هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: کلاس طلسم‌های باستانی
پیام زده شده در: ۱۷:۳۷ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹

نیوت اسکمندر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۲ یکشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۷ یکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹
از رنجی خسته ام که از آن من نیست !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 127
آفلاین
روی چه شی یا حیوونی این طلسم رو اجرا می کنید و چرا؟ (۳نمره)

سلام استاد.
تو کلاس گیاه شناسی یک گیاه بود طعم ماریجووو جو جوانا میداد .ژون دیگه.بعد ما به صورت خیییلی یواشکی و دوصفرهفتانه اونو برداشتیم یکم کشیدیم رفتیم به سیاره زحل و پروژه تلفیقیه برج میلاد و ایفل رو نظارت کنیم دیدیم زاخاریاس ناظر اونجا شده و اووووه کلی چیز باحال وقتی برگشتیم تو کلاس شما بودیم .
خب ما در حال کشیدن بودیم که چشمم به دود ماری‌جوانا افتاد و روش ورد رو زدیم .
چه واکنشی نشون میدید؟ چه بحثی باهاش خواهید کرد؟ سوال جوابتون با شی یا حیوونی که به حرف آوردید رو برام بنویسید. مکالمه جالب تر، نمره بهتر. (۷نمره)

آقا / خانم ! ما که رو هوا بودیم چوبدستیمون نبود دادیم به حسن .
بین خودمون باشه حسن درگیر اعتیاد بود و هی خوابش میبرد.

فلش بک

-حسن ! آماده آیی دود کنم؟
-هااا سریع که له هستوما!
-خو .....هووووووو.
-اسسسسسسسسسسسس....
-بس کن حسن بیدار شو !
_سسسسسسسسسسسسسسس...
-حسن بدبخت شدیم بیدار شو.
-اسسسسسسسسسسسس...
-
-سسسسسسسسس...
-
-سسسسسسسسمینالیوس...
-و من المرلینو توفیق...

پایان فلش بک

خلاصه تازه یادم اومد که هرچی (س)رو بکشی اثرش دیر تر میره.
دود دهن باز کرد ! ولی حواسمان نبود که همیشه دود در جریانه و ایست نداره.همینطور که دنبالش میکردم سوال میکردم.

فلش بک

-صبررررر کن سفید دود.
-خودت صبر کن.
-خو خره باید تو صبر کنی که صبر کنم.
-چی میخوای؟
-سوال دارم.
-بپرس حالا حالا ها هستم.
-با چه چیزی اثرات از بین میره ؟ حسن و زاخارو هدر زیاد مصرفت کردن!
-هیچی! تموم شد؟

(همینطور که فرار میکرد یا بهتر بگم در جریان بود به این فکر افتادم این دود همینطوری در جریانه و اثره کرد از بین نمیره و با این حال تمام مدرسه از دود معتاد میشن)

-صبررررر کن.

پایان فلش بک
هیچی دیگه بعد از پرسیدن این سوال فهمیدم اوضاع از چه قراره و دنبالش کردم ولی نشد و الان...

-دررو باز کنید.
-کیه؟
-برای بردن شما به کمپ ترک اعتیاد اومدیم.
-باید برم استاد!


چه قلب ها که شکسته نشد از زبان های بریده !
و چه حرف ها زده نشد از ذهن های پریده!
و چه چشم ها که پر از کشتی های در اشک بود .
و چه دل ها گرفته نشد از کشتی های غرق شده.


تصویر کوچک شده
[img تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس طلسم‌های باستانی
پیام زده شده در: ۲۱:۲۹ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
سلام پروفسور استانفورد.
1.روی چه شی یا حیوونی این طلسم رو اجرا می کنید و چرا؟ (۳نمره)

دیگه خسته شده بودم. یک سال بود تو هاگوارتز میگشدم و هیچ کس حاضر نمیشد روش نظارت کنم.نه تنها انسان بلکه حیوونم بهم پا نمیداد. بالاخره تصمیم جدی گرفتم تا روی حتی سنگم شده نظارت کنم. من شایسته نظارت بودم. نظارت حق من بود. سهم من بود. طلاق... نه این ماله اینجا نیست. به هر حال تصمیم گرفتم روی سنگ اجرا کنم. روی بزرگترین سنگ هاگوارتز.

2.چه واکنشی نشون میدید؟ چه بحثی باهاش خواهید کرد؟ سوال جوابتون با شی یا حیوونی که به حرف آوردید رو برام بنویسید. مکالمه جالب تر، نمره بهتر. (۷نمره)


سنگ رو نشونه گرفتم و وردو به زبون اوردم. سنگ یه تکون مختصر خورد و بیدار شد. بهش گفتم:
-آهای سنگ. یه کاری کن روت نظارت کنم. حتی اگه شده هاگوارتزو بترکونی . بازم من روی نابود کردن هاگوارتزت نظارت میکنم.

