هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مرلینگاه عمومی هاگزمید (تالار اندیشه)
پیام زده شده در: ۳:۴۰ جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
#6

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
نقل قول:

رودولف لسترنج نوشته:
نقل قول:

روبيوس هاگريد نوشته:
نقل قول:

رودولف لسترنج نوشته:
نقل قول:

روبيوس هاگريد نوشته:
رزرو


_ای بابا...اینجا هنوز پُره؟ جووون؟ چیکار میکنی شیش ساعت اون تو؟ بیا بیرون دیگه، ما اوضاعمون کیشمیشیه...درسته گنده منده ای، ولی اگه تمام وزنت رو هم میر...چیز...چیز....امممم...آها...تمام وزنت رو هم دفع میکردی، باز اینقدر طول نمی‌کشید...بسه...تموم کن شاهکار هنریت رو...قیچی بیارم؟


ببین دوست گرامی! بیا منطقی باشیم. بالفرض که شوما الان قیچی آووردی. که چه؟ که ببری؟ چیو ببری؟ چرا فک می‌کنی که چیزی هست که ببری؟ ببخشید اگه می‌کنم ناراحتت، ولیکن رول‌نوسی که دوسش داری تمریناشو با ما کرده. عچه عچه عچه.

خب! شوخی بسه. راستش... ببین، هست! هست ولی نمی‌آد. متوجهی؟
مشکل دارم پدر خب منم همین‌طور. فکر می‌کنم خیلی لوس و بی‌مزه‌م، منم همین‌طور. الان هرکسی که تا اینجای پست رو خونده باشه دیگه دستش اومده که با چیز خاص و متفاوتی روبرو نیست و این هم از همون پست‌های درجه دوی خنده‌نداریه که این روزا جوون‌ها سعی می‌کنن با زدنش خاص و خنده‌دار به نظر برسن. و به همین دلیل ناامیدانه قراره از تاپیک بره بیرون. بعد، چند ساعت دیگه دوباره سایت رو باز می‌کنه و چشمش که به بلاک پست‌ها می‌افته با خودش می‌گه: «راستی برم پست فلانی رو هم بخونم. باید باحال باشه.»
با اینکه قبلا خونده ها! ولی یادش رفته. چون ذهنش انتظار نداشته این‌قدر پوچ و عبث باشه قضیه و به همین دلیل ثبتش هم نکرده. بگذریم... یارو که یادش رفته ماجرا رو، دوباره کلیک می‌کنه روی لینک، دوباره تاپیک رو باز می‌کنه و چشمش که به خط اول رول می‌افته، یادش می‌آد که این پست رو خونده بوده.
حرف من می‌دونید چیه؟ این تاپیک نوپاست. هنوز مسیری نداره. آینده‌ش می‌تونه توی دست ما باشه. می‌تونیم پست‌های فوق خنده‌دار توش بذاریم و تاپیک رو نقطه عطفی در تاریخ معاصر سایت بکنیم. اما من به چیز دیگه‌ای فکر می‌کنم.
بیاید بی‌مزه باشیم این‌جا. یه بزرگی یه روز می‌گفت 25 نوع طنز داریم که از این انواع، 23 تاشون اصلاً خنده‌دار نیستن. خنده‌دار نیست؟ نیست. نکته همین‌جاست. بیاید این‌جا رو تبدیل کنیم به جایی که لایقشه. به یه مرلین‌گاه. کر و کثیف. بی‌مایه و نخوندنی. کف‌ش رو خیس کنیم. سرامیک‌های سفیدش رو با جای کفش‌هامون گل‌آلود کنیم. و بیاید بلانسبت بلانسبت، بلانسبت کنیم به سرتاپای این‌جا. کاری کنیم که این تاپیک همیشه بالا باشه اما هیچکس پست‌هاشو نخونه.
موافقید؟
من که مخالفم.


شما فکر کن پشت در مرلینگاهی...و داره می‌ریزه رو سر زمین زمون، می‌ریزه....اونور یکی مرلینگاه رو اِشغال کرده و داره از پشت در، با پاهای باز و فراغ بال، فراغ کلیه و فراغ معده و روده‌ی بزرگ و کوچک، در مورد نقشه هاش برای تعالی آینده مرلینگاه سخنرانی میکنه....شما بودین چه می‌کردین؟ می‌کردین دیگه...نمی‌کردین؟ می‌کردین....در رو با لگد باز....و بدون توجه به عواقب، وارد مرلینگاه شدن!


