هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۴۲ جمعه ۱۱ مهر ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
بررسی پست شماره ۴۳۷، قصر خانواده فلک زده مالفوی، لاوندر برا‌ون:

لاوندر عزیز، همونطور که قطعا می‌دونین تو رول نویسی گروهی، یعنی کاری که ما تو این سایت به طور معمول انجام می‌دیم، اصل بر ادامه دادن پست نفر قبله. حالا آیا شروع پست شما دقیقا از ادامه پست دراکو بوده؟ خیر. شما دو پست قبل رو تقریبا نادیده گرفتین و در واقع پست خودتون رو ادامه دادین.
خیلی مواقع ممکنه با روند یه سوژه موافق نباشیم و یا ایده بهتری برای سوژه داشته باشیم. اینجور مواقع باید در حد چند خط هم که شده، ایده نفر قبل رو ادامه بدیم و بعد یه جور ردش کنیم. این یه جور احترام به نویسنده قبلیه و درواقع مهارت شمارو نشون می‌ده. البته شما به پست دراکو دوباره برگشتین. لاکن راه بهتری هم براش پیدا می‌شد. گاهی یک نفر یه سوژه رو خراب می‌‌کنه. منظورم از خراب اینه که عملا پستش مسیر سوژه رو به سمتی می‌بره که غیر قابل ترمیمه... حتی در این حالت هم نادیده گرفتن پست آخرین گزینه ماست!
ممکنه شما از اینکه دراکو تونسته اینقدر زود لاوندر رو گول بزنه خوشتون نیاد و یا حتی خلاف ایفای نقش لاوندر باشه که اینقدر زود گول بخوره، لاکن باز نباید پست رو از وسط پست قبلی ادامه بدین.
می‌شد اینجوری بنویسین که همه اینا رو دراکو داشته تو سرش نقشه می‌کشیده و وقتی به لاوندر رسیده، نقشه‌هاش نقش بر آب شده. یا مثلا دقیقا همونجایی که دراکو خوشحال بوده از گول زدن لاوندر، لاوندر می‌زد تو ذوقش. لااقل پست ایزابلا اینجوری حذف نمی‌شد.

نقل قول:
-عه سلام!
-سلام.

سکوت.

-لاوندر میگم چقدر جوراب هات قشنگه منو به یاد خدمتکار بوگندو مون میندازه ...

ننویسین سکوت. توصیف کنین!
توصیف این صحنه‌هاست که پست معمولی و خوب رو از هم متمایز می‌کنه.
اتفاقا توصیف اون فضای سنگین بین یه محفلی و یه مرگخوار سخت نیست.

نقل قول:
-لاوندر میگم چقدر جوراب هات قشنگه منو به یاد خدمتکار بوگندو مون میندازه ...
-چی گفتی؟
-نه به یاد یه خاطره خوش میندازه .
-اوهوم.
-یا موهات منو به یاد جارو های های حصیری میندازه ... چی بود...
-چی گفتی؟ من الان اعصاب ندارمااا!
-نه بابا... میخواستم بگم که... کلا همه چیه تو منو به یاد خاطره های خوبم میندازه .
-واقعا؟
-آره واقعا!

این دیالوگ‌ها باور پذیر تر از دیالوگ‌های پست دراکو بودن. تو‌ پست دراکو لاوندر خیلی زود گول خورد. اما به هرحال همونطور که قبلا گفتم، نباید بازنویسی می‌شدن. اما جدا از اون، لاوندر کتاب شخصیت عصبی نداشت... درسته؟ شما قطعا می‌تونین شخصیت لاوندر رو طبق سلیقه خودتون پرورش بدین، اما خب نمی‌تونین کتاب رو نادیده بگیرین. یه چارچوبی تو کتاب برای شخصیتتون تعیین شده که شما نباید ازش بزنین بیرون. این چیزیه که تو چت باکسم ازتون دیدم. لرد رو به اسم صدا می‌زدین قبلا. در حالی که تو کتاب حتی رون و هرمیون به سختی همچین کاری می‌کردن! دیگه ته جلد هفت نویل خواست مرزهای شجاعت رو جابه‌جا کنه اسمش رو صدا زد! این خلاف ایفای‌نقشه. دقیقا مثل اینکه من بلاتریکس برم دامبلدور رو پیر ریش دراز خطاب کنم! دامبلدور یکی از قوی ترین جادوگر‌های زمانش بوده و قطعا بلاتریکس کتاب ازش می‌ترسید، پس من نمی‌تونم چارچوب شخصیتم رو دور بزنم!

