هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۰۴ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
تنبلی نکن پلاکس! لینک بده. تو درخواست قبلیت لینک پست رو دادی و می دونیم که بلدی!

پلاکس خوش شانسی هستی. امتیازای بالای 26 رو نقد نمی کنیم. ولی یادمون رفته بود توی پست نتیجه اینو بنویسیم. در نتیجه نقد می کنیم.

من تا همین پست فکر می کردم پلاکس پسره! چرا عکس رو عوض نمی کنین؟ پلاکس سوروس رو دوست داره. این قابل قبوله. ولی بهتر نیست عکس دختر بذارین؟


بررسی پست شماره 611 باشگاه دوئل، پلاکس بلک:


نقل قول:
پلاکس نگاهی به پزشک حاذق انداخت، بدجور غیر ممکن به نظر میرسید.
بوسیدن عشقش! اما عشق او به حدی غیر طبیعی بود که حاضر بود بمیرد، اما نه! حاضر نبود بمیرد. شاید هم فرصت خوبی بود برای اینکه به احساس درونش اعتراف کند؛ به هر حال باید راهی پیدا میکرد.
اینو که خوندم گفتم احتمالا با یه پست ضعیف سروکار داریم. یه رول عاشقانه و آبکی!
به خاطر شروع پست نبود... کمتر پیش میاد که رول های عاشقانه، قشنگ نوشته بشن... و شما موفق شدین جزو اون "کمتر" ها باشین.


نقل قول:
بوسیدن عشقش! اما عشق او به حدی غیر طبیعی بود که حاضر بود بمیرد، اما نه! حاضر نبود بمیرد. شاید هم فرصت خوبی بود برای اینکه به احساس درونش اعتراف کند؛ به هر حال باید راهی پیدا میکرد.
بلند شد و چند گالیون به دکتر مخوف داد، شنل سیاهش را برداشت و از آن دخمه بیرون زد.
شروع داستان می تونست کمی مفصل تر باشه. شاید کمی از عقب تر شروع می شد. مثلا از ورود پلاکس برای گرفتن جواب از دکتر. اینجوری هم بد نشده. جمله اول ضربه لازم رو می زنه و خواننده پست رو دنبال می کنه.


نقل قول:
بوسیدن عشقش! اما عشق او به حدی غیر طبیعی بود که حاضر بود بمیرد، اما نه! حاضر نبود بمیرد. شاید هم فرصت خوبی بود برای اینکه به احساس درونش اعتراف کند؛ به هر حال باید راهی پیدا میکرد.
فاصله ها و سر خط رفتنا گاهی برای رسوندن لحن جمله بهمون کمک می کنن:

بوسیدن عشقش!
اما عشق او به حدی غیر طبیعی بود که حاضر بود بمیرد...
اما نه! حاضر نبود بمیرد. شاید هم فرصت خوبی بود برای اینکه به احساس درونش اعتراف کند؛ به هر حال باید راهی پیدا میکرد.



نقل قول:
بلند شد و چند گالیون به دکتر مخوف داد، شنل سیاهش را برداشت و از آن دخمه بیرون زد.
چرا مخوف؟
دکتر برای خواننده توصیف نشده. یا باید توصیف می شد و یا از صفت "مخوف" صرفنظر می کردین. اینجوری ذهن خواننده رو درگیر می کنه.


نقل قول:
- اصلا همش تقصیر اوناست، اگه نمیخواستن ورد سیاه رو به سمت اون هافلی بدبخت بفرستن منم نمی رفتم که جلوشونو بگیرم، وردشون هم نمیخورد وسط سینه ام.

از آن روز زخم بزرگی روی سینه اش؛ درست جایی که قلبش قرار داشت به وجود آمده بود و درد های بدی به سمت قلبش هجوم می آورد؛ دکتر گفته بود این زخم در شبی که ماه کامل شود جانش را میگیرد، مگر آن که در همان شب قبل از نیمه شب عشق واقعی اش را ببوسد.
این قسمتش خوب بود. دلیلی که برای ایجاد زخم آوردین و توضیحی که در مورد بعدش دادین. خلاصه بود؛ ولی ناقص نبود.


نقل قول:
جمله غریبی نبود، پلاکس عشق واقعی اش را میشناخت؛ دل او فقط و فقط یک بار آن هم برای پرفسور قد بلند هاگوارتز و موهای روغن زده اش لرزیده بود.
در تمام شش سال تحصیلش این عشق را غیر ممکن و گاه احمقانه توصیف میکرد؛ اما حالا... حالا جانش به این عشق بسته بود.
این جاش هم قشنگ بود.


نقل قول:
او سال اولی خوش شانسی بود زمانی که وارد قدح اندیشه اسنیپ شد. چون بعد از شش سال هنوز هم کسی این موضوع را نمی دانست.
پلاکس تنها کسی بود که از همان ابتدا میدانست پشت چهره عبوس و چشمان سرد سوروس چه میگذرد، اگر نمیدانست هم سوروس آنقدر برایش جذاب و با وقار بود که عاشقش میشد.
با فکر کردن به او لبخند پهنی روی صورتش نقش بست
عشق پلاکس رو خوب و متعادل توصیف کردین. این کار سختیه. خیلی راحت می تونست لوس بشه... اغراق آمیز بشه... زننده بشه. ولی شما تعادلش رو خوب حفظ کردین.


