هافل جلوی گریفاثری از مصی، یک مدافع! - پاشو! پاشو گرم کن آگلا! دِ پاشو میگم!
- حسن ول کن ناموسا. ساعت سه نصفه شبه!
- اگه گذاشتین دو دیقه بخوابیم!
- تو بخواب لحاف یخ کرده باو! گربه پرشین اینقدر نمیخوابه!
- صدای آب چیه؟ کی حموم رفته نصفه شبی؟
- نه منم دارم ظرف میشورم.
- هیشش. بشین سر جات. داری خواب حموم مختلط می بینی باز. هیچی نیس. بخواب.
- هوووی! سدریک! داری صدامو؟ پاشو بیا کیسه بکش منو! اون حوله منو هم وردار بیار...یادم رفت باز!
- عَــــــــــــــ ! سدریک بیـــااا! تموم شد. این دفعه خودم سیفونو بکشم؟
سدریک با چشمانی پف کرده و آب دهنی آویزون در حالیکه به روح پرفتوح و ربانی ننه هلگا درود میفرسته، از رو زیلوی محقرش که یه گوشه از تالار عمومی هافلپاف پهن شده بلند میشه و میره به امورات نصف شبی همگروهی های ملتهبش رسیدگی کنه. کمی اون طرف تر حسن مصطفی داره لباس کوییدیچ هافلپاف رو به زور تن آگلانتین میکنه که سعی داره جلوی شومینه چرت بزنه و همزمان زاخاریاس دو دستی پاچه حسن رو چسبیده تا بلکه بتونه حداقل حکم نظارت بخش نظرهای اخبار رو بگیره قبل از رفتن حسن.
پومانا: حسن! بعد از قرنی اومدی هافل! حالا زرتی شب بازی داری جا میزنی؟
حسن: هــــــــــــــــــــــا! ووی ووی ووی! یعنی دغون شدمااا. له له هستم. نه. من جلسه مهمی دارم فردا با مدیر گاگول دات کام. میگن از خوبان جستجوی ماگل هاست. قراره یه سرچ در میون لینکای مارو فرو کنن تو سرچ ملت. میگم اگه نرسیدم یه درصد، این آگلا آماده باشه. ما ذخایر آماده نیاز داریم.
و قبل از اینکه کیف سامسونت زوپس نشانش رو دستش بگیره و بره، یه لگد به پهلوی آگلا میزنه که به موجب این حرکت آگلا از خواب پا میشه و زاخی رو با ماچ و بوسه از پای حسن جدا میکنه میذاره رو طاقچه. بعد خودش یه سر میره تا تالار گریف و با تاتسویا برمیگرده. تات اینستاشو باز میکنه و حسن رو unfollow میکنه. بعد این ضربه مهلک، آگلا در حرکتی غیر انسانی تاتسو رو ورمیداره پرتاب میکنه سمت حسن و حسن فرو میره داخل شومینه و جایگزین هیزم میشه.
- ووی ووی ووی! عح عح عح عح عح! عاقو نمدونی چه سوزی مده. چرا من؟ آخه چرا من؟ داغون شدماااا. له له هستم. نه نمیخندوم. خرد میشم. هااااا.
- حسن جان! تابستونه. شومینه خاموشه.
- بچه های جلوه های ویژه لطفاً یه دستی برسونن! آ باریکلا! فقدان منطق پاره کرد رولو!
- من دو دیقه رفتم تا ریون پدرامو از تالار اندیشه بگیرم! چیکار کردین با حسن؟
بخش سوختگی های حاد – بیمارستان سنت دامبو - آقای شفا دهنده دستم به پاچه ت. این مدافع مائه. فردا بازی داریم. شومینه خاموش بود. نمیدونیم چیطو شد. انگار از یه دنیای موازی دیگه ای این بنده خدا سوخت یهو.
سدریک و بازیکنان تیم کوییدیچ هافلپاف با اضطراب به پیکر صد در صد سوخته حسن خیره شدن که روی تختی ولوئه و با شعفی وصف ناپذیر به مرگ حتمیش بوقخند میزنه.
