دومینیک!نقل قول:
سلام ارباب! میشه منم ارباب صدا بزنم شما رو، ارباب؟
سلام دومینیک! بله دومینیک... می شه! کلاه گروهبندی راست می گفت! بازم یه ویزلی دیگه! اتفاقا یه رز ویزلی داشتیم که طرز حرف زدنش شبیه شما بود. الانم رکسان ویزلی داریم که ترجیحا رکسان خالی صداش می زنیم.
این چه معرفی شخصیتیه که نوشتی. قلبمون فشرده شد!
نمی دونم کی بودی و کِی بودی و چقدر بودی. ولی همون معرفی شخصیت باعث می شه خیلی آشنا و دوست داشتنی به نظر برسی. انرژی شاد و مثبتت هم از یه طرف بهش کمک می کنه!
نقل قول:
اول از هر چیزی، من براتون میمون پرنده ی سوگولیم رو آوردم که یه قلب صورتی به اسم شما دستشه.
از طرف ما از میمون پرنده تشکر کن! قیافه بسیار زیبایی داشت. ما مسحورش شدیم!
نقل قول:
اسمش "پیشی"ه و هر روز صبح خودکار بلند میشه، شونه هاتونو ماساژ میده.
اسمش... پیشیه؟! امممم... خب... چقدر عادی!
نقل قول:
دو تا پست آوردم، و اگه میشه اونی که نقد پذیرتره رو به انتخاب خودتون، نقد کنین لطفا.
قوانین رو خوندم و میدونم نباید درخواست نقد دو تا پست رو کنم. ولی نمیدونم میشه دو تا بیارم و شما انتخاب کنین یا نه. اگه نمیشه، بگین دفعه بعد به جای پست، با خودم یه میمون پرنده ی اضافه میارم.
قوانین، کلی هستن. هر قانونی استثنا داره و گاهی و تحت شرایطی می شه ندیده گرفتش. شما اگه همینجوری هم دو تا پست بیارین و بگین فکر می کنین بهتره هر دو تا نقد بشه، هر دو تا رو نقد می کنیم. الانم هر دو رو نقد می کنیم.
نقل قول:
و این که من عضو تازه وارد نیستم. ولی آخرین دفعه ای که رول زدم، بر میگرده به تقریبا 3 سال پیش. الانم به خاطر این اومدم که تمرین نوشتن کنم و دستم باز راه بیفته.
ممنون که گفتی. کار خوبی کردی که اومدی!
....................................
بررسی
پست شماره 185 گلخانه ویزلی، دومینیک ویزلی:
نقل قول:
گاهی پست قبلی طوری تموم می شه که بهتره از همون جا ادامه بدیم. مثلا وقتی سوالی مطرح می شه. یا مسئولیتی به عهده نفره بعدی گذاشته می شه. یا صحنه هیجان انگیزی در جریانه و بهتره با عوض کردن مکان، هیجان ماجرا رو از بین نبریم. آخر پست قبلی هیچکدوم از این حالت ها رو نداشت. مروپ راهی موزه شده بود و بقیه بلاتکلیف توی گلخونه بودن. برای همین از هر دو قسمت می شد شروع کرد. شما گلخونه رو انتخاب کردی.
نقل قول:
مرگخواران به دستور لرد سیاه، مغز تام جاگسن رو روی منقل کباب میکردن و دودش رو به طرف گل باد میزدن، تا قبل از رسیدن مغز جدید، اشتهای گیاه مورد علاقه ی لرد رو تحریک کنند. و حال به هر دلیلی، آب از دهان خودشون هم راه افتاده بود.
تام، برای این قسمت انتخاب خیلی خوبی بود. کباب کردن مغزش برای تحریک اشتهای گیاه، فکر خیلی خوبی بود. ولی بهترین قسمتش دیالوگ خود تام و شکلکش بود:
نقل قول:
- عجیبه اگه بخوام مغز خودمو بخورم؟
حتی به نظر من بهتر بود دیالوگ قبلش حذف می شد. همین یکی لیاقت داشت که تنها باشه و کل توجه رو به خودش جلب کنه.
طنز غافلگیر کننده ای داری. طنزی که ضربه می زنه. این نوع طنز توسط کسایی نوشته می شه که استعداد ذاتی دارن. خیلی راحت می نویسن و لازم نیست برای نوشتن طنز یا خندوندن خواننده خیلی خودشونو خسته کنن. این عالیه.
نقل قول:
- خانم گل و خانوادهی محترم اینجا زندگی میکنن؟
همه به طرف در برگشتند تا منبع صدا رو شناسایی کنند. مردی با ریش های بلند و دو تا مار که روی شونههاش پیچ و تاب میخوردند، چمدونش رو روی زمین گذاشت، عینک آفتابیش رو صاف کرد و دستی به پیراهن آستین کوتاهِ گلگلیش کشید.
- خدمتتون عرض کنیم که ما ضحاک هستیم. آوازهی بانویی مغز خور در این حوالی را شنیدیم و عجالتا برای امر خیر، همراه با خانواده خدمت رسیدهایم!
بامزه بود. جالب بود.
معمولا توصیه می کنم از شخصیت ها و اسامی خارج از دنیای هری پاتر استفاده نکنین. مگه این که دیگه خیلی خیلی معروف باشن. چون اگه یکی نشناسه و داستانشونو ندونه، ممکنه نخواد ریسک کنه و داستان رو ادامه نده.
نقل قول:
پیرزن جلو رفت و دست انداخت و ردای لرد سیاه رو چنگ زد.