نقل قول:
قاب عکس را در دست گرفت و از جیب ردایش گیاهی را بیرون آورد؛ همان گیاهی که صد گالیون برای به دست آوردنش پرداخت کرده بود. بوی خیلی بدی میداد، چشمانش را بست و به سختی گیاه را بلعید.
جمله هایی که قراره روشون تاکید بشه و جلب توجه کنن رو جدا کنین. وگرنه خواننده سریع و سرسری ازش رد می شه. جمله تاثیرش رو نمی ذاره:

قاب عکس را در دست گرفت و از جیب ردایش گیاهی را بیرون آورد.
گیاهی که صد گالیون برای به دست آوردنش پرداخت کرده بود!
بوی خیلی بدی میداد، چشمانش را بست و به سختی گیاه را بلعید.



نقل قول:
چشمانش را باز کرد، به تصویر لیلی خیره شد، اگر جای او بود هرگز سراغ پاتر نمیرفت. مگر سوروس چه چیزی کم داشت؟ از لیلی هم بدش می آمد، چون دلیل تمام غصه های سوروس عشق لیلی بود.
احساسات پلاکس رو ساده و قشنگ توصیف کردین. اونقدر اغراق آمیز یا قهرمان گونه نیست که خواننده باورش نکنه. ساده و قابل باوره. همین قشنگش کرده.


نقل قول:
نفس عمیقی کشید و به سمت سوروس دوید...
ایستاد تا نتیجه کارش را ببیند، لباسش خیس شده بود. سوروس در حالی که از تعجب ابرو هایش بالا رفته بود نگاهی به پلاکس انداخت:
-عجله داشتی بلک؟
-شـ...شب...بخیر...پـ..پرفسور.
صحنه رو سانسور نکنین. توضیح بدین. اون پرش یهویی از روی صحنه، خواننده رو یه لحظه گیج می کنه که چه اتفاقی افتاد.


نقل قول:
پودر گیج کننده را درون آن ریخت، مرلین را شکر کسی آن اطراف پرسه نمیزد. نوشیدنی را به لیوان اضافه کرد و آن را بویید(!) همه چیز مرتب بود. به سمت سوروس رفت و لیوان را به دستش داد.
"مرلین را شکر" زیاد با حال و هوای این قسمت هماهنگ نیست. کمی بار طنز داره. به جاش می شد گفت خوشبختانه. علامت تعجب هم ضروری نبود. بهتره خواننده رو بیخودی درگیر مفهوم اون علامت نکنین.


نقل قول:
منتظر جواب نماند و از تالار خارج شد. هرچه زمان جلوتر میرفت سوزش زخم و درد قلبش بیشتر میشد.
به خوابگاه رفت تا لباس کثیفش را عوض کند و کمی وقت تلف کند که معجون گیج کننده تاثیر خودش را بگذارد.
لباس طوسی رنگی که تا بالای زانو هایش میامد به تن کرد، برای پلاکس کمی بزرگ بود ولی برای جثه لیلی کاملا اندازه!
به قیافه جدیدش نگاهی انداخت، لیلی بودن آنقدر ها هم بد نبود.
این قسمت خیلی قشنگ و کامل بود. تاریکی و ناامیدی درون پلاکس رو خیلی خوب می شه احساس کرد. این که نمی دونه نگران بیماریش باشه یا وضعیتی که توش گیر کرده.


نقل قول:
سوروس از جا پرید، انتظار هر چیزی را داشت بجز این جمله! برای او جمله غریبی بود. سال ها بود کسی دوستش نداشت!
تاثیر گذار و غم انگیز بود.


داستان قشنگ و خطرناکی بود. هر لحظه ممکن بود خراب بشه. با احساسات اغراق آمیز. با عالی و بی نقص جلوه دادن قهرمان داستان. با تلخی بی دلیل و بی منطق... با تغییراتی که روی شخصیت ها تاثیر می ذاشتن. ولی خوشبختانه شما از این مراحل به خوبی عبور کردین. داستان رو با ایرادهای کوچیک و قابل چشم پوشی به آخر رسوندین. موقع نوشتن پست جدی، همیشه مواظب این تعادل و مرز باشین.


خوب بود.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹

نیوت اسکمندر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۲ یکشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۷ یکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹
از رنجی خسته ام که از آن من نیست !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 127
آفلاین
مچکر جدا!
برای اولین بارم بود فک کنم پست ادامه دار شرکت میکنم و بیشتر تک پستی هام نقدِ کم تری میخورند و سعی میکنم تمرین کنم و به نکته هاتون توجه کنم!
مچکر!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
سلامی بسیار بزرگ به روی ماهِ گیسو پریشون خودم کرده و بررسی پست رو آغاز می‌کنم.