فکر کنم سنگ فرق شوخی و جدی رو نمیفهمید چون گفت:
-که هاگوارتزو بترکونم؟ ایول بابا. همیشه آرزوم بود اون قلعه رو خورد و خاکشیرش کنم.

سنگ به سمت هاگوارتز خم شد و از سرازیری مستقیم رفت سمت قلعه. داد زدم:
-غلط کردم سنگ. برگرد. چه غلطی کردم که روی تو نفهم وردو اجرا کردم.

سنگ از ته کوه داد زد:
-نفهم بازی در بیارم؟ به چشم.

بععدش یه صدایی شنیدم. انگار دانش آموزای هاگوارتز سنگو دیده بودن و داشتن فرار میکردن.

دیدم حتی استالین از قبرش برگرده نمیتونه جلوی سنگو بگیره برای همین سعی کردم با حرف زدن رامش کنم. گفتم:
-سنگ عزیز. مگه قرار نبود روت نظارت کنم؟ قرارمون این نبود!
-قرار؟ قرار چیه؟
-یعنی قول دادن.
-قول؟ قول چیه؟
-یعنی کاری که باید برای من انجام میدادی.
-اهان باشه. ولی... نظارت چیه اصلا؟

دیدم اگه بخوام همینجوری ادامه بدم؛ سنگ هاگوارتزو با خاک یکسان کرده پس یه جغدو تو آسمون خشک کردم و آوردم پایین. یه کاغذی بهش وصل بود. پشت کاغذ یه نامه سریع نوشتم و به زور مجبورش کردم برای شما بیاره. توش گفته بودم ضد طلسمه این طلسم چیه؟ یه دو دقیقه ای گذشت و دیدم جغد داره سریع با نامه میاد. نامه رو قاپیدم و نگاه کردم که دیدم نوشته بودید:
نقل قول:
سلام. ارتور عزیزم. ما به هم نمیخوریم. اصلا سطح زندگیامون با هم فرق داره. من مرگخوارم و تو محفلی. تو از خانواده ای اصیل اومدی و من دو رگم. فکر نکنم عزیز، اگه ما با هم ازدواج کنیم زندگی خوبی داشته باشیم. لطفا دیگه به من جغد نده. ملانی.


نامه نامه ای عاشقونه بود و شما پشتشو ندیده بودید. خواستم نامه بنویسم که جغد مثل فشنگ فرار کرد. دیگه کاری از دستم بر نمیومد. به خروشف توکل کردم تا لااقل چوبدستیمو نشکنم که یه دفعه طلسم زمانش تموم شد و سنگ وایساد. دانش اموزا منو دیدن اون پشت و گفتن:
-خائنننن. تو سنگو فرستاده بودی؟

خلاصه یه دو سه روزی تو کلبه هاگرید اتراق کردم تا بقیه پوست منو نکنن.



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس طلسم‌های باستانی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹

ماتیلدا گرینفورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۷ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۷:۰۷ دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 45
آفلاین
روی چه شی یا حیوونی این طلسم رو اجرا می کنید و چرا؟ (۳نمره)
چه حیوونی گوگولی تر و خوردنی تر از پاندا! خب دلیلش هم... بیشتر به خاطر رفتار گرمی که با انسان داره. و همینطور به خاطر اون رفتار مهربون و بازیگوشی ای که داره همیشه میخواستم ببینم اگه یه روز به حرف بیاد چه حرفایی ممکنه بزنه.

چه واکنشی نشون میدید؟ محاله آدم این موجود ملوس رو ببینه و نخواد بغلش کنه و باهاش درد و دل کنه! خصوصا وقتی پاهاشو تو بغلش میگیره و گوشه دیوار کز میکنه! یعنی میخوام تو اون لحظه برم جلو و آروم بزنم رو شونه اش بگم چیزی نیست داداش غصه نخور همه چی درست میشه!

چه بحثی باهاش خواهید کرد؟ هر چه پیش آید خوش آید. میرم ببینم تا چه حد منو محرم اسرارش میدونه و چقدر باهم صمیمی میشیم که بعد ببینیم در چه مورد میتونیم باهم اختلاط کنیم.

سوال جوابتون با شی یا حیوونی که به حرف آوردید رو برام بنویسید. مکالمه جالب تر، نمره بهتر. (۷نمره)

روز سختی رو پشت سر گذاشته بودم. اون از نمراتی که توی امتحانات گرفته بودم و سرزنش استادا، اونم از منفجر کردن کلاس معجون سازی به خاطر یه اشتباه کوچولو که اصلا هم تقصیر من نبود. اما بعد از اینهمه اتفاق دلم میخواست یه جایی دور آدم ها بشینم و با یکی درد و دل کنم یکی که انسان نباشه. تو همین افکار بودم که طلسم جدیدی که سر کلاس طلسم های باستانی پروفسور استانفورد یادگرفته بودم به یادم اومد. از همونجا مسیرم رو به سمت جنگل بامبو کج کردم.

