هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۴۱ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

نیک بی سر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۲:۲۴ پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۹
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 37
آفلاین
گلرت گریندل والد

گلرت گریندل والد جادوگر سیاه برجسته ای بود که دامبلدور بخاطر شکست دادن او مشهور شد، اما او دوست سابق دامبلدور نیز بود. دو نوجوان در سال 1899 درست بعد از بیرون آمدن دامبلدور از هاگوارتز، با هم آشنا شدند.


معاني اسم

گلرت: احتمالاً اشاره به بیشاپ گلرت اهل بوداپست (1046-980) که در یک شورش ضد مسیحی در مجارستان شهید شد. یک تپه، غار و هتل چهار ستاره در بوداپست به یاد او نام گذاری شده است.

گریندل والد: یک دهکده کوچک در کوه های آلپ کشور سوییس است. این اسم همچنین می تواند به گرندل، هیولای غول مانند آنگلوساکسون در حماسه بیوولف اشاره داشته باشد. رولینگ نام گریندل والد را GRIN dell vald تلفظ می کند.




تاریخ تولد: 1883 (دو سال کوچکتر از دامبلدور) .


خانواده
تبار: به احتمال زیاد اصیل زاده

خاله بزرگ: باتیلدا باگشات نویسنده کتاب تاریخ جادو (ی.م).

روابط: آلبوس دامبلدور در 17 سالگی عاشق او شد، ولی وقتی فهمید گلرت قادر به چه کارهایی ست «از او بسیار ناامید شد»





شکل ظاهري

مو: موی بور و مجعد تا شانه

خصوصیت بارز: نگاهی شاد و شیطانی




چوب جادوی فعلی:

جنس چوب: چوب درخت شاه بلوط
مغزی: ریسه ی قلب اژدها
طول چوب: 12.5 اینچ
انعطاف پذیری: سخت
مناسب برای: طلسم های آتشین و جادوی سیاه



چوبدستی، غیره
چوبدستی: ابرچوبدستی، یکی از سه یادگار مرگ که آن را از گریگورویچ دزدید.

مدرسه: دانش آموز درخشان در دورمشترانگ ولی در سال 1899 اخراج شد .

شغل: سعی کرد حکومت جادوگران بر مشنگ ها را بنا کند، ولی شکست خورد و تا آخر عمر زندانی شد.

دوران حبس: از 1945 تا 1998 در نورمنگارد، زندانی که برای زندانی های سیاسی خودش ساخته بود حبس شد .


شرح حال
گلرت دو سال از آلبوس دامبلدور کوچکتر و در نوجوانی بور بود، موهای موج دارش را تا شانه بلند می گذاشت و نگاهی شاد و شیطان در صورت او وجود داشت.

گریندل والد در موسسه دورمشترانگ دانش آموز ممتازی بود، ولی در سن 16 سالگی اخراج شد. در همان زمان تصمیم گرفت برای چند ماه به خارج از کشور سفر کند و با خاله بزرگش باتیلدا باگشات در دره گودریک زندگی کند . چون مجذوب افسانه یادگاران مرگ شده بود و می خواست محلی را که ایگناتیوس پاورل در آنجا مرده و دفن شده جستجو کند . در طول اقامت در دره گودریک، گلرت با آلبوس دامبلدور 18 ساله صمیمی شد و او را هم بسوی نقشه هایش برای سلطه جهانی کشاند. آنها با هم درباره حکومت جادوگران بر مشنگ ها «بخاطر منافع مهم تر» و اینکه چطور یادگاران مرگ یعنی ابرچوبدستی، شنل نامرئی و سنگ زندگی مجدد را پیدا کنند فرضیه بافی می کردند. ولی دوستی آنها فقط چند ماه دوام داشت؛ گریندل والد بعد از کشتن خواهر روانی دامبلدور در یک دعوا، گریخت و دامبلدور به حماقت خود پی برد .

گلرت در طول مدت به قدرت رسیدنش به عنوان یک جادوگر سیاه، زندانی بنام نورمنگارد ساخت تا مخالفانش را در آن نگه دارد. روی سردر این ساختمان نوشته شده بود «بخاطر منافع مهم تر».

