هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۴۷ پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹

Annabell


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۱ سه شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۳:۰۹ جمعه ۷ شهریور ۱۳۹۹
از تبریز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 19
آفلاین
سلام لطفا اینو جایگزین قبلی کنید
نام:
نیکولاس مالفوی

جنسیت:
مرد

چوبدستی:
ریسه قلب اژدها و پر ققنوس

توانایی خاص:
جادوی سیاه ، موگریف مار مامبای سیاه

سپر مدافع:
گرگ سفید

نژاد:
اصیل زاده( باعث افتخارمان است)

گروه:
اسلیترین

اصالت:
اسکاتلندی

رنگ مو:
سفید

رنگ چشم:
قرمز

ویژگی اخلاقی:
شرور و آب زیرکاه و کمی باهوش وشوخ


لقب:
نیکی


زندگی:
در یتیم خانه بزرگ شدم و تا چهارده سالگی ام نمیدانستم مالفوی هستم. در یتیم خانه کارهای عجیبی میکردم مثلا خود به خود بچه هارا آتش میزدم، یا آنها را مجبور به کارهایی میکردم که میخواستم . به هر حال تا اینکه یازده سالم شد و یه آدمی آمد و گفت جادوگرم، دل تو دلم نبود که بروم هاگوارتز. اول خودم به تنهایی به کوچه دیاگون رفتم و آنجا به دردسر خوردم و پولم تمام شد ، دختری به اسم ربکا لاک وود به من کمک کرد و کمی بهم پول داد. با هم کمی صحبت کردیم و فهمیدم دوسال از من بزرگ‌تر است و در گروه ریونکلاو طبقه بندی شده پس آرزو کردم که من هم در ریونکلاو بیفتم.

در قطار هاگوارتز هم باز با ربکا خوش و بش کردیم.

زمان گروهبندی فرا رسید

- نیکولاس

جلو رفتم و کلاه روی سرم گذاشته شد

-خب ببینیم چه داریم، یک پسر فوق العاده باهوش، به درد ریونکلاو میخوری
آمممم... نه، خیلی شروری ، شرارتت به باهوشی ات غلبه کرد..... اسلیترین.

خیلی ناراحت بودم و نمیدانستم چه کار کنم . به هر حال با شرایط جور در آمدم.
سال اولم را به خوبی گذراندم و به جهنم( یتیم خانه ) بازگشتم. نتوانستم آنجا را تحمل کنم و از آنجا فرار کردم، تابستان ها سرگردان و پاییز و زمستان در هاگوارتز بودم. در چهارده سالگی با تعریف های ربکا به مرگخواران پیوستم و آنجا فهمیدم مالفوی هستم



انجام شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۶ ۱۸:۵۳:۲۹

فقط لرد
زنده باد لردسیاه🥰
زنده باد اسلایترین🤪
زنده باد شرارت واقعی😍


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۴۴ شنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۹

پیوز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۱۱ شنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۰:۱۹ یکشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۲
از شکاف های تنهایی هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 38
آفلاین
مرد تنهای شب... مرد تنهای روز حتی... او فردی بود با مهر خموشی بر لب، وی حتی مهر روشنی هم بر لب داشت. در گوشه گوشه سولاخ های لا دیوار هاگوارتز، یک موجود با بعدی نامتعارف و دور از علم زندگی میکرد. موجودی که در جسمش چیزی جز کرم مشاهده نمیشود. بله، او همان است، همانی که به خباثتش میشناسندش. آزاردهنده و مستهجن. مردی که صبح تا شب به لهو لعب میپرداخت. مردی عیاش و کلاه بردار. مردم نمیدانند او مرد است یا زن، چون مشخص نیست واقعا، او نه ریش دارد و نه سیبیل. چیز های دیگشم معلوم نیست اصلا... عموما او را به خاطر صدایش به مرد بودن میشناسند. بعضی ها میگویند او یک جن است، چون این همه کرم در یک موجودی با جنس غیرجامد ناممکن بوده و بی سابقه است. ولی آنان نمیدانند که این مرد با همه موجودات جامد و مایع و گاز فرق دارد.

بگذارید بهتر بگویم، جامد با ذوب شدن تبدیل به مایع میشود و با بخار شدن تبدیل به گاز، گاز با میعان شدن تبدیل به مایع میشود و با تبرید تبدیل به جامد. ولی او به هیچ چیز تبدیل نمیشد. بلکه کرمی را به کرمی دیگر فرود می آورد و باعث ازدواج این دو میشد. (نظریه علمی پایستگی پیوز)

بعضی دیگر اما همچنان باور دارند که او یک روح است، روحی تنها و بی کس، که با اینکه خیلی با کس است، ولی اورا به بی کس بودن میشناسند و هرروز اعلامیه میزنند که به دنبال کسی برای دلداری دادن به این روح بیچاره.