نقل قول:
ولی...
-خب که چی دراکو؟
-اینکه... خب تو الان برای چی توی خونه ی ما نیستی؟
-دلم نمیخواد اونجا باشم.
-آمممم...

اینجا بازم این اتفاق افتاده که پست‌های قبل رو ندید گرفتین. دراکو دنبال ضامن بود. چرا موضوع ضمانت حذف شد؟

نقل قول:
-نه!
-حرف نزن! کروشیو!


و اینجا... من از مرگخوارایی که بی‌دلیل و فقط برای نشون دادن عصبانیت از کروشیو استفاده می‌کنن ایراد می‌گیرم، بعد لاوندر که رو شیشه قطار واسه رون قلب می‌کشید و ون‌ون صداش می‌کرد، اشکش دم مشکش بود و لباس صورتی می‌پوشید، کروشیو زد به دراکو؟! اصلا محفلی‌ها از طلسم‌های ممنوعه استفاده می‌کردن؟ اونم کروشیو؟ ذات کروشیو خبیث و سیاه بود! هری بعد مرگ سیریوس و اون همه نفرتی که از بلاتریکس داشت، به سختی ازش استفاده کنه. که البته اونم یادم نیست که موفق شد یا نه!

به طور کلی، چارچوب کلی پستتون خوب بود. ولی مسیر سوژه رو کلا بیخیال شدین. حتی آخر پست هم اشاره‌ای به سوژه نکردین.
فراموش نکنین که هر فرد، برای پستی که می‌زنه زمان می‌ذاره و اون پست براش مهمه. پس نادیده گرفتن اونا باعث ناراحتی اون فرد میشه.
شخصیت دراکو خیلی متفاوت با چیزی که ما می‌دونیم بود.
اما چیزی که از شخصیت لاوندر مدنظر دارین رو به خوبی تونستین به تصویر بکشین. البته می‌تونین با یه دلیل قانع کننده‌ترش بکنین. مثلا بعد از شکست عشقی که از رون خورده اینجوری بداخلاق و بی اعصاب شده... یا هرچی که باعث بشه این تفاوت شخصیت بین کتاب و سایت توجیه بشه.

موفق باشید.





I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۰۵ جمعه ۱۱ مهر ۱۳۹۹

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۳:۱۰:۳۵ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 312
آفلاین
سلام ارباب!
ارباب واسم اینو نقد میکنید؟


سلام ایوا!

آروم بگیر ایوا!

نقد پستت رو با کانگورو فرستادیم... یه کمی هم با هم بپرین!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۲ ۲۳:۲۱:۲۲



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
سلام ربکا! خوبیم ربکا!
خیال نداری برای هر قسمت خاطراتت نقد بخوای که ربکا؟ ما گناه داریم!


بررسی پست شماره 563 خاطرات مرگخواران، ربکا لاکوود:


نقل قول:
"اگه اون دختره (فکر کنم اسمش رز بود)، نمیومد من تا الان مرده بودم. فکر کنم بهش مدیونم؛ البته اگه قولی که بهش دادم و قولی که به من داد رو فراموش کنم. هرچند، به نظر نمیاد کار منو اون به همین دیدار کوتاه ختم شده باشه...
شروع کمی مبهم بود. این اشکالی نداره. ولی جمله ها حالتی داشتن که من چند بار برگشتم از اول خوندم که متوجه منظور بشم. جمله "فکر کنم بهش مدیونم، البته اگه قولی که بهش دادم و قولی که به من داد رو فراموش کنم"، باعث این اتفاق می شه. کمی پیچیده اس. کمی سنگین و کمی مبهم.


نقل قول:
دختر از سرما دندان‌هایش به یکدیگر برخورد می‌کرد. آب‌دهانش را قورت داد و سعی کرد نلرزد. لخته‌های خون را لابه لای دندان‌هایش احساس می‌کرد. خواست چیزی بگوید اما همه‌ی حرف‌هایش در دهان بازش ختم شد. هرچه توان در بدنش داشت را متمرکز کرد تا بتواند حرفش را بزند اما باز هم نشد.
این پاراگراف منظورتو می رسونه. صحنه رو کاملا می شه تصور کرد، ولی جمله ها کمی خواننده رو گیج می کنن. مثلا "حرف هایش ختم شد" جمله ای نیست که به شنیدنش عادت داشته باشیم. ختم شدن به معنی پایان یافتنه... ولی معمولا نمی گیم فلان چیز ختم شد! بهتر بود به جاش از فعل عادی تری استفاده می شد. "دختر از سرما..." هم زیاد قشنگ نیست. به جاش می شد گفت " از شدت سرما دندان های دختر به هم برخورد می کردند...".


