هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۰۶ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

گابریل تیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۵۸:۲۸ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲
از کتابخونه
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
هافلپاف
محفل ققنوس
پیام: 558
آفلاین

-بالشتم کجایی؟دقیقا کجایی؟کجایی تو بی من؟ من چجوری بدون تو بخوابم؟ های های های های😭

سدریک گریه کنان به بالش وفادارش خیره شده بود و گریه کنان روضه میخوند براش!

-بالشت وفادارم،عزیزم،خوشگلم،یادگار کودکی و بزرگسالیم،نفسم من بی تو چگونه باید سر بر زمین بگذارم تا بخوابم؟

سدریک زار زار کنان داشت روضه میخوند طوری که حتی مشنگا هم متوجه ی وجود سدریک شدن!
بلاتریکس که متوجه ی وخیم بودن اوضاع شد،به تام جاگسن چشم غره ای رفت تا تام بره و سدریک رو جمع کنه از وسط خیابون!

-سدریک...امم سدریک بلند شو...من عذر میخوام...این جرقه ای که به ذهنم خطور کرد خیلی برام جذاب بود،اصلا حواسم نبود که چقدر بالشتت برات مهمه!
خرووووپوففففف

سدریک خوابش برده بود! اژی به سدریک زل زده بود،بلاتریکس متوجه ی این چپ چپ نگاه کردن های اژی شد پس فکر کرد جواب سوالش بدست امده!

-اژی ارباب؟...تقویتیت رو میخوای؟
-اژی تقویتی خیلی دوست داره...مثل ماما!
-مرگخوارا سدریک رو بیارین اینجا؛عمر بالشت سدریک تموم شد و به این معنا هست که عمر خودش هم تموم شده پس باید به اژی ارباب بدیمش!
-نه نه...من سدریک دوست ندارم!
-پس چی دوست داری اژدها خان؟
-بالش سدریک رو دوست دارم!


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۳۶ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
فردی در جایی گفته بود "هرکسی باید از هرچیزی یکمی بدونه... علم باید عمومی و درمورد همه چیز باشه." خب... بگذارید این‌گونه بگوییم که در این مورد خاص دورریز تسترال میل کرده بود!

زیرا تام که در یکی از مطالعات عمومی خودش، در جایی که حدس میزد کتاب پند و اندرزهایی برای زندگی از کتابخانه ریونکلا بوده باشد، خوانده بود: "هرچیز تو را نکشد، تقویتت می‌کند." و این ایده بدترین ایده برای اجرا در این زمان و مکان بود. اما یک تامِ عجول هیچوقت به بد بودن یک ایده فکر نمی‌کند!
به همین دلیل سریعاً به سراغ عملی کردن این اندرز بی‌نظیر از پیشینیان رفت.
- من می‌دونم! من می‌دونم!

همه سرها به سمت تام که از شدت لرزش تمام مهره های بدنش در حال ریزش بودند، برگشت.

- باید چنان بلایی سرش بیاریم که تا سر حد مرگ بره! بعد نمی‌میره و تقویت میشه!

و همانطور که مشتش را از شادی در هوا تکان می‌داد، از ناکجا کوکتل مولوتفی در دستانش ظاهر کرد، در یک لحظه فندک اگلا که در دستانش بالاپایین میشد را برداشت، تکه‌ای از رو بالشی سدریک را کند و درون کوکتل مولوتف گذاشت و با فندک آن را آتش زد. دستش را به قصد پرتاب آن بالا برد و همزمان ندای "یا ردای ارباب! " سر داد و...

قررررچ!

- چیشد؟!
- خوشمزه نشون می‌داد. خوردمش.
- آم... این صدایی که الان از شکمت اومد چی بود ایوای مامان؟
- فکر کنم اون تو منفجر شد.

تام با ناباوری به ایوا که همزمان کوکتل مولوتف و دست او را خورده بود و در لحظه اجرا، نقشه‌اش را خراب کرده بود نگاه کرد.
- لااقل... دستمو پس بده.

ایوا دست در حلقش کرده و دست تام را، که اکنون کمی مرطوب شده بود، به او پس داد.
برای اولین بار ایوا ناجی مرگخواران، اژی و حتی نجینی شده بود!

اما سوال اصلی همچنان در جای خود باقی بود... اژدها‌ها چگونه تقویت می‌شدند؟


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۲ ۱۷:۴۱:۴۰
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۲ ۱۷:۴۳:۳۷

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
در کسری از ثانیه، اشک تا نیمه در چشمان اژدها حلقه زد. پوزه‌اش قرمز و کم کم اتاق پر دود شد...گویا اژدهاها چندان از تهدید خوششان نمی‌آمد.
-مامان ماما اژی رو تهدید کرد؟... اژی رو دعوا کردی؟ اژی رو تحقیر کردی؟... الان خوبه قهر کنم؟... می‌خوای خودم رو آتیش بزنم؟... خوبه؟

مروپ به وضوح دست ‌و پایش را گم کرده بود.
-نه اژی مامان... ببینـ...
-نمی‌خوام ببینم... می‌خوام خودم رو آتیش بزنم... ولم کنین!