اگر تا به اینجای ماجرا متوجه نشدید که این فرد کیست خب تبریک میگویم شما نیاز به هویج دارید. زیرا کمی بالاتر نام شناسه را لو داده و اذعان داشتم خدمتتون که نامم پیوز است.
پیوز روحیست تنها، که هرروز به دنبال شهلا میگردد و میخواهد به او صد گالیون بدهد خداوکیلی ولی گیرش نمیاید. برای همین ناموص ویزارد هارا مورد خشونت کلامی قرار میدهد زیرا احساس میکند مردی که بهتر فحش دهد جذاب تراست و بانوان زیباروی ویزاردة به سمت او گرایش پیدا میکنند. اورا قدیم ها به مردم آزاری و حالا که آمار طلاق و نیاز های مردان جامعه بالا رفته اورا به ناموص آزاری میشناسند.

او به مانند سر نیکولاس و هف جد وی که روح های باشرفی بودند نیست. او با تسبیح خود سر کوچه پس کوچه های هاگزمید می ایستد و دختران مردم را دید میزند. قبل از مرگش به او حتی چوب دستی نداده بودند زیرا او عادت داشت تا چوب درون آستین مردم کند. مردمی که اورا دیده اند ادعا میکنند که او چشم هایی درشت و بیرون زده، موهایی شلخته و رنگی بنفش دارد. ولی زر میزنند! رنگ او اتفاقا کاملا هم سفید است. (وی معتقد است که رنگ سفید نشانه نژاد برتر است و ادعا دارد که خود از این نژاد بیرون آمده! ینی واقعا بنفشه!!!)

او لب ندارد و دندان های پوسیده اش تا به بزرگراه همت نیز میرسد. کلاهی بوقی بر سر داشته و در آسمان میشیند که چیز عجیبی نیست، روحه خب!

وی همچنین بسیار گند دماغ و مزخرف است، نمیدانیم چگونه اورا به گروه گریفیندور راه داده اند... با او صمیمی نشوید وگرنه شبانه به خوابتان آمده و عمه شمارا با یک صلوات راهی خانه بخت میکند. باور کنید، پیوز همین حوالیست!


بازگشت همه به سوی اوست، بعد از حدود چند اکانت قبلی بر میگردم به حقیقت خودم
شناسه آخری که داشتم ...



تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۱ ۱۴:۰۸:۳۸

برخاسته از دوران رماتیسم!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۲۸ جمعه ۲۰ تیر ۱۳۹۹

Annabell


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۱ سه شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۳:۰۹ جمعه ۷ شهریور ۱۳۹۹
از تبریز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 19
آفلاین
نام:
نیکلاس مالفوی

نژاد:
دورگه

چوبدستی:
ریسه قلب اژدها و پر ققنوس

سپر مدافع:
گرگ سفید

توانایی عجیب:
مارزبان( غیر ارثی)
گروه:
اسلیترین


مشخصات ظاهری:
موهای بلند سفید فرفری که تا کمر می‌رسد، چشمان آبی، گونه های تو رفته و پوست سفید و رنگ پریده.

زندگی:
بنده دخترم فقط اسمم نیکلاسه. انگاری مامان بابام واسه دختر برنامه ریزی کرده بودن. خودمم نمیدونم آخر توی یتیم خانه بزرگ شدم و تا چهارده سالگی نمیدانستم مالفوی هستم. در یتیم خانه همه مرا به خاطر اسم پسرانه و موهای سفیدم مسخره میکردن تا اینکه تو یازده سالگی ام یه آدمی اومد و گفت من جادوگرم و چند روز دیگر قرار است به مدرسه جادوگری به اسم هاگوارتز بروم ولی آنجا هم اوضاع بهتر نبود. تا اینکه سال اول گذشت و به یتیم خانه برگشتم آنجا دیگر نمیتوانستم دوام بیاورم و وسایلم را جمع کردم و فرار کردم. در تابستان سرگردان و در زمستان پاییز در هاگوارتز بودم.
در چهارده سالگی ام به مرگخوراد پیوستم و تازه فهمیدم که مالفوی هستم و به خودم خیلی افتخار کردم. 😍



تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۰ ۱۳:۱۵:۰۹

فقط لرد
زنده باد لردسیاه🥰
زنده باد اسلایترین🤪
زنده باد شرارت واقعی😍


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۵۷ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹

rosa.riahi


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۹ سه شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۴۸ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 12
آفلاین
نام:
کندرا دامبلدور
گروه:
هافلپاف
ویژگی های اخلاقی:
خیلی آرومه و به این راحتی ها نمی تونید عصبانیش کنید ولی اگر عصبانیش کردید...
توانایی ها:
جانورنما به شکل گربه ای سفید سفید که که پنجه های تییزی داره.
ویژگی های ظاهری:
مو های خرمایی نسبتا بلندی داره ولی معمولا در حالت انسانیش نیست که بتونید ببینیدش. همیشه لباس های گرون قیمت می پوشه و دامن های خیلی زیادی داره.
پاترونوس:
گربه پرشین
توضیحات:
اون تو فرانسه بدنیا اومد. پدر و مادرش که هر دو جادوگر بودند، او را به لندن فرستادند تا در هاگوارتز اصول جادوگری را بیاموزد. او در هاگوارتز با همه مهربان بود. آن موقع لرد ولدمورت تازه قدرتمند شده بود و او مشکل نگرانی ای در تحصیل نداشت. او همیشه به دومین بچه اش(آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور) علاقه ی بیشتری داشت و به او توجه بیشتری می کرد.