_خودشه پیداش کردم. اسسسسسمیلانسیوس.

و با یه حرکت ناگهانی پاندا کوچولویی که کمی دور تر از بقیه دوستاش در حال بامبو خوردن بود مورد هدف طلسمم قرار گرفت.

_مستر پاندا؟ متوجه حرف هام میشید؟ میتونید با من حرف بزنید؟
_هی چته؟ مگه آزار داری؟ من به این آرومی دارم زندگیمو یه گوشه جنگل میکنم بعد طلسم پرت میکنی طرفم؟ هعی اینم از زندگی ما... یه مشت مردم آزار دورمون جمع شدن. به من میگه متوجه حرفام میشی؟ نه فقط خودت میفهمی! حالا هم دست از سرم بر دار بذار تو حال خودم باشم.
_نه! نه! اصلا اینطوری که میگی نیست. من فقط میخواستم با یکی حرف بزنم. یه موجود دوست داشتنی مثل تو. من به هیچ وجه نمیخواستم مزاحمت بشم یا اذیتت کنم.
_آره تو راست میگی! خیال کردی حرفت رو باور میکنم؟
_قسم میخورم. حتی طلسمی هم که بهت زدم خطرناک نبود. فقط برای این بود که بتونیم باهم یکم حرف بزنیم.

پاندا هم که به نظر قانع شده بود. گاردش را پایین آورد و سر جایش نشست و به تخته سنگ پشتش تکیه داد.

_باشه بزنیم. اما زود تر بگو امروز آخر هفته س من با بچه ها بالای کوه قرار قل قل خورون داریم. شبم داداش پو میخواد بامبو کبابی و آب گاز دار مهمونمون کنه.
_چی چی خورون؟
_هیچی تفریحات پانداییه. شما آدما که این خوشگذرونی ها حالیتون نمیشه.
_بله صحیح. خوش بگذره. داشتم میگفتم...
_نه تاجاییکه یادمه هنوز چیزی نگفتی.
_باشه خب حالا میگم. میدونی وقتی تمام تلاشتو میکنی و موفق نمیشی چه حسی داره؟ حس میکنم همه میخوان لهم کنن. همش دردسر درست میکنم. همش بهم غر میزنن که هیچوقت کارامو درست انجام نمیدم. انقدر حواس پرتم که همیشه تو چاله چوله ها پرت میشم.
_آخییی چیزی نیست درست میشه. در مورد کارهاتم یکم بیشتر سعی کنی حتما موفق میشی. خب اگه دیگه کاری نداری، بر و بچ منتظرن من برم. از آشناییت خوشحال شدم. امیدوارم بازم همدیگرو ببینیم. بیا اینم ته بامبوم بخور شارژ شی.

با این حرف هایی که پاندا به ماتیلدا زد کل کاخ رویاهایش بر سرش فرو ریخت. موجود ناز و دوست داشتنی که همیشه عاشقش بود حالا اینگونه سربالا با او حرف میزد. رفتاری از خود نشان میداد برخلاف آنچه انتظارش را داشت. آن همدم رویاهایش که همیشه تصور میکرد آغوش گرم و دلسوزی کودکانه اش تسکین زخم هایی که داشت میشود، حال با چند کلمه سر و ته کل صحبت را بهم آورده بود تا به خوش گذرانی با دوست هایش برسد.
بنابر این کلا درد و دل را فراموش کرد و تصمیم گرفت همان زندگی روزمره همیشگی اش که بدون درد و دل هم میگذشت را در پیش بگیرد. و راهش را به سمت خوابگاه از سر گرفت و بدون خداحافظی، از پاندا جدا شد.


He deals the cards as a meditation
And those he plays never suspect
He doesn't play for the money he wins
He don't play for respect

He deals the cards to find the answer


پاسخ به: کلاس طلسم‌های باستانی
پیام زده شده در: ۹:۰۳ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

گابریل تیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۵۸:۲۸ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲
از کتابخونه
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
هافلپاف
محفل ققنوس
پیام: 558
آفلاین
سلام پرفسور ملانی

1.روی چه شی یا حیوونی این طلسم رو اجرا می کنید و چرا؟ (۳نمره)

خب من روی یه نیفلر انجام میدم، به این دلیل که نیفلر ها عاشق اشیاء براق و زرین هستن و خب منم میفرستمش بره گالیون های مردم رو بدزده!

2.چه واکنشی نشون میدید؟ چه بحثی باهاش خواهید کرد؟ سوال جوابتون با شی یا حیوونی که به حرف آوردید رو برام بنویسید. مکالمه جالب تر، نمره بهتر. (۷نمره)

با پومانا داشتم قدم میزدم، پومانا داشت درباره ی روزی که داشت حرف میزد و اینکه چیکارا کرده.