بررسی پست شماره ۳۴ بارگاه ملکوتی، نیوت اسکمندر:

تو سوژه‌های ادامه دار، ما ادامه پست نفر قبل رو می‌نویسیم و شما هم همین‌کار رو کردی. اما شروع کردن با دیالوگ کمی ریسکیه. در واقع کمی سخته پست رو با دیالوگ شروع کنی و قضیه خوب پیش بره. اما جدا از این، این دیالوگ شروع مناسبی برای پست نبود. حالا چرا...
ببینین تام الان شکر مرلین، سوسک شده. یه سوسک بزرگ که همه هم ازش می‌ترسن. این خودش سوژه خیلی جذابیه. حالا تام ناراحته و تو دیالوگ آخر پست قبل کلی ابراز ناراحتی کرده. این که در ادامه، یه «غصه نخور» خشک و خالی بگین، کمی کمه! عکس‌العمل آگلانتاین می‌تونست خیلی جذاب‌تر باشه.

نقل قول:
در همون حال لیسا وارد میشه تا تام رو میبینه خشکش میزنه بغض عجیبی کرد ،لباش تند تند میلرزید اشک چشماشو پر کرده بود و با فشار زیادی جیغی بنفش کشید که تمام پنجره ها به لرزه درومد تام با دیدن این صحنه بغص کرد.

جدا از اینکه شخصیت لیسا تو پستتون خیلی خوب بیان شده بود، وارد کردنش به پست اصلا لازم نبود. باعث شده بود طول پست خیلی بیشتر از چیزی که لازمه بشه.
پاراگراف از کمبود علائم نگارشی هم رنج می‌برد.

نقل قول:
-یعنی انقدر ترسناکم

شکلک جای علائم نگارشی رو نمی‌گیره. ته جمله نقطه بذارید. این چیزی نیست که ایراد بزرگی باشه، اما مهمه.

نقل قول:
-بهش بگین جیغ نکشه ، باهاش قهر میکنم ، جیغ کشیدن برا منه.

دو نکته اینجا داریم. اولیش شکلکه. سه شکلک واقعا لازم نیست. یه‌دونه کافیه. البته ترکیبش استثنائا اینجا جالب شده بود. اما به طور کلی انجام ندادن این کار بهتره.
نکته دوم و مهم... تام سوسک شده. اما رو پیشونیش ننوشته تام که! لیسا واکنشش در ابتدا درست بود. اما چرا بدون هیچ توضیحی فهمید این تامه؟ آروم کردن لیسا و فهموندن قضیه بهش خودش
می‌تونست (و بهتر بود) یه پست کامل باشه.

نقل قول:
اگلانتاین برای آروم کردن کردن هردوشون یک ورد به هردو زد و هردوشون بی صدا شدن و اونارو به آرامش دعوت کرد.

استفاده از ورد‌ها کاملا مجازه. اما اینجور جاها میشه بیخیالشون بشیم و بذاریم داستان کش پیدا کنه. هیچ اشکالی نداره. عجله که نداریم. پس بیاین از این به بعد از روی سو‌ژه‌ها نپریم و برای پیش بردن داستان هم عجله نکنیم.

نقل قول:
اگلا با تعجب به لیسا نگاه کرد. -چیه ، چیشده؟ -ولش کن با مغزم قهرم نمیخوام باهاش صحبت کنم.

این خیلی خوب بود. با مغزش قهره... خنده دار بود.
یه چیز دیگه هم یادتون باشه. تو دیالوگ اسم‌ها مخفف بشن، هیچ ایرادی نداره و خیلی هم خوبه. اما تو توصیفات این اجازه رو نداریم. اسم‌ها کامل استفاده می‌شن.

نقل قول:
لیسا بغض میکنه و با لباش باز میلرزه اگلا از کارش پشیمون شد و اصلا دلش نمیخواست لیسا دوباره جیغ بکشه و برای همین مهربانانه از اون در خواست کرد:

چی شد؟!
وقتی پست رو نوشتین و تموم شد، قبل ارسال از روش بخونین. اینجوری اشتباهات سهوی رو می‌تونین تصحیح کنین.
اما کلیت این بخش هم به هم ریخته‌است. اولین دلیلشم استفاده نکردن از علائم نگارشیه. اما دومین دلیل هم وجود داره... زمان فعل‌ها با هم نمی‌خونن! حال و گذشته قاطی شده. همه رو گذشته بنویسین... اینجوری خیلی راحت تره.

نقل قول:
-خب ، ارباب با ناجینی(نجینی،نگینی،ناگینی)تو راهه و مامان مروپ تقریبا خیلی وقته غذا درست نکرده و ناجینی(نجینی،ناگینی،نگینی) گشنشه و الان به خوردنه سوسک هم راضیه و چی بهتر از یک سوسکه گنده؟

توضیحات اینجوری تو پرانتز رو حذف کنین. بودنشون جز پرت کردن حواس خواننده کاربرد دیگه‌ای نداره.
مسئله بعدی... الکس چرا اومد؟ اصلا چرا باید مروپ بخواد سوسک بپزه؟ بعد تام تبدیل به یه سوسک گنده شده که قاعدتا مردم با دیدنش می‌ترسن... نمی‌خورنش!