کسی اژی را نگرفته بود و در واقع همه از مرلینشان بود که او خودش را آتش بزند...
-بگیریییینش!

همه از مرلینشان بود او خودش را آتش بزند...
-جلوشو بگیرین!

همه از مرلینشان بود او خودش را آتش بزند... لاکن جرئت رو به رویی با اربابشان را نداشتند.
بالاخره گرفتن‌های مرگخواران نتیجه داد و اژی از فکر خودکشی بیرون آمد.
-ولی تلاش زیاد خسته‌ام کرد... تقویتی بدین!

اژدها‌ها چگونه تقویت می‌شدند؟


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

گابریل تیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۵۸:۲۸ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲
از کتابخونه
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
هافلپاف
محفل ققنوس
پیام: 558
آفلاین

اما در همین هنگام همه ی مرگخوارا داشتن درباره ی اتفاقی که افتاد حرف میزدن...

-دیدی چه خفن امدن؟خیلی ترسناک و خفن بود!
-اره مثل ورود دیوید کاپرفیلد بود!
-مگه تو مشنگی که فیلمشو دیدی؟
-نه همینطوری توی یه تلویزیون تو خیابون دیدم!
-مطمئنی؟
-اگه مطمئن نبودم که قط...

اینطرف رودولف و رابستن داشتن سر این موضوع بحث میکردن،اونطرف هم لیسا با دومینیک داشت سر اینکه اون مرد هارو از تو لیستش خط بزنه یا نه بحث میکرد،اونور هم مروپ داشت با لینی بر سر اینکه "چرا ارباب باید بخوان مارو تو همچین موقعیتی تنها بذارن"؟ حرف میزدن!

-مرگخوار هااااا!

با صدای داد بلاتریکس همه به خودشون امدن.

-ما الان باید برای این چیزی که نمی خوام نامش رو ببرم و دارای بال هست و از طرف وزارت خونه هست،چیکار کنیم؟

-بلای مامان،برای موجودی به این ریزی اینقدر حرص نخور!
-بانو مروپ؟
-مرگخوارای مامان،شلیل مامان حتما دلیلی برای رفتنش به بلغارستان داشته که به ما مربوط نمیشه!
-اژی...ماما رو میخواد!
-اژی مامان،بهتره دیگه خواسته ی بی جا نکنی وگرنه شامت تا یک ماه کله پاچه و سالاد انجیر مقوی مامان میشه!


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۹

ماروولو گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۳۵ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ جمعه ۱۷ تیر ۱۴۰۱
از من بپرس اصیلم اون لخت و پتی مشنگ پرسته نه عیب نداره چیه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
به محض این که مرگخوارها به بهانه‌ی جست‌وجوی ماما، دور دور بی هدفشان را آغاز کردند، موسیقی پلیسی جنایی در فضا پخش شد و چند مرد با ظاهر نینجا، سوار بر جاروهایی عجیب و پر سر و صدا که روی دسته‌شان عبارت CG125 هک شده بود به آن‌ها نزدیک شدند.

- یاسر یاسر مالک ... ما در موقعیتیم! سوژه رویت شد.
- مالک مالک یاسر ... برای دستگیری اقدام کنید.

موتورسوارها زیاد شدند و کم کم حلقه‌ی محاصره‌شان را اطراف مرگخوارها شکل دادند. مروپ شروع به پرتاب پوست میوه و هسته‌ی پرتقال به سمت مهاجمین کرد. ماروولو بی‌هدف فحاشی می‌کرد و لیسا سعی داشت هیچ یک از آن‌ها را در فهرست افرادی که با آن‌ها حرف نمی‌زند از قلم نیندازد.
محاصره تنگ‌تر شد و عاقبت مرگخوارها تسلیم شدند.

- می‌دونیم لینی ... واقعا جای سواله که «چرا ارباب باید توی این موقعیت بخوان ما رو تنها بذارن؟ »

راکبین پیاده شدند و به سمت مرگخوارها آمدند. یکی از آن‌ها دست انداخت و توله‌اژدها که از ترس زبانش بند آمده بود را از آغوش بلاتریکس بیرون کشید.

- گرفتیمش قربان!

«قربان» که پیرمردی با ریش سفید بود از میان جمعیت سیاه‌پوش ظاهر شد و در حالی که با ناشی‌گری تمام سعی داشت دیالوگ‌هایش را به تاثیرگذارترین شکل ممکن ادا کند، آرام آرام به سوی مرگخوارها حرکت کرد.