حسن: هااااا. شاید باورتون نشه ولی مرگ همین الان داشت می اومد این سمتی که یهو چشمش افتاد به یه پرستدافی تو راهروی بغل. خدا منو بخشید به شماها. نگران نباشین. ووی ووی ووی! عاح عاح عاح عاح عـــــــــــــــــــــــاخ!
شفا دهنده: بله. همونطور که مشاهده می کنید سوختگی درصد بالا داره منجر به توهمات میشه در ایشون. اگه هر چه زودتر اندام سوخته رو قطع نکنم، امیدی به زنده موندنشون نیست. متوجه ام که یه دو راهی سخته براتون. ولی باید تصمیم بگیرین الان.
برایان که موقعیت رو مناسب انتقام از ایسگاهاش می بینه، از پشت اعضای تیم راهشو به جلوی تخت حسن سوخاری باز میکنه.
- به نظر بنده، در این دو راهی سعادت و شقاوت، باید یه فرصت دیگه داد به دادا حسن که زندگی کنه. شاید هنوز حلالیت کافی نطلبیده تو دنیا. چمیدونیم در مسند قدرت چه کودایی خورده و نخورده که! چه کودایی مالیده به سر و صورت ملت حتی! به نظر من سعادتش در موندن و جبران کردنه. ولو در حد یه تف هم که شده باید بمونه.
زاخ: ظلمه. این صد در صد سوخته. اندام سالم نداره که. خلاصش کنیم. خوش گوشته. کباب هیئتی خوب میده.
آگلا: در هر حال تو پست مدافع هم تبدیل به بلاجر میشد این. زنده نگهش داریم یه سودی داره باز. میزنیمش تو دک و دهن گریفی ها.
سدریک مثلا از رو محبت یه دستی می ماله به پر و پاچه ذغالی حسن که سریعا به اذن مرلین قسمت های لمس شده خاکستر میشن تا طرفین به گناه آلوده نشده باشن.
- پووووفففف. به هر حال من اسمشو دادم قاطی خمارای هافل که دسترسیشو بگیره لینی بعد این ماجرا! بیاین در این دو راهی رای به سعادتش بدیم که ماندن در این دنیا به شکل معیوب باشه. حداقل میخندیم کمی دور همی.
- آقای شفای دهنده! لطفا قطع کنید هر چی لازمه.
- دکتر! جرش بده. جررررر!
- نه صبر کنید من تازه kill bill دیدم. هاتوری هانزو هم دارم. برین کنار کار خودمه.
- عمه خانم! شما اصن تو تیم کوییدیچ هافل هستی؟ شما اصن هافلی هستی؟
- گیر نده بهم...عطر مشهدی می پاشم روتا!
- این چه کاریه با من میکنی عمه؟ تو اینقدر مهربونی میتونستی خاله من باشی عمه! عمه! جیش میکردی روم شرف داشت به این عطر!
- جریوس مکسیما! جر واجرا! جروشیو! جر جر جر جرمینای من کوش! جر جر جر میرم زیر دوش! پاره پوریا! پاره پاره!
لابلای همهمه هافلپافی های مستقر در اتاق، شفا دهنده بدون هیچ مقدمه ی بهداشتی آیت الکرسی ویرایش مرلین زمزمه میکنه و همونجا در بخش با چوبدستیش مشغول تیکه پاره کردن حسن میشه و ترکیب فواره های خون و خاکستر می پاشه به در و دیوار.
عاقا شفایی: به نظر میاد با قطع شدن دستاش داره می خنده. یا حسن! چرا میخند؟
حسن عاقا: عح عح عح عح عح! ووی ووی ووی! اینا دستای دنیوی من بودن باهاش کارای خوب میکردم. دستای معنوی منو چطور میخواین قطع کنید؟ فک کردید من از نوازش پدرام ها دست می کشم؟ خب درست فک کردید. دست ندارم دیگه. به بوس کردنشون رو خواهم آورد. ووی ووی ووی!
