هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۱۵ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
- حالا مادر... می‌خواهید انقدر عجله هم نکنیم... آه! آنجا را ببینید مادر! ماتیلدا دارد پفک میل می‌کند!

همان یک‌لحظه غفلت مروپ و برگرداندن سرش به سمت ماتیلدا همراه با فریاد "چشم مامان روشن! " کافی بود تا لرد تمام محتویات بشقاب را در حلق اولین فردی که دستش به او رسید، یعنی تام، خالی کند.

- آم... پرتقال تامسون مامان، ماتیلدا که فقط داره لبخند ژکوند می‌زنه.
- پوشش است مادر. قبلش داشت می‌خورد. ما دیدیم.

اما در این گیر و دار، اتفاقی به مراتب مهم‌تر در حال به وقوع پیوستن بود!
معده تام که گنجایش این همه میوه یک‌جا را نداشت ناگهان گریپاژ کرده و چهره‌اش به رنگ سبز تغییر حالت داد.
- ارباب من دارم می‌ترکم ارباب. ارباب من میرم پیش تسترالا بترکم اینجا کثیف نشه ارباب.

و تام رفت.
اما همین یک کلمه کافی بود تا نظر اژی جلب شود.
- تسترال؟ مـــــامـــــا! من تسترال می‌خوام! منو ببر پیش تسترالا!

تام حتی با خروجش هم دردسری جدید پیش‌ آورده بود!
لرد آرزو می‌کرد ای کاش تام دم دستش می‌بود و می‌توانست با ضربه‌ای سر از تنش جدا کند. اما تام آنجا نبود و لرد اکنون، باید برای برآورده کردن خواسته اژدهایی که مایه خراب شدن آخر هفته‌اش شده بود، تلاش می‌کرد.


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۰:۰۹:۱۷
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 450
آفلاین
-مادر؟
-مامان میره خانه سالمندان.
-ما که هنوز دعوایتان نکردیم مادر!
-پس مامان تا نصف راه میره خانه سالمندان.

نگاه لرد سیاه بین اژی و مروپ در رفت و آمد بود. به راستی کدامشان را باید انتخاب می کرد؟

چاره ای نداشت!
-مادر چرا اژدهای ما را می ترسانید؟!
-ماما!
-خانه...
-می خواستیم بگوییم وعده میوه عصرمان را بیاورین بخوریم مادر. همراهش هر چی بیارین هم خواهیم خورد. خیلی پسر حرف گوش کنی شدیم!
-زیتون پرورده مامان.

تنها راه راضی کردن دو طرف همین بود. لرد با ناامیدی به بشقاب میوه ای که به سمتش روانه بود نگاه کرد.




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
- چیه؟ چرا همچین نگاه می‌کنین؟ چشاتونو از کاسه دربیارم؟ ... البته با شما نیستم ارباب نازنینم. ... ولی شماها! فکرشم نکنید. کشکه مگه موهای منو آتیش بزنید واسه این گنده‌بک؟

فنریر که تا اینجای کار پشت مرگخواران نشسته بود و با کالباس های ورقه‌ورقه‌اش بازی می‌کرد؛ با شنیدن ندای بک سریعاً خود را به میان صحنه انداخت.
- ها؟ چی؟ چی‌شده؟

اژی که در انتظار انفجار، یا لااقل شعله کوچیکی از آتش بود؛ با ورود ناگهانی فنریر شوکه شد.
- نـــــه! من آتیش می‌خوام ماما! این ترسناکه رو ببر ماما!
- ترسناک؟ فکر می‌کنی. من انقدر قلب رئوفی دارم.

فنر این را می‌گفت و به قصد یک‌لقمه کردن توله اژدها نزدیک و نزدیک‌تر میشد که لرد فریاد زد:
- چکار می‌کنی فنر؟! دستت به این اژدها بخوره کالباستو تو چشمات فرو می‌کنیم!

اژی با دیدن حمایت "ماما"یش جرقه از جرقه‌اش شکفت و با چشمانی قلبی شده به لرد خیره شد.
- مرسی که انقدر دوستم داری مامایی. اونو هم برام دعوا کن، ترسناکه!