-میدونی گب امروز دو جلسه معجون سازی داشتیم، که البته تو هم با من بودی بعدش از هم جدا شدیم من رفتم کلاس گیاهشناسی و تو؟
-من؟ خب من بعد از تو رفتم پیش پرفسور ملانی اونجا بهمون یه ورد باحال یاد داد به نام...صبرکن اینقدر توش "س" داشت که نمی دونم اسمش چی بود!
-خب بیا بریم تو کتابخونه بگردیم دنبالش!
-بریم.

کتابخونه:

کتابخونه بسیار سرد بودش و همه شال گردناشونو پوشیده بودن و کتابخونه رنگی شده بود.

-بیا بریم اونجا، سمت قفسه ی طلسم های مختلف.
-باشه بریم...عهه نگاه کن پومانا اگاتا،اگاتا هم اونجاست!
-عه واقعا چه خوب!
-ولی حیف داره مطالعه میکنه بیا از پشتش اروم رد شیم!

من و پومانا خیلی اروم و یواشکی از پشت اگاتا رد شدیم و دنبال کتاب گشتیم.

-طلسم های زیبایی، طلسم های اشپزی،طلسم های ارامش بخش...
-فکر نکنم بتونیم پیداش کنیم ها!
-ارهههه خودشه!

این صدای داد اگاتا بود که سریع از جاش بلند شد و به سمت در خروجیه کتابخونه رفت!

-اوه اوه! چه دادی زد الان که خانم پینس بیاد!
-عهه نگاه کن خودشه...کتابی که دست اگاتا بوده کتاب "طلسم های باستانی بوده!
-ببین حتما داشته دنبال اون ورده میگشته دیگه، هنوز کتاب بازه ببین چیه وردش!
-باشه واستا... ایناهاش طلسم اسسسمینالیوس!

-خوبه بدو بیا بریم پیش هاگرید!
-بریم!

کلبه ی هاگرید:

کلبه ی هاگرید در ارامش تمام بود و فقط صدای پارس کردن فنگ فضا رو پر کرده بود.

-فکرکنم خونست.
-اره بیا بریم!
-هوهوهو، سلام بچه ها!
-سلام هاگرید.
-سلام
-چیشده امدین پیش من؟
-ازت میخواستیم یه نیفلر بهمون قرض بدی!
-نیفلر؟...هومم خب باشه تو حیاط پشتیِ.
-ممنون

حیاط پشتیِ:

-ایناهاش گب اونجاست!
-اره دیدمش بیا
-خیلی اروم ورد رو بگو!
-اسسسمینالیوس!

نیفلر هیچ واکنشی نشون نداد!

-به نظرت درست گفتی؟
-اره مطمئنم.
-خب...
-سلام من نیفلر هستم دوست شما!
-بیا...سلام نیفلر.
-چیکار باید بکنم؟ از کی چیزی بدزدم؟
-نه نه نیفلر هیچ کاری نکن!
-اهان ماله هری پاترو بدزدم؟
-نه نه نیفلر نه!
-ماله گرنجر رو بدزدم؟
-نه!
-پس ماله هاگرید رو میدزدم!
-گب باید یه کاری کنیم!
-...بگیرش،جلوشو بگیر!
-چی؟

گابریل با پرشی بلند پرید و نیفلر رو تو دستاش گرفت!

-چیکار میکنی؟
-پرفسور گفت مدت زمان اثر طلسم کمه، اینقدر نگهش میدارم تا طلسم اثرش از بین بره!


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس طلسم‌های باستانی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۹

آگاتا تراسینگتون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۴ یکشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۵ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۱
از کتابخونه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 69
آفلاین
_کتابا خیلی دانا ان. یعنی اگه میشه به عنوان یه شیء کلی چیز ازشون یاد گرفت اگه یه موجود زنده بودن خیلی باحال تر بود.نه؟
ماتیلدا در حالی که روی مبل لم داده بود و چایش را می نوشید نگاهی به من انداخت و کتابی و که دستش بود را کنار گذاشت و گفت:
_آره جالب می شد.
و چایش را سر کشید و رفت.

به کتابخانه رفتم. آنجا هم راحت تر می شود فکر کرد و هم می توان طلسم و نکات جادوگری پیدا کرد.
همانطور که قدم زنان به سمت کتابخانه می رفتم یاد کلاس طلسم های باستانی.
_ایول! یادم اومد!
طلسمی که این جلسه یاد گرفته بودند.
اسمش چه بود..
سسسماین؟ سسسمیناس؟ سسنمایسسن؟

کتابخانه
طلسم های عجیب، طلسم های قدیمی،طلسم های کاربردی...آره!
پیداش کردم.
طلسم های باستانی.
کتابی خاک خورده با قطر حدود نیم متر.
یا ریش مرلین!
_من چطوری از تو این کتاب اون طلسم رو پیدا کنم؟