بهتر بود اشاره می‌کردی که فرزندانش دقیقا کیا هستن. به هر حال بعدا می‌تونی برای تکمیل معرفی شخصیتت برگردی.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۹ ۱۶:۴۸:۴۱

Only me


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۰۳ چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹

هوریس اسلاگهورنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۴ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۱ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 30
آفلاین
نام :
هویس اسلاگهورن

جنسیت:
مذکر
رنگ مو:
جو گندمی
رنگ چشم:
قهوه ای
گروه:
اسلایترین
مدرسه:
هاگوارتز
نژاد:
اصیل زاده


استاد معجون ها تا سال 1981، و بار دیگر از سال 1996 به بعد؛ رییس گروه اسلیترین در سالهای 1997 - 1998.

سن: بین 80 تا 150 سال ( بیشتر از 80 سال و جوانتر از دامبلدور)

سال تولد: نامشخص

معنی نام: اسلاگهورن: به معنی خصیصه ارثی، نشان یا مشخصه خانوادگی یا نژادی(موزه لغات، 2000). توجه: امضای اسلاگهورن هنگام دعوت کردن به شکل اچ. ای. اف. اسلاگهورن( 'H.E.F. Slughorn') بوده است.

ظاهر: قد کوتاه، دارای سری طاس و براق با چشمانی ور قلمبیده و سیبل بزرگ و نقره ای رنگی شبیه به شیرماهی، علاقمند به پوشیدن لباس های گران و قدیمی: جلیقه ای با دکمه های طلایی مخصوص روز و ژاکت مردانه تجملی از جنس مخمل، هنگام اقامت در خانه. زمانیکه او جوانتر بود موهایی پر پشت و براق با سبیلی زنجبیلی داشت. در طول نبرد هاگوارتز جاییکه او در حال دوئل با ولدمورت بود، پبژامه ای ابریشمی به رنگ سبز زمردی به تن داشت.

هاگوارتز: همزمان با دامبلدور شروع به تدریس می کند و در سال 1980 – 1981 بازنشسته می شود. در تابستان 1996 دامبلدور و هری با او صحبت می کنند تا دوباره برای تدریس درس معجون ها به هاگوارتز بازگردد. همچنین کلوپی تحت نام "کلوپ اسلاگ" ویژه دانش آموزان مورد توجهش تاسیس می کند.

گروه: سابقاً و در حال حاضر رییس گروه اسلیترین است.

رشته تحصیلی: معجون سازی

سایر مهارتها: اسلاگهورن استعداد عجیبی در انتخاب و گزینش دانش آموزانی دارد که بعدها در دنیای جادویی تاثیرگذار می شوند. (با پرورش دادن و ایجاد رابطه های مفید و پرقدرت بین آنها).

دفتر کار: زیر بخش حبابی درمانگاه.

محل سکونت: ناشناخته، دامبلدور و هری او را در یک خانه ماگلی "قرضی" در روستای "بادلی بِبِرتُون" یافتند.

علاقمندی: عاشق آسایش و آرامش و علاقمند به غذاهای اعیانی، آبنبات آناناسی، شکلات و شراب های مرغوب و درجه 1 است.

فلیکس فلیسیس: اسلاگهورن در طول عمرش دوبار از این معجون خورده است( دو قاشق غذاخوری به همراه صبحانه). یکی در سن 24 سالگی و دیگری در 54 سالگی. او به گونه ای نشان داد که گویی خاطرات زیادی از این دو روز دارد.

مشخصات: در آغاز ششمین سال تحصیلی هری در هاگوارتز، دامبلدور و هری، جادوگر خوش مشربی بنام "هوراس اسلاگهورن" را متقاعد کردند که از بازنشستگی بیرون بیاید و دوباره تدریس درس معجونها را از سر بگیرد.

از زمانی که ولدمورت به قدرت رسید، اسلاگهورن همیشه در ترس و نگرانی زندگی می کرد که مبادا با مرگخوارها مواجه شود و انها او را تحت فشار وادار به پیوستن به گروهشان کنند. به همین خاطر او مرتبا از جایی به جای دیگر نقل مکان می کرد و در خانه های ماگل هایی ساکن میشد که بدون مراقب و نگهبان گذاشته بودند.

