اسم :علی بشیر
نام مستعار:مستر اعتراض
گروه : هافلپاف
ملیت:ایرانی - مشهد و یک رگش شیروانیه!
لفظ مورد استفاده : یَرَه
سال تولد: 1369/09/17(1990/12/08 ) December
شغل: قالیچه فروشی! و
قاچاق... کسی چیزی گفته ؟
وضعیت خون:مشخص نیست گفتن که اصیل زادس و ویژگی جادوییشو از پدر مادرش به ارث برده.
حیوون خونگی: کفتر یعقوبی
ویژگی های جادویی:بوگارت : چون بچه پایین مشهد بوده و خود ساختس و بچه خاکیه بوگارتی نداره ولی لرد ولدمورت.
انیماگوس :کفتر چاهی
.
چوبدستی :چوب درخت توت یا مغز پر کفتر چاهی.
مشخصات ظاهری: مردی با قد متوسط با مو و چشم مشکی و بخاطر علاقش به مدلینگ بدنشو درست کرده ولی بچه خاکیه.همیشه کت شلوار مشکلی و زیرش پیراهن سفید و جلیقه میپوشه .
مشخصات اخلاقی: کلان برخلاف ظاهرش که پولدار و خوشتیپه ازین داداشیاس و با مرام و درکل با کسی که حال کنه همه کار میکنه و علاقه خاصی به کشتی کج ومدلینگ داره و تقریبا تمام رموز کشتی کج رو یاد داره.اون به آقای اعتراض معروفه یا همون مستر اعتراض.و خیلی حرف میزنه خیییلی ! دیگه بچه مشهدو کاریش نمیشه کرد .
زندگینامه و معرفی شخصیت:جوون ۲۸ساله ایی که از بچگی زندگیش تو یک فرش فروشی تو بازار مشهد ختم میشد .صاحبکار اون مردی بداخلاق بود و بهش حقوقی میداد که حتی کفاف زندگی عادیشو نمیکرد .یک روزی عصبانی شد و بلایی سر صاحبکارش آورد که بیهوش شد و دیگه نمیتونست حرف بزنه البته به طور ناخواسته و عجیب. خبره این اتفاق عجیب تو کل ایران و خبرگزاری ها پخش شد و برای همین دوسال به زندان رفت و بعد از در اومدن از زندان چسبید به حرفه ایی که توش از بچگی بوده و مهارت داشته ! فروش فرش . اون بخاطر سابقه زندانش کسی ازش فرش نمیخرید و کارش خوابید .روزی خبری رسید که دولت انگلیس با دولت ایران قراردادی مبنی بر صادرات واردات فرش بستن .علی بشیر ازین فرصت استفاده کرد و تمام مالش رو در مشهد فروخت و به انگلیس رفت و به فروش فرش مشغول شد .روزی یکی از وزرای وزارت خونه جادوگری به نام لودو بگمن به مغازه اون میاد و بهش میگه کیه و چیه ! انگار خبر اتفاق های عجیب غریب به اونا رسیده بود و اونو به مدرسه هاگوراتز آورد .بعد از آشنا شدن با هاگوارتز تصمیم گرفت در کوچه دیاگون مغازه قالیچه پرنده فروشی راه بندازه ولی چون همه جارو سوار میشدند باز کارش خوابید .برای همین به قاچاق روی آورد .یک روز وزارت سحر جادوی ایران و انگلیس جام جهانیه قالیچه سواری برگزار کردند و علی بشیر از این فرصت استفاده کرد و تمام قالیچه هاشو فروخت و کارش گرفت ولی قاچاق رو ول نکرد .بعضی وقت ها چیز ناب و اصل کرمون هم قاچاق میکرد و پولشو به جیب میزد .روزی از کنار خونه گریمولد رد میشه ولی متوجه خونه گریمولد نمیشه و تصمیم گرفت شبکه واردات صادراتشو اونجا تأسیس کنه! چون اصلا جای قابل توجهی برای مردم نبود و ساختمانی ساخت به اسم ساختمان شماره 13.5 گریمولد . مافیای تشکیل میده و کارش میگیره و اونجا میشه مقر اصلیش .یک روز متوجه خونه ایی میشه به نام خونه شماره 12گریمولد که به محفل ققنوس معروف بود .از روی کنجکاوی وارد اونجا میشه که با حاج دامبلدور مواجه میشه و از اندیشه های محفل خوشش میاد و میشه خادم محفل .
اون همیشه به همه چی معترضه ! یعنی امکان نداره جایی باشه و به چیزی اعتراض نکنه حتی به ریز ترین چیز ها حتی اگر قابل اعتراض هم نباشه .
اون توجه زیادی به ورزش کشتی کج داره و تقریبا تمام لباس های کشتی کج بازان رو داره و فن هاشونو حفظه و توجه زیادی به مدلینگ و کفتر بازی داره و کفتراش رو روی برج هافلپاف آقُل کرده و یک جن رو استخدام کرده که بهشون دون بده.
خیلی بچه سر بزیر که نمیشه گفت ولی ازون پولدارای خاکیه و به لفظ های آبجی داداشی همرو صدا میکنه .
یک ویژگی عجیب هم که داره ! هرچی فکر میکنه شایدم غیر ممکن باشه اتفاق میفته!فقط کافیه بهش فکر کنه.البته غیر از مرگ و این چیزا!
تایید شد.