هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۴۵ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۸:۵۸ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
- خب...نوبت منه! نوبت منه!

تام جای رودولف را گرفت و اژی بار دیگر لینی را پرتاب کرد.
پیکسی خیلی آرام میان انگشتان جاگسن فرود آمد؛ اما آرنج تام از جایش درآمد و لینی میان انبوه بند انگشتان، روی زمین افتاد.
- یه بار که یکی منو درست گرفت، چرا این جوری شد؟ چرا بروسلی و پسرش مثل هم کشته شدن؟ چرا وقتی نشون میداد درصدو آقای فردو...

لینی فرصت نکرد جمله اش را تمام کند. اژی او را پرت و فرود آمدنش روی بالش سدریک را تماشا کرد.
- کی بالشت منو برداشته؟ کی منو از خواب بیدار کرده؟ تو بودی پافت...ها؟ جواب منو بده!

اما اگلانتاین توجهی به سدریک نمی کرد و از آستین اربابش آویزان شده بود.
- ارباب...ارباب! دیدید با چه حرکت کریحی لینی رو گرفتم؟ دیدید چه قدر کریح بودم ارباب؟ هم من کریح بودم، هم لینی کریح بود، هم بالشت سد کریح بود ارباب!

لرد سعی می کرد پافت را از آستینش جدا کند و هم زمان توجهی به او نکند.
- چرا به ما زل زدید مرگخواران؟...اژی را سرگرم کنید دیگر.


ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹

ماروولو گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۳۵ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ جمعه ۱۷ تیر ۱۴۰۱
از من بپرس اصیلم اون لخت و پتی مشنگ پرسته نه عیب نداره چیه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
- چرا من؟ چرا؟ چرا؟ اصلا چرا بروسلی و پسرش مثل هم کشته شدن؟
- بیا شوتت کنم!
- منم وایمیستم دروازه!

هکتور دستکش‌های ضخیمی که برای جابجایی پاتیل‌های داغ استفاده می‌کرد را پوشید و لینی روونا را شکر کرد که هکتور هوایش را دارد تا به در و دیوار نخورد.

- بگیر که اومد!

لینی به سمت هکتور شلیک شد. درست پیش از رسیدنش به دیوار، هکتور دست‌هایش را بالا آورد و مسیر او را با مشت محکمی تغییر داد و کوبید به سقف.

- آخ! چرا منو نگرفتی؟ اصلا اون به درک ... چرا بروسلی و پسرش مثل هم کشته شدن؟

- فرستادمت کرنر! اگه ضربه‌ی اژی رو مهار می‌کردم ممکن بود ناراحت شه خوب! دل بچه می‌شکست تو پاسخگو بودی؟

- یک نفر دیگر با بچه بازی کند ... ما پیکسیمان را سالم می‌خواهیم.

داوطلب بعدی، روح آلکتو کرو بود که خودش دیگر در بین مرگخواران حضور نداشت. اژی لینی را برداشت و محکم به سمت او پرتاب کرد!

- بگیر که اومد!

روح آلکتو، روح چماغش را بلند کرد و لینی را روی هوا زد. لینی شانس آورد که آلکتو روح بود و از چماغ عبور کرد و به دیوار خورد. اما روح لینی خوش‌شانس نبود و با ضربه‌ی چماغ، به سوی مخالف شلیک شد.

- آخ! روحم!
- ناراحت نباش پیکس! یک روح نقره‌ای برایت درست می‌کنیم. از همان‌ها که برای پتی‌گرو درست کردیم.
- ضربه‌ی روحی سفتی بود ارباب. درست مثل وقتی که در مورد پسر بروسلی فهمیدم. شما می‌دونید چرا بروسلی و پسرش مثل هم کشته شدن؟

رودولف تنه‌ای به روح آلکتو زد و او را به کناری پرتاب کرد و باعث شد گونه‌های پالی سرخ شود.

- یالا! حرف بسه بچه معطله. توپو بدین بهش تا یه بازی جذاب یادش بدم.
- بگیر که اومد!

اژی این‌بار لینی را به صورت قوسی به سمت رودولف پرتاب کرد.

- تا حالا فروت نینجا بازی کردی؟

رودولف این را گفت و لینی را روی هوا با یک ضربه‌ی قمه شتک کرد.

- نگران نباش پیکس. یک جسم نقره‌ای هم برایت درست می‌کنیم.