شفایی پاهای حسن رو می بره ولی باز با تبسمش مواجه میشه.
- فتبارک المرلین احسن الخالقین! دیدین ملت؟ پاهاشوو هم زدم باز داره میخنده. چرا آخه حسن؟ چرا؟
- اینا پاهای من نبودن. یکیش آپاندیس سیخم بود اونی یکی هم چربی های اضافی تلنبار شده م که در نقش پاهام استفاده میکردم ازشون. عاقو، حین تولد بابامون جو گیر شد اومد بند ناف مارو قیچی کنه اشتباها پاهامونو برید. پا نداشتیم ما هیچ وقت. ووی ووی ووی!
بعد از قطع دست و پاهاهای حسن، دکتر شفایی دسته جارو برقی پارس خزر خود حسن رو میندازه تو حلق حسن و روشنش میکنه و امعاء و احشاء آویزون حسن رو میکشه داخل کله ی حسن که تنهای جای باقیمونده ازش هست.
- خب دیگه. بخیه شده خدمت شما. زیاد با لپاش بازی نکنید همه چیش اونجاس. خوشحالم از پس این دور راهی سربلند بیرون اومدین دوستان. انتخاب خوبی بود. زنده موندن چیز خوبیه. الان کلا حسن در یه کله خلاصه شده و جایی هم نمی گیره دیگه. تو جیب جا میشه حتی. من با اجازه تون مرخص بشم یه عمل سزارین تخم اژدها دارم. بعدشم باید برم جوش کمر یه غول غارنشین رو بترکونم. دیرم شده. خدافس.
- شما شفادهنده جک و جونورا بودین؟
- عه گفتم این سنت مانگو نیستا. همش حیوون می بینم دور و بر. فکر کردم من های م باز. نگو یه کوچه زود پیچیدیم.
- صد بار تو را گفتم، کم خور، دو سه پیمانه!
- صد بار تو را گفتم از یادگاران مرگ بنداز بریم!
- رولینگ یه چی میدونست ما هافلی ها رو پشم جلوه میداد!
- همش به خاطر حضور یه عمه گریفی هست! جمع زردمونو خراب کرده.
- هیچی ساده تر از قلب نمیشکنه. بیا خودت گردنتو بمال به شمشیرم!
زمین کوییدیچ هاگوارتز زیر آفتاب داغ تابستون، بازیکنان دو تیم هافلپاف و گریفیندور جلوی صدها تماشاگر شدیدا مشغول بازی-بازی هستن. صدای گزارشگر که یوآن باشه همراه با بوی خوشش که از شناسه قبلیش مونده باهاش از داخل سوراخای بلندگوهای ورزشگاه پخش میشه و عده ای رو هم فرستاده به کما.
- بله. داور مسابقه سوت میزنه و این ضربه ناجوانمردانه حسن مصطفی به صورت سر کدو رو یه پنالتی میگیره به نفع گریفیندور. ظاهرا حسن بابت پاک کردن ترجمه های پاترمور هنوزم از کدو دل پری داره. بهرحال مشکلات کاری همواره ریشه دار هستن و رقابت های ورزشی و ارزشی رو هم تحت تاثیر قرار میدن به نحوی. داور بازی رو ببینید که چقدر خشمگینه و داره به سمت حسن پرواز میکنه. حتی داره انگشت میانییش رو نشون میده به جای کارت به حسن. مشخصه حسن خیلی برای این بازی از آمادگی جسمانی زیادی برخورداره و بر اثر ورزش سنگین تحلیل رفته و هیچی از بدنش نمونده جز کله پوکش. این حجم از ضربه به زره پوشی مثل سر کدو با یه کله واقعا تعجب برانگیزه.
برایان تفی میندازه کف دستش و می ماله به موهای ژولیده ش و به دنبال این حرکت چند تن از دخی های مستقر در جایگاه تماشاچیان هافل جیغ میکشن و غش میکنن و عده ای دیگه شونم خودشونو از جایگاه پرتاب میکنن پایین. دروازه بان پر ابهت تیم هافلپاف جامه می دره، سیکس پک عرقیشو به منصه ظهور میرسونه و سوار بر جاروش جلوی سه حلقه آماده پنالتی میشه.
