هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-رودولف! وقت و بی وقت با صدای نکره می زنی زیر آواز... الان لالایی بگو!

رودولف این یکی را خوب بلد بود. با صدایی پر از بغض شروع کرد:
-لالا لالا اژی کوچولو... بیدار شدنتو نبینه هکولو...
لالا لالا نوه مروپی... اگه بیدار بشی یهو می بینی که توی جوبی...
لالا لالا فرزند ارباب... امیدوارم همین امشب بمیری تو خواب...

طولی نکشید که صدای خرو پف اژی به هوا بلند شد.

لرد و مرگخواران قصد کشیدن نفس راحت داشتند... که نشد!

"خُر" ها مشکلی نداشت...مشکل از جایی شروع می شد که تنفس اژی به مرحله "پُف" می رسید!

با هر پف، زبانه آتشی از دهان اژدها خارج می شد.
اولی ردای تام را سوزاند! دومی شلوار مارولو را ...
تام و مارولو کلا و برای همیشه و به شکل غیر قابل بازگشت بی آبرو و بی حیثیت و بی ارزش شدند!
ولی گذشته از این، مرگخواران دچار وحشت شده بودند. رودولف که شدیدا نگران موهای زیبای همسرش بود، به طرف اژی رفت تا بیدارش کند؛ ولی صدایی متوقفش کرد.
-فکرشم نکن! به زور خوابیده و از دستش راحت شدیم.

-مطمئنین راحت شدیم ارباب؟ من اصلا احساس راحتی نمی کنم!

-کسی شلوار اضافه نداشت؟ اوهوی...رودولف؟




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۱۱ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
_کار خودته آووکادوی مامان!
_مادر؟ منظروتون چیه؟
_از این مرگخوارهای مامان آبی گرم نمیشه...الان ساعت‌های متمادی‌ای هست که فقط دارن به هم دیگه نگاه میکنن...البته کسی به اگلانتاین نگاه نمیکنه، کریه به نظر میرسه!
_چطور آخه مادر؟
_از روشی که مامان برای خوابوندنت در خردسالی انجام میداد، استفاده کن!

لرد ولدمورت به خاطرات گذشته رفت...به کودکی...به نوزادی...به وقتی که باید در آغوش مادرش خواب می‌بود...
_مادر...ما خیلی فکر کردیم...شما احیانا در کودکی ما رو رها نکرده بودین و من در یتیم‌خانه پرورش یافتم؟
_حتما باید یاداوری میکردی که برات کم گذاشتم؟ خب من مادر خوبی نبودم، میدونم...این چمدون من کجاست، از اول نباید مزاحمت میشدم و باید میرفتم خانه سالمندان!
_نچ‌نچ‌نچ...میدونید چیه؟ با توجه به خوانده‌هام از کتابهای روانشناسی، فکر کنم دلیل این رفتار های لرد نشات گرفته از عقده‌های دوران کودکی...
_داریم صدات رو می‌شنویم تام!
_عه..چیزه ارباب...نه...منظورم این بود که...این بود که...خب...بهونه ای ندارم! چشم...الان میرم خودم که کله‌ام رو یک بار دیگه بِکّنَم!
_مادر..ما نیز منظوری نداشتیم...صرفا خواستیم بگوییم به یاد نداریم که چگونه کودکی را باید خواباند!
_کاری نداره نواده‌ی اصلیم...بذار من بهت بگم!

ماروولو جلو رفت و مروپ را برداشت و روی پایش گذاشت!
_خوب نگاه کن...من مادرت رو اینجوری میخوابوندم...میذاشتم روی پام و بعد اینجوری پام رو تکون میدادم!