لینیِ نیمه‌جان از روی سطح قمه به زحمت پاسخ داد:

- ارباب با جسم جدیدم یادمه که بروسلی و پسرش چرا مثل هم کشته شدن؟
- همه چیز یادت خواهد بود پیکس.
- چه خوب! چون با جسم قبلیم هیچ‌وقت نفهمیدم چرا بروسلی و پسرش مثل هم کشته شدن؟


ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۵۲ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۰:۴۱:۴۶
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 437
آفلاین
-اژی مامان، می خوای برات میوه پوست بکنم که سرگرم بشی؟

به نظر مروپ، پوست کندن میوه برای افراد یکی از سرگرم کننده ترین فعالیت ها به حساب می آمد. البته او هرگز متوجه نشده بود که این فعالیت تنها برای خودش سرگرم کننده می باشد!

-نه!
-خواب! خواب یکی از سرگرم کننده ترین...

ادامه سخنان سدریک در خروپف هایش محو شد. اما به نظر نمی رسید اژدها تمایلی به خوابیدن داشته باشد...اما تمایل به آزار مرگخواران چرا!
-میخوام با اون توپ بازی کنم.

بال عظیم اژدها به لینی اشاره می کرد.

-با من؟ چقدر خوب!

لینی توپ کوچکی را از جیب ردایش در آورد و به اژدها نشان داد اما او سرش را به نشانه نفی تکان داد.

-میخوام حشره توپم بشه. شوتش کنم اینور و اونور تا سرگرم بشم.

لینی آب دهانش را قورت داد.




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۲۳ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
مرگخوارایی که تو اون نزدیکی بودن با بلند شدن صدای فریاد مگان به سرعت خودشونو به اونجا می‌رسونن.

اتاق مگان در حال سوختن بود و از چهره‌ی غمگین اژدها مشخص بود که شاید بزودی خود مگان هم به جمع سوخته‌ها بپیونده.

- نگران نباش مگان، الان خاموشش می‌کنیم.

بعضی مرگخوارا مشغول جمع کردن آب دهنشون و پرتابش به سمت آتیش می‌شن و برخی دیگه با برداشتن لباس‌ها و پتوی سالم، خفه کردن آتیش رو پیش می‌گیرن. این وسط فقط یکی از مرگخوارا بود که به نظر اونقد هول نشده بود که بتونه تصمیمی منطقی‌تر اتخاذ کنه.

- چرا با جادو آب نمی‌پاشیم خب؟

تام ضمن گفتن این حرف با چوبدستیش طلسمی به زبون میاره و آب حاصلو روی آتیش می‌پاشه. اما با شنیدن صدای فریاد اژدها، دستش از جا کنده می‌شه و آب‌پاشی متوقف می‌شه.

- نخیرم! جلوی من جادو نکنین! وگرنه می‌رم به ماما می‌گم.

اژدها که با خوشنودی در حال تماشای شاهکار خودش و تلاش جان‌گداز مرگخوارا بود، با دیدن آبی که حالا تقریبا نیمی از اتاق رو خاموش کرده بود، دلخور می‌شه.

خوشبختانه همین که نیمی از اتاق از آتش رهانیده شده بود، باعث سرعت‌بخشی زیادی به کار مرگخوارا می‌شه و طولی نمی‌کشه که آتیش به طور کامل مهار می‌شه.
مرگخوارا میان نفس راحتی بکشن که اژدها دوباره بهشون استرس وارد می‌کنه.
- ولی من هنوزم حوصله‌م سر رفته!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۴۹ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹

مگان راوستوک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۰۲ شنبه ۵ تیر ۱۴۰۰
از ظاهر خودم متنفر نیستم، چون می دونم زیباترینم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
همه ی نگاه ها رو به مگان برگشت و لبخندی روی لب هایشان نقش بستو
- چیه چرا من رو اینجوری نگاه می کنید؟ من از این مراقبت نمی کنم. می گیره لباس هام و وسایل ارایشم رو نابود می کنه.
- مگان چیزی گفتی؟
- نه ارباب. بیا بریم اژی.

در راه اژی همش اهنگ هایی مزخرف و بچه گانه می خواند که مگان از ان ها بی زار بود.

