زاخاریاسنقل قول:
جناب لرد پست دوئلمو نقد میکنن ببینم چقدر گند زدم؟
پست های دوئل کمی با پست معمولی فرق می کنن. قواعد خودشونو دارن. سوژه دارن. یه ذره تجربه لازم دارن. همینجوری تجربه کسب می کنین و دوئل کننده های خیلی خوبی می شین. ناامید نشین. ویژگی خوب شما اینه که همیشه دنبال ایراد کارتون برای برطرف کردنشون هستین.
بررسی
پست شماره 578 باشگاه دوئل، زاخاریاس اسمیت:
اولین قدم برای نوشتن پست دوئل خوب، پیدا کردن یه ایده متفاوت و خلاقانه اس. برای بالا بردن امتیازتون دو تا عنصر اصلی دارین. ایده...خود پست.
اگه هر دوی اینا عالی باشن، نتیجه هم عالی می شه.
ایده معمولی رو به سختی می شه خیلی عالی نوشت. ممکنه...ولی سخته.
بعضی وقتا هم ایده عالیه...ولی نویسنده نتونسته خوب از کار درش بیاره.
قبل از هر چیزی در مورد سوژه تون فکر کنین. داستانی پیدا کنین که به ذهن هر کسی نرسه. معمولی نباشه. اگه ممکنه یه عنصر غافلگیر کننده توش باشه.
بعد فکر کنین که این ایده رو چطوری بنویسین. از کجا شروع کنین. به کجا برسین. چی رو کجا توضیح بدین که داستان تاثیر خودش رو بذاره. روی همه جمله ها و دیالوگ ها فکر کنین. لازم نیست وقت خیلی زیادی بذارین. موقع نوشتن هم می شه فکر کرد. به این فکر کنین که کدوم شخصیت ها توی این سوژه به دردتون می خورن و می تونن جالب باشن. روی شروع و مخصوصا پایان پستتون بیشتر فکر کنین.
سوژه شما این بود که توی یه موقعیت سخت گیر کنین و یکی بیاد بهتون پیشنهاد معامله ای برای کمک بده.
شما کل محفل رو تو موقعیت سخت تصور کردین. این کمی محدودتون کرده. اگه فقط برای زاخاریاس فکر می کردین، خیلی آزادتر می شدین.
دو تا معامله توی پست شما بود. یکی لرد بود که از محفلیا پول زیادی برای فروختن سوپ خواست و یکی دستفروش بود. در مورد هر دوشون خیلی به سختی تونستیم داستان رو به سوژه ربط بدیم. همین، تاثیر منفی روی امتیازتون می ذاره. سوژه تون اصلا پررنگ نبود و سوژه ای که داشتین، جالب تر از داستانی بود که نوشتین. این موقعیت سختی که ایجاد کردین می تونست خیلی متفاوت تر و جالب تر باشه. لازم نبود حتما جدی و بزرگ و خطرناک باشه. می تونست یه موقعیت ساده باشه...و پیشنهادی که برای معامله می گرفت هم همینطور. هر کسی می تونست باشه. هر کاری یا چیزی می تونستن از زاخاریاس بخوان. چیزی که براش مهمه..با ارزشه...یا چیزی که به دست آوردنش سخته.
این جا مهم اینه که داستانی رو انتخاب کنیم که سوژه هاش بیشترن یا مثلا می شه یه پایان جالب یا غافلگیر کننده براش در نظر گرفت.
یه ایراد خیلی اساسی شما این بود که خیلی مستقیم و با اصرار به سوژه های شخصیت ها اشاره می کردین:
نقل قول:
دوباره روزی در خانه گریمولد شماره دوازده آغاز شده بود.طبق معمول یوآن در حمام کنسرت راه انداخته بود،اما در اتاقش در کتاب غرق شده بود و زاخاریاس با خودش کوییدیچ بازی میکرد.