نقل قول:
تام که دید چاره ایی نداره به حرفشون گوش داد.

برای پایان پست مسیر تعیین نکنین. صرفا پیشنهاد بدین. چون اینجوری خواننده حق انتخاب نداره و این می‌تونه باعث بشه پست ادامه پیدا نکنه.

نیوت پستتون به طور کلی، خیلی طولانی بود. پست‌های طولانی خسته کننده می‌شن.
جدا از این مسئله خیلی مسیر رو عوض کردین و از این شاخه به اون شاخه پریدین. سو‌ژه‌های زیادی رو از دست دادین. کل پست اصلا می‌تونست فقط مربوط به لیسا و عکس العملش باشه. حالا تهش بخوان کمک تام کنن. ورود مروپ و نجینی و الکس واقعا لازم نبود.

جمله‌ها می‌تونستن خیلی ساده‌تر و روون تر باشن. عموما حتی اگر اشکالات سهوی نگارشیتون رو هم برطرف می‌کردید، کمک به سزایی در این راستا به پستتون می‌شد.

ببینین روند این تاپیک اینجوری بود که همه می‌رفتن یه چیزی از مرلین می‌خواستن. یعنی قالبا خواسته هر شخص تو یک پست، دیگه نهایتا دو پست تموم می‌شد. وقتی سوژه تام ادامه دار شده، دلیل این بوده که ظرفیتش رو داشته. یه سوسک بالدار گنده وسط خونه ریدل می‌تونه کلی سوژه ساز بشه. ما نمی‌خوایم این فرصت رو از سوژه بگیریم که! ‌پس سعی کنین از این به بعد به سوژه مسیر ندین. یعنی اینکه وقتی پست رو تموم می‌کنین، سوژه هیچ تغییری نکرده باشه. اینجوری می‌تونیم از ظرفیت سوژه استفاده کنیم. یادتون باشه ما هیچ عجله‌ای برای تموم کردن سوژه نداریم. جلو نرفتن سوژه تا وقتی گره نخوره، خیلی هم‌ خوبه.

جدا از همه این‌ها، شخصیت لیسا رو خیلی خوب توصیف کرده بودین و توجهتون به شخصیت آگلانتاین هم خوب بود.

موفق باشید.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۱۴ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹

پلاکس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۸ شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۴۹:۲۸ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲
از ما هم شنیدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 219
آفلاین
سلام ارباب!
امیدوارم حالتون خوب باشه.
میشه بی زحمت پست #611 باشگاه دوئل رو برام نقد کنید؟

روزتون سبز!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۳ یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۹

نیوت اسکمندر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۲ یکشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۷ یکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹
از رنجی خسته ام که از آن من نیست !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 127
آفلاین
سلام بر لرد ترسناکه زمین و اولین از دو مرد خبیث ترسناک جهان ! تعریف بود البته برای مرگخورا خب

لطفا این پست رو نقد کنین بی زحمت اگه میشه!


چه قلب ها که شکسته نشد از زبان های بریده !
و چه حرف ها زده نشد از ذهن های پریده!
و چه چشم ها که پر از کشتی های در اشک بود .
و چه دل ها گرفته نشد از کشتی های غرق شده.


تصویر کوچک شده
[img تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
دومینیک!


نقل قول:
سلام ارباب! میشه منم ارباب صدا بزنم شما رو، ارباب؟
سلام دومینیک! بله دومینیک... می شه! کلاه گروهبندی راست می گفت! بازم یه ویزلی دیگه! اتفاقا یه رز ویزلی داشتیم که طرز حرف زدنش شبیه شما بود. الانم رکسان ویزلی داریم که ترجیحا رکسان خالی صداش می زنیم.


این چه معرفی شخصیتیه که نوشتی. قلبمون فشرده شد!


نمی دونم کی بودی و کِی بودی و چقدر بودی. ولی همون معرفی شخصیت باعث می شه خیلی آشنا و دوست داشتنی به نظر برسی. انرژی شاد و مثبتت هم از یه طرف بهش کمک می کنه!


نقل قول:
اول از هر چیزی، من براتون میمون پرنده ی سوگولیم رو آوردم که یه قلب صورتی به اسم شما دستشه.
از طرف ما از میمون پرنده تشکر کن! قیافه بسیار زیبایی داشت. ما مسحورش شدیم!


نقل قول:
اسمش "پیشی"ه و هر روز صبح خودکار بلند میشه، شونه هاتونو ماساژ میده.
اسمش... پیشیه؟! امممم... خب... چقدر عادی!


نقل قول:
دو تا پست آوردم، و اگه میشه اونی که نقد پذیرتره رو به انتخاب خودتون، نقد کنین لطفا.
قوانین رو خوندم و میدونم نباید درخواست نقد دو تا پست رو کنم. ولی نمیدونم میشه دو تا بیارم و شما انتخاب کنین یا نه. اگه نمیشه، بگین دفعه بعد به جای پست، با خودم یه میمون پرنده ی اضافه میارم.
قوانین، کلی هستن. هر قانونی استثنا داره و گاهی و تحت شرایطی می شه ندیده گرفتش. شما اگه همینجوری هم دو تا پست بیارین و بگین فکر می کنین بهتره هر دو تا نقد بشه، هر دو تا رو نقد می کنیم. الانم هر دو رو نقد می کنیم.