- چشمک چشمک ستاره تمام دنیا را رو کن..
- مگان جوابی نداد.
- به ماما می گم جوابم رو ندادی. مرگخوار بد. مگان بد. مگان زشت.
- چی؟! به من می گی زشت؟ تو خودت خیلی زشتی اژدهای بی مصرف. من به خاطر تو از کار هام افتادم. اگر دوباره بری روی اعصابم تنبیه می شی فهمیدی؟
-

تا داخل اتاق مگان صدایی از اژی دیگر در نیامد ولی در کسری از ثانیه تمام لوازم ارایش و لباس های مگان توسط اژی سوخت.
- اتیش


ویرایش شده توسط مگان راوستوک در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۱ ۱۶:۰۷:۱۳

Im not just a witch that was put in slytherin. They were always jelous to me but the know im better that them. Im the future of slytherin

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱:۰۶:۲۷ شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 703
آفلاین
- اگه یه بار دیگه...فقط یه بار دیگه ذره‌ای از موهام آتیش بگیره، سر از تنت جدا می‌کنم!

بلاتریکس با خشم و عصبانیتی وصف ناپذیر این را رو به اژدها فریاد زد. ثانیه‌ای نگذشت که چشمان اژدها پر از اشک شد.
- ماما...این منو تهدید کرد! این خانمه منو ترسوند!

در همان حالی که بقیه‌ی مرگخواران بلاتریکس را گرفته بودند و سعی در آرام کردنش داشتند، لرد نگاهی به بلاتریکس انداخت و سپس به چهره‌ی بدترکیب اژدها نگریست.
- شیر و تسترالت را که خوردی. وقت استراحت ما را هم که گرفتی. دیگر چه می‌خواهی؟

اژدها در حالی که انتظار داشت لرد بخاطر او بلاتریکس را بیرون اندازد ولی چنین کاری نکرد، تصمیم داشت ناراحتی و خشم خود را به بدترین شیوه نشان دهد. اما از طرفی لرد پرسیده بود چه می‌خواهد و چندان خوب نبود اگر چنین فرصتی را از دست می‌داد.

- حوصله‌م سر رفته!
- سر رفته که سر رفته. به ما چه؟

اژدها از حالت چهره‌ی لرد ترسید.
- اصلا حالا که اینطور شد، من میرم! از این خونه میرم و دیگه هم بر نمی‌گردم!

لرد برای لحظه‌ای خواست خودش را بابت چنین اتفاق مبارکی شکر بگوید، که یادش افتاد اگر می‌خواهد نجینی را پس بگیرد، باید اژدها را خوشحال و راضی نگه دارد تا آن ماموران مزخرف به لیاقت والای او در امر نگهداری از حیوانات، پی برده و نجینی را پس دهند.
- یاران ما...جای جدیدی را نشان اژدها دهید تا حوصله‌اش سر نرود.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
_چیکار داری میکنی ایوا؟
_ها؟ خب دارم شیرش رو میدوشم رودولف!
_خب داری کاردرستی میکنی، ولی الان میکُشی گاو بدبخت رو!
_چرا؟
_بابا این گاو نره...نمود کمالاتش کجا بود که ازش شیر بدوشی آخه؟ خود شیرش رو داری میدوشی!
_
_آره...همین...بیا برو اونور تا گاوه رو نکُشتی و سایت را نکردی ما رو بدبخت نکردی!

ایوانوا بعد از درک حقیقت رنگش پرید...خودش نیز از جا پرید و از گاو دور شد...خیلی دور شد...سال‌ها دور شد...البته مرگخواران سعی کردند این واقعه را به روی ایوانوا و خود نیاورند...و شما هم نیاورید!

_پس شیر چی شد ماما؟
_یکی نمیخواد بلاخره برای این بچه...چیز...اژدها شیر بیاره؟ اگه موی سر هم داشتیم، حالا یک بار دیگه کچل شده بودیم!
_این هم از تدبیر شماست سرورم، فکر همه چی رو از قبل کرده بودین!
_بجای زبون ریختن، یه شیری جور کن برای این بچه بلا!

لرد ماموریتی به بلاتریکس داده بود و بلاتریکس کسی نبود که اربابش را ناامید کند...پس در عرض پنج ثاینه رفت و با شیر برگشت!
_بفرمایید سرورم!
_ما به شما افتخار می‌کنیم بلا...بیا اژدها...بیا این شیر رو بخور و بخواب!

اژدها شیر را از لرد گرفت و خورد...اما پس از چند ثانیه ازدها دچار حالت عجیبی شد!
_ام...ارباب...فکر کردن میکنم که باید باد گلوی اژی گرفته شدن بشه!
_چی؟ ما عمرا این کار رو نمی...