ریموند از خواب بیدار شد.با دقت شاخش را از زیر در اتاقش عبور داد که ناگهان چوب پنبه ای درست وسط پیشانی ریموند خورد.سرش را به سمتی که چوب پنبه از آنجا پرتاب شد برگرداند.پنه لوپه نوشابه ای را باز کرده بود:
در این مورد توی نقد پست قبلیتون توضیح دادم. فرض کنیم یه شخصیت ترسوئه. دو تا راه داره. یکی این که هر جا رسید بگه من ترسو هستم. توی چت باکس...توی پست هاش...هر جا که حرف زد.
راه دوم اینه که نگه...صبر کنه تا موقعیتش پیش بیاد و ترسش رو توصیف کنه.
اولی زننده می شه. تکراری و خسته کننده می شه. شخصیت جا نمیفته. کسی هم ازش خوشش نمیاد. دومی خیلی آروم تر، ولی درست تر و موندگارتر جا میفته. جلب توجه می کنه. این هم در مورد شخصیت خودمون صدق می کنه و هم شخصیت های دیگه. هیچوقت مستقیم و مخصوصا اینجوری پشت سر هم به ویژگی های شخصیت ها اشاره نکنین. می تونین یکی رو انتخاب کنین و یه صحنه جالب براش در نظر بگیرین و همونو توصیف کنین.
درباره زاخاریاس هم دارین همین کارو می کنین. زیادی به کوییدیچ اشاره می کنین. مواظبش باشین. اینجوری شخصیتش بد جا میفته.
نقل قول:
-اینجا دیونه خونه هستش یا محفل؟ بیاد ناهار.سوپ پیازه.
جمله اول خوب نبود. اینو یه عضو عادی بگه زیاد مهم نیست. می شه قبولش کرد...ولی وقتی یه محفلی داره می گه، حداقل زیر لب بگه. زمزمه کنه. بعد از اون همه توضیح، می شد به عده خواننده گذاشت که خودش به همچین نتیجه ای برسه. این ریزه کاریا باعث می شن فضای داستان قابل درک بشه. "ناهار سوپ پیازه" خوب بود. طوری گفته که انگار امروز ناهار جدیدی دارن.
نقل قول:
ناگهان یوآن از حمام داد زد:
-چرا آب قطع شد؟
ناگهان صدای زنگ در آمد.
دو تا "ناگهان" به فاصله کمی از هم استفاده شده. اینا موقع نوشتن جلب توجه نمی کنه، ولی موقع خوندن می کنه و کیفیت نوشته رو پایین میاره.
شکلک ها زیادن...ولی اضافه نیستن. همشون درست و به جا استفاده شدن.
شما اونقدر درگیر شخصیت ها شدین که فرصت نکردین به اندازه کافی به سوژه بپردازین. درگیر شخصیت ها شدن توی پست های ادامه دار بد نیست. البته نه این که کلی شخصیت رو وارد کنیم و درباره شون بنویسیم. درگیر شخصیت های حاضر شدن بد نیست. ولی توی پست تکی مجبوریم به داستان و مقدمه و نتیجه و روندش هم توجه کافی داشته باشیم.
نقل قول:
-کدام نابخردی گرینگوتزی هارو راز دار کرده؟
صدای خشمگین پروفسور در میدان گریمولد پیچید.تا کنون کسی پروفسور را به این خشمگینی ندیده بود.
دامبلدور به این سادگیا عصبانی نمی شه. اونم در این حد که اینجوری داد بزنه و لحنش بیشتر شبی ولدمورت بشه. این جا کلا از قالبش خارج شده.
نقل قول:
زاخاریاس در حالی جای شاخ و دندان بر روی صورتش دیده میشد در پشت سر محفلیها راه میرفت.
این جاش خوب بود. ساده و قشنگ. این جا هم همینطور:
نقل قول:
ناگهان محفلیها رستورانی را دیدند که روی آن نوشته شده بود:
-سوپ پیاز موجود است.
نقل قول:
لرد جلوی پیشخوان آمد و با محفلیها روبرو شد.ناگهان لبخندی بر گونه اش نقش بست ولی زود پاک شد و گفت:
-چه میخواستید؟
این جا اگه این شخصیت لرد نبود و یه مرگخوار بود چه اتفاقی میفتاد؟
هیچی.