دست اژی به سمت مروپ دراز شده بود و مقصودش از "اون" مروپ بود.
لرد باید راهکاری می‌اندیشید تا هم مادرش را به خانه سالمندان راهی نکند؛ و هم اژی را ناامید نکند!


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۰:۰۷:۱۶
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 703
آفلاین
صدای گریه‌ی اژدها کوچولو، که البته حالا از لحاظ ابعاد عبارت "کوچولو" چندان لایقش نبود، در سراسر اتاق پیچید و اعصاب لرد سیاه را بهم ریخت.

- یکی صدای اینو خفه کنه! ما می‌خواهیم استراحت کنیم!

مرگخواران به اژدها نگاه کردند که بی‌وقفه فریاد می‌‌زد و خواستارِ دوباره آتش زدن موی بلاتریکس بود و همچنین برای ردای دوستداشتنیِ سوخته‌اش نیز شیون می‌کرد.

اگلانتاین دستش را دراز کرد و تام را درحالی که داشت ردای جدیدی می‌پوشید، برداشت و به سمت اژدها گرفت.
- بیا اژی. یه ردا عین همون یکی. همچنین به همراه یه اشانتیون!

اژدها نگاهی به ردای تام‌دار انداخت و برای ثانیه‌ای ساکت شد. چهره‌اش راضی به نظر می‌آمد. مرگخواران نفسی از سر آسودگی کشیدند و هنوز نفسشان تمام نشده بود، که دوباره صدای فریاد اژدها بلند شد.
- ولی من اون نور درخشان رو دوست داشتم! چرا اون آتیشو خاموش کردید!

نگاه لرد و مرگخواران، ابتدا به سمت صورت بلاتریکس چرخید و سپس بر موهایش خیره ماند.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۸:۵۸ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
- خیلی خب...خیلی خب! صبر کنید. من تجربه های زیادی در این زمینه داشتم. هر وقت پیپ می‌کشم، یکی دوتا چیزو آتیش میزنم...حالا فقط کافیه خونسرد باشید و به من گوش کنید.
- ولی اگلا...پیپ تو که همیشه خاموشه، چه جوری چیزیو آتیش میزده؟

پافت با سردرگمی نگاهی به گوینده ی آن جمله و پیپ توی دهانش انداخت.
- تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم. پس شاید به خاطر اینه که...
- موهااام...موهای نازنینم!

صدای جیغ بلاتریکس بلند و بلند‌تر میشد و هیچ‌کس کاری از دستش برنمی‌آمد.
- بلای مامان یه دقیقه آروم بگیر ببینم باید چی کار کن...

جمله ی مروپ به پایان نرسید. بلاتریکس که سعی در خفه کردن آتش داشت، با سر به سمت اولین پارچه ای که دید حمله‌ور شد و آن را دور موهایش پیچید؛ بالاخره آتش خاموش شده بود.

- ماما...من اونو دوست داشتم. چرا خرابش کردید!

بلاتریکس سرش را بالا برد تا ببیند پارچه ای که با آن موهایش را خاموش کرده، چیست.
- عه...ردای تو بود تام؟ یکم بعضی جاهاش سوخته که ...و البته که از قصد این کارو کردم.
- من ردا رو دوست دارم...چرا خرابش کردید!


ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۳۴:۱۸
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
-این الان اومد تو بغل ما خوابید؟

در آن لحظه یک بله گفتن خشک و خالی، تبدیل به سخت ترین لغت در ادبیات مرگخواران شده بود.
-والا... چی بگم...
-ام... چی می‌گن اینجور مواقع؟
-اونجا بغله؟... بغل یه کم بالاتره!
-زمان سالازار خدابیامرز بغل مغل مد نبود که... اگه کسی می‌رفت تو بغل کسی، همچین با چکمه می‌رفت تو بغلشـ...

-این رو از بغل ما بکشید بیرون! سنگینه!

همین جمله کافی بود تا مرگخواران بر سر و روی اژدها سرازیر شوند... البته در حالت نرمال!

-ارباب... نه که نخوایم‌ها... لاکن لوسه... قهر می‌کنه... بهش احتیاج داریم!
-ماما! این به من گفت لوس! لوس خودتی!

اژدها‌ها نباید عصبانی شوند... عصبانیت آنها با آتش پراکنی همراه است... آتش خطر دارد!

