هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲:۳۱:۲۷
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
صدای گریه‌ی اژدها کوچولو، که البته حالا از لحاظ ابعاد عبارت "کوچولو" چندان لایقش نبود، در سراسر اتاق پیچید و اعصاب لرد سیاه را بهم ریخت.

- یکی صدای اینو خفه کنه! ما می‌خواهیم استراحت کنیم!

مرگخواران به اژدها نگاه کردند که بی‌وقفه فریاد می‌‌زد و خواستارِ دوباره آتش زدن موی بلاتریکس بود و همچنین برای ردای دوستداشتنیِ سوخته‌اش نیز شیون می‌کرد.

اگلانتاین دستش را دراز کرد و تام را درحالی که داشت ردای جدیدی می‌پوشید، برداشت و به سمت اژدها گرفت.
- بیا اژی. یه ردا عین همون یکی. همچنین به همراه یه اشانتیون!

اژدها نگاهی به ردای تام‌دار انداخت و برای ثانیه‌ای ساکت شد. چهره‌اش راضی به نظر می‌آمد. مرگخواران نفسی از سر آسودگی کشیدند و هنوز نفسشان تمام نشده بود، که دوباره صدای فریاد اژدها بلند شد.
- ولی من اون نور درخشان رو دوست داشتم! چرا اون آتیشو خاموش کردید!

نگاه لرد و مرگخواران، ابتدا به سمت صورت بلاتریکس چرخید و سپس بر موهایش خیره ماند.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲:۲۲:۰۸ جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
- خیلی خب...خیلی خب! صبر کنید. من تجربه های زیادی در این زمینه داشتم. هر وقت پیپ می‌کشم، یکی دوتا چیزو آتیش میزنم...حالا فقط کافیه خونسرد باشید و به من گوش کنید.
- ولی اگلا...پیپ تو که همیشه خاموشه، چه جوری چیزیو آتیش میزده؟

پافت با سردرگمی نگاهی به گوینده ی آن جمله و پیپ توی دهانش انداخت.
- تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم. پس شاید به خاطر اینه که...
- موهااام...موهای نازنینم!

صدای جیغ بلاتریکس بلند و بلند‌تر میشد و هیچ‌کس کاری از دستش برنمی‌آمد.
- بلای مامان یه دقیقه آروم بگیر ببینم باید چی کار کن...

جمله ی مروپ به پایان نرسید. بلاتریکس که سعی در خفه کردن آتش داشت، با سر به سمت اولین پارچه ای که دید حمله‌ور شد و آن را دور موهایش پیچید؛ بالاخره آتش خاموش شده بود.

- ماما...من اونو دوست داشتم. چرا خرابش کردید!

بلاتریکس سرش را بالا برد تا ببیند پارچه ای که با آن موهایش را خاموش کرده، چیست.
- عه...ردای تو بود تام؟ یکم بعضی جاهاش سوخته که ...و البته که از قصد این کارو کردم.
- من ردا رو دوست دارم...چرا خرابش کردید!


ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
-این الان اومد تو بغل ما خوابید؟

در آن لحظه یک بله گفتن خشک و خالی، تبدیل به سخت ترین لغت در ادبیات مرگخواران شده بود.
-والا... چی بگم...
-ام... چی می‌گن اینجور مواقع؟
-اونجا بغله؟... بغل یه کم بالاتره!
-زمان سالازار خدابیامرز بغل مغل مد نبود که... اگه کسی می‌رفت تو بغل کسی، همچین با چکمه می‌رفت تو بغلشـ...

-این رو از بغل ما بکشید بیرون! سنگینه!

همین جمله کافی بود تا مرگخواران بر سر و روی اژدها سرازیر شوند... البته در حالت نرمال!

-ارباب... نه که نخوایم‌ها... لاکن لوسه... قهر می‌کنه... بهش احتیاج داریم!
-ماما! این به من گفت لوس! لوس خودتی!

اژدها‌ها نباید عصبانی شوند... عصبانیت آنها با آتش پراکنی همراه است... آتش خطر دارد!

-آتیش... آتیــــش!

آتش اژدها دقیقا وسط مستعدترین نقطه اتاق افتاد... موهای بلاتریکس!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۹:۲۹ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
لرد که دید نه اژدها از شونه‌ش پایین میاد، نه ماروولو ساکت می‌شه و نه مرگخوارا برای قضیه اژدها راهکار دادن و نه خودش برای قضیه ماروولو راه حلی پیدا کرده، تصمیم می‌گیره این یک بارو کوتاه بیاد.