نقل قول:
مرد شلاق را تکانی داد و روی شانه‌اش گذاشت. به صورت دختر نگاه کرد. موهایش جلوی دیدن چشمانش را گرفته بود
موهایش جلوی دیده شدن چشمانش را گرفته بود.


نقل قول:
اما از لابه لای آنها، باز می‌شد چشمان براق و بنفش دختر را ببیند.
به جای "می شد" بهتر بود از "می توانست" استفاده می کردی. یا می نوشتی " می شد دید"... آدم موقع خوندن، بیشتر از داستان و صحنه ها، درگیر جمله ها می شه.


نقل قول:
دختر از سرما می‌لرزید ولی کاملا معلوم بود که می‌خواهد آن را پنهان کند. آیا دختر فکر می‌کرد او نخواهد فهمید که سردش شده است؟
دختر دوم لازم نبود تکرار بشه. فاعل همون دختره. اینجوری:
دختر از سرما می‌لرزید ولی کاملا معلوم بود که می‌خواهد آن را پنهان کند. آیا فکر می‌کرد او نخواهد فهمید که سردش شده است؟

این جا برعکسه:

نقل قول:
دختر از سرما می‌لرزید ولی کاملا معلوم بود که می‌خواهد آن را پنهان کند. آیا دختر فکر می‌کرد او نخواهد فهمید که سردش شده است؟ در زمستان‌های روسیه، کمتر کسی می‌تواند با لباس‌های پاره و کهنه دوام بیاورد و یا حداقل سردش نشود.
صدایش را صاف کرد.
باید گفته می شد که چه کسی صدایش را صاف کرد.

در این مورد خیلیا اشکال دارن. سعی می کنم یه بار دیگه به ساده ترین شکل توضیح بدم.

توی جمله یه فاعل داریم. کسی که کار رو انجام می ده. یه توضیحی در مورد اون می دیم. بعد از اون توضیح، هر عمل و رفتاری که بنویسیم برمی گرده به همون شخص... تا جایی که فاعل عوض بشه!

نقل قول:
دختر از سرما می‌لرزید ولی کاملا معلوم بود که می‌خواهد آن را پنهان کند. آیا دختر فکر می‌کرد او نخواهد فهمید که سردش شده است؟ در زمستان‌های روسیه، کمتر کسی می‌تواند با لباس‌های پاره و کهنه دوام بیاورد و یا حداقل سردش نشود.
صدایش را صاف کرد.
دختر از سرما می لرزید.
دختر فاعله! بعد از این، دیگه لازم نیست اسم یا ضمیر بیاریم براش. می تونیم همینجوری هر توضیحی بدیم. همش بر می گرده به دختر. مثلا:
دختر از سرما می لرزید. لباس هایش برای آن سرمای شدید کافی نبود. دستش را به سمت آتش شومینه گرفت که شاید کمی گرم شود. کفش های خیسش را از پا در آورد.

می بینی؟ کاملا مشخصه که کل این توضیحا مال همون شخصه. دیگه لازم نیست من هی بگم دختر این کار را کرد... ولی اگه وسطا در مورد یه نفر دیگه توضیح بدیم، فاعل عوض می شه. مثلا:

دختر از سرما می لرزید. لباس هایش برای آن سرمای شدید کافی نبود. مرد به سمت پنجره رفت. دستش را به سمت آتش شومینه گرفت که شاید کمی گرم شود. کفش های خیسش را از پا در آورد.

از قسمت "مرد به سمت پنجره رفت" به بعد، هر توضیحی که بدون اسم بردن بدم، بر می گرده به مرد. فاعل اون جا عوض شده.
برای همینه که توی توضیح شما هم "صدایش را صاف کرد" هم بر می گرده به دختر!


ورود دختر انگلیسی و حرفاش با مرد خوب بود. صحنه کشته شدن مرد کمی ناگهانی اتفاق افتاده. هر چی باشه اون یه مرده و قدرت بدنی داره. یه شلاق هم توی دستشه...برای خنجر زدن، خیلی باید به طرف نزدیک شد. حین همون حرفا می تونستی اشاره کنی که حواس مرد پرت شد و دختر کم کم بهش نزدیک شد و یهو شلاقش رو گرفت و قبل از این که مرد بتونه حرکتی بکنه، بهش خنجر زد.


نقل قول:
-بهم قول بده... قول بده اگه یه بار دیگه همو دیدیم هرکاری که بهت می‌گم بکنی.
-هرکاری؟! من جونمو می‌خوام.
منظورش جونمو دوست دارمه؟ چون این جا "می خوام" نمی تونه اون معنی رو بده.