-آتیش... آتیــــش!

آتش اژدها دقیقا وسط مستعدترین نقطه اتاق افتاد... موهای بلاتریکس!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۹:۲۹ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5471
آفلاین
لرد که دید نه اژدها از شونه‌ش پایین میاد، نه ماروولو ساکت می‌شه و نه مرگخوارا برای قضیه اژدها راهکار دادن و نه خودش برای قضیه ماروولو راه حلی پیدا کرده، تصمیم می‌گیره این یک بارو کوتاه بیاد.

- خیله خب! بریم استراحت کنیم.

سدریک بلافاصله بالشتش رو برمی‌داره و می‌زنه زیر بغلش. به جنبش در اومدن سایر مرگخوارا به لرد می‌فهمونه که اونا منظورش رو درست متوجه نشدن.

- نگفتیم شما استراحت کنین که.
- ارباب ولی خودتون گفتین بریم استراحت کنیم.
- ما با خودمون بودیم.
- یعنی ما نیایم از اژی مراقبت کنیم؟
- یعنی ما استراحت می‌کنیم و شما مراقبت.

مرگخوارا که تازه متوجه منظور لرد شده بودن، با غصه وسایل راحتی‌ای که برای استراحت مهیا کرده بودنو کنار می‌ذارن.
بنابراین لرد با اژدها بر شونه‌ش راهیِ اتاقش می‌شه و مرگخوارا به صف همچون جوجه اردک‌هایی که به دنبال مادرشون می‌رن، به حرکت در میان.

لرد وارد اتاق می‌شه و به سمت تخت‌خوابش حرکت می‌کنه. در این حین مرگخوارا به سرعت تو اتاق جاگیری می‌کنن و اتاق در یک چشم به هم زدن پر می‌شه از مرگخوارانی که از هر سو بهش خیره شدن.

قبل از این که لرد بخواد با این حقیقت که هزاران جفت چشم بهش زل زدن رو به رو بشه، اژدها از شونه به بغلش تغییر مکان می‌ده تا در آغوشش کمی استراحت کنه!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

ماروولو گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۳۵ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ جمعه ۱۷ تیر ۱۴۰۱
از من بپرس اصیلم اون لخت و پتی مشنگ پرسته نه عیب نداره چیه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
- هورمونیه دیگه! این اژدها هورمونیا این‌جورین. برا این که زودتر به مرحله‌ی تخم‌گذاری برسن و سود بدن، این بلا رو سرشون میارن. مصرف‌گراییه دیگه! زمان سالازار ماهی یه بار تخم اژدها می‌خوردن! الان این ضعیفه‌ها یه روز واسه صبحونه تخم اژدها نذارن جلوی بچه‌ی ننرشون احساس می‌کنن تو لوس کردن بچه کم گذاشتن. یه مشت مشنگ‌زاده‌ی بی اصل و نسب هم شدن صاحب اژدهاداری ... گند می‌زنن به اصالت اژدها! ورمی‌دارن اژدهای تراریخته درست می‌کنن می‌خورونن به ما ... واسه چی؟ واسه این که اصالت جادوییمونو از دست بدیم. می‌دونین تخم‌اژدهای هورمونی و گوشت اژدهای تراریخته نیروی جادوییتون رو از بین می‌بره؟ چند نسل دیگه با این سیستم بریم جلو همه نواده‌هامون فشفشه می‌شن. اینا با جادوی ما مشکل ...

- پدربزرگ! ضمن تشکر از شما بابت رعایت سکوت، نیازی نیست نگران باشید. کسی قصد نداره اژدهای ما رو بخوره.

ماروولو ناخودآگاه وولوم رادیویی که وجود نداشت را چرخاند تا زیادش کند و سعی کرد حواسش را به جاده‌ای که وجود نداشت بدهد. اما او از آن دسته راننده‌ها بود که از لحظه سوار شدن مسافر تا پیاده شدنش - و با احتساب فحش‌هایی که حواله‌ی مسافر می‌کرد، حتا پس از پیاده شدنش - حرف می‌زنند. بنابراین تلاشش برای سکوت فقط چند لحظه دوام آورد.