- خیله خب! بریم استراحت کنیم.

سدریک بلافاصله بالشتش رو برمی‌داره و می‌زنه زیر بغلش. به جنبش در اومدن سایر مرگخوارا به لرد می‌فهمونه که اونا منظورش رو درست متوجه نشدن.

- نگفتیم شما استراحت کنین که.
- ارباب ولی خودتون گفتین بریم استراحت کنیم.
- ما با خودمون بودیم.
- یعنی ما نیایم از اژی مراقبت کنیم؟
- یعنی ما استراحت می‌کنیم و شما مراقبت.

مرگخوارا که تازه متوجه منظور لرد شده بودن، با غصه وسایل راحتی‌ای که برای استراحت مهیا کرده بودنو کنار می‌ذارن.
بنابراین لرد با اژدها بر شونه‌ش راهیِ اتاقش می‌شه و مرگخوارا به صف همچون جوجه اردک‌هایی که به دنبال مادرشون می‌رن، به حرکت در میان.

لرد وارد اتاق می‌شه و به سمت تخت‌خوابش حرکت می‌کنه. در این حین مرگخوارا به سرعت تو اتاق جاگیری می‌کنن و اتاق در یک چشم به هم زدن پر می‌شه از مرگخوارانی که از هر سو بهش خیره شدن.

قبل از این که لرد بخواد با این حقیقت که هزاران جفت چشم بهش زل زدن رو به رو بشه، اژدها از شونه به بغلش تغییر مکان می‌ده تا در آغوشش کمی استراحت کنه!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

ماروولو گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۳۵ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ جمعه ۱۷ تیر ۱۴۰۱
از من بپرس اصیلم اون لخت و پتی مشنگ پرسته نه عیب نداره چیه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
- هورمونیه دیگه! این اژدها هورمونیا این‌جورین. برا این که زودتر به مرحله‌ی تخم‌گذاری برسن و سود بدن، این بلا رو سرشون میارن. مصرف‌گراییه دیگه! زمان سالازار ماهی یه بار تخم اژدها می‌خوردن! الان این ضعیفه‌ها یه روز واسه صبحونه تخم اژدها نذارن جلوی بچه‌ی ننرشون احساس می‌کنن تو لوس کردن بچه کم گذاشتن. یه مشت مشنگ‌زاده‌ی بی اصل و نسب هم شدن صاحب اژدهاداری ... گند می‌زنن به اصالت اژدها! ورمی‌دارن اژدهای تراریخته درست می‌کنن می‌خورونن به ما ... واسه چی؟ واسه این که اصالت جادوییمونو از دست بدیم. می‌دونین تخم‌اژدهای هورمونی و گوشت اژدهای تراریخته نیروی جادوییتون رو از بین می‌بره؟ چند نسل دیگه با این سیستم بریم جلو همه نواده‌هامون فشفشه می‌شن. اینا با جادوی ما مشکل ...

- پدربزرگ! ضمن تشکر از شما بابت رعایت سکوت، نیازی نیست نگران باشید. کسی قصد نداره اژدهای ما رو بخوره.

ماروولو ناخودآگاه وولوم رادیویی که وجود نداشت را چرخاند تا زیادش کند و سعی کرد حواسش را به جاده‌ای که وجود نداشت بدهد. اما او از آن دسته راننده‌ها بود که از لحظه سوار شدن مسافر تا پیاده شدنش - و با احتساب فحش‌هایی که حواله‌ی مسافر می‌کرد، حتا پس از پیاده شدنش - حرف می‌زنند. بنابراین تلاشش برای سکوت فقط چند لحظه دوام آورد.

- آره دیگه! انقدر همه چیز زپرتی شده که انتظار داریم اژدها هم مثل جوجه یه روزه باشه! اژدها باهاس دو روزه به سن بلوغ برسه. قحطیه دیگه! تو این دولت مشنگ‌پرست کسی دستش به دهنش نمی‌رسه بخواد کله‌پاچه‌ی اژدها بخوره که! مرلین بیامرزه سالازار رو ... امکان نداشت یه روز صبحونه کله‌پاچه‌ی اژدها نخوره! حالا باز خوبه یه سری اژدهای تپل و گوشتی از خارج وارد می‌شه ... اونم این مشنگ‌پرستا واسه این که اژدهای دوزاری داخلی فروش بره هزارتا انگ تراریخته و هورمونی بهش می‌چسبونن. اژدهای سبز دیگه کدومه؟دوکون بازار! به بهونه‌ی این که نمی‌دونم رو ... چاکراه می‌گن ... چارراه می‌گن ... چی می‌گن ... رو انرژی جادویی و اینا تاثیر می‌ذاره می‌خوان ممنوعش کنن. این حرفا کدومه؟! همه رو از خودشون در میارن!