داستانت به اندازه کافی کشش داره و کنجکاو کننده اس. چون قراره ادامه داشته باشه، این اتفاق خوبیه. بعضی از جمله ها ایرادای کوچیکی داشتن که گفتم، ولی کل داستان مبهم نبود. حتی با همون جمله های ایراد دار هم تونستی حس و حال ماجرا رو به خواننده منتقل کنی.

ربکات خوب بود. نه زیادی شجاع و نه زیادی ترسو. نه کاملا قهرمان و نه کاملا قربانی. همین تعادله که شخصیت رو واقعی تر و دوست داشتنی تر می کنه. مثلا اون دختر(رزالین) حداقل فعلا به اندازه ربکا واقعی نیست. زیادی بی نقص و بدون اشتباه به نظر می رسه. شاید در ادامه داستان نظر خواننده عوض بشه. باید صبر کنیم و ببینیم چی می شه.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۸:۰۴ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹

ربکا لاک‌وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲
از از تاریک‌ترین نقطه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 326
آفلاین
:خرده‌های لامپ را کنار می‌زند:

سلام ارباب‌ . خوبین ارباب؟
سعی کنین به لامپ توجه نکنین ارباب! چیز خاصی نیست!

خیلی تلاش کردم جدی بنویسم ولی طولانی ننویسم. فکر کنم موفق نشدم!

راستی! قول میدم دفعه‌ی بعد لامپا نترکن! البته مشکل از من نیست، مشکل از لامپه!


Mon Grand Seigneur
fille française
♡ Only Raven ♡


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵ چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۹۹

لاوندر براون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۲۴:۵۴ سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲
از عشق من دور شو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 263
آفلاین
سلام لرد عزیز.

اینو نقد میکنین؟

به دراکو هم بگین اینقدر به پر وپای دخترای مردم نپیچه! حواستون نباشه میشه یکی مثل رودولف ها!


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۱۶ چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
سلام افلیا!


نقل قول:
واسه‌ی در هم نگران نباشید...خودم یکی میذارم جاش
واسه در نه، ولی ما کمی نگرانیم که وقتی در رو می ذاری سر جاش، چه بلایی سر بقیه خونمون میاد!


بررسی پست شماره 562 خاطرات مرگخواران، افلیا راشدن:


نقل قول:
آسمان غمگین بود.
شروع با یه تیتر کلی، معمولا شروع مناسبی برای پست تکیه. این تیتر باید قوی باشه. منظور از قوی، پیچیده نیست. می تونه قشنگ باشه... می تونه عجیب باشه... شروع شما ساده و قشنگ بود.


نقل قول:
افلیا به قطره های آبی که بر زمین می‌ریختند نگاه کرد و همانطور که داشت پوست لبش را می‌جوید دسته‌ی چمدانش را محکم تر فشرد. ترس و اضطراب مثل گردبادی به دورش پیچیده بود و او را هر لحظه بیشتر در خود فرو می‌برد.
قسمت اول، احساسات افلیا رو خوب بیان کرده. قسمت دوم هم خوبه... ولی به نظر من یه پدیدیه طبیعی آروم تر، بهتر می تونست حسش رو برسونه. حسش این جا شبیه غرق شدنه. گردباد برای این حس زیادی پرحرکت و سریعه.


نقل قول:
افلیا به قطره های آبی که بر زمین می‌ریختند نگاه کرد و همانطور که داشت پوست لبش را می‌جوید دسته‌ی چمدانش را محکم تر فشرد. ترس و اضطراب مثل گردبادی به دورش پیچیده بود و او را هر لحظه بیشتر در خود فرو می‌برد.


افلیا همانطور که داشت در راهرو های خیس افکارش قدم می‌زد دستش را بین موهای کوتاهش فرو برد و آنها را بهم ریخت.
شما اشتباه نکردین... ولی خیلیا در این مورد اشتباه می کنن. برای همین با استفاده از این قسمت یه بار هم توضیح می دم.
همیشه می گم تا وقتی که فاعل عوض نشده، اسم رو دوباره نمیاریم.
این جا چرا تو پاراگراف دوم دوباره اسم افلیا اومده؟
چون آخر پاراگراف اول، فاعل عوض شده. "ترس و اضطراب او را در خود فرو می برد". برای همین، این جا باید دوباره اسم افلیا آورده بشه. فرض کنیم که این جمله اصلا وجود نداشت:
افلیا به قطره های آبی که بر زمین می‌ریختند نگاه کرد و همانطور که داشت پوست لبش را می‌جوید دسته‌ی چمدانش را محکم تر فشرد.
افلیا همانطور که داشت در راهرو های خیس افکارش قدم می‌زد دستش را بین موهای کوتاهش فرو برد و آنها را بهم ریخت.