- موهاهاهاهاهاها! به سرنوشت جدیدت سلام کن ... اکنون، تو، تحت نظر من، به موجودی تاثیرگذار در نجات نسل بشر خواهی شد! و من، حکیم خیراندیش، اولین درمان قطعی ویروس کرونا را به جهانیان عرضه خواهم کرد! نترس دوست کوچک من. تنها کاری که تو می‌کنی، گزیدن نشیمن بیماران است. بده به من اون داروی زنده رو ببینــ... عه! این که اژدهاست!
- نمی‌دونم قربان! خودتون گفتید جونور مدنظرتون داره دنبال مادرش می‌گرده. ما هم ردیابیش کردیم.
- کوچولو؟ تو هاچی؟
- نه ... مــَ...مـَـ.. مـــن اژی!
- بچه‌ها سوژه رو اشتباه اومدیم.

در کسری از ثانیه مهاجمین ناپدید شدند و مرگخواران جست‌وجویشان را از سر گرفتند.



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۱۱ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

گابریل تیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۵۸:۲۸ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲
از کتابخونه
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
هافلپاف
محفل ققنوس
پیام: 558
آفلاین

-ما باید اول بریم...بلغارستان...ماما بهمون نیاز داره!

مرگخواران هنوز نقشه ای برای سرگرم کردن اژی نداشتن بنابراین تصمیم گرفتن در شهر گشت بزنن تا یکی یه فکر بکری بکنه!

-کجا دارین اژی رو میبرین؟
-اژی عزیز هیچ نگران...نباش! ما میخوایم بریم بلیط بخریم...برات


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۴۷ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه:

وزارتخونه نجینی رو دستگیر کرده و برای سنجش صلاحیت سیاها، اژدهای کوچیکی به نام اژی بهشون داده که پنج روز ازش مراقبت کنن.
اژدها پر توقع و لوسه ولی مرگخوارا مجبورن باهاش کنار بیان. لرد و مرگخوارا اژدها رو پیش مشاور می برن.
لرد سیاه که از روند کار و رسیدن اژدها به سن بلوغ خوشحال نیست و کلا از اژدهاهه خوشش نمیاد، به بلغارستان می ره و مرگخوارا رو با اژدها تنها می ذاره.
بلاتریکس شیشه ای رو روی لینی که دائم می پرسید" چرا ارباب ما رو تو این وضعیت تنها گذاشتن و رفتن؟" وارونه می کنه که صداش در نیاد.

...........................

-اژی جان... مامانت که نیست الان. رفته یه جایی زود بر می...

چشمان اژدها به گشادی دو عدد نعلبکی شد!
-ماما... نیس؟...رفت؟...اژی رو گذاشت و رفت؟

مرگخواران احساس کردند که طوفان جدیدی در راه است!

لینی با نیشش به دیواره های شیشه کوبید. او یک ریونی بود و مسلما فکری بکر در مغزش داشت. همه با دقت به لینی نگاه کردند.
لینی دیواره شیشه را "ها" کرد تا بخار گرفت. بعد با شاخکش نوشت:
- من حتی توی این شیشه هم نفهمیدم که ارباب چطور تو این موقعیت ما رو تنها گذاشتن و رفتن!

یکی از مرگخواران بی اعصاب با عصبانیت شیشه را به سمت دیوار پرتاب کرد. لینی که داخل شیشه پیچ و تاب می خورد، خوشحال شد که لحظه آزادی نزدیک است. ولی شانس نداشت و شیشه بسیار مقاوم بود و نشکست!

اژدها قیافه ای جدی به خودش گرفت.
-ماما نباید تنها بمونه. باید بریم دنبالش! تنهایی می ترسه!


مرگخواران اژدها را بیرون بردند. خوشحال بودند که این نوع اژدها قرار نبود خیلی بزرگ شود. خیال نداشتند به بلغارستان بروند. ولی حالا باید به بهانه رفتن به بلغارستان کمی سر اژدها را گرم می کردند.... شاید مادر کچلش را فراموش می کرد!
و البته شیشه حاوی لینی را هم فراموش نمی کردند!





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۲۹ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
اژی با شنیدن اسم مرکز مشاوره بعد از چند تایی جرقه زدن، جیغش به هوا بلند شد.
- نمیخوااااااااااااااااام!
- اژی مامان برای تو میخوایم تغییر بدیم.
- گفتم نمیخوااااااااام، یا یه جای دیگه رو تغییر بدین یا "تغـ"تون رو عوض کنید.
- اما اژی مامان...
- الان دارم ناراحت میشما!

گویا مرگخوارها چاره ای نداشتن. باید به ساز اژی میرقصیدن.