-تو می‌تونی. تصویر کوچک شده
-تو می‌تونی؟
-تو می‌تونی بریزی. تصویر کوچک شده
-وای خدا من نمی‌فهمم چی می‌گی تو. اصلاً تو کی هستی؟
-من برایان تو هستم. تصویر کوچک شده
-برایان من؟ یعنی چی؟ یا خودا. نکنه بس که فیشار آوردم کور شدم؟
-سید مگه الان من رو نمی‌بینی؟
-چیرا یه چیزایی معلومه.
-خب پس چی می‌گی کور شدی؟ تصویر کوچک شده
-نیمی‌دونم.
-چرا چشماتو هی می‌گیری؟ اه. با اون دستای کثیفش.
-آخه شلوار پام نیس.
-خب؟ تصویر کوچک شده
-خب؟
-خب؟
- راس می‌گی راس می‌گی. سگ. سگ. برایان سگ. چشماتو بگیر. چشماتو بگیر.
-آروم باش آروم باش وحشی.
-تو چطوری اومدی این‌جا؟
-من اینجا زیست می‌کنم. تصویر کوچک شده
-با من که حرف می‌زنی چشاتو بنند سگ.
-اه. باشه.
-خب بگو چی می‌گفتی. تصویر کوچک شده
-می‌گفتم من در مرلین‌گاه زیست می‌کنم.
-آها. تصویر کوچک شده
-این‌جا رو نبین انقد کثیفه. تو دنیای موازی مرلین‌گاهاش از یخخخه.
-آها. تصویر کوچک شده
-از یخخخخ.
-اوکی. تصویر کوچک شده
-از یَــــ... هوی داری چه غلطی می‌کنی؟ این سیس نشستن مال منه.
-کدوم سیس؟ تصویر کوچک شده
-این. تصویر کوچک شده
- اگه چشماتو بسته‌ی از کجا فهمیدی؟ دروغگو! سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. برایان سگ.
-
-



ویرایش شده توسط روبيوس هاگريد در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۲۳ ۳:۴۳:۲۱
ویرایش شده توسط روبيوس هاگريد در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۲۳ ۳:۴۴:۲۲
ویرایش شده توسط روبيوس هاگريد در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۲۳ ۳:۴۸:۳۲


پاسخ به: مرلینگاه عمومی هاگزمید (تالار اندیشه)
پیام زده شده در: ۳:۱۳ جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
#5

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
نقل قول:

روبيوس هاگريد نوشته:
نقل قول:

رودولف لسترنج نوشته:
نقل قول:

روبيوس هاگريد نوشته:
رزرو


_ای بابا...اینجا هنوز پُره؟ جووون؟ چیکار میکنی شیش ساعت اون تو؟ بیا بیرون دیگه، ما اوضاعمون کیشمیشیه...درسته گنده منده ای، ولی اگه تمام وزنت رو هم میر...چیز...چیز....امممم...آها...تمام وزنت رو هم دفع میکردی، باز اینقدر طول نمی‌کشید...بسه...تموم کن شاهکار هنریت رو...قیچی بیارم؟


ببین دوست گرامی! بیا منطقی باشیم. بالفرض که شوما الان قیچی آووردی. که چه؟ که ببری؟ چیو ببری؟ چرا فک می‌کنی که چیزی هست که ببری؟ ببخشید اگه می‌کنم ناراحتت، ولیکن رول‌نوسی که دوسش داری تمریناشو با ما کرده. عچه عچه عچه.