و سپس با تمام توان شروع به تکان دادن و لرزاندن پایش کرد...
_خوب دقت کن...میبینی؟ الان چه اتفاقی داره میوفته؟ داره غنی سازی میشه...گلوبول‌های قرمزش داره از پلاسماش جدا میشه و این باعث بیهوش شدنش میشه...پای من به عنوان سانتیفوژ عمل میکنه!
_یکمی خشن نیست فقط؟
_نه...به قسمت خشنش نرسیدیم هنوز...اگه اینجوری بچه نخوابید، مرحله بعد اینه که اینقدر میزنیمش تا گریه کنه و خسته شه، بعد میخوابه!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
اگلانتاین از جمله اژی دو کلمه شنید. دو کلمه حیاتی که به مانند ریموت کنترل او عمل می‌کردند و هنگام شنیدنشان اراده خود را از دست داده و گویی مسخ شده باشد، شروع به خواندن می‌کرد. "حالا لالا"!
به همین دلیل، به محض پایان جمله اژی، پیپ را به کناری گذاشته و به وسط صحنه پرید.
- حالا حالا حالا حالا! همه دستا به بالا!

الکساندرا خیلی وقت بود که از مرکز توجهات خارج شده بود.
او به خروج از مرکز توجه عادت نداشت. در نتیجه، به محض اینکه فرصت را مناسب دید، با شیرجه ای تریبون را از دست اگلانتاین دزدیده و بی‌توجه به نگاه پر از "تنها گیرت بیارم پیپ رو می‌کنم تو چشت"ای که اکنون کاملا از طرف اگلانتاین دیده میشد، ادامه داد:
- حالا حالا حالا حالا! همه دستا به بالا!

به مانند الکساندرا، اگلانتاین هم از خروج از مرکز توجهات خرسند نبود، به همین دلیل اوهم تلاش کرد تا جایگاهش را پس بگیرد.
- حالا حالا حالا حالا!
- همه دستا به بالا!
- ماما اینا دارن خوابمو می‌پرونن!

و در نهایت با نگاه خون‌آلود لرد، دو مرگخوار دست از نبردی، که تام می‌توانست با توجه به خوانده هایش در کتاب های روانشناسی بگوید ریشه در تجارب دوران کودکی دارد؛ برداشتند.

لحظه‌ای بعد، تمام مرگخواران برای راهی جهت خواباندن اژی، نگاه هایشان را با یک دیگر رد و بدل می‎کردند.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۴ ۱۴:۳۹:۲۸
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۴ ۱۴:۴۱:۰۳

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۵۴ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۳۴:۱۸
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
با هر زور و زحمتی که بود بالاخره رودولف از پاتیل بیرون کشیده شد تا پوشک اژی را عوض کند.
مرحله پهن کردن پوشک روی زمین و قرار گیری اژی روی آن، کار سختی نبود. سختی کار، از آنجا به بعد شروع شد.

-بچرخ سمت چپ... بچرخ سمت چپ... چپ... اون راسته! چپ!

اژی اصلا کمکی نمی‌کرد.
-داد زدی؟ ماما... گنده بک داد زد! همه کارای من رو با منت انجام می‌دن!... مگه تقصیر منه اومدم به این دنیا؟ مگه من خواستم بیام به این دنیا؟ مگه من گفتم من رو بیارید؟... شما آوردید... شما مسئولید در مقابل من!

و سیل اشک اژی باز به راه افتاد.

-خیس شد... پوشک خیس شد! یکی دیگه بدین!

رودولف هیچگاه در بدترین کابوس‌های شبانه‌اش... کابوس شبانه که نداشت البته... شب تا صبح بیدار بود.
رودولف هیچگاه در بدترین کابوس‌های سر صبحش هم روزی را نمی‌دید که مجبور به تعویض پوشک اژدهایی دوبرابر سایز خودش شود.
-تموم شد!

-خوبه... حالا لالایی بخونین تا بخوابم... خسته شدم!



I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۲۹ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۸:۵۸ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
رودولف نگاهی به چهره ی عصبانی لرد انداخت. پاتیل را از دست بلاتریکس کشید، درونش نشست و پشت سرش در پاتیل را گذاشت و خود را درون آن حبس کرد.