نبرد نهایی تماشایی بین دامبلدور و گریندل والد در سال 1945، آخرین سال جنگ جهانی دوم و سالی که ولده مورت هاگوارتز را تمام کرد، به وقوع پیوست. در پایان، دامبلدور دوئل را برد و چوبدستی گریندل والد، یعنی ابرچوبدستی معروف یادگاران مرگ را گرفت. این نبرد آنچنان واقعه مهمی بود که در شکلات قورباغه ای دامبلدور از آن بعنوان یکی از سه چیزی که دامبلدور بخاطر آنها مشهوراست، نام برده شده. گریند والد در نورمنگارد زندانی شد و در آنجا ماند تا اینکه در سال 1998 از زندان گریخت.




توانایی ها:

جادوی سیاه:او از سنین نوجوانی در استفاده از جادوی سیاه مهارت داشت و در بزرگسالی به همه ی رموز آن مسلط گشت و به همین دلیل مورخین او را بزرگترین جادوگر سیاه تاریخ می نامند و عقیده دارند که شهرت ولدمورت بیشتر به دلیل معاصر بودن اوست.

دوئل: گلرت گریندلوالد را به خاطر پیروزیهای بسیارش بر جادوگران و ساحران قدرتمند تمام اروپا و نبرد تاریخی اش با دامبلدور(که سهمناکترین نبرد تمام دورانها بوده است) یکی از بزرگترین دوئلیستهای تاریخ میدانند اگرچه دامبلدور(به عنوان تنها دوئلیست بدون شکست تمام دورانها) در زمان اوج خود تنها ذره ای بر گریندلوالد برتری داشت که همین امر گلرت گریندلوالد را در زمره ی دوئلیستهای برتر چند قرن اخیر قرار میدهد.

نامریی: گلرت توانایی نامریی کردن خود بدون شنل نامریی را داشت که برای این کار فرد باید طلسم دیس ایلوژنمنت(disillusionment) فوق العاده قوی داشته باشد.

آکلومنسی:در بدترین شرایت ممکن نیز جادوگر قدرتمندی مانند لرد ولدمورت نتوانست با تمام توانی که مصرف کرد وارد ذهن گلرت بشود.

طلسم کروشیاتوس: این طلسم امضای گلرت گریندلوالد بوده و هست و قدرت هیچ جادوگر دیگری در اجرای آن با گلرت برابری نمیکند!



همراهان:

گلرت معمولاً کارهایش را به تنهایی پیش میبرد اما همیشه یک داکسی سمی که دو برابر داکسی های معمولی اندازه دارد نیز او را همراهی میکند.





شناسه قبلی . نیک بی سر



همونطور که توی بلیت هم گفته شد، لطفا یه شناسه جدید بزن و انتهاش لینک این شناسه رو قرار بده تا دسترسی‌های شخصیت "نیک بی‌سر" گرفته بشه و شناسه جدیدت داده بشه.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۰ ۱۱:۱۱:۰۹
ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۰ ۱۱:۱۲:۲۳
ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۰ ۱۱:۱۴:۲۷
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۰ ۱۲:۰۸:۰۹


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹

نیک بی سر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۲:۲۴ پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۹
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 37
آفلاین
گلرت گریندل والد

گلرت گریندل والد جادوگر سیاه برجسته ای بود که دامبلدور بخاطر شکست دادن او مشهور شد، اما او دوست سابق دامبلدور نیز بود. دو نوجوان در سال 1899 درست بعد از بیرون آمدن دامبلدور از هاگوارتز، با هم آشنا شدند.


معاني اسم

گلرت: احتمالاً اشاره به بیشاپ گلرت اهل بوداپست (1046-980) که در یک شورش ضد مسیحی در مجارستان شهید شد. یک تپه، غار و هتل چهار ستاره در بوداپست به یاد او نام گذاری شده است.

گریندل والد: یک دهکده کوچک در کوه های آلپ کشور سوییس است. این اسم همچنین می تواند به گرندل، هیولای غول مانند آنگلوساکسون در حماسه بیوولف اشاره داشته باشد. رولینگ نام گریندل والد را GRIN dell vald تلفظ می کند.



تاریخ تولد و مرگ
تاریخ تولد: 1883 (دو سال کوچکتر از دامبلدور) .


خانواده
تبار:
به احتمال زیاد اصیل زاده

خاله بزرگ: باتیلدا باگشات نویسنده کتاب تاریخ جادو (ی.م).

