استاد ها به پیشنهاد رودولف فکر کردند. فکری بود بس منطقی!
_خب... کسی ریزه میزه سراغ داره؟
همه به هم دیگه نگاه کردند. کسی ایده ای نداشت.
_خانوم اجازه!
من می تونم برم.
استاد ها به مکان صدا نگاه کردند. اما دابز بود. دانش آموزکوشا و مودب گریف. پروفسور مگ گوناگال به اما نگاهی کرد و گفت:
_خب این از اما. دیگه کیو بفرستیم؟؟
پروفسور ها به هم دیگه نگاه کردند. هیچ کدام ایده ای نداشتند.
که یهو تام جاگسن گفت:
_یه چیزی! اگه سینوس زاویه پرتابو با تانژانت...
صداش قطع شد چون لرد سیاه هلش داد اونور و گفت:
_ساکت شو تاممان!
ما ایده ای داریم بسی عالی!
استاد ها که کمبود ایده داشتن مشتاقانه به لرد نگاه کردند.
_ما میگوییم اگلانتاینمان همراه با اما برود.
استاد ها یه نگاه به اگلانتاین کردند یه نگاه به چمدون.
هیشکی جرئت نداشت به لرد بگه اگلانتاین خودش تنهایی توی چمدون جا نمیشه حالا که با اما هست به جای خود!
تام در گوش لرد چیزی گفت و حالت چهره لرد تغییر کرد.
_یا می توانیم ربکایمان را با حالت خفاشی اش با دابز بفرستیم. آخر خیلی گنده است!
استاد ها دوباره به ربکا نگاه کردند که هیکلش نصف اگلانتین هم نمیشد ولی بدون هیچ حرفی تایید کردند.
ربکا که آماده بود و خفاش بود با اما دابز به سمت چمدون رفتند.
استاد گفتند:
_خب کی پرتشون کنه؟؟
_ما میطونیم پتشون کنیم؟؟
این صدای هاگرید بود که آماده به استاد ها نگاه میکرد.