- ببینید دوستان... ما داریم برای هدف والایی میجنگیم. یادتون که نرفته؟ از این رو گمان میکنم ما با از دست دادن تام، فقط به ماموریتمون نزدیک شدیم. حالا چرا؟ چون علاوه بر ترسوندن یه مشنگ با سر بریدهی تام، غیرقانونی وارد خونهش شدیم و بعدشم ضایعاتِ نامربوط وارد فاضلاب کردیم. دیدین؟ دروغ نمیگم که!
- آره تازه من سر راه کیف پولشم ورداشتم.
- خب اینا یعنی نریم دنبال تام بگردیم؟
- دقیقا.
و این مرگخواران بیخیال بدن تام شده و بدنش را زیر بغل زدند و با ذکر "اگه زرنگ باشه خودشو پیدا میکنه" رفتند توی کار ایدههای جدید.
- به عنوان قدم بعدی پیشنهاد میکنم هکتورو بزنیم بکشیم.
- منم پیشنهاد میدم لینیو بکشیم.
- اگه مجاز بود خودم همتونو میکشتم و تنهایی برمیگشتم پیش ارباب، ولی نیست. پس ساکت.
- من یه پیشنهاد خوب داشتن میشم.
نگاهها متوجه رابستن شد.
- چی؟
- رفتن بشیم به مهدکودک و پوشکای بقیهی بچهها رو قایمکی واسهی بچهی خودمون برداشتن بشیم.
-
- میتونیم بریم به تربچهی مامان میوه بدیم!
- یا اینکه بریم لب ساحل بخش زنونه...
- که چیکار کنیم؟
- همممم... خب... که همشونو سلاخی کنیم!
بنظر میرسید پیدا کردن یک کار غیرقانونی برای مرگخوارها سخت باشد، که آیلین با مرور لیست نفرتهایش به راهحل خوبی اشاره کرد.
- مدرسه! مدرسهها جاهائین که میشه توشون کلی کار غیرقانونی انجام داد. باید بریم یه مدرسه پیدا کنیم!