روابط: آلبوس دامبلدور در 17 سالگی عاشق او شد، ولی وقتی فهمید گلرت قادر به چه کارهایی ست «از او بسیار ناامید شد»


شکل ظاهري
مو: موی بور و مجعد تا شانه

خصوصیت بارز: نگاهی شاد و شیطانی



چوبدستی
، غیره
چوبدستی: ابرچوبدستی، یکی از سه یادگار مرگ که آن را از گریگورویچ دزدید.

مدرسه: دانش آموز درخشان در دورمشترانگ ولی در سال 1899 اخراج شد .

شغل: سعی کرد حکومت جادوگران بر مشنگ ها را بنا کند، ولی شکست خورد و تا آخر عمر زندانی شد.

دوران حبس: از 1945 تا 1998 در نورمنگارد، زندانی که برای زندانی های سیاسی خودش ساخته بود حبس شد .


شرح حال
گلرت دو سال از آلبوس دامبلدور کوچکتر و در نوجوانی بور بود، موهای موج دارش را تا شانه بلند می گذاشت و نگاهی شاد و شیطان در صورت او وجود داشت.

گریندل والد در موسسه دورمشترانگ دانش آموز ممتازی بود، ولی در سن 16 سالگی اخراج شد. در همان زمان تصمیم گرفت برای چند ماه به خارج از کشور سفر کند و با خاله بزرگش باتیلدا باگشات در دره گودریک زندگی کند . چون مجذوب افسانه یادگاران مرگ شده بود و می خواست محلی را که ایگناتیوس پاورل در آنجا مرده و دفن شده جستجو کند . در طول اقامت در دره گودریک، گلرت با آلبوس دامبلدور 18 ساله صمیمی شد و او را هم بسوی نقشه هایش برای سلطه جهانی کشاند. آنها با هم درباره حکومت جادوگران بر مشنگ ها «بخاطر منافع مهم تر» و اینکه چطور یادگاران مرگ یعنی ابرچوبدستی، شنل نامرئی و سنگ زندگی مجدد را پیدا کنند فرضیه بافی می کردند. ولی دوستی آنها فقط چند ماه دوام داشت؛ گریندل والد بعد از کشتن خواهر روانی دامبلدور در یک دعوا، گریخت و دامبلدور به حماقت خود پی برد .

گلرت در طول مدت به قدرت رسیدنش به عنوان یک جادوگر سیاه، زندانی بنام نورمنگارد ساخت تا مخالفانش را در آن نگه دارد. روی سردر این ساختمان نوشته شده بود «بخاطر منافع مهم تر».

نبرد نهایی تماشایی بین دامبلدور و گریندل والد در سال 1945، آخرین سال جنگ جهانی دوم و سالی که ولده مورت هاگوارتز را تمام کرد، به وقوع پیوست. در پایان، دامبلدور دوئل را برد و چوبدستی گریندل والد، یعنی ابرچوبدستی معروف یادگاران مرگ را گرفت. این نبرد آنچنان واقعه مهمی بود که در شکلات قورباغه ای دامبلدور از آن بعنوان یکی از سه چیزی که دامبلدور بخاطر آنها مشهوراست، نام برده شده. گریند والد در نورمنگارد زندانی شد و در آنجا ماند تا اینکه در سال 1998 به دست ولده مورت به قتل رسید.

شناسه ی قبلی
---------------------
اینو جایگزین شخصیتم بکنید . سه ماه گذشته. تازه این فردا کجا رفته پیداش نیست اونم خیلی وقته


برای تغییر شخصیت باید از تماس با ما بلیت ارسال کنی و درخواست تغییر شخصیتت رو مطرح کنی تا مدیران ایفای نقش بررسی کنن و در صورت تایید، بعدش می‌تونی برای تغییر شخصیت اقدام کنی.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۷ ۱۵:۲۰:۰۳
ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۷ ۱۵:۲۴:۳۲
ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۷ ۱۶:۳۰:۳۷
ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۸ ۷:۵۸:۴۳
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۸ ۱۳:۰۸:۴۴


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۵۱ یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۹

پلاکس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۸ شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۴۹:۲۸ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲
از ما هم شنیدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 219
آفلاین
نام: پلاکس بلک.
گروه: اسلیترین.
پاترونوس: گوزن ماده.
چوب دستی: 28سانت، چوب درخت مرگ، مغز رگ قلب اژدها.
جارو: نیمبوس 2006.
رنگ مورد علاقه :سبز، مشکی.
حیوان مورد علاقه: گوزن، مار.