این اشتباهه! این جا نباید افلیای دوم آورده بشه. چون فاعل هنوز هم افلیاست.


نقل قول:
افلیا همانطور که داشت در راهرو های خیس افکارش قدم می‌زد دستش را بین موهای کوتاهش فرو برد و آنها را بهم ریخت. سرش را بلند کرد و به آسمان بالای سرش چشم دوخت. ستاره ها همچون ماهی های کوچک و نقره‌ای رنگ در اقیانوس تاریک آسمان می‌درخشیدند...
خواننده صحنه ها رو تصور می کنه! برای همین مواظب فضا باشین. مثلا من وقتی داشتیم می خوندم، تصور می کردم که اگه افلیا تو هوای بارونی سرش رو بلند کنه، قطره های بارون می ره تو چشمش و فرصت نمی کنه درخشش ستاره ها رو ببینه! گذشته از این که وقتی بارون می باره احتمالا هوا ابری هم هست و چیز خاصی دیده نمی شه.
تشبیه ستاره ها به ماهی نقره ای توی اقیانوس، قشنگ بود.


نقل قول:
برای جلوگیری از برخورد قطرات آب به صورتش کلاهش را جلوتر کشید و بدون توجه کردن به کثیف شدن لباس هایش چند بار توی چاله های آب پرید...
افلیا هم فهمید که عاقلانه نیست توی بارون، آسمونو تماشا کنه!
این عادت سه نقطه گذاشتن به جای نقطه رو منم داشتم. سه نقطه رو همیشه نمی ذاریم. باید جمله ناقص باشه یا مکث و تردیدی در کار باشه. به نظر من این جا باید نقطه گذاشته می شد.


نقل قول:
همین امروز بود که با شور و شوقی وصف نشدنی همه‌ چیزش را در چمدانش خالی کرده بود و برای بسته شدن درش مجبور شده بود چند بار روی آن بپرد...اما حالا، انگار نور ماه رنگ احساساتش را شسته بود و از آن حس شیرین چیزی جز دلهره و ترس برایش باقی نگذاشته بود.

همین امروز بود که با شور و شوقی وصف نشدنی همه‌ چیزش را در چمدانش خالی کرده بود و برای بسته شدن درش مجبور شده بود چند بار روی آن بپرد.
اما حالا...
انگار نور ماه رنگ احساساتش را شسته بود و از آن حس شیرین چیزی جز دلهره و ترس برایش باقی نگذاشته بود.


اینجوری بهتر نشد؟


نقل قول:
خودش فکر نمی‌کرد بتواند مرگخوار شود!...او عجیب بود! دردسر ساز بود و مدام خرابکاری می‌کرد.
تعجب نمی‌کرد اگر بلافاصله بعد از ورودش به عمارت اشتباها آنجا را منفجر کند!...یا آدم فضایی ها از راه برسند و به مناسبت ورود دردسر ساز ترین دختر دنیا خانه را با خاک یکسان کنند...!
کلمه دردسرساز دو بار تکرار شده. اینو موقع نوشتن متوجه نمی شیم... ولی توجه کسی که می خونه رو جلب می کنه. مثالاش بهتر بود کمی جادویی تر و عجیب تر می شدن. توضیح هم می تونست طولانی تر باشه. اینجوری بهتر از این بود که تیتروار و سریع بگه که اون عجیب و دردسرسازه. اینو بهتر بود غیر مستقیم تر و از زبون دیگران می گفت. مثلا:

هرگز فکر نمی‌کرد بتواند مرگخوار شود. عادت به پذیرفته شدن نداشت. مردم از او فراری بودند. به نظر بیشتر کسانی که افلیا را می شناختند، او عجیب بود، دردسر ساز بود و مدام خرابکاری می‌کرد!
تعجب نمی‌کرد اگر بلافاصله بعد از ورودش به عمارت آزمایشگاه دگورث گرنجر به همراه خود هکتور، ناگهان دچار آتش سوزی می شد... و یا جن های خاکی بطور ناگهانی تصمیم به حمله می گرفتند و به مناسبت ورود دردسر ساز ترین دختر دنیا، خانه ریدل ها را با خاک یکسان می کردند.



نقل قول:
چند دقیقه ای به همین منوال گذشت و افلیا انقدر غرق در افکار آشفته‌اش شده بود که حتی متوجه نشد کی به مقصد رسیده است!