کتاب را روی میز بردم و خاکش را پاک کردم.
انگار واقعا باستانی بود.
شاید هم به دلیل نامش کسی وردی را رویش اجرا کرده بود تا اینطور باستانی تر به نظر برسد.
فهرست
طلسم ناطق کننده
حدود 52 صفحه از کاربری و چگونگی و خواص و ... طلسم توضیح مفصل داده بود.
و بالاخره طلسم رخ نمایان کرد.
اسسسمیلانسیوس‌
همینه!
سریع به سمت خوابگاه هافلپاف دویدم و کتاب مورد علاقه ام را برداشتم.
چوبدستی ام را به سمت کتاب گرفتم و گفتم:
اسسسمینالیوس
کتاب دو پا دو دست در اورد و خنده کنان خود را دیوانه وار به در و دیوار کوبید.
یا ریش مرلین!
_کتاب کجا در میری.عه وایسا.من تو رو ناطق کردم نه دونده.تو رو مرلین وایسا.
کتاب به سمت من رویش را بر گرداند و خنده ای کرد و زیر تخت رفت.
پریدم تا او را از زیر تخت بگیرم.
سرم محکم به لبه تخت خورد.
_آخ سرم.میشه یه دیقه وایسییییی.

کتاب ایستاد.به سمت من قدم برداشت و گفت:
_خب بگو جانم.
پاسخ دادم:
_اخیش.خب جونم برات بگه که من...
برایش سیرتا پیاز مشکلات و اتفاق هایم را تعریف کردم.
چرتش گرفته بود.
_بعد یهو اومد تو.من از جا پریدم خب اون در حق من...
_دوست من،تا چند دیقه دیگه باید خداحافظی کنیم.اگه اجازه بدی یک جمله پاسختو بدم.
_اوه بله حتما.
_عزیزم.اگه منو ناطق کردی که بخواممشکل گشات باشم.خب اشتباه کردی.چون نه من و نه هیچ کس دیگه قرار نیست مشکلات کوچیک و بزرگت رو حل کنه.فقط و فقط کار خودته.
تا خواستم جوابی برایش بدهم او پرید هوا و ناگهان دست و پاهایش غیب شد و افتاد روی زمین.
کتاب را برداشتم.پاسخی برایش نداشتم.با سکوت به حرفش جواب دادم.
کتاب را در کتابخانه گذاشتم و لیوان قهوه ام را سرکشیدم.


نذار مشنگ ها روزت رو خراب کنن :)

هافلپاف عشقه


پاسخ به: کلاس طلسم‌های باستانی
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۹

ملانی استانفورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۱:۲۱ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
از اینور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 393
آفلاین
جلسه سوم کلاس طلسم های باستانی


-میدونی، من اصلا اینجارو خونه خودم حساب نمیکنم! یه قلعه ی مزخرفه. پر از جادوگرای خودنما و پر توقع... .

پسرک همونطور که چمن های محوطه رو با بی توجهی می کند ادامه داد:
-استادا ازت تکلیف های پر و پیمون میخوان... همشم میگن خلاقیت، خلاقیت، دقت... مرلین نکنه تو جادو خوب نباشی، همه فکر میکنن دست و پا چلفتی ای، مسخره میشی... .
اصلا چرا دارم با تو حرف میزنم، تو فقط یه وزغ زشتی و نمیفهمی که چی میگم!

پسرک با ناامیدی دستش را به زیر چانه اش زد و به وزغی که روی سنگی در روبرویش نشسته بود نگاه کرد. چند دقیقه دیگر باید به کلاس طلسم های باستانی می رفت و باز هم تکلیف و جادو و چیزهای همیشگی.
اما درحال حاضر ترجیح میداد زیر پنجره ی کلاس طلسم ها کز کند و با یک وزغ حرف بزند تا اینکه در جمع جادوآموزان همسالش باشد.
-همه با هم کنار میان... میخندن... من نه. همشون از نظرم مزخرفن! استادا، جادوآموزا، با هیچکدومشون نمیسازم... .

پسر با احساس چیز لزجی روی دستش یک متر به عقب پرید. وزغ بود که با گذاشتن دستش روی دست او با او همدردی کرده بود.
-خواستم بگم که، منم همینطور!
-یا بیژامه مرلین! تو... نباید حرف بزنی!

ناگهان از پنجره ی بالای سرش صدای استاد استانفورد بلند شد. دیگر برای رسیدن به کلاس دیر شده بود.
-خب شاگردای متعجب من، دیگه جلسات آخر کلاسه، امیدوارم حداقل یه چیز مفید از کلاس یاد گرفته باشید و فقط تعجب نکرده باشید. درس امروز مهمه و مثل بقیه درسا بسیار کاربردیه. خودم قبل از ورود به کلاس روی یه وزغ امتحانش کردم.

-یعنی قبل از اون وزغ جای دیگه امتحان نشده بود؟
-یه حس بدی بهم میگه این طلسما همه آزمایش نشده و ابداعی ان.