- از دار دنیا یه شوهر داشتم که اونم عقلشو از دست داد.
- نگران نباش بلا...یه خوب‌ِشو برات دست و پا می‌کنیم‌.
- واقعا ارباب؟
- بله...اگه همین حالا اون لندهورو از توی پاتیل بیرون بیاری تا اژی رو از دست مادر بیچاره‌ی ما بگیره.

مروپ چمدانی از زیر بال اژدها بیرون کشید.
- مادر بیچاره؟ من میرم خونه ی سالمندان.
- مادر!
- من اگه بیچاره نبودم که نه ماه تو رو نگه نمیداشتم...لگد هاتو تحمل نمی‌کردم. من اگه بیچاره نبودم که صبح تا شب برای تغذیه تو خودمو به آب و آتیش نمی‌کشیدم...من اگه بیچاره نبودم که...

لرد پشیمان از گفته اش، سعی می کرد حرفش را عوض کند اما نمی‌توانست کلمه جایگزین بهتری بیابد.
- نه مادر. نه! منظورمان این نبود که...منظورمان...منظورمان...
- زحمت کش ارباب...مادر زحمت کش!
- نخیر. اشتباه گفتی تام...منظور ما مادر زحمت کش بود. ما درست گفتیم.

مروپ اشک هایش را پاک کرد، لبخندی زد و چمدان را به زیر بال اژدها برگرداند تا برای خانه ی سالمندان های بعدی، در دسترسش باشد.


ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۱۹ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

گابریل تیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۰۸:۰۲ دوشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
از کتابخونه
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
هافلپاف
محفل ققنوس
پیام: 558
آفلاین

-اخخخخخ...چرا همیشه من؟ چرا همش منو میزنین؟ این همه ادم هست اینجا...این همه مرگخوار!
-احیانا این یک حرف محفلی نبود؟
-دهنت رو ببند تام!
-چشم ارباب.
-خوب شد...حالا یکی بیاد این اژی مارا عوض کند!
-مروپ برو اژی رو عوض کن...بدوو!
-چشم ماروولو!

مروپ با چشمانی خیس به سمت اژی رفت و از دستان لرد گرفتش...

-هلوی مامان،نبودی ببینی نوه ام عاشق شده بود،دم بخت بود! اما یکی بهش پشت کرد! شکست عشقی خورد دهن اتیشی مامان!
-این بچه عاشق شده؟
-بله شلیل مامان!

ولدمورت با صورتی خشمگین به سمت رودولف رفت...

-تو به اژدهای ما چیزی یاد دادی؟


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۱۰ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۳۴:۱۸
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
-دوره و زمونه بد شده... عجیب بد شده. من نمی‌فهمم این ساحره‌‌ها چی شد اینقدر پررو شدن... شما یادتون نمیاد... زمان سالازار که این چیزا نبود... زن تو روی شوهرش وایسه؟... بزنه تو سرش؟... وامصیبتا!... اون دوره و زمونه از زن جماعت فقط یه کلمه می‌شنیدی... چشم! صبح پا می‌شدن، صبحونه می‌دادن... شوهر رو راهی می‌کردن، تا وقتی هم اون برگرده، می‌شستن و می‌سابیدن و می‌پختن... بعدم یه بچه می‌افتاد بغلشون... بابای بچه اصلا نمی‌فهمید این بچه کی به دنیا اومد، کی بزرگ شد و رفت هاگوارتز... به خودش می‌اومد می‌دید عه، عروسی بچه‌اس!... خودمون کردیم!... خودمون این بلا رو سر خودمون آوردیم... هی لباس روشن فکری کردن تنشون و گفتن حقوق برابر، حقوق مساوی... بیا! حالا مثل تسترال از صبح تا شب جون بکن، شبش زنت بزنه تو سرت که بیا کهنه بچه عوض کن! ای خـــــاک!

و دو دستی فرق سر رودولف کوبید.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۰:۵۹ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۸:۵۸ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
مرگخواران نه علاقه ای به جواب دادنِ سوال اژی داشتند و نه توضیحی برای نشان دادن تفاوت ها، پس همه‌ی سر ها دوباره به سمت رودولفی برگشت که سعی می‌کرد خود را پشت یکی از پاتیل های هکتور پنهان کند.
- آره...خود خودشه.
- اصلا آدم بهتری از رودولفم مگه سراغ داریم؟
- خب شروع کن دیگه...