گزارشگر: حالا اون گوشه برایان رو داریم. اوف که چه بدنی انداخته بیرون. داور میره یه اخطار بهش میده که کاربر 13 ساله داره بازی رو تماشا میکنه ولی برایان میگه پشم داره رو سینه ش و احادیث میاره از زشتی خودش و مشکلی نیست ظاهرا. باز داور داره گیر میده بهش. گویا این مورد مربوط به ماسکشه. جرونا بیداد میکنه و این دروازه بان ماسک نداره. بله. داور داره به زور شرت گل گلی ماماندوز برایان رو میکشه رو صورتش در نقش ماسک. واقعا داور مصمم و بی نظیریه و به شدت تابع قوانین کوییدیچه. اوه. این ور رو ببینید. گریفی ها سر اینکه کی پنالتی رو بزنه دارن درگیر میشن. ظاهرا مرگ همه رو ترسونده و خودش به همراه هگرید، مدافع کیکخور و غول پیکر گریف تنها بازیکنانی هست که رو به روی دروازه هافل ایستادن تا پنالتی بزنن. چه دو راهی سختی برای مربی. کلا عالم شده صحنه دو راهی ها این روزا. فقط یه بازیکن میتونه اونجا قرار بگیره برای شوت کردن کوافل. مربی فقط چند ثانیه وقت داره برای انتخاب توی این دو راهی. دو بازیکن بزرگ و تصمیمی دشوار. ظاهرا مربی گریف که کسی نیست جز استرجس پامادور، داره از نیمکت فریاد میزنه که نه نمیشه که هگرید بزنه و با ذکر دعای "با علی عاقا هماهنگه و علی عاقا گفتن عه نه علی عاقا هیــــــــــــــــــــــــع علی عاقا واااای علی عله عله!" داره سعی میکنه هگرید رو منصرف کنه.
تعدادی کورممد و جاسم از نیمکت گریفیندور به سمت هگرید پرواز میکنن که رو موتور سیکلت معلق تو هواش نشسته و ضمن در آوردن شورت قرمز متمایل به نارنجیش از شدت گرما، داره لایو تو دیکسو (رد) کتاب پشم هایش اثر بزرگ جلویی رو بلند بلند برای پدرام میخونه. ممدین و جاسمین به زور و با کلی زحمت هگرید رو میکشن میبرن یه گوشه ای دیگه از زمین و مرگ آماده زدن پنالتی میشه.
- مرگ دورخیز میکنه، یه پشتک رو هوا میزنه، چند نفر خود به خود می میرن با این حرکت، حالا کوافل از دستش می افته پایین و خودش پرتاب میشه سمت دروازه. واها ها های! یا ریش مرلین! علاوه بر اینکه پنالتی به فنا میره، مرگ میوفته رو برایان و گویا الان هر دوشون آنتن نمیدن و تو برزخن. تیم پزشکی دو تیم اون پایین در حال احیای اونها هست. امیدوارم جِیدز و جرونا نگیرن از این تنفس مصنوعی ها! حالا که صحبتش شدم بذارین بگم که جِیدز با تنفس مصنوعی منتقل نمیشه. این باور غلط رو تصحیح کنید و روشنفکر باشید. بله. اینم از پیام بهداشتی این بازی. حالا ادامه بازی. داور مرگ رو اخراج میکنه و رای به ادامه بازی میده. ببینید مربی هافل کیو داره میفرسته تو زمین جای برایان. آگلانتین! عجب دروازه بان بی تجربه ای. باور نمیکنم این ذخیره نشسته بوده باشه تا الان و تصور میشد تو واحد مهدکودکه و از فرزندان بازیکنان مراقبت میکنه. شایعاتی شنیده شده بود که مرلین از طریق لک لک ها فرزندی درون شکم دوست چهارده ساله آگلا قرار دادن اما متخصصان این شایعات رو تکذیب کردن و گفتن که همش فقط یه جوش شکمی بزرگ بوده. بهرحال تماشاچیان آگلا رو که به لحاظ روحی شرایط متزلزلی داره شدیدا هوووو میکنن به جای تشویق.