هنوز جمله ‌ی لرد تمام نشده بود که اژدها آتشی از خود خارج کرد، و این آتش دوباره به جان موهای بلاتریکس افتاد!

_خب....مثل اینکه از این به بعد باید مواظب باد گلو یا معده یا هر باد دیگه‌ی اژدها باشیم!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۳۵ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۳:۳۷:۱۴ یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 312
آفلاین
مروپ با ملایمت جلو رفت تا شیر گاو را بدوشد.
-عزیز مامان... گاو مامان... بیا جلو عزیزم... یکمی فقط میدوشم...
-ما ا ا... نه! نمیشه! ما ا ا...

مروپ که نصف راه را پیموده بود ناگهان نظرش تغییر کرد. برگشت و ایوا را به سوی گاو هل داد:
-برو ایوای مامان! تو میتونی! نه که خودم نتونم ها! فقط... یه جوریم میشه...
-نه!

ایوا مخالفت کرد ولی اژی او را دیده بود و میخواست خود خودش شیر گاو را بدوشد.
-ماما! ایوا! ایوا! ایوا بدوشه!
-ایوا! برو بدوش.

ایوا نگاهی به اربابش کرد و آب دهانش را قورت داد.
پارچه ی لباسش را چند دور، دور انگشتانش چرخاند...
دوباره آب دهانش را قورت داد... و بالاخره زیر نگاه حق به جانب اژی، آرام آرام به گاو نزدیک شد...
پستانش را در دستانش گرفت... و کشید... ولی زیادی کشید!
گاو نر بوده و ایوا هم گاو دوشیدن بلد نبود!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
-ارباب شما غلط املایی داشتین! کریح نه و کریه!

همه با تعجب به شیلا نگاه کردند. زمزمه هایی از جمع مرگخواران به گوش شیلا رسید.

-داشتن که داشتن!
-ارباب به این بزرگی یه کریه رو اشتباه گفتن... به تو چه اصلا!
-شاید کریح یه کلمه جدیده و معنی دیگه ای داره! تو چی می فهمی بچه؟
- این دفعه دیگه به جان تک تک پیچ و مهره هام همش تقصیر اگلانتاینه!

شیلا اهمیتی به زمزمه ها نداد و لرد سیاه هم کلا حواسش به گاوِ علف در دهان بود و چیزی نشنید.
-یاران ما... گاو بگیرید!

گاو که همچنان به مرگخواران زل زده بود، بالاخره موفق شد بر تعجبش چیره شده و علف های داخل دهانش را بجود.

-گاو مامان. زیاد نجوییدی. زود قورتشون دادی.

گاو با نگرانی جواب داد:
-مهم نیست... نشخوار می کنم بعدا!

مروپ با مهربانی جلو رفت.
-گاو مامان... یه کمی شیر داری به ما بدی؟

-ماااااااا!

گاو که تا دو ثانیه پیش در حال حرف زدن بود، زمان را برای "ماااا ماااا" کردن مناسب تشخیص داده بود.




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۲۹ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۸:۵۸ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
- لازم نکرده.
- حتما می خوای یه بلایی سر اژی بیاد. ها؟
- ماما...گاو!
- چی؟ می خوای بلایی سرش بیاید شیلا؟ نکنه می‌خواهی تو جای دختر مارا بگیری. نکنه می خواهی یکی از مارهایت را به جای دختر ما غالب کنی؟
- ماما...گاو!

مرگخواران جوری غرق در بحث بودند که نه به اژدها توجهی می‌کردند، و نه به گاوی که گوشه ای برای خود نشسته و علف می‌جوید.
- ماما...گاو!
- چی؟ کی گاو اژی؟ عه...بی تربیت. این چه حرفی بود که به عزیز مامان زدی؟ گابریل مامان، بدو برو دو قالب صابون بیار. مامان باید دهن بعضی هارو...
- نه بانو...نه. اون گاو رو داره میگه.

سر تمام مرگخواران ‌به طرف گاوی برگشت که علف به دهان گرفته و زیر چشمی به آنها نگاه می‌کرد.
- ماما...گاو!
- اهم!...مرگخوار های مان. می خواهیم ببینیم کی در گرفتن آن موجود کریح ( ) توانایی دارد.


ویرایش شده توسط اگلانتاین پافت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۱ ۱۳:۵۸:۳۷
ویرایش شده توسط اگلانتاین پافت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۱ ۱۵:۲۱:۱۴

ارباب...ناراحت شدید؟








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.