هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۰:۴۰ جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
پست اول از تدریس جلسه سوم درس معجون سازی

لطفا پست بعدی را هم بخوانید.





(پست اول)




نور شدید آفتاب بطور مستقیم روی سرش می تابید.
موضوع فقط آفتاب نبود. چرا که آفتاب نورش را بین همه بطور مساوی تقسیم می کرد.
موضوع سر او بود!
سر خالی و فاقد موی او... که باعث می شد اشعه های داغ و مضر آفتاب را بیشتر از هر کسی حس کند.

-لعنت بهت!

جادوگر ریزنقشی که همراهش بود هم سرش را بالا گرفت.
-ارباب درست می گن. دو تا لعنت بهت!

لرد سیاه متوقف شد.
-ما با تو بودیم! با تو که بدبخت و بیچاره مان کردی.

تعداد زیادی کاغذ در دست داشت. به سختی همه را بلند کرد و بالای سرش برد. هکتور چشمانش را بست که شاید ضربه ای که قرار بود با دسته بزرگ کاغذ، بر سرش وارد شود، چشمانش را از حدقه در نیاورد.

-ما که تو رو نمی زنیم ملعون! اگه بزنیم کل کار رو باید خودمون به سرانجام برسونیم. اینا رو گرفتیم بالای سرمون که سایه ای ایجاد بشه... ولی نشد! مغزپخت شدیم.

خیال هکتور راحت شد.
ولی غر زدن لرد سیاه هنوز تمام نشده بود.
-ما اصلا نمی فهمیم چطور ممکنه به جای دادن درخواست ثبت فرهنگستان ریدل، درخواست کار موقت داده باشی! اونم همچین کاری. سرشماری مردم! ما با این هیبت و ابهت بریم در بزنیم و سر ملت را بشماریم؟ به خاطر چی؟ این که یک پاتیل مسی جایزه می دادن! این همه بدبختی برای یک پاتیل! ما پاتیل دوست نداریم!

خوشبختانه به در خانه اول رسیده بودند و لرد سیاه مجبور شد ساکت شود.
-برو در را بکوب!

هکتور لرزان و خندان به طرف در رفت و چند ضربه به آن زد.
در فورا باز شد.
-آره سرد شده هوا... راستی سرنوشت سرهنگ سرفراز توی اون سرمایه گذاری چی شد؟

جادوگر سالخورده ای که در را باز کرده بود، سرگرم صحبت با میهمانش بود. ولی مشکل اینجا بود که قبل از شروع کار، هکتور به سرعت سرگرم نوشتن شده بود.

لرد سیاه کارت "مامور سرشماری" روی سینه اش را صاف کرد و جلو رفت.
-چی می نویسی ملعون؟ هنوز که سوالی نکرده ایم!

هکتور با خوشحالی جواب داد:
-ارباب حتی یه "سر" رو هم از دست ندادم. کل "سر" های توی جمله شو شمردم. شد پنج تا سر!

یک ساعت بعد، لرد سیاه هکتور را بطور کامل توجیه کرده بود که سرشماری چیست و چگونه انجام می گیرد. در طی جریان توجیه، سرهکتور اندکی کج و کوله شده بود که اهمیت خاصی نداشت.

-مقصد بعدی؟

- راست سمت جلوتر مایل یک!
هکتور بعد از گفتن این جمله مشتی به سر خودش زد.
-یک مایل جلوتر سمت راست!

یک مایل جلوتر رفتند. ولی سمت راستشان چیزی بود که جرات نمی کردند به آن نگاه کنند.
-هک؟
-ارباب؟
-یعنی... واقعا؟
-نمی دونم ارباب... این باید یه شوخی باشه. هاگوارتز آخه؟
-ما نمی تونیم! اینا خیلی زیادن... هر چقدر بشمریم بازم هستن. شمارشمون تموم می شه.
-منم نمی تونم ارباب. فرسوده و مستهلک می شم.
- برو در بزن.

هکتور جلو رفت و با پایش دو ضربه به دروازه هاگوارتز زد. فریاد لرد سیاه به هوا بلند شد.
-آرام تر بی خرد! ممکنه بشنون و در را باز کنن.

هکتور سری به نشانه فهمیدن تکان داد و به آرامی قلم پرش را بلند کرد و کلمه "غیبت" را جلوی هاگواتز داخل لیست نوشت. کاغذ " جهت سرشماری مراجعه نمودیم ولی حضور نداشتید" را هم مخفیانه به در هاگوارتز چسباند و هر دو به سرعت محل را ترک کردند.