رودولف سرش را از پاتیلی که تازه در آن جا خوش کرده بود، بیرون آورد.
- چی؟ چرا به من نگاه می‌کنید همه؟
- بیا بیرون ببینم...باید اژی رو عوض کنی.
- ها؟ وایسا ببینم. رودولف؟ رودولف قمه به دستی که وقتی کسی اسمش رو میشنوه چهار ستون بدنش میلرزه؟ وقتی کسی یاد خالکوبی هاش میفته از شدت...

شترق...
بلاتریکس نگذاشت جمله اش تمام شود. پاتیل را بلند و در هوا برعکس کرد و به رودولفی که روی زمین پخش شده بود تشر زد.
- پاشو جمع کن خودتو ببینم...مرتیکه متوهم!
- آخه چرا من بلا؟ چرا من؟
- تو تنها مرگخوار متأهل اینجا نیستی مگه؟




ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۰:۲۹ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
لرد نگاه مرگخوارا رو دنبال کرد.
و نگاه سنگین خودش هم روی رودولف قفل شد.

- ارباب من فقط تلاش کردم درس زندگی رو یادش بدم... خوب بود قمه میدادم دستش؟
- از جلوی چشممون دور شو رودولف. اوه نه... دور نشو. یه بوهایی داره میاد.

مرگخوارا هوا رو با تمام قدرت فرستادن توی بینی و ریه هاشون. ولی نتونستن بویی حس کنن.

- فنر؟ چند وقته حموم نرفتی؟
- سلام ارباب. خوبید ارباب؟ ارادت، خیلی ارادت. آخرین بار دو ماه پیش از غیبت صغرای شما که همین چند روز پیش شروع...
- داری مسئله ریاضی طرح میکنی برامون؟
- ارباب من ریاضیات جادویی رو مردود شدم تو هاگوارتز.
- یعنی دو به اضافه دو رو نمیدونی چند میشه؟

لرد نفس عمیقی کشید... و قبل از اینکه فنریر بخواد جواب بده، گفت:
- ما فکر میکنیم اژی از شدت هیجان خودشو کثیف کرده... اصلا مگه این بچه به بلوغ نرسیده؟ چجوری خودشو کثیف کرده تو این سن؟ ما به این سن رسیده بودیم کمد ملت رو آتیش میزدیم!
- نفرمایید ارباب، اژدهاس بهرحال. فرق داره فیزیک بدنیش کلا با شما. الان باید پوشکشو عوض کنیم فکر کنم... نه؟
- الان گفتی من مثل ماما نیستم؟




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۸:۵۶ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

گابریل تیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۰۸:۰۲ دوشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
از کتابخونه
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
هافلپاف
محفل ققنوس
پیام: 558
آفلاین

بله لرد برگشته بود! لینی بالا و پایین میرفت و همینطور بشت سر هم میگفت"چرا ما از دست ارباب ناراحت بودیم؟" بلاتریکس هم نفسی راحت کشید که دیگه لازم نیست از اژی مراقبت کنن!

-ماما...ماما باید بدونی...تو این مدت هم میلک شیک خوردم هم شکست عشقی وهم تو مسابقه ی محله بردم!
-مرگخوران این بی خرد چه میگوید؟
-ماما ماما میدونستی مرگخوارات خیلی بدجنسن!...برام دوغ نخریدن!
-مادر ارجمند ما دارای کمالات هستیم،این بی خرد را از من جدا کنید مرگخوارا!
-ماما...تو هم کمالات داری؟
-لرد بزرگ همیشه کمالات داشته!

در اون لحظه چشم همه غیر از لرد به سمت رودولف چرخید،کسی که کلمه ی کمالات رو کاملا به طور افتضاحی به اژی فهمونده بود!


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.