نقل قول:
و این که من عضو تازه وارد نیستم. ولی آخرین دفعه ای که رول زدم، بر میگرده به تقریبا 3 سال پیش. الانم به خاطر این اومدم که تمرین نوشتن کنم و دستم باز راه بیفته.
ممنون که گفتی. کار خوبی کردی که اومدی!

....................................

بررسی پست شماره 185 گلخانه ویزلی، دومینیک ویزلی:


نقل قول:
گلخانه تاریک
گاهی پست قبلی طوری تموم می شه که بهتره از همون جا ادامه بدیم. مثلا وقتی سوالی مطرح می شه. یا مسئولیتی به عهده نفره بعدی گذاشته می شه. یا صحنه هیجان انگیزی در جریانه و بهتره با عوض کردن مکان، هیجان ماجرا رو از بین نبریم. آخر پست قبلی هیچکدوم از این حالت ها رو نداشت. مروپ راهی موزه شده بود و بقیه بلاتکلیف توی گلخونه بودن. برای همین از هر دو قسمت می شد شروع کرد. شما گلخونه رو انتخاب کردی.


نقل قول:
مرگخواران به دستور لرد سیاه، مغز تام جاگسن رو روی منقل کباب می‌کردن و دودش رو به طرف گل باد میزدن، تا قبل از رسیدن مغز جدید، اشتهای گیاه مورد علاقه ی لرد رو تحریک کنند. و حال به هر دلیلی، آب از دهان خودشون هم راه افتاده بود.
تام، برای این قسمت انتخاب خیلی خوبی بود. کباب کردن مغزش برای تحریک اشتهای گیاه، فکر خیلی خوبی بود. ولی بهترین قسمتش دیالوگ خود تام و شکلکش بود:
نقل قول:
- عجیبه اگه بخوام مغز خودمو بخورم؟
حتی به نظر من بهتر بود دیالوگ قبلش حذف می شد. همین یکی لیاقت داشت که تنها باشه و کل توجه رو به خودش جلب کنه.


طنز غافلگیر کننده ای داری. طنزی که ضربه می زنه. این نوع طنز توسط کسایی نوشته می شه که استعداد ذاتی دارن. خیلی راحت می نویسن و لازم نیست برای نوشتن طنز یا خندوندن خواننده خیلی خودشونو خسته کنن. این عالیه.


نقل قول:
- خانم گل و خانواده‌ی محترم اینجا زندگی می‌کنن؟

همه به طرف در برگشتند تا منبع صدا رو شناسایی کنند. مردی با ریش های بلند و دو تا مار که روی شونه‌هاش پیچ و تاب میخوردند، چمدونش رو روی زمین گذاشت، عینک آفتابیش رو صاف کرد و دستی به پیراهن آستین کوتاهِ گل‌گلیش کشید.
- خدمتتون عرض کنیم که ما ضحاک هستیم. آوازه‌ی بانویی مغز خور در این حوالی را شنیدیم و عجالتا برای امر خیر، همراه با خانواده خدمت رسیده‌ایم!
بامزه بود. جالب بود.
معمولا توصیه می کنم از شخصیت ها و اسامی خارج از دنیای هری پاتر استفاده نکنین. مگه این که دیگه خیلی خیلی معروف باشن. چون اگه یکی نشناسه و داستانشونو ندونه، ممکنه نخواد ریسک کنه و داستان رو ادامه نده.


نقل قول:
پیرزن جلو رفت و دست انداخت و ردای لرد سیاه رو چنگ زد.
- ننه عروسم تویی؟ ماشالله چه رشیدم هستی!
- ما عروس نیستیم، ما اربابیم!
خیلی خوب بود. خنده دار کردن لرد، بدون خارج شدن از شخصیتش کمی مهارت می خواد. شما خوب انجامش دادی.


نقل قول:
مروپ درِ تابوتِ انیشتین رو باز کرده بود، و برای گرفتن مغزش با او گلاویز شده بود.
توضیحات ساده رو ساده نمی نویسی. این عالیه. خیلی وقتا به تازه واردا توصیه می کنم که در مورد هر جمله ای فکر کنن. ببینن که می شه اینو کمی از سادگی و تکراری بودن در آورد؟ نوشته های شما الگوی خوبیه.


نقل قول:
- اوا پس مغزت کو؟
- دو ساعته دارم سعی می‌کنم همینو بهت بگم زن! پیش پات یه آقایی با دوتا مار اومد مغزمو گرفت برد. گفت برای مهریه‌ی همسر آیندش لازمش داره!
دو قسمت داستان رو خیلی خوب به هم ربط دادی. جالب بود. غافلگیر کننده بود. منطقی بود!


شکلک ها به اندازه کافی و کاملا به جا و مناسب بودن.