-خب... بعدی!
هکتور آدرس های داخل فرم را چک کرد.
-بعدی آسونه... یه رستورانه. شما همین جا باشید. من برم بشمرم و سه سوته برگردم.

لرد همان جا بود. هکتور رفت. ولی سه سوته برنگشت! شش سوته هم برنگشت.
در واقع، یک ساعت بعد برگشت...

-هک؟ می دونی... قبل از این که وارد رستوران بشن سر ما کمی بزرگتر از این بود. زیر تابش نور خورشید، مقداریش ذوب شد. امیدواریم توضیح خوبی برای کارت داشته باشی.

هکتور نای حرف زدن نداشت. با دست هایی بی رمق به تابلوی رستوران اشاره کرد.

کله پاچه فروشی مارولوگانت!


-زیاد بودن ارباب... سرها...خیلی زیاد بود...این ور سر...اون ور سر...روی میز سر...توی دیگ سر! ولی حتی یکیشونم از قلم نیفتاد. همه رو شمردم.

وقتش بود که به راهشان ادامه بدهند.
وقتی به اندازه کافی دور شدند، سرعتشان کمتر شد. قدم زنان جلو رفتند تا این که متوقف شدند.

اجبارا!

-هک... توی فرم نوشته اینجا جادوگرانی ساکن هستند...ولی ما خانه ای نمی بینیم. تو می بینی؟

-بله ارباب. این خونه شماره دوازده گریمولده. نامرئیه. از طرف وزارتخونه بهمون رمز مخصوص دادن. توش جادوگر هست. ساحره هست. جن هم هست.

-لعنت به تو هکتور... کافی بود بگویی نه. نمی بینم! حال، مضحکه خواهیم شد. برو جلو رمز را بگو. از ما توقعی نداشته باش. ما سرهای این ها را نمی شماریم. اصلا سر این ها را سر حساب نمی کنیم.




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۰:۵۲ دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
امتیاز های جلسه دوم معجون سازی


آرتمیسیا لافکین: 14 امتیاز

آرتمیسیای عزیز! همون طور که جلسه پیش هم بهت گفتم در پیش بردن سوژه عجله داری. میخوای هر چه سریع تر به آخرش برسی و این باعث میشه سوژه های خوبی رو از دست بدی. مثلا در پست قبلی بهت سوژه خوبی داده شده بود. تقابل شخصیت رودولف و بید کتک زن که میتونست مونث از آب در بیاد و خب همین گفتگو حتی به شکل نیمه کاره هم میتونست پست خوب و حتی طولانی رو بسازه. با وارد کردن برادر هاگرید و رفتن به جنگل ممنوع کمی سوژه رو سخت کردی. هنوز برای بردن سوژه به این مرحله زود بود.

لاوندر براون: 15 امتیاز

لاوندر عزیز! ما توی پست هامون نهایت تلاشمون رو میکنیم تا بدون توهین به جبهه مقابل و شخصیت ها از طنز استفاده کنیم. کمی در این مورد دقت کن. در مورد نحوه و مکان استفاده از شکلک ها هم باید دقت بیشتری به خرج بدی. بعضی از دیالوگ هات نیازی به شکلک نداشتن. شخصیت ها رو هم باید بهتر بشناسی. مثلا شخصیت رودولف اینطوریه که برای جنس مخالفش ضعف میکنه و این در مورد مرلین صادق نیست. ضمن اینکه به طور کلی پستت رو خیلی سریع پیش بردی. از سوژه های کوچیک خوب استفاده کن. مثلا پست قبلی خودت که لینی زده رو ببین. کل سوژه پستش مخفی شدن لرد بین طالبی ها بود. ولی خب ازش به خوبی استفاده کرد. حتی میشد توی پست بعدی هم در همون مورد نوشت. ولی خب تو همه بخش ها رو سریع و با هم پیش بردی و خیلی جاها رو از دست دادی.

گابریل تیت عزیز من چند بار تاکید کردم که متن تکلیف رو با دقت بخونید. من ازتون خواسته بودم توی یکی از تاپیک های ایفا پست بزنید. متاسفانه نمیتونم امتیازی به پستت بدم.

پومانا اسپراوت: 14 امتیاز

پومانای عزیز! مشکل پست شما هم چند تکه کردن و تغییر سوژه است. نیازی به این تغییر های اساسی توی سوژه نیست. پستت میتونست فقط در مورد همون فرد جلو در باشه.