اسلاگهورن مادر هری،"لی لی اوانز" را فردی محسور کننده و تحسین برانگیز معرفی می کند. به هر حال هری در تمام طول سال با استاد معجون ها بسیار محتاط و هوشیار برخورد می کند تا آنجا که گاهی موجب رنجش و ناامیدی او میشود اما کسی نمی تواند هری را سرزنش کند چرا که بسیاری از مردم تنها به این دلیل در مهمانی های شبانه حاضر می شدند تا به کمک شهرت هری به اهدافشان برسند.

به گفته دامبلدور اسلاگهورن یک دوست و یک هم قطار قدیمی بود و هری اولین اسلیترینی را ملاقات کرد که نسبت به ماگل زاده ها و جادوگران نیمه خالص تعصبی نداشت و این یک حقیقت بود زیرا لیلی اوانز -که یک ماگل زاده بود- یکی از دانش آموزان محبوب و مورد علاقه او بود.

راز اسلاگهرون

اما اسلاگهورن یک راز ننگین و شرم آور داشت. او کسی بود که به تام ریدل در مورد یکی از سیاهترین جادوها، یعنی هورکراکس ها گفته بود. تام بعد از دانستن این موضوع بود که تالار اسرار را باز کرد و مسئول مرگ دست کم چهار نفر شد. شاید به همین علت بود که وقتی دامبلدور کشته شد اسلاگهورن بشدت آشفته شد.

اسلاگهورن در طول نبرد هاگوارتز در حالیکه با ولدمورت دوئل می کرد، پبژامه ای ابریشمی به رنگ سبز زمردی به تن داشت.



تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۹ ۱۶:۴۶:۲۰


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۴۹ چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹

لاوندر براون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۲۴:۵۴ سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲
از عشق من دور شو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 263
آفلاین
سلام من لاوندر براون هستم

یک گریفندوری اصیل

یک اصیل زاده هستم ولی با دورگه ها و مشنگ زاده ها مشکلی ندارم.

در16 جولای 1995به دنیا اومدم

موها و چشمای قهوه ای روشن دارم و قیافه ام کاملا معمولیه.

چوبدستی من بیست و یک سانتی متره و از چوب درخت افرا ساخته شده و مغزش پر ققنوسه

من صمیمی ترین دوست پروتی پتیل هستم و درس مورد علاقه ی من پیشگوییه و معلم مورد علاقه ام پروفسور تریلانی(البته علاقه ی اصلی من این نیست ولی توی ایفای نقش مجبورم اینا رو بگم )
من یکی از طرفدارای هری ام و یکی از اعضای ارتش دامبلدور
کاراکتر من مدت بسیار زیادی عاشق دلباخته ی دلسوخته ی رونالد ویزلی بوده اما.....
رون کمتر به من توجه کرد.اون هرماینی رو دوست داشت و مدتی هم در اثر معجون عشق رومیلدا وین رو.اما در کتاب ششم رابطه ی ما بهترشد؛ هرچند که با هم ازدواج نکردیم.
البته ازدواج ما ممکن نبود.چون که من...
من در نبرد هاگوارتز در نهایت تاسف توسط بلاتریکس لسترنج کشته شدم و به خاطر اون همه عزیز از دست رفته مثل فرد،تانکس و لوپین فکر می کنم کمتر کسی حتی متوجه مرگ من شده باشه و برای من سوگواری کرده باشه

با تشکر



هممم... می‌تونستی بیشتر در مورد ویژگی‌های اخلاقی لاوندر بگی. امیدوارم بعدا برگردی و بیشتر در مورد این شخصیت که اطلاعات بیشتری ازش داریم توضیح بدی.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۸ ۲۱:۴۸:۵۹

تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ یکشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۹

نیک بی سر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۲:۲۴ پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۹
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 37
آفلاین
اینو جایگزین شخصیت قبلیم بکنید



نام مستعار: دم باریک، خال خالی.

تاریخ تولد: 1959 یا 1960 (سال تولد بر پایه تاریخ تولد جیمز- ی.م.16)

تاریخ مرگ: مارچ 1998؛ (ی.م.23).



خصوصیات ظاهري
چشم: کوچک و براق

مو: کم پشت، بی رنگ، ژولیده با یک قسمت خالی (ز.آ.19)؛ بعدها بصورت یک «مرد در حال کچل شدن که موهایش داشت سفید می شد» توصیف شده است.(ج.آ)

اندام: کوچک، تقریبا هم قد هری یا هرمیون. (ز.آ.19)

خصوصیات بارز: صورتی مثل موش و بینی نوک تیز. در کتاب های 1 تا 3 انگشت اشاره دست راستش را از دست داده بود. ولده مورت این دست را برای تولد دوباره اش مطالبه کرد (ج.آ.1، ج.آ.32) و بجای آن یک دست نقره ای دستکش مانند به او داد (ج.آ.33).