پست خیلی خوبی بود. گفتی آخرین بار سه سال پیش نوشتی... مشخصه که چیزی از مهارت و استعدادت رو از دست ندادی. با سوژه ها و صحنه ها و شخصیت ها خیلی راحت هستی.

...................................................

بررسی پست شماره 504 کافه تفریحات سیاه، دومینیک ویزلی:


نقل قول:
- من پاترو خوردم!

مرگخواران که داشتند دور می‌شدند، دیگه دور نشدند و به طرف صدا برگشتند. صدایی که ادعا می‌کرد هری پاتر رو خورده، خودش رو از پشت درخت بیرون کشید؛ و مرگخواران با یک دختر مو قرمز که پوست سبز رنگی داشت ، مواجه شدند. و البته با هری پاتری که به وضوح درون شکمش دست و پا می‌زد.

- خب من یه دومینیک ویزلیِ گشنه بودم!
صحنه و دیالوگ اونقدر خنده دار بود که هر خواننده ای رو وادار به ادامه دادن می کرد.
اول که گفت "من پاترو خوردم" فکر کردم ایواست که داره حرف می زنه. شخصیت ایوا طوریه که همه چی رو می خوره، حتی گاهی آدما رو. ولی ظاهرا دومینیک فرق می کنه و این کار همیشگیش نیست. فقط در اون لحظه دومینیک گشنه ای بوده و نتونسته جلوی خودشو بگیره. دست و پا زدن هری پاتر توی شکمش هم عالی بود.


نقل قول:
همه‌ی این اتفاق ها برای بلاتریکس بیش از حد بود. چوب دستیش رو از بین موهاش بیرون کشید تا یه طلسم ناقابل حرومِ ویزلی مزاحم کنه و پاترو بیرون بکشه که...
- جلو بیاید، هضمش می‌کنم!
خب...توضیحات بالا رو می تونم این جا هم کپی کنم! هم توضیح و هم دیالوگ عالی بود.
این "غافلگیر کنندگی" جمله های شما چیزیه که توی کمتر نویسنده ای می بینم. غافلگیری های کوچیک ولی خیلی دوست داشتنی.
به جزئیات دقت می کنی. بلاتریکس می تونست چوب دستی رو از جیبش بیرون بکشه... ولی از موهاش بیرون می کشه!
تهدید دومینیک عالی بود!


نقل قول:
- منو با خودتون ببرین خونه و بهم جای خواب بدین. قول میدم تفش کنم. براتون باغچه‌ام بیل میزنم.
من نمی فهمم چطور تونستی یه شخصیت رو به این سرعت اینقدر دوست داشتنی کنی! یعنی اگه خود لرد هم توی اون صحنه بود، دومینیک رو با خودش می برد!


نقل قول:
و مرگخواران هیچ ایده ای نداشتند که باید پاتر رو همون جا از شکم دومینیک ویزلی خارج کنن، یا اونو توی پاتیل هکتور بذارن و با خودشون به مقر برگردونن.
ببرن، ببرن! دومینیک خیلی خوبه. باغچه هم بیل می زنه!


هر دو پست خیلی خوب بودن. دومی کوتاه و عالی بود. اولی هم به همون خوبی بود. نوشته های شما عیب و ایراد ندارن. طنزت خیلی خوبه. جمله ها خیلی خوبن. شخصیت ها خیلی خوبن. توجهت به جزئیات خیلی خوبه. اون غافلگیر کردنای کوچولو عالین. سوژه ها رو هم خیلی خوب پیش می بری.

دومینیک فوق العاده اس. توی یه پست(چون توی اولی حضور نداشت) با دو سه جمله خودشو کاملا معرفی کرد. من الان خیلی راحت می تونم در مورد دومینیک بنویسم. چیزی که تازه واردا باید یاد بگیرن اینه. به جای این که دو ماه، سه ماه سعی کنن توی چت باکس شخصیتشونو جا بندازن، برن فعالیت کنن. تو سوژه هایی که ممکنه و موقعیت مساعده، خودشونو وارد کنن. معرفی کنن. تو موقعیت های مختلف خودشونو نشون بدن.


اومده تمرین نوشتن کنه که دستش باز بشه! شما نمی خواد تمرین کنی. شما فقط بنویس!


همه چی خیلی خوب بود. دومینیک خوش اومد.






پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۹

مرگخواران

دومینیک ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۳:۲۴ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 31
آفلاین
سلام ارباب! میشه منم ارباب صدا بزنم شما رو، ارباب؟
اول از هر چیزی، من براتون میمون پرنده ی سوگولیم رو آوردم که یه قلب صورتی به اسم شما دستشه.
اسمش "پیشی"ه و هر روز صبح خودکار بلند میشه، شونه هاتونو ماساژ میده.
دو تا پست آوردم، و اگه میشه اونی که نقد پذیرتره رو به انتخاب خودتون، نقد کنین لطفا. این و این .
قوانین رو خوندم و میدونم نباید درخواست نقد دو تا پست رو کنم. ولی نمیدونم میشه دو تا بیارم و شما انتخاب کنین یا نه. اگه نمیشه، بگین دفعه بعد به جای پست، با خودم یه میمون پرنده ی اضافه میارم.
و این که من عضو تازه وارد نیستم. ولی آخرین دفعه ای که رول زدم، بر میگرده به تقریبا 3 سال پیش. الانم به خاطر این اومدم که تمرین نوشتن کنم و دستم باز راه بیفته.


