خلاصه: لرد به سالن ورزشی دیاگون رفته. دامبلدور و اعضای محفل هم اونجا هستن. بطور اتفاقی لرد به تخته وزنه برداری می چسبه و در اثر معجون هکتور شخصیتش عوض می شه. هکتور دوباره معجونی روی لرد می ریزه که باعث آزاد شدن و برگشتن شخصیت لرد می شه. ولی این بار لرد نمی تونه حرکت کنه و فقط می تونه حرف بزنه.
....................مرگخواران با سرعت مروپ را از لرد دور کرده و سپس محتویات چشم لرد را با یک پسگردنی تخلیه کردند.
-کدام مرگخوار ملعونی به ما پسگردنی زد؟
مرگخواران برای انجام کار آخر باید کمی فکر میکردند ولی حالا مرگخواران در معرض کار انجام شده قرار گرفته بودند.
-آن مرگخوار ملعون کیست؟
-ارباب مهم نیست. حالا یه مرگخوار تازه کاری بوده، خامی کرده، پسگردنی زده.
-
لرد مرگخوار خام و تازهکار را به افقهای دور دست فرستاد و دیگر از آن مرگخوار خبری نشد.
-خب؟ مگر قرار نبود فکری برای خشکی بدن ما بکنین؟
مرگخواران با این حرف لرد با سرعت جلسهای غیرعلنی گذاشته و دور یکدیگر جمع شدند.
-خب باید چیکار کنیم؟
-نظرتون چیه ارباب مثل من بشه؟ کار با تک تک اعضا راحتتر هم میشه!
-تام اگه از همون جونِ تیکه تیکه شدهات هم سیر شدی، میتونی این پیشنهاد رو عملی کنی!
تام که تک تک اجزای بدنش با این حرف بلاتریکس ریخته بود، آنها را جمع کرد و سعی کرد با تف آنها را به هم بچسباند.
-معجون شلکنندهی فوققوی من چی؟
-هک؟
-آها، باشه. ولی معجونای من فوقالعادهان ها!
-هک!
-باشه باشه.
تک تک مرگخواران سعی کردند پیشنهادات خوبی بدهند اما همان موقع بود که ربکا متوجه محفلیای شد که ترسان و لرزان به سمت لرد میرود.
-هی هی بلا! اونو!
-
چی؟ مرگخوارا! جلوشو بگیرین!
مرگخواران با پرش چند متری به سمت محفلی مذکور، جلوی وی را گرفتند.
سپس از روی او بلند شدند و کنار یکدیگر ایستادند تا محفلی به لرد دسترسی نداشته باشد.
-با ارباب چیکار داری؟
-از طرف پروفسور باید یه چیزی به اسمشو نبر بگم.
-چی؟
محفلی مذکور کاغذ پوستیای از جیب ردایش در آورد و آن را سریع خواند. بعد آن در جیبش چپاند و با همان قیافه مظلومش به مرگخواران نگاه کرد.
-پروفسور میخواد با اسمشو نبر حرف بزنه. با خود خودش.
-نمیشه. اجازه نداری به ارباب اینو بگی.
-اونجا چه خبره؟
لرد بالاخره متوجه شده بود و محفلی در تلاش این بود که از دست مرگخواران فرار کند.