- واقعا چرا ارباب باید توی این موقعیت بخوان ما رو تنها بذارن؟
- لینی معجون رهاسازی سوزن گیر کرده بدم؟
- نه یکی بیاد منو توجیه کنه که واقعا چرا ارباب باید توی این موقعیت بخوان ما رو تنها بذارن؟

مرگخوار ها از لینی به ستوه اومده بودن. بنابراین بلاتریکس در اقدامی حرفه ای شیشه ای رو وارونه روی لینی قرار میده و بعد از اون لینی فقط تصویر بود و صدایی ازش به گوش نمیرسید.
- خب حالا به ادامه ی کارتون برسید! داشتیم چی میگفتیم؟
- .... .... ..... ..... .... .... ...؟

اژی با لبخند ژکوندش به بلاتریکس خیره شده بود!

- .... .... ..... ..... .... .... .... ...؟
- موهای اینو بزنیم از ته بدیم ماما بذاره رو سرش!
- .... .... ..... ..... .... .... .... ...؟


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۰:۲۸ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۹

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
اژی لبخند زد.
مرگخوارا آب دهانشون رو قورت دادن.

اژی حس خوب و جالبی داشت. حس مهم بودن. حس در مرکز بودن، و این براش به شدت شیرین بود، شیرین مثل گوشت تسترال.

از اون طرف، مرگخوارا حس میکردن دهنشون قراره تبدیل به زمین کوییدیچ بشه. همونقدر بزرگ، همونقدر جادار، و همونقدر غیر مطمئن با احتمال انواع سوانح مرگبار.

- چه تغییری حالا؟

مرگخوارا کم کم شروع کردن به متفرق شدن. سر همه شون به شدت شلوغ به نظر میرسید. و البته همه شون از شدت استرس خیس عرق شده بودن و صدای تپش قلبشون توی سراسر مرکز مشاوره میپیچید.

مروپ به مرگخوارا نگاه مرگباری کرد.
- دارید مامان مروپ رو عصبانی میکنید ها...

زمزمه های "غلط کردیم" بین مرگخوارا پیچید و دوباره جمع شدن. البته هنوزم از استرس و نگرانی می لرزیدن.
مروپ بهشون نگاه کرد... و گفت:
- خب؟ مرگخوارای پسرِ مامان میخوان چیو تغییر بدن به خاطر اژی؟

مرگخوارا همه شون به هم نگاه کردن. هیچکس جرئت نداشت صحبت کنه، تا اینکه مروپ با صدای بلند گفت:
- بریم دکوراسیون مرکز مشاوره رو به خاطر اژیِ مامان عوض کنیم که احساس راحتی بیشتری بکنه.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۲ ۱۰:۴۰:۴۳
ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۲ ۱۰:۴۱:۴۱



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۰:۱۷ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
سدریک که تازه داشت به خواب می‌رفت، با دیدن اژدها که تازه داشت از خواب حاصل از هیپنوتیزم برمی‌خاست، خودش و بالشتشو روی گونی حاوی "تغذیه مناسب" پرت می‌کنه.
- نه تو رو هلگا به زبون نیارش! الان باز باید بریم چهارتا تسترال براش کباب کنیم یا یکیو شیر کنیم بدیم بخوره.

مروپ که با پرتاب شدن سدریک روی گونیش، امنیت تغذیه‌های مناسب داخلش رو در خطر می‌دید، تکونی به گونی می‌ده تا سدریک و بالشتش از اونورش شوت شن کنار.
- خیله خب می‌تونیم بعدا برای اژی به فکر تغـ... عه بیدار شدی؟

مروپ نطقش رو با دیدن اژی که حالا از جاش بلند شده بود و مستقیم بهش خیره شده بود قطع می‌کنه. اما اژدها بخشی از جمله رو شنیده بود به هر حال.
- تغ چیه؟ می‌خوام!

مروپ با اخطار سدریک، به زبون آوردن کلمه "تغذیه" رو خطرناک می‌دید، برای همین با نگاهش به مرگخوارا می‌فهمونه که اونا باید پاسخگو باشن.
مرگخوارا هم که منظور مروپو فهمیده بودن، سریعا از هرجا که شده کتاب فرهنگ لغات جور می‌کنن تا یه چیز آسون و بی‌خطر که حاوی تغ یا تق باشه رو پیدا کنن و تحویل اژی بدن.

اما فهرست کلماتی که زیرلبی جاری می‌شد تا مروپ یکیشو برگزینه بسیار سخت بود به طوری که مروپ حتی معنی بعضیاشون یا حتی کاربردشون رو نمی‌دونست. پس تصمیم می‌گیره به توانایی خودش اکتفا کنه.
- اژی هلوی مامان، داشتم می‌گفتم باید به خاطر تو به فکر "تغییر" باشیم.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.