همتونو بیل می‌زنم!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۰۰ پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
گابریل عزیز

توی قوانین نقد هم نوشته شده که لطفا برای پست دوئلی که هنوز امتیازدهی نشده، درخواست نقد نکنین.
چون نتیجه اون دوئل ممکنه یه هفته دیگه اعلام بشه. هنوز حریفتون هم پستش رو نزده. درخواست نقدتون همینجوری اینجا می مونه و بعدش درخواست های دیگه زده می شه. الان هم نمی تونه نقد بشه، چون داورها امتیاز ندادن.

..................................

بررسی پست شماره 608 باشگاه دوئل، مگان راوستوک:



نقل قول:
خیابان شماره ۱۱
تیترها رو Bold(ضخیم) کن که از بقیه متن جدا بشن. قسمتی که می خوای پررنگ بشه رو انتخاب می کنی و دکمه B رو می زنی. اینجوری!

قبلشون هم خط یا نقطه چین یا چیزی نذار. پستت خیلی تکه تکه به نظر می رسه... البته تکه تکه هم هست. زمان و مکان رو وقتی عوض کن که واقعا لازم باشه. اگه زیاد از این شاخه به اون شاخه بپری حس و حال فضایی که ایجاد کردی از بین می ره.


این پستت ایرادی داره که توی پست های بعدی برطرف کردی. سرشار از دیالوگه! دیالوگاش خیلی زیادن.


نقل قول:
ساحره در حالی که در خیابان راه می رفت به اینکه چطور ان مرد را خفه کند فکر می کرد. با دندون های روباهی، با دست یا با سم.
این ها فکر هایی بود که مگان می کرد. تاحالا کسی پست و مقامی که لایقش بود را ازش ندزدیده بود. اگر فقط ادرس را درست امده بود می توانست کارش را تمام کند.
پستت خیلی ناگهانی شروع شده. این جمله ها رو طوری گفتی که انگار خواننده "آن مرد" رو باید بشناسه. این شروع، احتیاج به مقدمه داشت. یا می تونستی شکل جمله ها رو عوض کنی. مثلا:

ساحره جوان، با عصبانیت در خیابان قدم می زد. غرق در افکار خودش بود. به شخصی فکر می کرد که پست و مقامش را از او دزدیده بود. ای کاش می توانست او را با یک حرکت بکشد!
به روش های مختلف کشتن فکر کرد. با دست؟...یا سم! و یا دندان هایش!


از هر فرصتی برای جالب کردن یا متفاوت کردن جمله ها استفاده کن. مثلا این بالا، روش های کشتن یه فرصت بود. خیلی ساده نوشتی و ازشون رد شدی. اینا می تونستن جالب تر و غافلگیر کننده تر باشن. دندان های روباهی هم نفهمیدم چیه.


نقل قول:
وقتی در خیابان شماره ۱۱ راه می رفت مردم او را با تعجب نگاه می کردند
اعداد یک تکه( اونایی که واو ندارن. مثلا بیست و دو، واو داره و یک تکه نیست) رو به حروف بنویسین.


نقل قول:
وقتی به در خانه اسمیت رسید سعی می کرد لبخند بزند و اعصاب خوردیش را نشان ندهد.
وقتی داریم کتابی(نوشتاری) می نویسیم دیگه نباید از کلماتی مثل "اعصاب خردیش" استفاده کنیم. این کلمه حتی برای لحن گفتاری هم زیادی محاوره ایه. باید روی کلمات فکر کرد و جایگزین های بهتری براشون پیدا کرد. مثلا:

وقتی به در خانه اسمیت رسید سعی می کرد لبخند بزند و عصبانیتش(یا عصبی بودنش یا خرد بودن اعصابش) را نشان ندهد.


نقل قول:
- کیه؟ یه لحظه وایسا الان میام.
شکلک اصلا با دیالوگ متناسب نبود. شکلک برای اینه که حالت و احساس گوینده رو نشون بدیم.


نقل قول:
مردی با پیژامه صورتی رنگ که عکس مدال های ناظر تمام انجمن ها رویش بود
عکس مدال های نظارت تمام انجمن ها...


نقل قول:
اخر کسی ساعت سه شهر بیدار می شود.
پست دوئل، پست مهمیه. بعد از نوشتن یک بار بخونین و ایرادهاشو برطرف کنین. اون شهر نیست و ظهره. اینو فهمیدیم. ولی جمله هم اشتباهه. یا باید اینجوری می شد:

آخر چه کسی ساعت سه ظهر بیدار می شود؟

یا اینجوری:

آخر کسی ساعت سه ظهر بیدار می شود؟


نقل قول:
دلش می خواست همان لحظه اگر از دزدیدن پست و مقامش می گذشت دوست داشت برای بی نظمی خانه او را خفه کند.
جمله خیلی ایراد داره. منظور نویسنده رو می شه به سختی فهمید... ولی جمله ها باید درست و قشنگ باشن.