صدا: جیرجیر مانند (ز.آ.19)

رنگ چهره: رنگ پریده (ز.آ.19)



هاگوارتز
تاریخ حضور: 1971-1978 (بر اساس سال تولد جیمز- ی.م.16)

گروه: گریفیندور

امتیازات در مدرسه: ---

اشیاء ساخت دست: به همراه جیمز پاتر، ریموس لوپین، و سیریوس بلک نقشه غارتگر را ساخت.



مهارت ها، وسایل جادویی، غیره
چوبدستی: چوب شاه بلوط با ریسه دل اژدها، 22 سانتیمتر طول، شکننده. بعد از مرگ پتی گرو، رون از آن استفاده می کرد.

دیگر وسایل: نقشه غارتگر، ساخته شده در دو سال آخر هاگوارتز به همراه جیمز پاتر، سیریوس بلک و ریموس لوپین (ز.آ.18).

تشکیلات و وابستگی ها: یکی از غارتگران؛ عضو محفل ققنوس؛ جاسوس ولده مورت

طلسم پشتیبان: نامعلوم



شرح حال
هم زمان با سیریوس بلک، جیمز پاتر، و ریموس لوپین وارد هاگوارتز شد. به اندازه بقیه باهوش نبود ولی آنها را می پرستید. مادام رزمرتا صاحب کافه سه دسته جارو پیتر را به شکل «همان پسر چاق که همیشه دنبال جیمز و سیریوس راه می افتاد.» می شناسد (م.ق.10)

آنها او را در گروه پذیرفتند و به او کمک کردند. با راهنمایی آنها بود که او توانست به یک جانورنما تبدیل شود. پیتر یاد گرفت که خودش را به شکل یک موش دربیاورد و نام «دم باریک» را برای خودش انتخاب کرد.

پیتر شخصی بود که به راحتی تحت تاثیر اطرافیانش قرار می گرفت و خودش را به کسانیکه قویتر بودند می چسباند. ریموس، سیریوس و جیمز دانش آموزان برجسته آن سال بودند و او طبیعتا آنها را دنبال می کرد. با اینکه پیتر هیچوقت مثل دوستانش ممتاز نبود، در جادوگری بهتر از آن چیزی بود که آنها فکر می کردند.

ولی این سالها، سالهای قدرت ولده مورت بود و پیتر به دلایلی توسط ولده مورت مورد تعقیب قرار گرفت. در خارج از مدرسه پیتر هدف آسانی برای لرد سیاه بود و بالاخره آنطور که خودش می گوید مجبور شد نقش جاسوس ولده مورت را بازی کند:

«سیریوس، سیریوس، چکار می تونستم بکنم؟ لرد سیاه... تو که نمیدونی اون چه جوریه...اون اسلحه هایی داره که تو توی خواب هم ندیدی...من ترسیده بودم، سیریوس. من هیچ وقت مثل تو و ریموس و جیمز شجاع نبودم. نمی خواستم چنین اتفاقی بیافته...اونی که نباید اسمشو برد مجبورم کرد.اون...اون همه جا رو زیر سلطه داشت! می دونی اگه قبول نمی کردم چی می شد؟ تو نمی فهمی! اون منو می کشت، سیریوس!» (م.ق.19)

پتی گرو در سال 1980 برای ولده مورت جاسوسی می کرد و به او اطلاعات می داد. بعد به طرز کاملا غیر منتظره ای، رازدار پاترها شد و نقشه جدیدی کشید. وقتی بلک او را در گوشه یک خیابان شلوغ گیر آورد، پیتر با چوبدستی خود خیابان را منفجر کرد، انگشت اشاره دست راستش را برید، و ناپدید شد. سیریوس بلک بدون محاکمه، به خیانت به پاترها و کشتن مشنگ های عابر محکوم شد. پیتر پتی گرو «پس از مرگ» به گرفتن نشان مرلین مفتخر شد. این نشان و انگشتش، تنها چیزی بود که به مادرش برگردانده شد. (م.ق.10)

خال خالی از نوامبر 1981 تا ژوئن 1994: بعد از فرار از دست سیریوس، پیتر به شکل یک موش تغییر شکل داد و به داخل فاضلاب فرار کرد. با از میان رفتن ولده مورت او در موقعیت خطرناکی قرار گرفته بود. پیروان ولده مورت که می دانستند اربابشان با اطلاعات پیتر به پاترها حمله کرده است، مصمم بودند از او انتقام بگیرند. او در حالیکه تمام جامعه جادوگری فکر می کردند مرده است، به شکل موش باقی ماند و مخفی شد.