افلیا جلوی در عمارت ایستاده بود و همانطور که آن را از نظر می‌ گذراند لرزشی سرد از بدنش گذشت.
این همون اشتباهیه که بالا گفتم مرتکب نشدین! نگهش داشتین برای این جا! این جا فاعل عوض نشده. افلیای دوم نباید تکرار بشه. من بدون افلیا می نویسمش. بخونین. خیلی راحت می شه متوجه مفهوم شد:
چند دقیقه ای به همین منوال گذشت. افلیا انقدر غرق در افکار آشفته‌اش شده بود که حتی متوجه نشد کی به مقصد رسیده است!
جلوی در عمارت ایستاده بود و همانطور که آن را از نظر می‌ گذراند لرزشی سرد از بدنش گذشت.



نقل قول:
در همین حین که دستش را بلند کرده بود تا در بزند لبخند گشادی زد که البته با ساز ناکوک وجودش هیچ هماهنگی نداشت...!
کلمه "گشاد" با حال و هوای جدی این قسمت هماهنگ نیست. می شد جور دیگه ای توصیفش کرد. شیرین... زیبا... از ته دل...


نقل قول:
این اتفاق نباید می‌افتاد! دوست نداشت آنها فکر کنند او جز دردسر درست کردن کاری بلد نیست!
او به یک چیز خاص نیاز داشت! یک ورود...امممم...شگفت انگیز! اینطوری خودش را مسلط تر و البته "غیر دردسر سازانه تر " نشان می‌داد!
"امممم" درست نیست. نویسنده وسط توضیحاش فکر نمی کنه. فکراشو می کنه و بعد می نویسه. این حالت نوشتن، این حس رو به خواننده منتقل می کنه که نویسنده مسلط نیست.
کلمه دردسر هم کلا توی پست زیاد تکرار شده. کلمه وقتی زیاد تکرار بشه، تاثیرش رو از دست می ده.


نقل قول:
افلیا ناخواسته گوشش را به در چسباند.
- زمان سالازار...مرلین بیامرزتش...اینطوری نبود که...میمونا میمون بودن! پیشی ها هم پیشی!
وقتی فاصله نمی ذارین یعنی افلیا داره این حرفا رو می زنه!


نقل قول:
- زمان سالازار...مرلین بیامرزتش...اینطوری نبود که...میمونا میمون بودن! پیشی ها هم پیشی!... میمون ها حق نداشتن پیشی باشن اصلا! شما که این چیزا رو یادت نمیاد...یه بار یه میمون پیشی شد سالازار هم...
حرفای مارولو بامزه بود. ولی به نظر من این دیالوگ باید بدون شکلک نوشته می شد. برای این که خواننده همراه افلیاس. نه افلیا و نه خواننده، مارولو رو نمی بینن. حالتش رو نمی بینن. اگه چیزی از صداش احساس می شه، بهتره فقط توصیف بشه(که لازم نیست).


نقل قول:
به هر حال افلیا باید این کار را انجام می‌داد. کافی بود در را با انرژی باز کند و با حالتی شگفت انگیز و مسلط وارد خانه شود!
اینطوری می‌توانست روی احساس سردرگمی‌اش درپوشی بگذارد و آن را پنهان کند...و همین برای او کافی بود!
این جاش قشنگ بود.


نقل قول:
همانطور که با یک دستش دستگیره را به پایین فشار میداد در را با تمام قدرت هل داد و چوب دستی‌اش را چرخاند.
- الوهومورا!


شترق!!!

صدای مهیبی توجه همه‌ی افراد خانه را به سمت در ورودی عمارت کشاند. در کاملا از چارچوب جدا شده و به سمت داخل خانه سقوط کرده بود! و دختری که با آن موهای کوتاه و بهم ریخته بیشتر به پسرها شباهت داشت، با آه و ناله در حال بلند شدن از روی در بود.

افلیا که سرتاپایش خاک آلود شده بود با دستگیره کنده شده در دستش با شرمساری جلوی مرگخواران ایستاد. و در حالی که نگاهش را از انها می‌دزدید با صدای لرزان جمله‌ای که همیشه مجبور به تکرار کردنش می‌شد را بر زبان اورد!
- چ...چیه؟...کار من نبود...خودش یهو اینطوری شد!
این قسمت آخر که مهم ترین قسمت پست بود خیلی قشنگ و کامل نوشته شده. توضیحاتش کافیه. شکلکش خوبه. حرف افلیا خوب بود.
ورودش خیلی خوب بود.