ویژگی های ظاهری: قد متوسط، چشم و ابرو مشکی، مو مشکی و تا کمر، چشم درشت، بینی قلمی، لب معمولی.

ویژگی های اخلاقی: شهرت بسیار زیاد او در مهربانی است، به حدی که گاها "مهربون" صدایش میزنند! با وقار و بسیار متین است، هوش بالایی دارد، آرام، سر به زیر و اکثرا تنهاست. از ویژگی های دیگر او میتوان علاقه به قهرمان بودن را ذکر کرد.
به دنیای جادو وابسته است و اعتقاد شدیدی به بی عقل و احمق بودن مشنگ ها دارد.
از یک موضوع در تمام طول زندگی اش رنج برده؛ زورگویی و خودخواهی پدر و مادرش، آنها فقط میخواستند پلاکس مشهور ترین و درس خوان ترین جادو آموز هاگوارتز باشد و به شدت زور میگفتند. برای همین پلاکس از بودن در هر جایی بجز خانه لذت میبرد و به قول معروف هاگوارتز را خانه خودش میداند!

زندگی نامه:
پلاکس ملقب به "پلا" در خانواده اصیل بلک متولد شد، وی با هری پاتر هم دوره بوده است.
از کودکی اش اطلاعات زیادی بجز جمله (پلاکس از اولشم بچه آرومی بود) در دسترس نمی باشد.
تا یازده سالگی هیچ آشنایی با دنیای جادو نداشت تا اینکه نامه هاگوارتز را دریافت کرد؛ او در یک هفته به کمک پدر و مادرش همه سوراخ سنبه های هاگوارتز را کشف کرد و تا حدود زیادی با جادو آشنا شد.
بعد از ورودش به هاگوارتز همانطور که پدر و مادرش آرزو داشتند اسلیترینی شد و با افتخار شروع به فعالیت کرد.
در طول هفت سال تحصیلش به عنوان جادو آموز مهربان اسلیترینی شناخته شد و علاوه بر آن از هر فرصتی برای شکستن قانون استفاده میکرد، تا آنجا که پرفسور اسنیپ آرزو داشت فقط فارغ و تحصیل شود تا از دستش راحت شوند.
در سال اول وارد قدح اندیشه پرفسور اسنیپ شد و تمام شش سال عشق سوزان او را در سینه نگاه داشت.
سال هفتم تصمیم گرفت همه چیز را به او بگوید اما جنگ هاگوارتز شروع شد و درست در روزی که قصد برملا کردن رازش را داشت جسد بی جان سوروس را در آغوش گرفت.
ده سال بعد به هاگوارتز دعوت شد و همچنان مشغول تدریس درس معجون سازی است.

اطلاعات: تنها همدمش در مدرسه تابلوی اسنیپ است. گاه ساعت ها رو به روی آن مینشیند و درد و دل میکند.


....................
جایگزین بشه لطفا!


انجام شد.
لطفا به پیام‌شخصی‌ای که برات ارسال شده مراجعه کن.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۸ ۱۳:۲۴:۳۵


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۱۹ پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹

ویلبرت اسلینکرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۲۹:۱۱ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲
از م ناامید نشین.. بر میگردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
« .. درسته با هم‌ دیگه یکمی فرق رو داشتیم
خسته بودیم، کوفته بودیم ولی صبر رو داشتیم
شاید یه روز یا یه شبی هم رو داشتیم
یه جا با هم قرارِ پریدن گذاشتیم.. »



« ...
گنجشککا »