خب! شوخی بسه. راستش... ببین، هست! هست ولی نمی‌آد. متوجهی؟
مشکل دارم پدر خب منم همین‌طور. فکر می‌کنم خیلی لوس و بی‌مزه‌م، منم همین‌طور. الان هرکسی که تا اینجای پست رو خونده باشه دیگه دستش اومده که با چیز خاص و متفاوتی روبرو نیست و این هم از همون پست‌های درجه دوی خنده‌نداریه که این روزا جوون‌ها سعی می‌کنن با زدنش خاص و خنده‌دار به نظر برسن. و به همین دلیل ناامیدانه قراره از تاپیک بره بیرون. بعد، چند ساعت دیگه دوباره سایت رو باز می‌کنه و چشمش که به بلاک پست‌ها می‌افته با خودش می‌گه: «راستی برم پست فلانی رو هم بخونم. باید باحال باشه.»
با اینکه قبلا خونده ها! ولی یادش رفته. چون ذهنش انتظار نداشته این‌قدر پوچ و عبث باشه قضیه و به همین دلیل ثبتش هم نکرده. بگذریم... یارو که یادش رفته ماجرا رو، دوباره کلیک می‌کنه روی لینک، دوباره تاپیک رو باز می‌کنه و چشمش که به خط اول رول می‌افته، یادش می‌آد که این پست رو خونده بوده.
حرف من می‌دونید چیه؟ این تاپیک نوپاست. هنوز مسیری نداره. آینده‌ش می‌تونه توی دست ما باشه. می‌تونیم پست‌های فوق خنده‌دار توش بذاریم و تاپیک رو نقطه عطفی در تاریخ معاصر سایت بکنیم. اما من به چیز دیگه‌ای فکر می‌کنم.
بیاید بی‌مزه باشیم این‌جا. یه بزرگی یه روز می‌گفت 25 نوع طنز داریم که از این انواع، 23 تاشون اصلاً خنده‌دار نیستن. خنده‌دار نیست؟ نیست. نکته همین‌جاست. بیاید این‌جا رو تبدیل کنیم به جایی که لایقشه. به یه مرلین‌گاه. کر و کثیف. بی‌مایه و نخوندنی. کف‌ش رو خیس کنیم. سرامیک‌های سفیدش رو با جای کفش‌هامون گل‌آلود کنیم. و بیاید بلانسبت بلانسبت، بلانسبت کنیم به سرتاپای این‌جا. کاری کنیم که این تاپیک همیشه بالا باشه اما هیچکس پست‌هاشو نخونه.
موافقید؟
من که مخالفم.


شما فکر کن پشت در مرلینگاهی...و داره می‌ریزه رو سر زمین زمون، می‌ریزه....اونور یکی مرلینگاه رو اِشغال کرده و داره از پشت در، با پاهای باز و فراغ بال، فراغ کلیه و فراغ معده و روده‌ی بزرگ و کوچک، در مورد نقشه هاش برای تعالی آینده مرلینگاه سخنرانی میکنه....شما بودین چه می‌کردین؟ می‌کردین دیگه...نمی‌کردین؟ می‌کردین....در رو با لگد باز....و بدون توجه به عواقب، وارد مرلینگاه شدن!



پاسخ به: مرلینگاه عمومی هاگزمید (تالار اندیشه)
پیام زده شده در: ۳:۰۲ جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
#4

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
نقل قول:

رودولف لسترنج نوشته:
نقل قول:

روبيوس هاگريد نوشته:
رزرو


_ای بابا...اینجا هنوز پُره؟ جووون؟ چیکار میکنی شیش ساعت اون تو؟ بیا بیرون دیگه، ما اوضاعمون کیشمیشیه...درسته گنده منده ای، ولی اگه تمام وزنت رو هم میر...چیز...چیز....امممم...آها...تمام وزنت رو هم دفع میکردی، باز اینقدر طول نمی‌کشید...بسه...تموم کن شاهکار هنریت رو...قیچی بیارم؟


ببین دوست گرامی! بیا منطقی باشیم. بالفرض که شوما الان قیچی آووردی. که چه؟ که ببری؟ چیو ببری؟ چرا فک می‌کنی که چیزی هست که ببری؟ ببخشید اگه می‌کنم ناراحتت، ولیکن رول‌نوسی که دوسش داری تمریناشو با ما کرده. عچه عچه عچه.