بعداً به طریقی به تملک پرسی ویزلی درآمد و بعنوان یک موش خانگی، خال خالی نام گرفت. به این طریق می توانست در جامعه جادوگری باقی بماند و گوشش را برای شنیدن خبری از محل اختفای ولده مورت تیز کند. بالاخره به رون ویزلی واگذار شد و چندین سال را بعنوان حیوان دست آموز رون گذراند. حتی در هاگوارتز در همان خوابگاهی که هری پاتر، دشمن اربابش، سکونت داشت می خوابید. ولی دست به کاری نزد و منتظر نشانه ای از دوباره به قدرت رسیدن ولده مورت شد. (ز.آ)

رون با اینکه خال خالی بعنوان یک حیوان دست آموز ارزش زیادی نداشت، به او علاقه بسیاری داشت. خال خالی عادت داشت زیاد بخوابد و کار دیگری انجام ندهد. ولی یکبار که هری و رون با مالفوی، کراب و گویل درگیر شده بودند، مدت کوتاهی از خواب بیدار شد و انگشت گویل را گاز گرفت (س.ج.6). فرد بعدها این واقعه را «بهترین ساعت زندگی او» نامید (م.ق.13).

خال خالی از گربه هرمیون، کج پا خوشش نمی آمد و دلیل خوبی هم داشت. کج پا یک نیمه نیزل است و این به این معنی ست که می تواند فریبکاری را حس کند. او تغییر قیافه پیتر را تشخیص داد و و در هر فرصتی سعی کرد به او حمله کند.

افشا شدن حقیقت و فرار: پیتر سال ها بعنوان یک موش دست آموز زندگی کرد. حتی در سال 1993 با صاحبش رون به یک سفر فامیلی به مصر رفت. عکس خانوادگی آنها که در سفر گرفته بودند در روزنامه پیام امروز چاپ شد. سیریوس بلک که در آزکابان زندانی بود، در یکی از دیدارهای رسمی کرنلیوس فاج از زندان، بطور اتفاقی یک نسخه از روزنامه را از او گرفت و موش را در عکس دید. دوست قدیمی اش را بلافاصله شناخت و به دام انداختن خیانتکار آنقدر ذهن او را مشغول کرد که توانست تاثیر دیوانه سازها را دفع کند و بگریزد. این تعقیب بالاخره سیریوس و پتی گرو را همراه با ریموس لوپین، هری، رون، هرمیون و سیوروس اسنیپ به کلبه شیون آوارگان کشاند. هویت واقعی خال خالی برملا شد و سیریوس و لوپین آماده شدند تا او را بکشند. ولی هری پادرمیانی کرد و از آنها خواست که اجازه بدهند پیتر زنده بماند. دامبلدور به هری گفت: «روزی می رسد که از اینکارت خوشحال خواهی شد.»

پتی گرو در آن شب گریخت. دوباره به یک موش تبدیل شد و جستجوی ارباب قدیمی اش، ولده مورت، را آغاز کرد. به شکل موش به آلبانی سفر کرد. در طول راه با موش های دیگر صحبت کرد و مطمئن شد که یک موجود سیاه بی جسم در جنگل های آلبانی کمین کرده است. در بین راه سفر به آلبانی، در یک مسافرخانه بین راهی، به برتا جورکینز، یک ساحره کارمند وزارتخانه برخورد. برتا که در زمان ریاست بارتیموس کراوچ در سازمان اجرای احکام جادویی کار می کرد، پتی گرو را شناخت. پتی گرو هم که از دستگیر شدن می ترسید او را به داخل جنگل کشاند و در چنگال لرد سیاه انداخت. (ج.آ)

خادم لرد ولده مورت: پتی گرو برای ولده مورت که می خواست دوباره قدرتش را به دست بیاورد، کمک بزرگی از کار درآمد. با راهنمایی ولده مورت زهر ناجینی را می گرفت و از آن معجونی درست می کرد که به طور موقت برای اربابش یک بدن می ساخت. بدن ضعیف و کوچک ولده مورت را به بریتانیا بازگرداند تا موقتا در خانه ریدل اقامت کنند. ولده مورت پیتر را «دم باریک» صدا می زد. (ج.آ)


وقتی هری پاتر دستگیر شد این دم باریک بود که سدریک دیگوری را کشت، هری را به قبر بست، دیگ را روی آتش گذاشت و بازوی هری را شکافت تا خون مورد نیاز برای معجون را بگیرد. بعد دست راست خودش را قطع کرد تا به معجون اضافه کند. بوسیله آن ترکیب هولناک، لرد سیاه دوباره جسم قدیمی اش را به دست آورد و با یک افسون دستی قدرتمند و براق برای پتی گرو ساخت. (ج.آ.32).


کمک به اسنیپ: دم باریک دوباره در تابستان 1996 در خانه اسنیپ در بن بست اسپینر ظاهر شد. ولده مورت او را به آنجا فرستاده بود تا به اسنپ «کمک» کند، ولی پتی گرو بیشتر مشغول استراق سمع بود تا کمک کردن. (ش.د.2).