-ساکت! بعله میگفتم، ورد موردنظر اسسسمیلانسیوس‌ه. حواستون باشه چقدر س رو می کشید، هرچقدر بیشتر س رو بکشید طلسم بیشتر طول میکشه.
این طلسم گوگولی باعث میشه شی یا حیوانی که طلسم رو روش انجام میدید به حرف بیاد، بتونید باهاش دردودل کنید، قانعش کنید یا باهاتون بحث کنه. در تاریخ باستان کاملا ردپای این طلسم مشخصه، سلیمان نبی، حضرت نوح، همشون با این طلسم حیوانات رو قانع به اطاعت کردن و غیره.

جادوآموزان طبق معمول با ناباوری، تعجب و پوکرفیس منتظر تکلیف عجیب غریب این هفته بودند.

-روال کار من رو که میدونید، تو تکلیف محدودتون نمیکنم و ازتون خلاقیت میخوام... و اما تکلیفتون:
روی چه شی یا حیوونی این طلسم رو اجرا می کنید و چرا؟ (۳نمره)
چه واکنشی نشون میدید؟ چه بحثی باهاش خواهید کرد؟ سوال جوابتون با شی یا حیوونی که به حرف آوردید رو برام بنویسید. مکالمه جالب تر، نمره بهتر. (۷نمره)


بپیچم؟


پاسخ به: کلاس طلسم‌های باستانی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۴ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۹

ملانی استانفورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۱:۲۱ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
از اینور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 393
آفلاین
نمرات جلسه دوم کلاس طلسم های باستانی



هافلپاف:

آرتمیسیا لافکین: ۱ + ۷
نقل قول:
بعدش به دلایلی شخصی (که یکی از اونا رو توی تکلیف دوم توضیح می‌دم) با اجازهٔ وزارت و تعدادی واسطه به دنیای فانی اومدم؛ اما نه کاملاً!

دلایل شخصی رو توی تکلیف دوم پیدا نکردم آرتمیسیا.
نه کاملا؟ متوجه نشدم بلاخره به دنیای فانی اومدی یا نیومدی!
خلاقانه بود.

گابریل تیت: ۲ + ۶
سوال جالبی بود گابریل، آفرین.
ولی توی تکلیفت اشتباهات زیادی هست. یکیشون «ه» کسره. من وظیفه ندارم نقد کنم، این مشکل رو به راحتی میتونی با درخواست نقد رفع کنی. چون من بابت اشتباهات املایی و نگارشی نمره کسر میکنم میگم که بدونی.
دشمن اصلیه بدعنق غلطه، دشمن اصلیِ بدعنق. جنگ جادوییه اول هم اشتباهه، جنگ جادویی اول درسته.
سعی کن بعد از نوشتن پستت یک دور بخونیش تا غلط تایپی نداشته باشی.

گابریل بعدی ترومن: ۳ + ۵
سوالات جالبی بودن اما... لحجه غلطه، لهجه درسته.
سدریک لهجه مشهدی گرفته بود، تو دیگه چرا گرفتی؟

پومانا اسپراوت: ۳ + ۷
مادربزرگ و مادر و دو دایی و پدربزرگ همه روی یه جارو؟

زاخاریاس اسمیت: 3 + ۷
سلام زاخیار اسمیت.
سقاوت رو نمیدونم ولی بی رحمی میشد قساوت.

رودولف لسترنج: ۳ + ۷
مشخصه که کاملا الگو گرفتی از این بزرگوار.

اسلیترین:

مگان راوستوگ: ۳ + ۴
سلام مگان.
نقل قول:
اتفاقا برای کسانی مثل تو. تو اگر نبودی کیتی چطور از پس یه غول بر می اومد. تو اگر نبودی گابریل از کی خیلی سلیقه می پرسید اگر تو نبودی گابریل هیچ کس به مدل هاش توجه نمی کرد و من اگر تو نبودی هیچ وقت معنای دوستی رو درک نمی کردم.

خیلی سلیقه می پرسید؟
گابریل هیچکس به مدل هاش توجه نمی کرد؟
جملاتت اینجا یکم نامفهومن. هیچکس فاعله؟ پس گابریل تو اول جمله اشتباهه. به جمله هات بیشتر توجه کن.
دخترعمویه مادرت غلطه، دخترعموی مادرت درسته.

هوریس اسلاگهورن: ۰ + ۰
وا.

ماریوس بلک: ۳ + ۷

به به عالی بود. واقعا لذت بردم از خلاقیتت. شما اسلیترینی ها بخواید بنویسید خوب مینویسید.

مرلین: ۳ + ۷
جالب بود ولی از پیامبرمان بعید بود که اشاره ای به پول هایی که مادر کوزت می فرستاد نکنه.

گریفیندور:

لاوندر براون: ۳ + ۷
سلام دوشیزه براون. تکلیف تو هم خلاقانه تر از دفعه پیش بود. خاله ی گشنه ای داشتی.

آرتور ویزلی: ۳ + ۷
سوال منم بود!
آفرین که تشکر یادت نرفت.