خب! شوخی بسه. راستش... ببین، هست! هست ولی نمی‌آد. متوجهی؟
مشکل دارم پدر خب منم همین‌طور. فکر می‌کنم خیلی لوس و بی‌مزه‌م، منم همین‌طور. الان هرکسی که تا اینجای پست رو خونده باشه دیگه دستش اومده که با چیز خاص و متفاوتی روبرو نیست و این هم از همون پست‌های درجه دوی خنده‌نداریه که این روزا جوون‌ها سعی می‌کنن با زدنش خاص و خنده‌دار به نظر برسن. و به همین دلیل ناامیدانه قراره از تاپیک بره بیرون. بعد، چند ساعت دیگه دوباره سایت رو باز می‌کنه و چشمش که به بلاک پست‌ها می‌افته با خودش می‌گه: «راستی برم پست فلانی رو هم بخونم. باید باحال باشه.»
با اینکه قبلا خونده ها! ولی یادش رفته. چون ذهنش انتظار نداشته این‌قدر پوچ و عبث باشه قضیه و به همین دلیل ثبتش هم نکرده. بگذریم... یارو که یادش رفته ماجرا رو، دوباره کلیک می‌کنه روی لینک، دوباره تاپیک رو باز می‌کنه و چشمش که به خط اول رول می‌افته، یادش می‌آد که این پست رو خونده بوده.
حرف من می‌دونید چیه؟ این تاپیک نوپاست. هنوز مسیری نداره. آینده‌ش می‌تونه توی دست ما باشه. می‌تونیم پست‌های فوق خنده‌دار توش بذاریم و تاپیک رو نقطه عطفی در تاریخ معاصر سایت بکنیم. اما من به چیز دیگه‌ای فکر می‌کنم.
بیاید بی‌مزه باشیم این‌جا. یه بزرگی یه روز می‌گفت 25 نوع طنز داریم که از این انواع، 23 تاشون اصلاً خنده‌دار نیستن. خنده‌دار نیست؟ نیست. نکته همین‌جاست. بیاید این‌جا رو تبدیل کنیم به جایی که لایقشه. به یه مرلین‌گاه. کر و کثیف. بی‌مایه و نخوندنی. کف‌ش رو خیس کنیم. سرامیک‌های سفیدش رو با جای کفش‌هامون گل‌آلود کنیم. و بیاید بلانسبت بلانسبت، بلانسبت کنیم به سرتاپای این‌جا. کاری کنیم که این تاپیک همیشه بالا باشه اما هیچکس پست‌هاشو نخونه.
موافقید؟
من که مخالفم.



پاسخ به: مرلینگاه عمومی هاگزمید (تالار اندیشه)
پیام زده شده در: ۲:۵۶ جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
#3

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
نقل قول:

روبيوس هاگريد نوشته:
رزرو


_ای بابا...اینجا هنوز پُره؟ جووون؟ چیکار میکنی شیش ساعت اون تو؟ بیا بیرون دیگه، ما اوضاعمون کیشمیشیه...درسته گنده منده ای، ولی اگه تمام وزنت رو هم میر...چیز...چیز....امممم...آها...تمام وزنت رو هم دفع میکردی، باز اینقدر طول نمی‌کشید...بسه...تموم کن شاهکار هنریت رو...قیچی بیارم؟



پاسخ به: مرلینگاه عمومی هاگزمید (تالار اندیشه)
پیام زده شده در: ۲:۵۵ جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
#2

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
رزرو


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



مرلینگاه عمومی هاگزمید (تالار اندیشه)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۹
#1

محفل ققنوس

مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۱ دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱:۲۰ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۹
از کدوم سرویس جاسوسی پول میگیری؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 38
آفلاین
آورده‌اند که روزی جادوگر دانشمند، نیوتنیوس، برای قضای حاجت از دوستان خود جدا شد و پشت درختی نشست، ناگهان سیبی بر سرش خورد و جاذبه‌ی زمین را کشف کرد. همچنین ارشمیدیوس، در مرلینگاه غرق در افکار خود بود که فریاد «اوره‌کا! اوره‌کا!» سر داد. حتا نقل قول‌های درگوشی مبنی بر این که اولین جانپیچ لرد سیاه، آفتابه‌ی مسیِ مرلین بوده هم شنیده شده است.

در این تاپیک می‌توانید به صورت انفرادی، افکار پریشان و نجوای ناپیوسته‌ی ذهن خود را به نگارش دربیاورید. با هر مضمون و یا حتا بدون هیچ موضوعی!


تیزترین کارِ قُرون این‌جاست! بزترین آگاهِ اعصار.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.