الکساندرا ایوانوا: 16 امتیاز

الکساندرای عزیز! پستت خوب بود ولی مشکل اصلی پستت این بود که کمی طولانی شده بود و اینکه شما هعم سوژه های زیادی رو از دست دادی. بهتر بود فقط یک نفر رو توی پستت اسم میبردی و باقیش رو به نفر بعدی میسپردی.

هلنا ریونکلاو: 16 امتیاز

اینکه گند کار رون در اومد و خرابکاریش مشخص شد خوب بود. ولی بهتر بود دیگه اخر پستت قضیه رو به سمت مروپ نمیبردی هنوز جا داشت که روی این سوژه ی کارگاه کار بشه.

هوریس اسلاگهورن عزیز! متاسفانه به دلیل بی توجهی به تکلیفی که من دادم و عدم رعایت قوانینش نمیتونم بهتون امتیازی بدم!

مگان راوستوک: 13 امتیاز!

مگان عزیز! مگان عزیز! سوژه تا حدی در پست قبلی شما تغییر کرده بود ولی شما بیشتر تغییرش دادین و پیچیده اش کردید. ضمن اینکه پستتون خیلی خیلی سریع پیش رفته و تقریبا از هیچکدوم از سوژه هایی که میتونستید استفاده نکردید. شخصیت های پستت هم هنوز جا افتاده نیستن و لازمه اونا رو بیشتر بشناسی.

رابستن لسترنج: 17 امتیاز!

پستت خوب بود راب. اینکه دلفی رو با مروپ جایگزین کردی هم خوب بود. فقط انتظار طنز بیشتری از تو داشتم. از رابی که باورم نمیشد تازه وارد باشه قطعا انتظار بیشتری میره!

سوروس اسنیپ: 14 امتیاز!

سوروس عزیز! مهم ترین دلیل این امتیازت این بود که اصلا به پایان پست قبلی توجه نکردی. یک دفعه پریدی وسط یه جایی که من نفهمیدم چجوری به اینجا رسیدی! درسته که سوژه و پست های قبلیش گنگ و بسیار سخت بودن ولی خب میتونستی با کمترین تغییر فقط در مورد احساسی که برایان با خوردن معجون بهش دست داده رو بنویسی. پست خودت هم تا حد زیادی برام گنگ بود.

فلور دلاکور: 18 امتیاز

فلور عزیز پستت خوب بود. هم از نظر پیش بردن سوژه و هم از نظر توجه به سوژه های کوچیک. فقط کمی شخصیت های پستت باید قوی تر بشن.

گابریل ترومن عزیز. شما هم به متن تکلیف من دقت نکردی. من گفتم حتما باید یکی از تاپیک های ایفای نقش که سوژه ادامه دار دارن رو انتخاب کنید. متاسفانه نمیتونم به پستت امتیازی بدم.

اما دابز: 17 امتیاز!

امای عزیز! پستت خوب اینکه سوژه رو بیش از حد و با سرعت پیش نبردی هم خوب بود. کمی شخصیت های پستت قوی نبودن و نیاز داره روشون کار کنی.

زاخاریاس اسمیت: 15 امتیاز!

ایراد های املایی زیاد توی پستت دیده میشه زاخاریاس. از طرفی جمله بندی هاتم در خیلی از موارد ایراد داشتن. با توجه به طول پستت که خیلی کوتاه بود سوژه رو با عجله و زیاد پیش بردی.

موفق باشید!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۲:۲۸ چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹

اما دابزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۱ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۶:۴۶ شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۲
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 172
آفلاین
سلام پرفسور.
تکلیف آوردم خدمتتون.


مزه خونه به همینه... همیشه می دونی درش به روت بازه... می تونی سر تو بندازی پایین و بیای تو و لازم نباشه توضیح بدی به کسی که چیکاره ای اونجا... چون جوابش معلومه... خونت اونجاست... حتی اگه فقط گهگداری بهش سر بزنی!


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹

هافلپاف

گابریل ترومن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۲ شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۵۰:۱۲ سه شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲
از ایران
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 66
آفلاین


ویرایش شده توسط گابریل ترومن در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۸ ۲۰:۲۴:۱۰

روزی میرسد تمام جهان را تاریکی میگیرد و مرا میبینی که روشنایی را میاورم🖤🖤


تصویر کوچک شده




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۹:۴۷ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹

فلور دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۱ یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۲:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
درود پروفسور
اینم تکلیف


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹

سوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۵ دوشنبه ۹ مهر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۴:۵۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۲
از هاگوارتز-تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 218
آفلاین
درود پروردگار Magic برشما باد پروفسور گرنجر.

