیازهای داور دوم:
مرلین: 27 امتیاز - مروپ گانت: 26 امتیاز

امتیازهای داور سوم:
مرلین: 28 امتیاز - مروپ گانت: 27 امتیاز

امتیازهای نهایی:
مرلین: 27.5 امتیاز - مروپ گانت: 26.5 امتیاز


برنده دوئل: مرلین!

..............................

-بمیر...بمیر...بمیر...بمیر!

مرلین در بارگاه الهی اش نشسته بود و با عصا بر سر خود می کوبید.
فرشته های کوچکی که شباهت زیادی به لینی داشتند، دورش را گرفته بودند و با نگرانی سعی می کردند جلوی ضربه های عصا را بگیرند. در این بین خودشان هم مورد ضرب و جرح قرار می گرفتند.

-نکنین جناب پیامبر!
-چرا بر سر خود می کوبید؟ چرا قصد خودکشی دارید؟
-این حرکت اصلا ملکوتی و معنوی نیست.
-می رین جهنم!

ولی مرلین نه چیزی می دید و نه می شنید. نگاهش به صفحه بزرگ روبرویش بود.
-نمی میره لعنتی. این بار هشتمه که نوبتش شده و نمی میره.

مروپ گانت از داخل صفحه لبخند می زد و برای مرلین دست تکان می داد.

جمله ای آشنا در ذهن مغتشش مرلین انعکاس پیدا می کرد.
-مفیده...این مفیده...اون مفیده...همشون مفیدن...
و میوه ها و سبزیجاتی که در ذهن مرلین دور سر مروپ می چرخیدند.

تا آن لحظه، هشت فرشته مرگ را به سراغ مروپ فرستاده بود و هیچیک موفق به گرفتن جانش نشده بودند.
حق با مروپ بود. واقعا مفید بودند!

مرلین با بی حوصلگی فرشته ها را کنار زد. از جا بلند شد و ردایش را پوشید. باید شخصا دست بکار می شد. حتی اگر لازم می شد با ضربات مستقیم عصا کار را تمام کند.





پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۰:۵۲ جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲:۲۲:۰۸ جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
سلام...
درخواست دوئل با مودی رو داشتم.
هماهنگ شده و مهلت یک هفته...


ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
لطفا برای پست های با امتیاز 26 و بالاتر، درخواست نقد نکنید.

توجه داشته باشین که وقتی سوژه توضیح داره، سوژه اصلی توضیحیه که داده می شه، نه اسمش. اسم فقط برای این گذاشته می شه که سوژه رو بشه وارد لیست سوژه ها کرد.

...................................

نتیجه دوئل یوآن ابروکرومبی و زاخاریاس اسمیت:


امتیاز های داور اول:
یوآن ابروکرومبی: 27.5 امتیاز – زاخاریاس اسمیت: 26 امتیاز

امتیازهای داور دوم:
یوآن ابروکرومبی: 27 امتیاز – زاخاریاس اسمیت: 25 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
یوآن ابروکرومبی: 28 امتیاز – زاخاریاس اسمیت: 23 امتیاز

امتیاز های نهایی:
یوآن ابروکرومبی: 27.5 امتیاز – زاخاریاس اسمیت: 24.5 امتیاز


برنده دوئل: ابروکرومبی یوآن!
.................................

هوا ابری بود اما خبری از باران نبود.
یقه بارانی‌اش را بالاتر کشید و عینک دودی‌اش را سرجایش محکم کرد. به نفعش بود که دیده نشود، اصلا دوست نداشت مجبور شود به اعضای محفل در مورد این دیدارش توضیح دهد. اما به خاطر جذابت ذاتی‌اش تمام نگاه‌ها به او دوخته شده بود. کمی فکر کرد... بله! حتما بخاطر همان جذابیت ذاتی بود و هیچ ربطی به زدن عینک آفتابی در یک غروب ابری نداشت.
به مکان مورد نظر رسیده بود. درب کافه را باز کرد و وارد شد. اولین چیزی که دید دود بود.
-نمی‌فهمم! این کافه‌ها چرا هر روز تاریک تر و مه آلود تر می‌شن! لعنتی... هیچی معلوم نیست!

قدمی جلو رفت.

شپلق!

با صورت وارد ستون شده بود!
صدای خنده‌های نچسبی بلند شد.
-عمو آفتاب بدم خدمتتون؟
-در بیار اون لامصب رو... پرینت صورتت افتاد رو ستون کافه!

سریع عینک را برداشت. خب... کافه تاریکی بود، اما نه آنقدر که ستون را تشخیص ندهد!

-بیا اینجا تا کار دستت ندادم!

تشخیص صدای بلاتریکس کار سختی نبود. ناخودآگاه حالت تدافعی گرفت. از اولش می‌دانست کار سختی است، لاکن پای اعتبارش وسط بود.
به سمت میز بلاتریکس رفت، صندلی را عقب کشید و نشست.

-چه عجب! قطعا ورود بی سر و صدا تری نمی‌تونستی داشته باشی! بریم سر اصل مطلب. کار واضحه. ابرکرومبی رو می‌کشی و منم گندی که زدی رو به کسی نمی‌گم.

قطعا اعتماد به بلاتریکس اشتباه ترین کاری بود که می‌توانست بکند. لاکن شانس آخرش بود وگرنه آبرویش در محفل می‌رفت.
-باشه.

روز بعد

زاخاریاس تمام روز را صرف زیر نظر داشتن یوان کرده بود. قدم به قدم دنبالش بود. منتظر یک فرصت مناسب بود تا کارش را یکسره کند.
یوان روی مبل نشسته و او از روی نرده‌های طبقه دوم آویزان شده بود تا دید بهتری داشته باشد.

-هی داداش... چیکار می‌کنی؟!

پاتیل بود... پاتیلی سخنگو که یکی از شوخی‌های اعصاب خورد کن دوقلو‌های ویزلی بود. اما مغز زاخاریاس به جای این‌ که متوجه این موضوع شود، فرمان فرار را صادر کرد.
فراری نا فرجام از روی نرده‌های طبقه دوم خانه گریمولد که قاعدتا باید منجر به شکستن دست با پا می‌شد، لاکن این بار تصمیم گرفت تنوع ایجاد کرده و منجر به شکستن گردن زاخاریاس و بالطبع مرگ او شود!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
چارلی عزیز


لطفا اول حریفتونو پیدا کنین و بعد به دفتر دوئل مراجعه کنین. یا بیایین یکی رو دعوت کنین که ما بهش اطلاع بدیم. قوانین دوئل رو توی امضام گذاشتم.
برای دوئل ها هم نباید سوژه تعیین کنین. سوژه رو یا داورا می دن و یا بدون سوژه( آزاد) می نویسین.

مهلت رو می تونین تعیین کنین به این شرط که حریفتون هم موافقت کنه.




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۵:۴۷ شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹

چارلی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۱ دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
سلام.
میخوام با یکی دوئل کنم.
هرکی میاد پیام بده.
فرصتشم 3،4روز باشه
سوژه اش هم ورود به دنیای مشنگ ها باشه



من یه گریفیندوری امتصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.