به نظر من قسمت اول پست کمی باید مبهم تر می موند. توضیح می دادین که افلیا نگرانه... ولی نمی گفتین نگران چیه! البته در این صورت، قسمت اول باید کوتاه تر هم می شد. چون ابهامِ زیاد هم خواننده رو خسته می کنه و فراری می ده. ولی به همین شکل هم به اندازه کافی خوبه. افلیا شروع جالبی داشت... ببینیم دیگه چه بلاهایی سرمون میاره! لازم نیست همیشه خودش مسئول دردسرهای ساخته شده باشه. مثل همون حمله آدم فضاییا! کلا هر جایی که افلیا هست، می تونه اتفاق غیرمنتظره و بدی بیفته.
شروع خیلی درستی داشتین که شخصیت رو با پست معرفی کردین. اشتباهی که این روزا خیلیا مرتکب می شن اینه که شخصیتشونو توی چت باکس معرفی می کنن. یه سوژه رو دائم تکرار می کنن و این باعث می شه سوژه خیلی سریع، تکراری و زننده بشه. سوژه اول باید تو رول ها و ایفای نقش جا بیفته. چت باکس فقط به تثبیتش کمک می کنه. اعضای خوبی توی سایت داشتیم که کلا از چت باکس استفاده نمی کردن. ولی شخصیتشون خوب جا افتاد بود. مثل بانز. چت باکس فقط یه ابزار کمکیه که می شه ازش استفاده کرد یا نکرد.


خوب بود! درمونو تعمیر نکن! تعمیرکار بیار براش! یا پول بده تام تعمیرش کنه.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۱۰ سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۹

افلیا راشدن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۳ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۴:۰۰ جمعه ۵ شهریور ۱۴۰۰
از بدشانس بودن متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 54
آفلاین
سلام ارباب!
میشه اینم نقد کنید ارباب؟
واسه‌ی در هم نگران نباشید...خودم یکی میذارم جاش


کار من نبود... خودش یهو اینطور شد!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۹

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
سلام.
گذشته ها گذشته.بیاید به جای دشمنی با هم راه دوستی رو بریم.
اشکالی نداره برای آشتی کنون،اینرو نقد کنید؟


گذشته ها چیه! همین دیروز بودا!

نقدتون رو با گراز وحشی فرستادیم. بهش گفتیم قبل از خوندن نقد، بهتون حمله نکنه. ولی درباره بعدش مسولیتی نمی پذیریم!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۴ ۲۲:۳۸:۱۷


هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۶ چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 335 نیروگاه اتمی، افلیا راشدن:


نقل قول:
بیمارستان
پست قبلی خیلی خوب تموم شده. گذشته از طنز خوبش، جایی تموم شده که مرگخوارا از دیدن لرد توی تلویزیون تعجب کردن... و این تعجب تازه شروع شده. وقتی تازه شروع شده، به نظر من باید ادامه داده بشه. عوض کردن مکان، اون شور و هیجان رو از بین می بره. این شروع بد نبود، ولی ادامه دادن با مرگخوارا، شروع بهتری می شد.


نقل قول:
پرستار برای چندمین بارلبخند پر‌ رنگی زد و چند آبنبات دیگر در دست لرد گذاشت.
- هنوز هم نمی‌آییم!
این جاش خوب بود. ساده، ولی خنده دار و متناسب با شخصیت طنز لرد.


نقل قول:
خانم پرستار مهربان که حالا دیگر آنقدرها هم مهربان بنظر نمی‌رسید چشمانش را چرخاند و با بی حوصلگی یک شکلات میوه‌ای به آبنبات ها اضافه کرد.
- هوممم...مشاوره...جالب بنظر میرسد!
اینو شاید نمی دونین. اشکالی هم نداره. ولی یکی از سوژه های لرد که از من به لرد منتقل شده، اینه که از میوه متنفره... اینم معمولا تو سوژه ها استفاده می شه. مثلا مروپ با میوه یا فرآورده های میوه ای لردو دنبال می کنه و سعی می کنه به خوردش بده. برای همین اولش این قسمت کمی گیجم کرد که لرد با شکلات میوه ای راضی شده. اگه شکلات خالی بود بهتر می شد. یعنی اصل قضیه ایرادی نداره و خوبه.


نقل قول:
لرد اخمی کرد و به دماغش چینی دا...چیز...اشتباه شد.
لرد فقط اخمی کرد!
معمولا با دخالت مستقیم و نظر دادن نویسنده موافق نیستم، مگه این که جالب یا لازم باشه. این جا جالب بود. خنده دار بود و در نتیجه خوب بود. تمسخر ظاهر لرد هم با توجه به مرگخوار بودن شما، خوب بود.