نویل لانگ باتم: ۳ + ۵
برا؟ برای.
نزاشتم اشتباهه! نذاشتم درسته.
روح هم نمیتونه کله‌مو بکنه ولی من میتونم گوش کسی که الکی تو تکلیفش میخنده رو بپیچونم.

اینیگو ایماگو: ۳ + ۷
لفت ندادنت رو دوس داشتم، عمه خانم جذابی داشتی.
جذاب تر از اون جمله های طولانیت بودن، تبریک میگم با صفت های طولانی و توصیف های طویل رو مخم رفتی!

ریونکلاو:

لیسا تورپین: ۳ + ۷
معمای جالبی بود، آگاتا تورپینستی.
فکر نمیکردم یه روزی خرافات به داد واقعیت برسه.


بپیچم؟


پاسخ به: کلاس طلسم‌های باستانی
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

لیسا تورپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۳۸:۳۲
از من فاصله بگیر! نمیخوام ریختتو ببینم.
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 539
آفلاین
۱-برای احضار روح چه کسی رو انتخاب می کنید و چه نسبتی باهاتون داره؟ (۳نمره)

هیچ نسبتی! این آقایی که من می خواستم احضار کنم تنها آرایشگر محله ما بود که دوازده سال پیش فوت کرد. ما آقای فشن صداش می کردیم و من اصلا ازش خوشم نمیومد. البته باهاش قهر بودم چون یه بار موهامو کج کوتاه کرد.

۲-چرا این روح رو احضار کردید؟ از روحی که احضار کردید یه سوال بپرسید و جواب خلاقانه ش رو برام بنویسید.(۷نمره)


اینکه چرا من روح این آقا رو احضار کردم قصه ی درازی داره که می خوام تعریفش کنم.

ما توی جزیره‌ی مشنگ نشینی زندگی می کردیم که وسطش یه جنگل بود. توی این جزیره همه چیز عادی بود و فقط یه چیز غیر عادی بود. هر دوازده سال توی روز مشخص یه نفر ناپدید می‌شد و چند روز بعد جنازه‌ی همون شخص کنار ساحل پیدا می‌شد.
شایعه های زیادی درباره این قتل ها به وجود اومده بود. یکی میگفت کار یه روحه، یکی میگفت نه غوله!
همه توی اون روز در ها و پنجره‌های خونه هاشونو رو با هر چی در توانشون بود می بستن ولی همیشه این قتل ها اتفاق می‌افتاد.
تا اینکه دوازده سال پیش این آقای فشن ناپدید شد اما یک روز بعد با ظاهر ژولیده از بین درخت های جنگل وسط جزیره بیرون اومد ادعا کرد که اون قاتل یه غول بزرگ بوده و من از دستش فرار کردم.
یه پیرمرد خرافاتی توی جزیره وجود داشت که همون لحظه‌ی ورود آرایشگر، گفت روح این مرد توسط غول بزرگ تسخیر شده تا بیاد و بقیه رو از طریق این فرد بکشه. پس همون لحظه با تیرکمونی که داشت کشتش. تقریبا دوازده سال از اون زمان می گذره و چند روز دیگه همون روز قتله!

وقتی آقای فشن رو احضار کردم ازش پرسیدم اون چی بود؟ چطوری از دستش فرار کردی؟ چه شکلی بود و چرا بقیه رو می کشت؟ چطور خیلی راحت وارد خونه مردم می شد؟
ولی جواب عجیبی گرفتم. جوابش به این شکل بود:
- من وقتی دوازده سالم بود مامان و بابام هردوشون مردن. منم خیلی افسرده و تنها شده بودم. از طرفی دیگه درسم خیلی ضعیف بود و جز پیچ و تاب داد موهای مردم هیچ کاری بلد نبودم. همه به من میگفتن احمق و کودن. منم از همون سال ها تصمیم گرفتم هر دوازده سال یه نفرو بکشم تا بالاخره یه سال کسیو نکشم و بگم من از همه باهوش تر و قدرمند ترم که همه نقشه هام نقشه بر آب شد! ولی یه چیزی بود که هیچکس ازش خبر نداشت؛ اونم این بود که من جادوگر بودم! وارد شدن به خونه اون مشنگا برای من کاری نداشت!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: کلاس طلسم‌های باستانی
پیام زده شده در: ۲۰:۳۰ پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۷ سه شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۲
از این گو به اون گو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 104
آفلاین
۱-برای احضار روح چه کسی رو انتخاب می کنید و چه نسبتی باهاتون داره؟ (۳نمره)

به نام ریش مرلین کبیر، اینجناب اینیگو از دوران طفولیت علاقه خاصی به روح عمه ی بزرگوارم داشته ام. نه اینکه عمه ای بوده که مانند خاله ای باشد، نخیر! عمه ای شرور و منفوری داشتم که از اتفاق های ریز و درشت زندگیش را تقصیر من بیچاره و تمام دنیا می انداخت. بنابراین قصد دارم که عمه خانم بزرگ خود یعنی "عمه خانم فریال" را احضار کنم.