تکلیف جلسه دوم خدمت شما!

راستی ، کِی سر پاتیلتون تشریف دارین یه معجون رشد مو ازتون بگیرم؟


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۴۷ دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 265
آفلاین
سلام کردن می شم استاد!

این خدمت شما باشه!


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹

مگان راوستوک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۰۲ شنبه ۵ تیر ۱۴۰۰
از ظاهر خودم متنفر نیستم، چون می دونم زیباترینم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
سلام پروفسور.
تکلیف من


ویرایش شده توسط مگان راوستوک در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۷ ۲۱:۳۰:۳۴

Im not just a witch that was put in slytherin. They were always jelous to me but the know im better that them. Im the future of slytherin

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹

هوریس اسلاگهورنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۴ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۱ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 30
آفلاین
سربازا... به خط!

بعد از بلند شدن صدای شَترقِ جفت شدن چکمه های نظامی، سرهنگ بدعنق و گند اخلاق همیشگی، با نگاه سرد بی روحش تک تک سرباز های ننه مرده ی پادگان رو از زیر نظر گذروند، تا بلکه بتونه اسباب تفریح دل مریضش و فراهم کنه!

از بین همه ی سرباز ها، البته سربازی هم پیدا میشد که اینقدر خنگ و کودن باشه که همیشه بند و آب بده و تا اخر روز مشغول پس گرفتن بندش باشه!
اون سرباز بیچاره کسی نبود جز یه چارلی چاپلین خنگ!
البته نه خود چاپلین! نه، این سرباز ما سیبیل های چاپلین و دوست میداشت و همین سبیل ها بود که از این سرباز یه چاپلین درست و حسابی میساخت!

-آهای سرباز! تفنگت و برعکس گرفتی!

چاپلین که انتهای صف ایستاده بود با فریاد بلند سرهنگ سریعا تفنگ قدیمی و وارونه اش رو راست کرد...
کاش نمیکرد!
سر تفنگ از دستان سرد و یخ کرده ی چاپلین لیز خورد و روی زمین ولو شد، از قضای روزگار تیری شلیک شد و کلاه روی سر سرهنگ رو به میله ی پرچم پشت سرش دوخت!

آخ که براتون نگم، بیچاره چاپلین به یک ماه کار اجباری، اونم زیرِ زمینِ پادگانِ نظامیِ محلِ خدمتش محکوم شد!
اون پایین مایینا پر بود از تونل های کوچیک و بزرگ و تاریک و بد بویی که چاپلین موظف به تمیز کاری اونها شده بود!
البت کارایی این تونل ها چی بود در این مقال نمیگنجد، باشد که پرهیزگار شوید!

یکی از اون روز های حصر زیر زمینی، چاپلین متوجه تونلی شده بود که تا به اون روز نه دیده بود و نه شنیده بود!
چاپلین حتی بیش از کل خدمت سربازیش و این پایین میگذروند ولی هیچوقت این تونل رو ندیده بود!
پس دسته ی جارو به دست و لنگ لنگ زنون راهی تونل تازه شکوفا شده شد که بلکه موشی چیزی ببینه تو اون گرسنگی و تحریم غذای زندونی ها، دلی از عذا در آره، ولی... چیزی جز مقداری آب سیاه رنگ اونم وسط یه سنگ بزرگ و بد ریخت توی یه تونل تنگ و تاریک ندید!

از قضایِ قضای روزگار، چاپلین که یه پاش از اون یکی پاش کوچیکتر بود لَنگی زد و به صورت وسط آب های سیاه رنگِ وسطِ سنگِ بزرگ و بد ریختِ تَه اون تونلِ تاریک و بد بو و بد رنگِ زیرِ زمینِ پادگانِ نظامیِ دور افتاده ترینِ مقرِ نظامیِ المان افتاد!
و قطره ای از اون آب سیاه وارد مجرای تنفسی چاپلین جَست که اون و به سرفه انداخت!

چاپلین که در حال خفه شدن بود مجبور شد تمام آب رو بنوشه تا بلکم زنده بمونه!

ولی خب دیگه همه میدونیم که اون ماده ی سیاه رنگ آب نبود و معجون سیاه رنگی بود که استاد کریچر ذکر کردن که همون منبع قدرتی بوده که ارباب ریگولوسشون کشف کرده که لرد ولدمورتشون قدرتش و از اون گرفته که بره سر وقت پسری که بعد ها به پسری که زنده ماند معروف شد و یه کم بعد هاش با هم دوئل کردن و کمی بعد ترش سایت جادوگران و ساختن که کریچر بیاد استاد هاگوارتزش بشه که ما توش شرکت کنیم که امتیاز بگیریم که گروهمون قهرمان بشه که مرلین میدونه حقشه...