نقل قول:
لرد فقط اخمی کرد!
- بغل؟! شما ما را با کله زخمی و فک و فامیل محفلی‌اش اشتباه گرفته‌اید! ما کسی را بغل نمی‌کنیم!
این قسمت هم خوب بود.


نقل قول:
روانشناس لبخند گشادی زد و دست هایش را پایین آورد. از نظر لرد لبخند دائمی و محو نشدنی‌اش آزاردهنده ترین ویژگی او بود!
- هیچ اشکالی نداره عزیزم! بیا بریم توی اتاقم تا باهم صحبت کنیم.

سپس لبخندی زد و همانطور که به انتهای راهرو اشاره می کرد به راه افتاد.
روانشناس دو بار به فاصله کم لبخند زده. این موضوع، این حس رو به خواننده منتقل می کنه که نویسنده توضیح دیگه ای نداشته و دست به دامن لبخند شده.
با وجود این که وسطش توضیح دادی که لبخندش دائمی و آزاردهنده بوده، دو تا جمله شبیه به هم، جلب توجه می کنن.
راه حلش چیه؟ یا دومی رو حذف می کنیم... یا کمی تغییرش می دیم. مثلا "لبخند گشادش را تا جایی که می شد گشاد تر کرد"... و یا روی لبخند زدنش طوری تاکید می کنیم که خواننده کاملا بفهمه که این تکرار عمدی بوده. مثلا:
روانشناس لبخند گشادی زد و دست هایش را پایین آورد. از نظر لرد لبخند دائمی و محو نشدنی‌اش آزاردهنده ترین ویژگی او بود!
- هیچ اشکالی نداره عزیزم! بیا بریم توی اتاقم تا باهم صحبت کنیم.

سپس کار جدیدی انجام داد که لرد را هم متعجب کرد! لبخند دیگری زد و همانطور که به انتهای راهرو اشاره می کرد به راه افتاد.



نقل قول:
سپس سرش را به پسر نزدیک کرد.
- افسردگی فوق حاد! تمایل به خودکشی اونقدر شدیده که فرد حس میکنه میتونه مرگ رو بخوره!

پسر سرش را تکان داد و سریع یادداشت برداری کرد!

لرد خشمگین شد و تقریبا داد زد.
- ما قصد نداریم مرگ را بخوریم! گفتیم یاران وفادار ما، مرگخواران در انتظار ما هستند!

روانشناس دستش را زیر چانه اش زد و کمی خم شد.
- پس قضیه از این قراره...یارانت وفادار نبودن و حالا تو حاضری مرگ رو بخوری!...عزیزم...این واقعا نا راحت کنندس!
این قسمتش و بازی با کلمه "مرگخوار" جالب بود. تکرار "عزیزم" توسط روانشناس هم خوب بود. چون این یکی اونقدر تکرار شده که عمدی بودنش رو خوب نشون می ده.


نقل قول:
لرد مکثی کرد، چشمانش از تعجب گرد شد و با خشم به زنی خیره شد که تمام کلمات جمله‌اش را مثل یک پازل جابجا کرده بود و با آن جمله ی جدیدی ساخته بود!
این توصیف خوبی از وضعیت لرد و مشاور بود.


نقل قول:
لرد چشمانش را چرخاند آرزو کرد ای کاش مرگخوارانش سر می‌رسیدند و او را از دست روانشناس دیوانه نجات میدادند!
آخر پست خوب بود. یه پیشنهاد داده شده که کاملا قابل اجراست.


پستت خوب بود. شخصیت هات خیلی خوب بودن. لرد خوب بود. روانشناس خوب بود. توضیحاتت خوب و کافی هستن. دیالوگ هات خوبن. طنزت خوبه. سوژه رو هم خوب پیش بردی.
می رسیم به قسمت پیشرفت!
پست قبلیتون که نقد کردم هم خوب بود. ایراد بزرگ و قابل توجهی نداشت، ولی این یکی بهتره... برای این که شخصیت هاش بهترن.


سلام افلیا!
ما خوبیم افلیا!
بیا این جا رو ترک کنیم افلیا!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۳۱ سه شنبه ۱ مهر ۱۳۹۹

افلیا راشدن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۳ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۴:۰۰ جمعه ۵ شهریور ۱۴۰۰
از بدشانس بودن متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 54
آفلاین
سلام ارباب! خوبین ارباب؟
میشه اینو برام نقد کنید؟
پیشرفتی داشتم؟


کار من نبود... خودش یهو اینطور شد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.