پتی گرو در عمارت اربابی مالفوی: پتی گرو از جولای 1997 تا زمان مرگش در عمارت اربابی مالفوی بود و در محافظت از زندانی ها به ولده مورت کمک می کرد. ولی در ماه مارچ، وقتی هری به همراه رون، هرمیون، دین تامس و گریپهوک دستگیر شدند، توسط دست نقره ای خودش خفه شد. پیتر سعی داشت هری را خفه کند ولی هری به او یادآوری کرد که جانش را نجات داده است و به او مدیون است. دست نقره ای که برای یک لحظه دچار تردید شده بود هری را رها کرد و خود پتی گرو را خفه کرد. به این ترتیب پیشگویی دامبلدور به حقیقت پیوست و بدهی پیتر به هری، جانش را نجات داد. (ی.م.23).



شما تازه چند هفته‌س که با شخصیت نیک وارد ایفای نقش شدین و طبق قوانین فعلا اجازه تغییر شخصیت به شما داده نمی‌شه. ضمن این‌که قبل از هر تغییر شخصیتی حتما باید اول از طریق تماس با ما موضوع رو با مدیرای ایفای نقش در میون بذارین و دلایلتون برای این کارو شرح بدین. در صورت موافقت مدیرا اونوقت می‌تونین برای تغییر شخصیت اقدام کنین.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۵ ۲۱:۰۸:۱۷
ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۵ ۲۱:۰۹:۲۱
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۶ ۰:۵۰:۵۶


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۴۵ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹

Hannahspearritt


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۱ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۴:۲۵ جمعه ۷ شهریور ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
نام:هانا اسپیرت
گروه:گریفیندور
نژاد:دورگه
مدرسه :هاگوارتز
ویژگی های اخلاقی:مهربان، سخت کوش، شجاع
ویژگی های ظاهری شخصیت:موی بلوند، چشمانی سبز، قد متوسط
چوب دستی:چوب درخت انگور با هسته ریسه قلب اژدها
پاترونوس:گوزن
جارو:نیمبوس 200
علاقه مندی:خواندن کتاب ها، تمرین انواع ورد های سفید و سیاه و خاکستری، معجون سازی، دفاع در برابر جادوی سیاه
معرفی کوتاه:دانش اموزی مهربان، شجاع،سختکوش و قابل اعتماد و راز دار است در کلاس های ورد های جادویی ، معجون سازی و دفاع در برابر جادوی سیاه عملکردی خوب نسبت به سایر دوستانش دارد. دختری شوخ است ولی در مواقعی میتواند جدی و خشک رفتار کند، با دوستان گرم میگیرد، شوخی و خنده میکند و همیشه هوای انها را دارد ولی مبادا کسی دوستان یا اطرافیانش را تحدید کند یا برنجاند! در این حال او تمام تلاشش را میکند که ان افراد به اشتباهشان پی ببرند یا اگر نشد با انها بسیار تند و خشک و محافظه کارانه برخورد میکند. چون هانا در درس ورد های جادویی مهارت خوبی دارد و بیشتر ورد های خاکستری و سفید و تا حدودی هم سیاه را بلد است در بیشتر دوئل ها او برنده میشود و این باعث شده که هر دانش اموزی هم فکر سراسری و دعوا با او را از سر بیرون کند زیرا احتمال برنده شدن انها در مقابل هانا یک به صد است. همچنین او علاقه مند به پیوستن به محفل ققنوس میباشد.



شما برای ورود به ایفای نقش باید مراحل زیرو به ترتیب طی کنین:

1. خواندن قوانین ورود به ایفای نقش.
2. شرکت در تاپیک کارگاه داستان نویسی. (مرتبط با یکی از تصاویر کارگاه)
3. مطالعه‌ی بیوگرافی گروه‌های چهارگانه هاگوارتز و مراجعه به تاپیک گروهبندی.
4. انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی در تاپیک معرفی شخصیت.


تایید نشد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۱ ۲۰:۱۹:۳۱


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ سه شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹

آرتمیسیا لافکین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۱۳ سه شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
از زیرزمین هافلپاف و خانهٔ شمارهٔ ۱۲ گریمولد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 72
آفلاین
لطفاً این رو جایگزین معرفی شخصیتم بکنین!
نام: آرتمیسیا
نام خانوادگی: لافکین
تولد: ۱۷۵۴
جنس: زن
خون: خالص
خانواده: لافکین
گروه: هافلپاف
اصالت: بریتانیایی یا ایرلندی
گونه: انسان
ظاهر: موهای خاکستری با پوستی رنگ‌پریده
شخصیت: شخصی مرموز
***
«از دفترچهٔ خاطرات آرتمیسیا لافکین»
هنگامی که من در جزیرهٔ کوچکی در بریتانیا متولد شدم در نزد پدر و مادرم پرورش یافتم.
پدر و مادرم هردو جادوگر بودند.
وقتی به سن ۱۱ سالگی رسیدم به مدرسهٔ هاگوارتز رفتم و در گروه هافلپاف طبقه‌بندی شدم.
سعی می‌کردم درس‌هایم را خوب بخوانم و شخصی مرموز به‌نظر برسم.
و تا سن ۱۸ سالگی در آنجا بودم.
در سن ۴۴ سالگی وزارت سحر و جادو را برعهده گرفتم و همینطور اولین زنی بودم که دفتر اوبرت نوسانی را تأسیس کرد.
من واقعاً به خودم افتخار می‌کنم...
***
«مدت‌ها بعد»
امروز همه به شور و تاب افتاده‌اند... قراره یه افتتاحیه داشته باشیم. الآن گروه همکاری جادویی بین‌المللی (توسط من) تأسیس شده و امروز می‌خواهیم زمین بازی کوییدیچ را افتتاح کنیم. (این واقعاً عالی نیست؟) البته هم بگم که این زمین با سختی‌های زیادی به موفقیت رسید و اگر با مشارکت جناب گروگان استامپ نبود ما به موفقیت نمی‌رسیدیم.
***
«۱۳ سال بعد»
خب دیگه همه‌چیز رو که جمع کردم دیگه چیزی نمونده. به سمت صندلی رفتم و رویش نشستم چه زود گذشت هعی... ولی خب هرکسی جای من بود الآن دیگه باید بازنشسته می‌شد (سال ۱۸۱۱).
***
«سال ۱۸۲۵»
نگاهی به وصیت‌نامه کردم کامل کامل بود چیزی رو از قلم ننداخته بودم.
فکر کنم دیگه دارم نفس‌های آخرم رو می‌کشم. (چه پرروام من ۷۱ سال عمر گرفتم هنوزم شاکی‌ام!!!) یه حسی امروز دارم... حس می‌کنم امشب دیگه بیدار نمی‌شم. (چه بهتر!!!)
***
ای بابا امروزم هیچ اتفاقی نیفتاد.
آخه من تا کی تو آسمون ولو باشم؟؟؟
چرا کسی یه فکری به حال روح سرگردانم نمی‌کنه؟؟؟ (بعله من مردم!!!)
۱۶۵ ساله که گیر افتادم...
همینطور که مثل همیشه ولو بودم و غرغر می‌کردم ناگهان...
نوری ظاهر شد و من رو بلعید...
وقتی چشم باز کردم جلوی یک آینه روی میز بودم.
عجبا من کی اومدم روی میز؟؟؟
به زور کمی چرخیدم و به آینه خیره شدم از چیزی که می‌دیدم نزدیک بود از خوشحالی جیغ بکشم.
من من من تبدیل به...
یک کارت قورباغهٔ شکلات برجسته شده بودم!!!
هورا. (هرچی که باشه از یه روح سرگردان بودن که بهتره!!!)
بالاخره از شر اون موهای خاکستری و پوست رنگ‌پریده رها شدم.
ایول!!!



انجام شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۱ ۲۰:۱۶:۲۰

در کشاکش شجاعت و اصالت، در هیاهوی هوش و ذکاوت، اتحاد و پشتکار سوسو می‌زنند... فرزندان هلگا می‌درخشند!
***

شادی رو می‌شه در تاریک‌ترین لحظات هم پیدا کرد، فقط اگه یه نفر یادش باشه که چراغ رو روشن کنه!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹

آماندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۸ پنجشنبه ۵ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۵:۲۳ دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
نام:آماندا

گروه:ریونکلاو

نژاد: دورگه

مدرسه:هاگوارتز

ویژگی های اخلاقی:مهربان ،سخت کوش

ویژگی های ظاهری شخصیت:موی بلوند،چشمان آبی،قد متوسط.

چوب دستی:چوب درخت بلوط با موی اسب تک شاخ

جارو:نیمبوس200

پاترونوس:اسب تک شاخ

علاقه مندی ها:خواندن کتاب و تمرین طلسم ها و ضد طلسم ها

معرفی کوتاه:او دختری باهوش و مهربان است و به خواندن کتاب علاقه ی زیادی دارد.در یادگیری طلسم ها مهارت دارد .او بسیار آرام و شوخ طبع است ولی زمان یادگیری درس و امتحانات بسیار جدی است



معرفی شخصیتت یکم کوتاهه و کم در مورد شخصیتت توضیح دادی. لطفا بعدا حتما برگرد و تکمیلش کن.
تایید شد.


ویرایش شده توسط cordelia در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۷ ۱۷:۵۹:۱۳
ویرایش شده توسط cordelia در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۷ ۱۸:۰۳:۱۳
ویرایش شده توسط cordelia در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۷ ۱۸:۰۴:۰۶
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۷ ۲۱:۲۲:۱۰







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.