***


بعضی مسیر ها مستقیم ‌اند. بعضی هاشان مارپیچ و بعضی ها شبیه سراشیبی اند. آن لحظه ی خوشایندی که با دوچرخه از یک تپه ای چیزی پایین می آیی، دست هایت را رها می کنی و وزش تند نسیمی را حس می کنی که از لا به لای موهایت می گذرد. احساس می کنی زنده ای و بعد.. بالاخره یک جایی تمام می شود.
بیست ساله‌ شده. فراموشی دارد. حتی گه گاهی سایه ی درون آینه را یادش نمی آید. دست خودش نیست اما تلاش می کند تا اتفاق ها را برای خودش انشا کند. چند سالی نبود. نه که فرار کرده باشد، نه! فقط.. نبود. البته هنوز هم همان قدر به آشپزی علاقه دارد، هر از گاهی کتاب می خواند، کاست های قدیمی خاک گرفته را پاک می کند تا خانه خیلی هم سوت کور نشود. شاید فقط فریم عینکش عوض شده باشد. چوب درخت گردو و ریسه ی قلب اژدهایش درون جعبه‌ای گوشه ی خانه افتاده. تنها زندگی می کند. یک خانه ی کوچک، جایی نزدیک به پرایوت درایو ـ لیتل وینگینگ. چهل مایلی لندن. یک اتاق خواب کوچک و چند مبل راحتی. یک میز کار که چند سانتی خاک رویش نشسته و یک قفسه ی کتاب کوچک. چندتایی هم ساز که مدت هاست از کوک افتادند. از آخرین باری که به هاگوارتز رفته و کنار شومینه نشسته مدت ها می گذرد. شاید آخرین باری که در آن راهرو ها قدم زده باشد روز فارغ التحصیلی اش بوده اما هنوز هم دلش پر می کِشد برای سحرگاه های تالار ریونکلاو. البته که دلش برای محفل ققنوس و خانه ی گریمولد هم تنگ شده. برای آن همه سر و صدای روی اعصاب و داد و بیداد های بی وقفه و دعواهایی که اصلا منطقی نبودند. اما خیلی وقت شده که خبری از آنجا ندارد.
وقت های بیکاری در همان محله ی کوچک قدم می زند، با آقای بردلی روزنامه می خواند و از کافه ی کوچک سر خیابان چهارم، یک لیوان چایی می گیرد و بوی شالیزار کنار خانه، هوش از سرش می برد. آنقد غرق روزمرگی های کوچکش شده که بعضی وقت ها یادش می رود جادو درون خونش جریان دارد. کنار بقیه ی آدم های معمولی آنجا، زندگی خودش را می گذراند. به دور از همه چی. آخر شب ها هم خودش را مشغول مطالعه می کند تا جایی که چشمانش توان مقاومت نداشته باشند.
حقیقت این است که خودش هم می داند یک روزی همه ی این ها را باید کنار گذاشته و برگردد، اما چه وقت و چگونه اش را هنوز نمی نداند. نهایت کاری که از دستش بر می آید این است که همیشه آماده باشد. آخر هر چه هم که باشد، هنوز هم در تمام وجودش، جادو جریان دارد.



***



« .. دور از اونجا که رویای مرده‌ ست
پرواز تو تسخیر خفاش لکنته
دور از خیال جریان تو رودهای آزاد
تو اونجا که دریا یه مردابِ گنده ست
کل زندگی رو انشا کنیم به درد
هم هنوز نمرده املاء کنیم که هست
آسمون یعنی رقص فوجی از ما
با پروازمون امضا کنیم شکست.. »



« ایضاً »


----

خوش برگشتی، دسترسی ریونکلاو بهت داده شد.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۳ ۲۳:۲۹:۳۸



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹

کروینوس گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۸ یکشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۸:۵۶ شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
نام:کروینوس گانت.
گروه:اسلیترین.
پاترونوس :اسب
ویژگی های ظاهری :قد بلند،اندامی درشت،چشمان درشت و سبز رنگ،موهای کوتاه و مشکی و دماغی کوچک.
ویژگی اخلاقی:دارای اخلاقی بسیار بد ولی شوخ طبع،قانون شکن،بسیارشیطون،تنبل و دشمن دورگه ها.
چوبدستی:چوب درخت گردو 1000 ساله با مغز پر دم ققنوس و شاخ اسب تکشاخ و دندان اژدهای دم شاخی به طول 25 سانتی متر و انعطاف کم.
جارو:نیمبوس 1100 صندلی دار (مثل جاروی الستر مودی😍)
معرفی کوتاه:کروینوس گانت در 12 جولای 1912 در شهر آنفیلد انگلستان در خانواده ای اصیل به دنیاآمد.در سن 7 سالگی میتوانست با مار ها صحبت کند و با ذهنش میتوانست کار های زمینه ای انجام دهد.در سال اول توانست مربی دفاع در برابر خود خلع سلاح کند.در سال چهارم عمل پاترونوم را فرا گرفت و در سال پنجم مبصر گروه اسلیترین شد.
در سال دوم به تیم کوییدچ اسلیترین رفت و در سال چهارم کاپیتان شد و توانست در زمان بازی خود در تیم کوییدیج در هاگوارتز 5 قهرمانی به دست بیاورد.از کار های عجیب او میتوان به پارسل موت بودن او اشاره کرد و قادر به پرواز بدون جارو و انجام جادو بدون چوب دستی بود. در سال 1932 به تیم ملی کوییدیچ انگلستان دعوت شد و در 23 اکتبر سال 1934 با لونا گانت دختر عموی خود ازدواج کرد و آنها در سال 1940 صاحب دختری به نام ماروولو گانت شدند که ثمره اون دختر پسری به نام تام ریدل یا همون لرد ولدمورت شد.او پدر بزرگ ولدمورت بود.
سر انجام در 7 سپتامبر سال 1977 در حالی که در حال دزدی از مغازی چوبدستی فروشی بود توسط الستر مودی شناسایی شد،آن دو با هم دوئل کردند که سر انجام او توسط الستر مودی کشته میشود.قبر اون در قبرستان سیاه در کناردخترش است.