هیچ صدایی جز وراجی بی پایان ماروولو نمیامد و لرد نمی‌خواست جلوی مرگخوارانش مستقیما به او تشر بزند ...



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲:۳۱:۲۷
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
مرگخواران، معذب ایستاده و در سکوت به لرد سیاه چشم دوخته بودند. هیچ یک دلشان نمی‌خواست هنگام استراحت اربابشان، در اتاق باشند و مزاحم شوند.

دقایقی بی هیچ صحبتی سپری شد و چهره‌ی لرد سیاه نیز لحظه به لحظه قرمز و قرمزتر و نگاهش خطرناک‌ و تهدیدآمیزتر می‌شد.
- گفتیم این موجود را از روی شانه‌ی ما بردارید!

با این حرف مرگخواران بلافاصله به خودشان آمدند و سعی کردند اژدها را راضی کنند از شانه‌ی لرد پایین‌ بیاید.
- ببین اژی...اگه بیای پایین این بالش نرم و راحتو می‌دم برای خودت باشه!
- من قراره برای اژیِ مامان سوپ گلابی و گیلاس مخصوص بپزم؛ فقط به این شرط که از رو شونه‌ی عزیز مامان پایین بیاد...
- دوست داری بیای معجون انفجاری جدیدمو ببینی اژی؟ زود باهام بیا تا از دستش ندادی!

هر یک چیزی می‌گفتند و درتلاش بودند اژدها را پایین بیاورند، اما او با نگاهی خیره و بی‌حوصله، به مرگخواران زل زده بود و کوچک‌ترین حرکتی نیز نمی‌کرد.

- میگم که ارباب...این اژدها ول‌کن نیست. فکر کنم چاره‌ای نداشته باشیم جز این که همراهتون بیایم؛ قول می‌دیم هیچ سروصدایی در کار نباشه و مزاحم استراحتتون هم نشیم.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۳۸ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
چشمان اژدها پر از اشک شد.

لرد سیاه با عصبانیت پرسید:
-حالا دیگه چته؟

اژدها با بالش به مرگخواران اشاره کرد. دست هم داشت... ولی با بالش اشاره کرد!
-اینا وقتی تعظیم کردن، برای دو ثانیه چشم از من برداشتن! خیلی غمگین شدم!

-یک نفر بیاید این را از روی شانه ما بتکاند!

در حالت عادی هر مرگخواری داوطلب انجام این کار می شد. ولی حالت عادی نبود. کسی نباید اژی را اذیت می کرد.
بلاتریکس جلو رفت.
-اژی عزیزم. میای بغل من؟

اژدها با چشمان پر از اشک سرفه ای کرد. سرفه ای آتشین که باعث شد بوی سوختگی از موهای بلاتریکس بلند شود.
-نمیام. ماما!

-ما می خوهیم برویم استراحت کنیم خب. این هم که از شانه ما پایین نمی آید. شما هم که نباید چشم ازش بردارید. یعنی همگی باید به اتاق ما بیایید و در حال استراحت، زل بزنید به ما؟





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۲۷ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

مرلین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۹ جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۰۱:۴۲ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از بارگاه ملکوتی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
مرگخواران به کلی لرد را فراموش کرده بودند.
اول که مشغول حدس زدن محتوای تخم مرغ بودند و گاهی هم پیشنهادی جهت خوردنش می‌دادند. بعد هم که قربون صدقه اش رفتند و حالا هم سلول های خاکستریشان درگیر این معما بود که چرا یک اژدهای گوگولی باید طی سه ثانیه رشد کند.

- ما فرزندمان را می‌خواهیم.

تام که چشم از اژدها برنمیداشت زیرلب گفت:
- ولی اونا گفتن که باید از اژی مراقبت کنیم.
- درسته تام...برای همین باید حواستون به این موجود آتش پراکن باشه تا ما بتوانیم فرزند خود را پس بگیریم.