بسه؟ باشه کجا بودم؟ آهان چاپلین معجون و خورد! یا به عبارتی نوشید!
میدونید من به شخصه معتقدم معجون رو هم میشه خورد هم نوشید! شما رو نمیدونم!

بله چاپلین معجون رو نوشید و از حال رفت!
یعنی همون جا شُل شد، وا رفت، بعد هم مرد!

تمام!





نه نه نه! صدای قلبش میاد! چاپلین به زندگی برگشت. هیچ حالت عجیب و غریبی هم نداشت که من بخوام براتون توضیح بدم، چاپلین همون آدم بدبخت و بیچاره ای بود که بود و هیچ اتفاق خاصی براش نیفتاده بود!
شاید معجون یاد شده صرفا سر کاری بود؟
بود؟

خیر نبود!

چاپلین سریعا از تونل های زیر زمینی بیرون اومد و رفت سر بخت سرهنگ کچله، کله ی کچل سرهنگ رو از بنا گوشش گرفت و توی چاه توالت دسشویی اتاقش فرو نمود. بعد هم آستین بالا زد و اسمش و گذاشت هیتلر و جنگ جهانی رو راه انداخت!
هیتلر جدید یا همون چاپلین قدیم میلیونها آدم و کشت اخرش هم خودشو کشت تموم شد رفت پی کارش!

البته بحث هایی وجود داره که این هیتلر ما یا همون چاپلینِ خنگِ قدیمیِ همون پادگانِ داغونِ محلِ خدمتش بعد از خودکشیش چند جایی از این گوشه کنار های زمین پیدا شده!
میگن لردولدمورت از همین راه به فکر درست کردن هورکراکس افتاده تا بعد مرگ دوباره زنده شه!

این یعنی اون معجونِ سیاهِ رنگِ بد بوییِ که فقط همون تو زیر زمینِ پادگانِ نظامیِ محلِ خدمتِ اون سربازِ قدیمیِ المانیِ که چاپلین بود شد هیتلر و زد جنگ جهانی راه انداخت و کلی آدم کشت و بعد خودش و کشت و بعد گوشه کنار این کره ی خاکی دوباره پیدا شد و تبدیل به الگوی لردولدمورت شد و باعث تولید هورکراکس شد و لرد و فرستاد دنبال کشتن پسری که بعد ها به پسری که زنده ماند معروف شد و اخرش دعوا شد وتوی دعوا دوئل شد و دوباره لرد کشته شد و هری پاتر معروف تر شد و رولینگ پولدار شد و جادوگران تأسیس شد و ادمای بیکاری (مثل من نوعی رو میگم دور از جون شما) نمایشنامه نویس شدن و واسه آدمهای کم شانسی که من شدم شاگرد کلاس معجون سازیشون و اوناهم مجبور شدن کل این مطالب عمیقا علمی و بخونن و نمره بدن و ما رو قهرمان کنن و جام بهمون بدن و که دوباره همین چرخه ادامه پیدا کنه تا یه روزی خسته بشیم! پیداه شده بود هم اکنون در موزه ی لوور پاریس نگه داری میشه و اسم زیبای چاپلین و هیتلرش کن و از آن خودش کرده!

(تذکر: این پست به شدت اعصاب خورد کن میباشد و توصیه میشود، خوانده نشده، نمره کامل و بدین ما که بریم تو گروهمون که یکی از اون گروه های چهار گانه ی هاگوارتزی که رولینگ تو کتابای هری پاتر گفتن و یکیش سبز بود یکیش آبی بود و یکیش قرمز و یکیش نمیدونم چه رنگی که از بالا اشاره میکنن سبز بوده و سبز خودش از رنگ های اصلی میباشد یا نمی باشد که نمیدونم و میتواند رنگ چمن های سبز بهاری حیاط بزرگ و تسخیر کننده هاگوارتزی باشد که در زمان چهار بنیان گذاری که روونا و گودریگ و سالازار و هلگا بودن تاسیس شده باشه و ما توش درس میخونیم، پزش و به دوس رفیقامون بدیم و آخر سال تحصیلی رو جشن بگیریم!)

سپاس از همراهی گرمتان








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.