اینم یه معرفی بلند و خوب.تورو خدا قبول کنین دیگه😧

----

اینبار بهتر شد جدا.
باز هم اگر خواستی تغییراتی توش بدی، میتونی بیای تو همین تاپیک

تایید شد!


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۴ ۱۰:۴۰:۲۸


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۰۲ پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹

کروینوس گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۸ یکشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۸:۵۶ شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
نام:کروینوس گانت.
گروه:اسلیترین
ویژگی های طاهری:دارای قدی بلند،صورتی سفید،چشم های سبز و موهای مشکی و کوتاه میباشد.
ویژگی های اخلاقی:اخلاقی تند دارد و دارای دلی همچون سنگ میباشد و دشمن دورگه ها است.
چوبدستی:چوب درخت گردو با مغز پر دم ققنوس و دندان اژدهای دم شاخی.
جارو:نیمبوس 1100
معرفی کوتاه:در سال 1926 در خانواده ای اصیل زاده به دنیا آمد و از ویژگی های منحصر به فرد او صحبت کردن با مار ها بود.استعداد بالایی در معجون سازی و کوییدیچ داشت.
او پدر ماروولو گانت و پدر بزرگ لرد ولدمورت بود.
او سر انجام در سال 1969 در سن 43 سالگی توسط گلرت گریندل والد به قتل رسید.قبر او در قبرستان سیاه قرار دارد.

----

همچنان هم به شدت کوتاهه. واقعا میتونی از تخیلت استفاده کنی و جزئیات بیشتری اضافه کنی بهش. به نظرم حتما اینکارو بکن.
منتظر یه معرفی بهتر هستم. طبیعتا تایید نشد.


ویرایش شده توسط mohamad1384oo در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۳ ۲۰:۰۷:۲۸
ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۳ ۲۱:۱۶:۲۲


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
نام و نام خانوادگی:
رز زلر

معروف به :
زلزله

پاترنوس:
گورکن (علیرضا)

گروه:
هافلپاف

ویژگی ظاهری:
قد بلند عین زرافه ماداگاسکار و مو های فرفری بلند. کلا بلند دیگه.

ویژگی شخصیتی:
زلزله. تخریب کننده. پر سروصدا و شلوغ پلوغ.
همواره در حال ویبره رفتن و ایجاد پیش لرزه. اگه هیجان زده بشه کم کم پیش لرزه ها شدید تر می‌شه و به خود زمین لرزه تبدیل می‌شه. خیلی هیجاد زده بشه از مقیاس ریشتری هم خارج می‌شه.
موهای فرفری بلند داره که همواره بهم ریخته‌س و همه چی از گالیون طلا تا چسب مخصوص چوب دستی توش پیدا می‌شه. سایه‌ی شرور و بد ذاتی داره که همیشه در حال اذیت کردنشه و با پا گرفتن براش دلیل نود درصد زمین خوردناش. ده درصد دیگه‌شم به خاطر بوق پاییشه
رز نمونه ی یک هافلپافی اصیل و افتخار ننه هلگا هست با سخت کوشی در تخریب هرچه بیشتر و بهتر باقی مانده ی تالار هافل و همچنین سبب افتخار پروفـ با ورزیدن عشق به آوار ها!
عیلرضا گورکن کهن سال و تنبل هافلپاف رو هم جدیدا از گنجه در آورده و به سرپرستی قبول کرده باشد که مرلین بیامرزدش.
محل مورد علاقه اش هم میان آوار ها هرجا که باشد. مثلا زیر فرشینه ی قدیم محفل که به لطفش تخریب شد و یا وسط تالار عمومی.