هیچ کس به لرد توجه نمی‌کرد. همچین رفتاری از مرگخواران بعید بوده. اما حالا مسحور اژدهای قرمز رنگی شده بودند که با بزرگ شدنش رگه های رنگ سبز روی بالهایش پیدا شده بود.
لرد از جا بلند شد و گفت:
- پس ما می‌رویم در اتاقمان استراحت کنیم.

اگر پای نجینی وسط نبود، یا حتی پای دمش، همین حالا لرد اژدها را دو شقه می‌کرد تا مرگخواران با تعظیم و تعبید اربابشان را تا اتاق مشایعت کنند. ولی کسی توجهی به لرد نداشت...

- ماما کجا میری؟

اژی جستی زد و از روی میز خود را به روی شانه های لرد رساند. صورت لرد ابتدا به قرمز و سپس به بنفش کبودی تغییر رنگ داد. مرگخواران حالا یک مشکل دیگر هم داشتند!



شروع و پایان با ماست!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
_بذارین اول ببینم جنستیش چیه؟
_
_اینجوری نگاه نکن بلا...صرفا به این قصد گفتم که براش اسم مناسب پیدا کنیم....راست میگم!
_نیازی نیست...اژی هم اسم پسرونه‌اس هم دخترونه!

به نظر می‌رسید مرگخوارنِ اژدها ندیده بسیار از بودن چنین اژدهایی بین خودشان ذوق زده بودند...در نظر آنان کمترین حُسن این اژدها در این بود که برعکس نجینی آن ها را نمیخورد...حداقل فعلا!
در همین حین بود که اژدها بار دیگر از دست لینی افتاد!
_هوی...حشره..مگه چلفتی؟ این شد دوبار که منو میندازی زمین...دفعه سوم دیگه می‌سوزونمت!
_ام...دوستان...دقت کردین این اژدها جدا از اینکه حرف میزنه، کمی هم پررو و خشنه؟
_خب راست میگه دیگه لینی...حواست کجاست؟
_آخه یکهو سنگین شد!
_مگه میشه در عرض یک ثانیه یکهو سنگین شه!
_باور کنید!
_اژدها به این کوچیکی وزنش کجاست آخه؟
_اینا اژدها های زمان فاجن...پیزورین...زمان سالازار اژدها ها اینجوری نبودن که...گردن کلفت...گنده...توپ تکونشون نمیداد...یه بار یه اژدها رو توپ تکون داد، سالازار کبیر با جفت پا رفت توی حلقش!
_هی؟ حواستون کجاست؟ من رو نگاه کنید...به من توجه کنید!

اژدها مشخصا دچار کمبود محبت و توجه بود...مرگخواران به او توجه و نگاه کردند...و همان لحظه نکته‌ای را فهمیدند...
_چیزه...فکر کنم حق با لینی بود...به نظر یکخورده بزرگتر از سه ثانیه پیش به نظر میاد!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۴۱ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
- این داره کجا میاد؟
- ماما!
- این بیاد سمت ما نصفش میکنیم! دورش کنید از ما! زشت بد ترکیب آتیش پراکن رو!
- ماما! غذا!
- اینو از ما دور کنید تا لهش نکردیم! دوباره تکرار نمیکنیم!

لینی درست وقتی که اژدها تلاش میکرد دماغش رو با ردای لرد پاک کنه اون رو بلند می کنه!

- ارباب ببینید چه گوگولیه!
- پیکس! فرزند ما رو بردن و ما اصلا حوصله نداریم! این موجود زشتو از جلو چشم ما دور کنید! مایل نیستیم ببینیمش!

لینی و مرگخوار ها یا حرف لرد رو نشنیدن یا نمیخواستن که بشنون. چون دور اژدها که اندازه کف دست بود حلقه زدن و داشتن فکر میکردن باهاش چی کار کنن.

- به نظر گرسنه میاد، به نظرتون چی بدیم بخوره؟
- باید به اژدهای مامان غذای سالم و مقوی بدیم! هویج برای بینایی بسیار مفیده. بهش پوره ی هویج با سس آلوورا بدیم!
- فکر نکنم خیلی سبزیجات دوست داشته باشه بانو!

ایوا با دیدن چهره ی مروپ بعد از شنیدن این جمله سعی کرد هر چه زودتر قضیه رو ماست مالی کنه!
- بیاید اول براش اسم انتخاب کنیم. کسی پیشنهادی نداره؟
- معجون؟
- نرمک؟
- مگولی؟

لینی که با حالتی مادرانه به اژدها خیره شده بود، پیشنهادی داد که کسی نتونه ردش کنه!
- اژی!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.