- آره دیگه! انقدر همه چیز زپرتی شده که انتظار داریم اژدها هم مثل جوجه یه روزه باشه! اژدها باهاس دو روزه به سن بلوغ برسه. قحطیه دیگه! تو این دولت مشنگ‌پرست کسی دستش به دهنش نمی‌رسه بخواد کله‌پاچه‌ی اژدها بخوره که! مرلین بیامرزه سالازار رو ... امکان نداشت یه روز صبحونه کله‌پاچه‌ی اژدها نخوره! حالا باز خوبه یه سری اژدهای تپل و گوشتی از خارج وارد می‌شه ... اونم این مشنگ‌پرستا واسه این که اژدهای دوزاری داخلی فروش بره هزارتا انگ تراریخته و هورمونی بهش می‌چسبونن. اژدهای سبز دیگه کدومه؟دوکون بازار! به بهونه‌ی این که نمی‌دونم رو ... چاکراه می‌گن ... چارراه می‌گن ... چی می‌گن ... رو انرژی جادویی و اینا تاثیر می‌ذاره می‌خوان ممنوعش کنن. این حرفا کدومه؟! همه رو از خودشون در میارن!

هیچ صدایی جز وراجی بی پایان ماروولو نمیامد و لرد نمی‌خواست جلوی مرگخوارانش مستقیما به او تشر بزند ...



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۰:۰۷:۱۶
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 703
آفلاین
مرگخواران، معذب ایستاده و در سکوت به لرد سیاه چشم دوخته بودند. هیچ یک دلشان نمی‌خواست هنگام استراحت اربابشان، در اتاق باشند و مزاحم شوند.

دقایقی بی هیچ صحبتی سپری شد و چهره‌ی لرد سیاه نیز لحظه به لحظه قرمز و قرمزتر و نگاهش خطرناک‌ و تهدیدآمیزتر می‌شد.
- گفتیم این موجود را از روی شانه‌ی ما بردارید!

با این حرف مرگخواران بلافاصله به خودشان آمدند و سعی کردند اژدها را راضی کنند از شانه‌ی لرد پایین‌ بیاید.
- ببین اژی...اگه بیای پایین این بالش نرم و راحتو می‌دم برای خودت باشه!
- من قراره برای اژیِ مامان سوپ گلابی و گیلاس مخصوص بپزم؛ فقط به این شرط که از رو شونه‌ی عزیز مامان پایین بیاد...
- دوست داری بیای معجون انفجاری جدیدمو ببینی اژی؟ زود باهام بیا تا از دستش ندادی!

هر یک چیزی می‌گفتند و درتلاش بودند اژدها را پایین بیاورند، اما او با نگاهی خیره و بی‌حوصله، به مرگخواران زل زده بود و کوچک‌ترین حرکتی نیز نمی‌کرد.

- میگم که ارباب...این اژدها ول‌کن نیست. فکر کنم چاره‌ای نداشته باشیم جز این که همراهتون بیایم؛ قول می‌دیم هیچ سروصدایی در کار نباشه و مزاحم استراحتتون هم نشیم.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۳۸ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
چشمان اژدها پر از اشک شد.

لرد سیاه با عصبانیت پرسید:
-حالا دیگه چته؟

اژدها با بالش به مرگخواران اشاره کرد. دست هم داشت... ولی با بالش اشاره کرد!
-اینا وقتی تعظیم کردن، برای دو ثانیه چشم از من برداشتن! خیلی غمگین شدم!

-یک نفر بیاید این را از روی شانه ما بتکاند!

در حالت عادی هر مرگخواری داوطلب انجام این کار می شد. ولی حالت عادی نبود. کسی نباید اژی را اذیت می کرد.
بلاتریکس جلو رفت.
-اژی عزیزم. میای بغل من؟

اژدها با چشمان پر از اشک سرفه ای کرد. سرفه ای آتشین که باعث شد بوی سوختگی از موهای بلاتریکس بلند شود.
-نمیام. ماما!

-ما می خوهیم برویم استراحت کنیم خب. این هم که از شانه ما پایین نمی آید. شما هم که نباید چشم ازش بردارید. یعنی همگی باید به اتاق ما بیایید و در حال استراحت، زل بزنید به ما؟










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.