- ننه عروسم تویی؟ ماشالله چه رشیدم هستی!
- ما عروس نیستیم، ما اربابیم!
خیلی خوب بود. خنده دار کردن لرد، بدون خارج شدن از شخصیتش کمی مهارت می خواد. شما خوب انجامش دادی.
نقل قول:
مروپ درِ تابوتِ انیشتین رو باز کرده بود، و برای گرفتن مغزش با او گلاویز شده بود.
توضیحات ساده رو ساده نمی نویسی. این عالیه. خیلی وقتا به تازه واردا توصیه می کنم که در مورد هر جمله ای فکر کنن. ببینن که می شه اینو کمی از سادگی و تکراری بودن در آورد؟ نوشته های شما الگوی خوبیه.
نقل قول:
- اوا پس مغزت کو؟
- دو ساعته دارم سعی میکنم همینو بهت بگم زن! پیش پات یه آقایی با دوتا مار اومد مغزمو گرفت برد. گفت برای مهریهی همسر آیندش لازمش داره!
دو قسمت داستان رو خیلی خوب به هم ربط دادی. جالب بود. غافلگیر کننده بود. منطقی بود!
شکلک ها به اندازه کافی و کاملا به جا و مناسب بودن.
پست خیلی خوبی بود. گفتی آخرین بار سه سال پیش نوشتی... مشخصه که چیزی از مهارت و استعدادت رو از دست ندادی. با سوژه ها و صحنه ها و شخصیت ها خیلی راحت هستی.
...................................................
بررسی
پست شماره 504 کافه تفریحات سیاه، دومینیک ویزلی:
نقل قول:
- من پاترو خوردم!
مرگخواران که داشتند دور میشدند، دیگه دور نشدند و به طرف صدا برگشتند. صدایی که ادعا میکرد هری پاتر رو خورده، خودش رو از پشت درخت بیرون کشید؛ و مرگخواران با یک دختر مو قرمز که پوست سبز رنگی داشت ، مواجه شدند. و البته با هری پاتری که به وضوح درون شکمش دست و پا میزد.
- خب من یه دومینیک ویزلیِ گشنه بودم!
صحنه و دیالوگ اونقدر خنده دار بود که هر خواننده ای رو وادار به ادامه دادن می کرد.
اول که گفت "من پاترو خوردم" فکر کردم ایواست که داره حرف می زنه. شخصیت ایوا طوریه که همه چی رو می خوره، حتی گاهی آدما رو. ولی ظاهرا دومینیک فرق می کنه و این کار همیشگیش نیست. فقط در اون لحظه دومینیک گشنه ای بوده و نتونسته جلوی خودشو بگیره. دست و پا زدن هری پاتر توی شکمش هم عالی بود.
نقل قول:
همهی این اتفاق ها برای بلاتریکس بیش از حد بود. چوب دستیش رو از بین موهاش بیرون کشید تا یه طلسم ناقابل حرومِ ویزلی مزاحم کنه و پاترو بیرون بکشه که...
- جلو بیاید، هضمش میکنم!
خب...توضیحات بالا رو می تونم این جا هم کپی کنم! هم توضیح و هم دیالوگ عالی بود.
این "غافلگیر کنندگی" جمله های شما چیزیه که توی کمتر نویسنده ای می بینم. غافلگیری های کوچیک ولی خیلی دوست داشتنی.
به جزئیات دقت می کنی. بلاتریکس می تونست چوب دستی رو از جیبش بیرون بکشه... ولی از موهاش بیرون می کشه!
تهدید دومینیک عالی بود!
نقل قول:
- منو با خودتون ببرین خونه و بهم جای خواب بدین. قول میدم تفش کنم. براتون باغچهام بیل میزنم.
من نمی فهمم چطور تونستی یه شخصیت رو به این سرعت اینقدر دوست داشتنی کنی! یعنی اگه خود لرد هم توی اون صحنه بود، دومینیک رو با خودش می برد!
نقل قول:
و مرگخواران هیچ ایده ای نداشتند که باید پاتر رو همون جا از شکم دومینیک ویزلی خارج کنن، یا اونو توی پاتیل هکتور بذارن و با خودشون به مقر برگردونن.
ببرن، ببرن! دومینیک خیلی خوبه. باغچه هم بیل می زنه!
هر دو پست خیلی خوب بودن. دومی کوتاه و عالی بود. اولی هم به همون خوبی بود. نوشته های شما عیب و ایراد ندارن. طنزت خیلی خوبه. جمله ها خیلی خوبن. شخصیت ها خیلی خوبن. توجهت به جزئیات خیلی خوبه. اون غافلگیر کردنای کوچولو عالین. سوژه ها رو هم خیلی خوب پیش می بری.
دومینیک فوق العاده اس. توی یه پست(چون توی اولی حضور نداشت) با دو سه جمله خودشو کاملا معرفی کرد. من الان خیلی راحت می تونم در مورد دومینیک بنویسم. چیزی که تازه واردا باید یاد بگیرن اینه. به جای این که دو ماه، سه ماه سعی کنن توی چت باکس شخصیتشونو جا بندازن، برن فعالیت کنن. تو سوژه هایی که ممکنه و موقعیت مساعده، خودشونو وارد کنن. معرفی کنن. تو موقعیت های مختلف خودشونو نشون بدن.
اومده تمرین نوشتن کنه که دستش باز بشه!
شما نمی خواد تمرین کنی. شما فقط بنویس!
همه چی خیلی خوب بود. دومینیک خوش اومد.