آهااااای مدیرا
تاییدم کنین کلی کار دارم.
بازگشتمم مبارکتون باشه ضمنا

----
خوش برگشتی.
جایگزین شد.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۳ ۱۹:۴۲:۳۶



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۵۶ پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹

کروینوس گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۸ یکشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۸:۵۶ شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
نام:کروینوس گانت.
گروه:اسلیترین.
پدر ماروولو گانت.
پدر بزرگ ولدمورت.
همین قدر اطلاعات داشتم

----

شخصیتی که برداشتی توضیحی راجع بهش داده نشده، و این یه فرصته برای اینکه با تخیل خودت در چهارچوب کتاب براش توضیحاتی که میخوای رو اضافه کنی.
منتظر یه معرفی شخصیت بهتر هستم.

فعلا تایید نشد!


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۳ ۱۹:۴۱:۳۲

بکش تا نمیری.
آداوراکاداورا


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۱۵ پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹

آگاتا تراسینگتون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۴ یکشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۵ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۱
از کتابخونه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 69
آفلاین
نام:آگاتا تراسینگتون

گروه هاگوارتز:هافلپاف

سن: نوجوان{سال پنجم تحصیلی در هاگوارتز،فعلا}

جنسیت:مونث

نژاد:دورگه
پدر:والتر تراسینگتون{ماگل}

مادر:رزتا تراسینگتون{جادوگر}

چوب دستی:چوب آبنوس,یال تک شاخ , پر ققنوس, انعطاف پذیر

ویژگی های ظاهری:موهایی خرمایی مجعد و پر پشت ،پوست بسیار سفید،لاغر،ظریف،قد بلند،روی مد وخوش پوش

ویژگی های اخلاقی:،دردسر ساز،ماجراجو،مهربون،شوخ طبع،باهوش، به شدت احساساتی،جسور و شجاع،خوش سفر،باهوش،فداکار،قابل اعتماد، راست گو،خجالتی


جارو:آذرخش

پاترونوس:گربه

بوگارت:مرگ مادر


استعداد ها:
نامرِئی شدن
پرواز با جارو
معجون سازی
دفاع در برابر جادوی سیاه

سرگرمی ها و علاقه مندی ها:
مطاله کتاب
فیلم دیدن
خوش گذرونی با دوستان
ماجراجویی
محبت و کمک به دیگران
سفر رفتن


زندگینامه:
در یکی از روز های بارانی پاییز در ماه نوامبر وقتی خورشید داشت روز رو به ماه می سپرد قدم به این دنیا گذاشتم.وقتی دو سالم بود با مامانم و بابام سوار ماشین داشتیم می رفتیم مسافرت که تصادف سنگینی کردیم و مامانم مرد.
دو سال پدربزرگ مادربزرگم فوت کردن و ما هم از آمریکا به انگلستان مهاجرت کردیم.
سال های سختی بود...پدرم در نبود مادرم و پدر و مادرش که فوت شده بودن به شدت عصبی شده بود و من رو درک نمی کرد...

ولی بالاخره وقتی که کلاس دوم بودم یعنی 4 سال بعد از مهاجرتمون پدرم دوباره ازدواج کرد.
ازدواج موفقی بود.
اما من راضی نبودم.
یک روز وقتی که از دست مادرخوانده ام بسیار بسیار عصبانی بودم و از شدت خشم تمام اتاقم را بهم ریخته بودم نامه ای از هاگوارتز دریافت کردم و به هاگوارتز اومدم.
پ.ن:من چندوقتی نبودم و دوباره برگشتم بهم گفتن که دوباره متن معرفیم شخصیتمو بفرستم متشکرم

----

دسترسیتون سه گروه هافلپاف برگشت.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۳ ۱۹:۳۸:۴۹

نذار مشنگ ها روزت رو خراب کنن :)