جایی که لازم نیست، بهتره لرد رو وارد سوژه هایی که براش مناسب نیست نکنین. توی خیلی از سوژه ها لرد جایی هست که اصولا نباید باشه و کارایی می کنه که اصولا نباید بکنه. اشکالی هم نداره. برای سوژه سازیه...ولی این جا واقعا بود و نبودش فرقی نمی کرد. بهتر بود نباشه. در مورد دامبلدور به نظر من همچین محدودیتی وجود نداره، چون شخصیتش طوری بود که تقریبا هر جایی می شه تصورش کرد. شخصیت لرد جدی تره.
نقل قول:
-30 گالیون.
محفلیها شروع به شکایت کردند:
-شما باید حتما کتاب بیشعوری خاویر کرامنت رو بخونید.
-من گفتم این نوشابه ها توطئه کردن.
-بزنم رستورانشون بیاد پایین پروفوسور؟
-نه هاگرید.ما فرزند روشنایی هستیم.نمیشه تخفیف بدی تام؟
-همین که هست.
اینا رو محفلیا دارن می گن.
اصولا نباید بگن.
دارن با لرد ولدمورت حرف می زنن. زل می زنن بهش و کتاب بی شعوری رو پیشنهاد می کنن؟ می زنن رستورانش بیاد پایین؟
هر شخصیتی باید سر جای خودش باشه. این ضعف نیست. ایفای نقشه. بین اینا فقط دامبلدور جرات می کرد اینا رو بگه...ولی اونم سبک حرف زدنش اینجوری نیست.
اون قضیه بالا که گفتم بهتر بود لرد نباشه این جا به درد می خورد. چون اگه به جای لرد، یه مرگخوار این جا بود، می تونستن همه اینا رو بگن و مشکلی ایجاد نمی شد.
بجز این مورد و این که بهتر بود سوپ رو یه مرگخوار می فروخت، این قسمت و سوء استفاده کردنشون از این موقعیت خوب بود. ولی اینو نمی شه پیشنهاد معامله به قصد کمک حساب کرد...چون قصد کمکی در کار نیست. دستفروشه هم که اصلا از جریان خبر نداشت.
نقل قول:
-آی مردم.من گوشنمه.اگه تا 10 دقیقه دیگه سوپ به تنم نرسه زاخاریاسو از گوشنگی میخورم.
این جاش خوب بود. ولی این جا خیلی خوب بود:
نقل قول:
-اشکال نداره.مجموعه کتاب های ویکتور هوگو رو جمع میکنم.
نقل قول:
تمام محفلیها با شکم باد کرده(البته مودی بدون چشم هم بود)جلوی رستوران خوابیده بودند
این جا چه لزومی داشت بطور جداگانه به مودی اشاره بشه؟ طوری نوشتین که انگار مودی محفلی نیست.
نقل قول:
دوباره زندگی در محفل شروع شده بود.ولی ایندفعه با پنه لوپه بدون نوشابه اش.مودی بدون چشمش و مالی بدون پاتیلش .
در پایان پست رسیدیم که اشکال اصلی پست. سوژه های مستقیم و بدون نکته. این سوژه رو می شد کمی جالب تر کرد و در عین حال، به توضیحی که داده شده بود هم نزدیک تر کرد. به این شکل که دستفروش می فهمید که اینا هیچ راه دیگه ای ندارن و به یکی از وسیله های مهم و باارزش اینا گیر می داد. مثلا ریش دامبلدور رو می خواست...یا یکی از بچه های ویزلی رو...یا سر ریموند رو مثلا(که بزنه به دیوار خونه اش)...یا هر چیزی.
می گفت فقط اونو حاضرم بخرم و محفلیا سعی می کردن طرف رو راضی کنن که اونو بفروشه. در مورد بچه هم می تونستن بگن که فعلا بفروشش...بعد یه جوری ازش پس می گیریم یا بهش یاد می دیم فرار کنه یا همچین چیزی.
پست ایرادهایی داشت که همش به کم تجربگی بر می گشت. بخونین و بنویسین. همه این ایرادا برطرف می شن.