2-چرا این روح رو احضار کردید؟ از روحی که احضار کردید یه سوال بپرسید و جواب خلاقانه ش رو برام بنویسید. (7نمره)

این روح نفرت انگیز ویژگی مثبتی که داشت هنوز که هنوزه، شرور بودنش است. نه اینکه من یعنی اینیگو یا همان گوگو، شرور بودن را دوست داشته باشم... نه! اما خب من هر قدر هم که سعی کنم نمیتوانم مانند عمه خانم فریال آنقدر روی روح و روان دیگران بروم و این دردناک و سمی است. برای همین خاطر روح عمه خانم فریال رو که برخلاف تفکر خیلی از افراد لاغرمردنی است و با ناخن های دراز و چشمان فرو رفته در گودی و پیژامه ای گل گلی سفید زیبایش تصور کرده و چوبدستی عزیزدل را برداشته و بدون لفت دادن و با سرعت "اضمرسیوس" را زمزمه کردم.
در این وقت گرانبها عمه خانم که پیژامه اش را مرتب میکرد غر زنان وارد شد و شروع کرد: - اینور هم دکتر دندانپزشک هم پول زیادی میگیرد و هم میزند زخم و زوخیلیمان میکند. میدانم این آتیش ها همش از گور سازمان پرورش روح بلند میشود. آخر اون چشم تنگ که بخاطر کروحنا وایروس کلی ماسک زده بود با وجود همان ماسک ها و عینک های بزرگش هم میتوانست مرا ببینید ولی بخاطر نحوه پرورشش در آن سازمان، زبان از دهان تشخیص نداده و زبان با ارزش مرا آبکش کرد. مرلین از تو نگذرد اینیگو که در این کشمکش دادروحی و دادروحی کشی مزاحم روح بزرگوار من شدی. مرضت را بگو و مرا از دست خودت خلاصی ده.

منم که از ابهت ایشان دهان خود را به اندازه ی کله ی تسترال باز کرده بودم و بوی گربه مرده از آن خارج میشد و لایه ازون را سوراخ تر میکرد، به خود آمده و مرضم را گفتم.
- عمه بزرگ بزرگان... عمه ی عمه ها، عمه فریال دلها... ای کسی که دوستانم همیشه او را یاد میکنند، چطور به اندازه ی شما غرغرو و بداخلاق و روی مخ دیگران رو و شکاک و تهمت زن باشم عمه خانم، عمه ی خانم ها؟!

عمه که با وسواس فراوان زیر ناخن های درازش را کثیف تر از قبل میکرد با بدترین لحن ممکن در صدایش و پشت چشمی که برای من گوگوی گوگولی نازک کرد، گفت:
- سعی نکن بچه... هیچکس به اندازه ی من نمیتواند روی مخ و شرور باشد!

و رفت. و آنوقت بود که به حرف آخر عمه خانم پی بردم. چون روی روح و روان من تاثیر گذاشته بود حرفش و رسما مرا با خاکستر لرد یکی کرده و رفته بود.


"رویاهات، روح اصلیت رو می‌سازند"




پاسخ به: کلاس طلسم‌های باستانی
پیام زده شده در: ۲:۲۴ پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹

HarryFatima


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۰ شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۰:۳۵:۰۳ دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
نقل قول:
جواب سوال اول


یا مرلین.

خب بزار فک کنم!
روح سیریوس بلک عزیز. نمیدونید چه نسبتی بام داره؟
اخه این سواله؟
خب معلومه پدر خوانده ی دوستم.
خب به شما هیچ ربطی نداره چرا فامیلمون نبود.
به هر حال منم دلم برا سیریوس جونم تنگ شده.

نقل قول:
جواب سوال دوم


_خب خب سیریوس جانم.بگو ببینم چرا رفتی چرا من بی قرارم؟


+ اهای نویل این دوتا سوال شد!

- نه اشتباه نکن علامت یکی از سوالارو نزاشتم بنابر این کامل نیست.

+خیلی خب نویل داستان از اونجایی شروع شد که دختر عمویی به نام بلاتریکس داشتم که من رو کشت.

-توضیحات بیشتر نمیدی؟

+ چرا توضیحات بیشتر بدم؟

- اگ پرفسور نمره بهم نداد چی؟ اگر گفت کمه؟

+ میام بالاسرش کلشو از بدنش میکنم میمیره راحت میشید از دستش.
اهم...
باشه باشه میگم.
الان چرا منتظری بگم؟

توضیحات بیشتر از این قراره:
- دعوا خانوادگی بود سر بچه ی من که هری پاتر باشه و اسمشو نبر که یه جورایی شوهر بلاتریکس باشه.
خب توصیه میشه تو دعواهای خانوادگی دیگران دخالت نکنید.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.