هافلپاف عشقه


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵ پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹

مرگخواران

دومینیک ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۳:۲۴ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 31
آفلاین
نام:
دومینیک ویزلی

گروه :
اسلیترین

سپر مدافع:
میمونِ پرنده

ویژگی های ظاهری :
تیپیکال ویزلی! موهای‌ قرمز...شیر برنج...کک و مک...لباس‌های گشاد و کهنه! و همین طور کاملاً بی‌بهره از ویژگی‌های پریزاد‌ طورِ خاندان مادری.
تحت تاثیرِ جادوگر شرورِ غرب، پوستش رو به رنگ سبز در آورده و این تنها راهیه که می تونین از بقیه‌ی ویزلی‌ها تشخیصش بدین!
یه میمون پرنده هم همیشه پشت سرش در حال پروازه.


ویژگی های شخصیتی:
دومینیک، اوتیسم داره. بنابراین ویژگی‌هاش، زیر سایه‌ی بیماریش شکل گرفتن.
به جز با افراد خاص در موقعیت‌های خاص، نمی تونه تماس چشمی برقرار کنه و توانایی تشخیص و بروز احساسات انسانی رو به طور طبیعی نداره.
سریع و خلاصه حرف میزنه و گاهاً روی یک جمله یا کلمه‌ی خاص گیر می کنه و بار‌ها تکرارش می کنه.
چیز های غیر منتظره باعث میشن واکنش‌های شدید نشون بده.
حتی موقعی که بزرگ میشه هم، خطاهای دستور زبانی یا گرامری داره و نمی تونه درست جمله سازی کنه.
همین طور، علاقه به یادگیری زبان‌های عجیب و غریب مثل چینی داره و هر از گاهی موقع مکالمه، ازشون استفاده می کنه.
با این حال همیشه سعی می کنه مهربون باشه و عشق و علاقشو به زور به مردم غالب می کنه. و اگه کسی قدر قلبِ صورتیِ مهربونش رو ندونه، بدش نمیاد که طرف رو به یه میمونِ پرنده تبدیل کنه و بذاره تو کلکسیونش.

توضیحات:
دومینیک، بعدِ ویکتوریا به دنیا اومد. ویکتوریای باهوش! ویکتوریای جذاب! ویکتوریای گَشَنگِ ننه مالی! با این وجود، این چیزا باعث نشد دومینیک از شدت حسادت به خواهر بزرگترش دق کنه یا این طور چیزای کلیشه. برعکس، خواهرش رو می پرستید و همه جا آویزون دمش بود تا این که یه توله گرگ اومد و ویکتوریا رو دزدید.
دومینیک سعی کرد یه سرگرمی جدید پیدا کنه. همین که فیلم جادوگرِ شهرِ آز رو دید، بالاخره هدف زندگیش رو پیدا کرد. اون می خواست وقتی بزرگ شد، یه میمون پرنده بشه! و خب دلیل مخالفت خانواده‌اش رو نمی فهمید. مادرش یه پریزاد بود، تدی هم یه گرگ بود و پدرش از موقعی که یادش میومد، اصرار داشت که یه بیل‌ه!
وقتی بزرگتر شد، یه هدف والا تر پیدا کرد. چرا یه میمون پرنده باشه، وقتی میتونه جادوگر شرور غرب باشه و یه عالمه میمون، زیر دستش داشته باشه؟
و این طور شد که رنگ سبز رو برداشت و مالید به هیکلش و اون دو تا تارِ موی قرمزِ باقی مونده‌ی ننه مالی رو هم سفید کرد.
وقتی دیگه خیلی بزرگ شد، وقتش بود که کار کنه و روی پای خودش وایسه؛ و چی بهتر از این که با پدرش، بیل، یه کار و کاسبی راه بندازه؟
خلاصه که اگه خواستین به باغچه‌تون یه صفایی بدین، کافیه یه تَک بزنین، دومینیک سریع خودشو با بیل میرسونه.

----

تایید شد.


ویرایش شده توسط thehighwarlock در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۳ ۱۳:۲۱:۲۷
ویرایش شده توسط thehighwarlock در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۳ ۱۳:۲۲:۵۶
ویرایش شده توسط thehighwarlock در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۳ ۲۰:۳۰:۰۸
ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۳ ۲۱:۱۴:۴۲

همتونو بیل می‌زنم!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.