یک روز بعد...تماشاچیان با استایل روم به دیوار زیر نظارت مستقیم حاج تراورز دارن پیژامه هاشونو می پوشن و بالش متکا انداختن تو سکوها و بدون توجه به صدای ضعیف گزارشگر یکی یکی لم میدن و نوشیدنی کره ای می نوشن و به زمین خالی از بازیکن نگاه میکنن...
- بع له! وارد روز دوم این بازی مهیج میشیم که همچنان با تساوی بدون گل ادامه داره. کمیته اخلاق تقاضا داره از شما همراهان گرامی که بساط قلیون و پیک نیک رو جمع کنید از جایگاه تماشاچیان. دارنده تسترال به پلاک کره خر سوار جیم دال 90 هاگزمید بیا وردار حیوونو بد جا پارک کردی جلوی اندیشکده ی اساتیده. جهت عبادت خواستم خاطر نشان کنم که مرلین هم اکنون با ماست و تو جایگاه vip نشسته و در نتیجه قبله اون سمتیه الان. همچنین اسپانسر این ترم از کوییدیچ مدرسه، پدرام عزیز، شمارو به مشاهده ادامه این مسابقه دعوت میکنه. بله. بازیکنان دو تیم از رختکن بیرون میان و زمینو دارن طواف میکنن و گویا مارو گیر آوردن و دارن برمیگردن تو رختکن دوباره. این وسط داور رو داریم که باز سر یه دو راهی قراره گرفته. به نظر داره تصمیم سختی رو میگیره. بله. همینطور. به نظر میرسه کلا گیر آورده شدیم و کنکور جادوگری لغو نشده و دوباره داره برگزار میشه و برخی بازیکنان تب شب کنکور گرفتن یهویی و دارن میرن دوباره مرور کنن و فرصت ندارن بازی رو تموم کنن. حالا داور بازی رو که دور روز طول کشیده داره ناتموم اعلام میکنه. تماشاچیان که شما باشین دارین داور رو با شعارهای ناب مورد عنایت قرار میدین. اوه اینجا رو نگاه کنید. داور اسنیچ طلایی رو از تو جیبش در میاره. به نظر میرسه اصن داور از همون اول این توپ رو ول نکرده بود که جستجوگرای دو تیم پیداش کنن. چه داور بی ناموس و منحرفی! انتظار داشت خودشو جستجو کنن؟
و در کسری از ثانیه تماشاگران پشتی و متکا و پوست تخمه هاشونو پرتاب میکنن سمت داور و به سمت جایگاه های خروجی ورزشگاه قدم ور میدارن.
کمی پایین تر رو گوشه ای زمین خاکی ورزشگاه، حسن مصطفی که مجموعاً فقط یه کله ازش باقی مونده، از اثرات مورفین و خماری بیرون میاد و از شدت درد "عح عح عح" کنان و "ووی ووی ووی" گویان نعره میکشه. حسن توپک در تلاشه با قل خوردن سوار جاروی پارس خزر شکسته ش بشه اما قبل از این حرکت با یه دو راهی نامطلوب مواجه میشه. برایان که از جدال با مرگ بلاخره سربلند بیرون اومده، تن له لورده ش رو سینه خیز میکشونه سمت حسن و بهش ملحق میشه و میبندتش ترک جاروش و تو آسمونا اوج می گیرن و محو میشن. از شدت جون دوستی بشر، کرک و پرای مرگ می ریزن و همچون قاصدکای ویولت تو هوا می رقصن. خدا استعفاء میده و کمی اون طرف تر، پروفسور مودی سرشو از لای پنجره برج مدیر مدرسه میده بیرون و داد میزنه: "واهاهای! شورت هگرید قرمزه. من دیدم!".