نقل قول:
با دستکش هایش روی میز دستی کشید و متوجه شد ارد است.
سرکش آ رو بذار! چه دلیلی داشت اینجا اشاره کنی که چیزی که روی میزه، آرده... گرچه با دست زدن هم نمی شه تشخیص داد که مثلا آرده یا گچ!


نقل قول:
- ببخشید حضور ذهن من رو ندارید؟
این جمله هم اشتباهه. باید می گفت منو به خاطر(یا یاد) نمیارین؟


نقل قول:
- نهههه. من خانم مگان راوستوک هستم. همونی که شما پست و مقامش را دزدید و ناظر دیاگون شدید و سنگ رو برداشتید اقای اسمیت.
جریان سنگ چیه؟ باید برای خواننده توضیح می دادی.


نقل قول:
مگان با قدم های بلند از خانه خارج شد. نفس راحتی کشید برای اینکه از این بی نظمی خلاص شده بود.
این همه اشاره به بی نظمی، خیلی زیاد بود. خواننده رو خسته می کرد. این سوژه رو شروع نکرده تموم کن. چون مال یه نفر دیگه اس. ولی حتی اگه یه سوژه رو داشته باشی هم نباید هی بهش اشاره کنی. این باعث می شه به جای جا افتادن، خسته کننده و تکراری بشه. نمونه بدترش کسایی هستن که سعی می کنن سوژه هاشونو توی چت باکس جا بندازن!


نقل قول:
- مگان اخه این چه کاری بود کردی. راحت همه جا به خاطر ما متقارن بودنش خفه اش می کردی.
معنی این جمله رو من کلا نفهمیدم!


نقل قول:
و هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که صبح شده بود.
به نظر مگان پنج دقیقه نگذشته... وگرنه واقعا که پنج دقیقه بعدش نمی تونه صبح شده باشه.


نقل قول:
سلام روباه مامانی. من به سختی تونستم برات این وسایل و دستور العمل رو پیدا کنم چون فقط تونستم چند خطی ازش رو ببینم. دوست دارم
خب... ظاهرا اینم یه جور سوژه اس. نمی دونم چرا مگان رو روباه خطاب می کنن. جانورنماست یا چی. ولی برای سوژه داشتن عجله نکن. این سوژه های سریع پیدا شده، فقط مزاحمت می شن. دست و پا گیر می شن. فایده ای برات ندارن. سوژه های شخصیتی خودبخود میان به طرفتون. پیدا می شن! و وقتی پیدا شدن باید گرفت و ولشون نکرد.


نقل قول:
- خب گابریل برامون بمون ببینیم .
بخون! ایرادای تایپیتون خواننده رو اذیت و کلافه می کنه.
نقل قول:
- وای چقدر دنیا قشنگه، تک‌شاخ ها، رنگین کمون، چون ها.
چون ها؟!


همونطور که اول پست گفتم خیلی از دیالوگ استفاده کردی و توضیح ندادی.


نقل قول:
- نه من برای اون گریه نمی کنم. کفش هام. کفش های قشنگم، کفش های نازنینم
این جاش خوب بود.


داستان خیلی شلوغ بود و خیلی سریع پیش رفته. شما یا باید مگان رو یه فرد بزرگسال در نظر می گرفتی که آقاهه رو دعوت به دوئل کرده و اصلا وارد هاگوارتز نمی شدی... یا یه بچه در نظر می گرفتی و رقیب مناسب ترین براش انتخاب می کردی. مگان توی سوژه خیلی گیج و سر در گمه. انگار خودش هم نمی دونه کیه و چند سالشه و کجاست.


سوژه داستان خوب نبود. نکته جالب یا غافلگیر کننده ای نداشت. روند داستان هم همینطور. جمله ها اشتباه بودن. توضیحات خیلی کم و گاها نامفهوم بودن.


این پست ضعیف بود... ولی نکته خوبی که وجود داره اینه که پستی که بعد از این زدی رو نقد کردم و خیلی بهتر از این بود. ایرادات دارن برطرف می شن. برای همین دیگه مهم نیست که این پست چقدر ایراد داشته.


به جلو نگاه کن مگان! گذشته ها گذشته!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۴۷ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹

مگان راوستوک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۰۲ شنبه ۵ تیر ۱۴۰۰
از ظاهر خودم متنفر نیستم، چون می دونم زیباترینم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
سلام ارباب می شه اینو برام نقد کنین؟


ویرایش شده توسط مگان راوستوک در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۲ ۲۲:۴۲:۴۶

Im not just a witch that was put in slytherin. They were always jelous to me but the know im better that them. Im the future of slytherin

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

گابریل تیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۵۸:۲۸ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲
از کتابخونه
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
هافلپاف
محفل ققنوس
پیام: 558
آفلاین
سلام فراوان بر لرد و بلاتریکس عزیز

اگه زحمتی نیست اینو برایم نقد بفرمایید


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.